کمیک-و-خلاقیت

کمیک و کشف خلاقیت ها

آیا تا به حال شنیده‌اید که تلاش برای ساخت یک پی‌نما می‌تواند خلاقیت را تقویت کند؟ امروز می‌خواهیم در دنیای هیجان انگیز کمیک‌ها شیرجه زده و کشف کنیم که آن‌ها چگونه می‌توانند تخیل هنری ما را آزاد کنند.

۱. ماجراهای شگفت انگیز:

کمیک استریپ‌ها همه در زمینه‌ی داستان‌سرایی به شیوه‌‌‌ای بصری فریبنده هستند. آن‌ها شما را به جهان‌ خارق‌العاده‌ای منتقل می‌کنند که در آن هر چیزی ممکن است! به عنوان یک نوجوان، می‌توانید کمیک استریپ‌های خود را بسازید و به تخیل خود اجازه دهید شخصیت‌های جذابی را اختراع کند، رویاپردازی‌های هیجان‌انگیز داشته باشد و در نتیجه داستان‌های خود را بر روی صفحات کاغذ زنده کنید!

۲. قدرت بصری:

کمیک استریپ‌ها راهی جالب برای تبدیل شدن شما به یک متخصص داستان‌سرای بصری هستند. وقتی کمیک می‌خوانید، یاد می‌گیرید که چگونه اطلاعات را از طریق تصاویر درک و تفسیر کنید. شما به نشانه‌های بصری توجه می‌کنید، جریان پنل‌ها را دنبال می‌کنید و داستان‌های هیجان انگیزی کشف خواهید کرد. این سواد بصری نه تنها باعث می‌شود از کمیک‌ها بیشتر لذت ببرید، بلکه به شما در برقراری ارتباط چشمی با آثار هنری کمک می‌کند.

۳. خود را بیان کنید:

به نمایش درآوردن خلاقیت های خاص شما توسط آثارتان موضوع جالبی است و کمیک استریپ‌ها راهی مناسب برای معرفی شما با آثار منحصر به فردتان هستند. از ایجاد طرح‌های مختص شخصیت خالق تا تصمیم‌گیری در مورد نحوه چیدمان پانل‌ها، هر کدام فرصتی برای ابراز یک جنبه از وجود هنرمند شما است. می‌توانید تکنیک‌های هنری مختلفی را آزمایش کنید، با رنگ‌ها بازی کنید و صدای هنری خود را به گوش دیگران برسانید. اجازه دهید تخیل شما فعال شود و کمیک‌هایی خلق کند که منحصر به شما هستند!

۴. حل مسئله:

ایجاد کمیک استریپ مانند حل پازل است. شما درمی‌یابید که چگونه ایده‌های خود را در پنل‌ها بگنجانید، طرح‌های هیجان انگیز ایجاد کنید و شخصیت‌های خود را زنده کنید. این یک چالش جدید است که به شما کمک می‌کند انتقادی فکر کنید و مشکلات را خلاقانه حل کنید. شما یاد خواهید گرفت که داستان و سبک هنری خود را با قالب کمیک نمایش دهید و اینچنین قدرت حل مسئله شما در تمام زمینه‌های زندگی تقویت می‌شود.

۵. تیم شوید و از آن لذت ببرید:

شما می‌توانید به انجمن‌ طرفداران پی‌نما بپیوندید و دوستانی پیدا کنید که مانند شما مشتاق دنیای کمیک استریپ هستند. حتی می‌توانید باهم همکاری کنید، به تبادل ایده‌های خود بپردازید و با هم داستان بسازید. کار با دیگران نه تنها خلاقیت شما را افزایش می‌دهد، بلکه به شما امکان می دهد از دیدگاه‌های مختلف به یک موضوع نگاه کنید و دوستان پی‌نماگر و پی‌نمانویس شگفت انگیزی پیدا کنید.

در نتیجه:

کمیک استریپ‌ها کلیدی برای برای باز کردن جنبه‌هایی از خلاقیت در وجود شما هستند. دوستان همکار من! آن‌ها قوه تخیل شما را برمی انگیزند، مهار‌ت‌ داستان سرایی بصری شما را تقویت می‌کنند و راهی منحصر به فرد برای بیان خود به شما می‌دهند. در دنیای کمیک شیرجه بزنید، شخصیت‌ها و داستان‌های خود را بسازید و اجازه دهید خلاقیت شما بدرخشد.
برای به نمایش گذاشتن ماجراهای هیجان انگیزی که در تخیل شما زندانی شده‌اند آماده شوید!

داستان-کوتاه-و-تفاوتش-با-رمان

داستان کوتاه و تفاوتش با رمان

 

 بسیاری از رمان‌نویسان اولین تجربه‌‌ی ورودشان به دنیای نویسندگی خلاق با آفرینش داستان کوتاه بوده‌است. در وهله‌ی نخست، نوشتن داستان‌کوتاه آسان‌تر به نظر می‌رسد، اما در اصل مهارت زیادی می‌خواهد.

داستان کوتاه چیست؟

در ساده‌ترین تعریف، اغلب نویسندگان، ویراستاران و ناشران، داستان‌کوتاه را داستانی می‌دانند که حداکثر ۵۰۰۰ کلمه داشته‌باشد. رمان کوتاه معمولا از داستان‌کوتاه طولانی‌تر است و غالبا بین ۵ تا ۴۰ هزار کلمه دارد. 

داستان‌کوتاه روایت برشی از زندگی است و در بهترین شکل همان زندگی است که در حجمی به اندازه‌ی یک کپسول جا‌گرفته‌باشد. با خواندن داستان‌کوتاه، زندگی را از زاویه‌ی دید راوی می‌بینیم و صداها، افکار و اعمال شخصیت‌ها را رصد می‌کنیم و در نهایت آن‌چه از گفتار و رفتار شخصیت‌ها در لحظات سرنوشت‌ساز زندگی یاد می‌گیریم به ما بصیرت بهتر درک شرایط را می‌دهد. 

داستان‌کوتاه چه تفاوتی با رمان دارد؟

هم داستان‌کوتاه و هم رمان هر‌دو به ما کمک می‌کنند تا خود و جهانمان را بهتر بشناسیم. البته هر‌یک به شیوه‌ی متفاوت و خاص خودشان عمل می‌کنند. تفاوت آشکار این دو در ظاهر صرفا طولانی بودن متن رمان است اما این تنها وجه تمایز این دو نیست.

  • زمان روایت و یگانه بودن داستان: هر رمان احتمالا یک داستان اصلی و تعدادی داستان فرعی دارد که در زمانی طولانی رخ می‌دهد اما در داستان‌کوتاه تنها یک داستان آن هم در زمانی کوتاه به وقوع می‌پیوندد.
  • ضرباهنگ: جنبه‌ی دیگر داستان‌ کوتاه که وجه تعیین‌کننده‌ای در آن دارد، ضرباهنگ یا سرعت داستان است. داستان‌کوتاه جملات زیادی ندارد و هریک از این جملات باید بتواند قصه را به نحوی به پیش براند. اگر در داستان‌کوتاه بخواهید قبل از آن که به عناصر اصلی داستان بپردازید، صفحات زیادی را به توصیف شخصیت‌ها اختصاص دهید تا صحنه را برای بازگو کردن آن‌چه رخ داده آماده کنید زمان از دست می‌رود و صبر و حوصله‌ی خواننده رو به اتمام می‌گذارد. پس نویسنده‌ی داستان کوتاه باید سریع وارد اصل موضوع شود.
  • زاویه دید: از تفاوت‌های دیگر داستان‌کوتاه با رمان، نحوه به کار‌گیری زاویه‌دید در آن‌هاست. در رمان از زاویه دیدهای مختلفی استفاده می‌شود. مثلا در داستان “کوهستان سرد” اثر چارلز فرایزر هر‌کدام از دو شخصیت اصلی قصه، ماجرای آشنایی و جدایی‌شان را مجزا و از دید خود تعریف می‌کنند. اما در داستان‌کوتاه به علت کمبود فضا چنین امکانی وجود ندارد. اگر در یک داستان‌کوتاه بخواهیم از زاویه‌دیدهای مختلف استفاده کنیم، استحکام داستان بهم می‌ریزد و موجب می‌شود تا شخصیت‌ها برای خواننده به سرعت شناخته نشوند.
  • شروع سخت داستان‌کوتاه: شروع یک قصه همیشه دشوارترین قسمت داستان است. خواننده‌ی داستان‌کوتاه باید سریع جذب و وارد جریان داستان شود. در این‌جا مانند رمان نمی‌توان زمان زیادی را صرف کرد و پس از توضیحات بسیار وارد ماجرای اصلی داستان شد. شروع داستان لحن داستان را مشخص می‌کند. شخصیت‌ها را معرفی می‌کند و تصمیم خواننده را تعیین می‌کند که این قصه را باید بخواند یا آن‌که رهایش کند؟ شروع قوی و معروف داستان “گردن‌بند” گی‌دو موپوسان نمونه‌ی مناسبی برای یک شروع خوب قصه است.
  • پایان بندی خوب : پایان داستان هم درست مانند شروع آن مهم است و نوشتن آن کاری دشوار می‌باشد. بهترین پایان‌بندی در داستان کوتاه کشمکش‌های قصه را حل می‌کند و نشان می‌دهد که شخصیت‌ها یا موقعیت‌های آن‌ها چه‌طور تغییر می‌کنند. پایان‌بندی تاثیر‌گذار اغلب خوانندگان را شگفت‌زده می‌کند و احساس رضایت‌بخشی به آن‌ها می‌بخشد.

ویژگی‌های کلی داستان‌کوتاه

داستان-کوتاه

  • موضوعی ساده دارند؛ موضوعی که معمولا این امکان را می‌دهد که قصه در مدت زمان کوتاهی اتفاق بیافتد.
  • تعداد شخصیت‌های آن‌ها کم است و به سرعت نشو و نمو می‌کنند.
  • گفت‌و‌گوها و حوادث، سیر داستان را به پیش می‌برد.
  • از زاویه دید یک نفر بیشتر استفاده نمی‌کنند. 
  • ضرباهنگ سریعی دارند.
  • با شروعی گیرا آغاز می‌شوند.
  • روایت قصه تا پایان آن مسیری مستقیم دارد.
  • این داستان‌ها غالبا پایانی قوی دارند که قصه را کامل می‌کنند و خواننده را به درک مطلبی نائل می‌کنند که به آن‌ها احساس رضایت می‌بخشد.
  • پیرنگ و شخصیت‌هایی دارند که بینش تازه‌ای به خواننده می‌دهد. 

در نوشتن داستان‌کوتاه باید توجه داشت که قصه حال و هوای واحدی داشته‌باشد و تمام جملات همسو با این حال و هوا باشند. 

 داستان‌کوتاه و گفت‌و‌گو

داستان خوبی که اصلا گفت‌و‌گو ندارد و در آن تنها از روایت استفاده شده، حتما وجود دارد. اما گفت‌و‌گوهای واقعی و خوب ارزش و تاثیر هر قصه موثری را چندین برابر می‌کند. اصلا چه راهی بهتر از این که داستانی را شخصیت‌هایش شرح بدهند؟ اگر داستانی پیرنگ و شخصیت‌های جالب و جذابی داشته‌باشد به احتمال زیاد خوانندگان می‌خواهند بدانند آن‌ها چه چیزی برای گفتن دارند. گفت‌و‌گو به صحنه‌های قصه جان می‌بخشد و آن‌ها را واقعی‌تر جلوه می‌دهد. 

با استفاده از گفت‌و‌گو خواننده درک عمیق‌تری از شخصیت‌های قصه و خصوصیاتشان به دست می‌آورد. وقتی شخصیتی حرف می‌زند، مستقیماً ذهنیت و فکر خود را به خواننده منتقل می‌کند. ما از گفت‌و‌گوی بین شخصیت‌ها متوجه می‌شویم که منطقی هستند یا نه؟ شادند یا غمگین؟ از کجا آمده‌اند؟ چه چیزی را دوست دارند؟ از چه بدشان می‌آید؟ هدف و آرزویشان چیست؟ و…

 هم‌چنین شخصیت‌ها با صحبت درباره‌ی حوادث و درگیری‌های خود با آن حادثه و احساساتشان موجب می‌شوند تا پیرنگ داستان(روابط علت و معلولی بین حادثه‌ها) واضح‌تر شود. در نتیجه در فهم بهتر داستان موثر هستند. 

با گفت‌و‌گو می‌توان روابط بین شخصیت‌ها را ترسیم کرد و نشان داد که چگونه این روابط در لحظات کشمکش تغییر می‌کند و به این طریق اطلاعات مهمی به خواننده منتقل کرد. 

در قصه می‌توان حتی از مونولوگ استفاده کرد. مونولوگ گفت‌و‌گوی درونی شخص با خود است که ما را با تردیدها، آشفتگی‌ها، احساسات و افکار شخصیت آشنا می‌کند.

داستان کوتاه بنویسید

داستان‌کوتاه شروع خوبی برای نویسندگی است پس شما هم می‌توانید قلم به دست بگیرید و با آفرینش داستان‌کوتاه قدم به این وادی بگذارید. قالبی که زمینه‌ای برای تمرین بسیاری از رمان‌نویسان است. هم‌چنین با مطالعه‌ی آثار برجسته‌ی داستان‌کوتاه می‌تواند بر قدرت قلم خود در این عرصه بیافزایید. پس درنگ نکنید. 

_______________________________________________________

منبع: وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق.

آثار-و-ویژگی-های-نویسندگی-گابریل-گارسیا-مارکز-min

شیوه‌ی نویسندگی و آثار مارکز

 در متن گذشته به شرح مختصر زندگی گابریل گارسیا مارکز نویسنده‌ی بزرگ کلمبیایی و خالق شیوه‌ی داستان‌نویسی رئالیسم جادویی پرداختیم. در این متن با دو اثر مهم نویسنده یعنی رمان صد سال تنهایی و خزان پدر سالار و ویژگی‌های قلم این نویسنده بیشتر آشنا می‌شویم.

رمان صدسال تنهایی و آغاز رئالیسم جادویی

گارسیا مارکز هنگامی که در شهر ائده‌آل خود مکزیکو به کار روزنامه‌نگاری مشغول بوده‌است ناگهان ابتدای رمان صد سال تنهایی که سال‌ها ذهن او را به خود مشغول کرده‌بود برایش متبلور می‌شود. تک تک واژه‌های فصل اول در نظرش مجسم می‌شوند و حالا تنها کاری که می‌بایست انجام می‌داد این بود که آن را با ماشین دیکته کند. پس از همسرش می‌خواهد که در مورد مسائل مختلف علی‌الخصوص پول و هزینه‌های زندگی مزاحم او نشود و ۱۸ ماه پیاپی به نوشتن رمان می‌پردازد.

در پایان این زمان خانواده‌ی او که حالا دو پسربچه هم به آن اضافه شده‌است‌ مبلغ ۱۰ هزار دلار مقروض می‌باشد. تا جایی که وقتی با همسرش به اداره‌ی پست می‌رود تا نسخه‌ی حروف‌چینی رمان را برای ناشر آرژانتینی بفرستد هزینه‌ی ارسال کامل صفحات را ندارد پس به ناچار نصف آن‌ها را می‌فرستد و نصف دیگرش را با گرو گذاشتن سشوآر همسرش و تعداد دیگری از وسایل تامین می‌کند.

استقبال باورنکردنی

 گارسیا مارکز که توقع استقبال چندانی از کتاب را ندارد از ناشر می‌خواهد که تنها ۱۰۰۰ نسخه از آن را چاپ کند ولی ناشر تصمیم می‌گیرد تا ۸۰۰۰ نسخه را طی ۳ ماه به فروش برساند. اما در نهایت نتیجه‌ی کار، خارق‌العاده و فرای انتظار است. تمام ۸ هزار نسخه در همان هفته‌ی اول در ایستگاه‌های متروی آرژانتین به فروش می‌رسد و طولی نمی‌کشد که مردم آمریکای لاتین برای خرید رمان صد سال تنهایی به دکه‌های روزنامه‌ و کتاب‌فروشی‌ها هجوم می‌آورند و ترجمه‌های آن در سراسر جهان پخش می‌شود. 

با  کتاب صد سال تنهایی رمان آمریکای لاتین به جهان معرفی شد و شیوه‌ی داستان‌نویسی “رئالیسم جادویی” که ترکیبی از خیال و واقعیت است برای نخستین بار در عرصه‌ی رمان پدیدار گشت. در این داستان که زندگی چندین نسل از خانواده بوئندیا گزارش می‌شود، مرز میان خیال و واقعیت از میان می‌رود و توانایی و اطمینان ما در تمایز میان این دو کاهش می‌یابد. در صد سال تنهایی رویدادهای غریبی به وقوع می‌پیوندد مثلا کشیشی که از زمین بلند می‌شود یا گل‌های زردی که مثل باران بر ماکوندو می‌بارند یا قتل‌عامی که یک شبه توسط مقامات حکومتی از حافظه‎‌ها پاک می‌شود. 

رمان سیاسی

صد سال تنهایی رمانی درباره‌ی سیاست است و به مسائلی مثل جنگ‌های داخلی، اعتصاب‌ها و سرکوب‌های نظامی می‌پردازد. مسائلی که به یاری تخیل مردی آفرینش دوباره می‌یابد که به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان سیاسی جهان شناخته‌ می‌شود. او اعماق زوایای قدرت را می‌کاود و جبر فولادین حاکم بر زندگی انسان‌ها را به نمایش می‌گذارد.

فهم درست این رمان نیازمند شناخت تاریخ پر خشونت کشور کلمبیا است به گفته‌ی خود نویسنده شاید کسی که با تاریخ کلمبیا آشنا نباشد از خواندن کتاب لذت ببرد اما قطعا بسیاری از رویدادهای کتاب برای او عاری از معنی و مفهوم خواهد بود. 

گابریل گارسیا مارکز آثار

خزان پدر سالار، داستان تنهایی دیکتاتورها

گارسیا مارکز در اکتبر ۱۹۶۷ برای فرار از دردسرهای موفقیت خارق‌العاده‌ی خود که به دنبال انتشار رمان صد سال تنهایی پیش آمد، راهی بارسلونای اسپانیا شد. مشاهده‌ی اسپانیای آن روز که تحت حکومت دیکتاتوری به نام فرانکو بود و مردم رنجدیده‌ای که در این شرایط زندگی می‌کردند؛ زمینه‌ای برای خلق رمان دیگر نویسنده یعنی خزان پدرسالار شد. او برای نوشتن این رمان ۱۰ سال درباره‌ی دیکتاتورها به مطالعه پرداخت و با انسان‌های گوناگونی که در جوامع دیکتاتوری زندگی می‌کردند گفت‌و‌گو کرد. سپس به کارائیب بازگشت و ۷ سال تمام به نوشتن رمان خزان پدرسالار مشغول شد و سرانجام در سال ۱۹۷۵ یعنی سال مرگ فرانکو این کتاب را منتشر کرد. 

جزئیات خزان پدر سالار

در این رمان نویسنده برای پدرسالار نامی قرار نمی‌دهد. داستان به کمک صداهای گوناگون از جمله صدای مادر پدرسالار روایت می‌شود. رمان با روایت مرگ پدر سالار آغاز شده و به شرح داستان یک دیکتاتور می‌پردازد. خسران‌هایی او برای مردم و کشورش به ارمغان می‌آورد آن‌قدر بزرگ و وخیم است که تنها به یاری جادو می‌توان آن را بیان کرد، پس گارسیا مارکز هم در کلام  خود رو به عناصر جادویی و اغراق می‌آورد. مثلا در طول داستان، پدرسالار برای پرداخت وام‌های خارجی و جلوگیری از ورود نیروهای بیگانه و اشغال کشور دریای سرزمین خود را به آمریکا می‌فروشد. از نظر نویسنده دریا همه چیز است و از دست دادن دریا یعنی از دست دادن همه‌ی دارایی یک سرزمین. در این‌جا او تلویحا به استعمار اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین توسط همسایه‌ی شمالی یعنی آمریکا اشاره می‌کند و آن را محکوم می‌نماید. 

دیکتاتور تنها

گارسیا مارکز خزان پدرسالار را شعر بلندی درباره‌ی تنهایی یک دیکتاتور می‌داند و آن را نسبت به صد سال تنهایی دستاورد ادبی مهم‌تری می‌شمارد. او توصیفی عمیق و عجیب از  تنهایی دیکتاتورها دارد : “آدم هر‌چه‌ بیشتر قدرت بدست بیاورد، تشخیص این‌ که چه کسی با اوست و چه کسی علیه اوست دشوار‌تر می‌شود. هنگامی که به قدرت کامل دست یافت دیگر تماس او با واقعیت به کلی قطع می‌شود و این بد‌ترین نوع تنهایی است. شخص دیکتاتور شخص بسیار خودکامه، گرداگردش را علائق و آدم‌هایی می‌گیرند که هدفشان جدا کردن او از واقعیت است. همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا تنهایی او را کامل کنند.”

گارسیا مارکز یک نویسنده‌ی سیاسی 

گارسیا مارکز یکی از بزرگترین نویسندگان سیاسی در جهان است. او سه هدف مهم از نوشتن دارد. نخست آن‌که می‌خواهد ادبیاتی خوب و ماندگار بیافریند. دیگر آن‌که بر وحشت‌ها و بی‌عدالتی‌های آمریکای لاتین انگشت بگذارد به نحوی که این وحشت‌ها و بی‌عدالتی‌ها همواره در وجدان جمعی مردم زنده بمانند و سوم این‌که می‌کوشد تا به کمک نوعی دیپلماسی زیرزمینی بر حل برخی از مسائل فائق بیاید. شهرت و نفوذی که گارسیا مارکز با نویسندگی به آن دست می‌یابد موجب می‌شود تا بتواند در جهت صلح، خلع سلاح و حقوق بشر گام‌های بلندی بردارد.

گابریل گارسیا مارکز سبک

ویژگی‌های قلم گارسیا مارکز

در هم آمیختن خیال و واقعیت(رئالیسم جادویی)

گارسیا مارکز به نحوی خیال و واقعیت را در هم می‌آمیزد که تمایز آن‌ها از یک دیگر دشوار می‌شود و به این ترتیب شیوه‌ی داستان‌نویسی رئالیسم جادویی را می‌آفریند. اما جالب است که بدانید، او خود از این‌ که رمان صد سال تنهایی به جهت عنصر تخیل مورد تحسین قرار می‌گیرد اظهار تعجب می‌کند و می‌گوید که در سراسر متنش یک سطر هم پیدا نمی‌شود که براساس واقعیت نوشته ‌نشده‌باشد. در اصل، واقعیت از نظر او فقط زندگی روزمره نیست، بلکه اسطوره‌ها، افسانه‌ها، عقاید مردم و… هم بخشی از واقعیت روزانه محسوب می‌شوند. محیطی که گارسیا مارکز خود در آن بزرگ شده از اختلاط فرهنگ‌های گوناگون به وجود آمده‌است و سرشار از افسانه و رازها و نادانسته‌ها بوده‌است.

 کلام جادویی گارسیا مارکز معنای خاص خود را دارد و در خدمت اهداف نویسنده می‌باشد مثلا در “داستان ارندیرای بی‌گناه و مادر‌بزرگ سنگدلش” هر بار که اولیس جوان به لیوان دست می‌زند رنگ لیوان تغییر می‌کند. گارسیا مارکز در توضیح این تغییر می‌گوید:” می‌خواستم بگویم که عشق زندگی را دگرگون می‌کند. هر چیزی را دگرگون می‌کند.”

استفاده از اغراق در آثار مارکز

کلام گارسیا مارکز سرشار از اغراق است. برای مثال هرچند در واقعه‌ی تاریخی اعتصاب کارگران کشتزارهای موز تعداد واقعی کشته‌ها مشخص نیست و در حدود چند صد نفر تخمین زده می‌شود اما نویسنده در صد سال تنهایی برای نشان دادن وحشت این قتل‌عام و دست خالی بودن کارگران تعداد کشته‌ها را تا ۳ هزار نفر بالا می‌برد و مردم هم با خواندن رمان از ۳ هزار کشته در این واقعه سخن می‎‌گویند.

استفاده از بیان دقیق برای باور‌پذیر کردن تخیل و اغراق‌

او معتقد است نویسنده هر چیزی را می‌تواند در متن خود بگنجاند به شرط آن‌که بتواند آن را باورپذیر کند و  شگرد گارسیا مارکز برای باور‌پذیر کردن تخیلاتش بیان دقیق آن‌ها بوده‌است. مثلا توضیح می‌دهد: ” اگر بگویید ۲۰۰ فیل گذشتند کسی حرف شما را باور نمی‌کند ولی اگر بگویید ۲۳۲ فیل گذشتند که میان آن‌ها ۷ بچه فیل هم دیده می‌شدند، آن وقت خواننده باور می‌کند.” 

عنصر اغراق هم در کلام او به همین شیوه قابل باور می‌شود. “اگر بگویید یک فیل ارغوانی دیده‌اید کسی باور نمی‌کند اما اگر بگویید که آن روز بعد‌از ‌ظهر ۱۷ فیل ارغوانی دیده‌اید که پرواز می‌کنند آن وقت داستان شما ظاهر حقیقی به خود می‌گیرد.”

آغاز رمان با یک تصویر بصری

هر کدام از رمان‌های گارسیا مارکز با یک تصویر بصری آغاز می‌شود. نقطه‌ی آغازین رمان “طوفان برگ” پیرمردی است که نوه‌ی خود را به مراسم تشیع جنازه می‌برد. صد سال تنهایی هم با تصویر پیرمرد دیگری آغاز می‌شود که نوه‌ی خود را به بازار می‌برد تا به او نشان بدهد که یخ چیست؟ 

چنین تصاویری این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که چرا رمان‌های گارسیا مارکز با تصویر یک پیرمرد آغاز می‌شود؟ این پیرمرد در حقیقت همان پدربزرگ نویسنده است که تاثیری عمیق در روح او به جای نهاده‌است. پیرمردی که گارسیا مارکز دوران کودکی خود را در کنار او سپری کرده و درباره‌ی او می‌گوید: “فرشته‌ی نگهبان کودکی من یک پیرمرد است. در واقع پدربزرگم بوده. من همیشه در ذهنم پدربزرگم را می‌بینم که چیزهای مختلفی را نشانم می‌دهد. ” پس به این ترتیب ابتدای رمان‌ها با تصویر پیرمردی آغاز می‌شود که خواننده را با خود همراه می‌کند تا چیزهای مختلفی را به او نشان بدهد.

بهره گرفتن از محیط و تجربیات زندگی

هر چند آثار گارسیا مارکز لبریز از تخیل است اما او برای خلق همین تخیل هم به محیط و تجربیات خود رجوع می‌کند. برای مثال یکی از داستان‌هایی که مادربزرگ برای او در کودکی تعریف کرده‌بود. قصه‌ی دختری است که همراه با فروشنده‌ی دوره‌گردی می‌گریزد. مادربزرگ برای پایان دادن به داستان می‌گوید که دختر به آسمان‌ها رفته‌است. سال‌ها بعد نویسنده از پشت پنجره خدمتکار  همسایه را می‌بیند که لباس‌ها را روی رخت پهن می‌کند. پس تصویر لازم را بدست می‌آورد و در صد سال تنهایی رمدیوس خوشگله در حالی که دارد ملافه‌ها را تا می‌کند به آسمان‌ها پرواز می‌نماید. 

در شهرک آرکاتا زادگاه گارسیا مارکز کشیشی می‌زیسته‌است که به گفته‌ی مردم مقامی آن‌قدر بالا داشت که در طول مراسم عشای ربانی هر وقت جام را بلند می‌کرد از روی زمین بلند می‌شد. همان‌طور که کشیش در صد سال تنهایی هر وقت شیر کاکائو می‌نوشد از روی زمین بلند می‌شود. در جای دیگری از رمان به دنبال مرگ اورسولا و به احترام درگذشت او هزارها پرنده از آسمان به زمین می‌افتند. گارسیا مارکز این صحنه را از دوران روزنامه‌نگاری خود به یاد دارد و می‌گوید یک بار تغییرات جوی سبب مرگ میلیون‌ها پرنده شد و امواج لاشه‌ی آن‌ها را به ساحل اکوادور و کلمبیا آورد. پس به این ترتیب ترکیبی از فرهنگ و تجربیات، نویسنده را در خلق تخیلاتی بی‌نظیر و آفرینش شیوه‌ی رئالیسم جادویی یاری می‌کند. 

 

نویسنده: الهام برزین

_____________________________________________

منبع: گلشیری، احمد. مقدمه بهترین داستان‌های کوتاه/گابریل گارسیا مارکز.

 

گابریل-گارسیا_-مارکز

گابریل گارسیا‌ مارکز و جادوی کارائیب

گابریل گارسیا‌ مارکز نویسنده‌ی کلمبیایی، خالق شیوه‌ی “رئالیسم جادویی” و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است. او تا حد بسیار زیادی از جایگاه یک نویسنده فراتر رفته و برای اهالی آمریکای لاتین به صورت پدیده‌ای مردمی در‌آمده‌است و آثارش نه تنها تحسین و احترام بلکه محبت و صمیمیت همگان را برانگیخته است.

در کشور کلمبیا زادگاه گارسیا مارکز تمامی مردم از پرستارها و فروشنده‌ها گرفته تا کارگران و کارمندان همه او را می‌شناسند و دست‌کم اثر جهانی و مشهور او یعنی رمان “صد سال تنهایی” را خوانده‌اند و با نام خودمانی “گابو” یا “گابیتو” از او یاد می‌کنند. در و دیوار شهرهای کلمبیا پر از نام “ماکوندو” است (مکانی خیالی که ماجرای رمان صد سال تنهایی در آن می‌گذرد) از داروخانه‌ی ماکوندو گرفته تا آرایشگاه و حتی هتل ماکوندو.

پس از صد سال تنهایی

در سال ۱۹۸۲ میلادی هنگامی که خبر اهدای جایزه‌ی نوبل ادبیات به گارسیا مارکز در شهر مکزیکو پخش شد، دانش‌آموزان یک دبیرستان در مقابل خانه‌‌‌اش در محله‌ی ال‌پدرگال جمع شدند و با خواندن سرود دسته‌جمعی به او تبریک گفتند و بعد‌از ‌ظهر همان روز که از پاسخ تلفن‌های بی‌شمار دوستان و آشنایانش به تنگ آمد‌ه‌بود و سوار بر ماشین از منزل بیرون می‌رفت باز هم مردم او را رها نکردند و با زدن بوق و روشن کردن چراغ  به او تبریک گفتند. گارسیا مارکز در هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل به جای پوشیدن لباس رسمی سفید و بستن پاپیون، لباس کتان و سنتی کارائیب را به تن کرد و ۶ گروه موسیقی کارائیب را برای اجرای برنامه با خود به سوئد برد که نشان از تعلق خاطر او به فرهنگ سرزمینش داشت.

رمان صد سال تنهایی اثر جاودانه‌ی گابریل گارسیا‌ مارکز ابتدا در سال ۱۹۶۷ و در کشور آرژانتین منتشر شد و تمام ۸۰۰۰ نسخه‌ی آن در همان هفته‌ی نخست در کیوسک‌های متروی بوئنوس آیرس به فروش ‌رسید. چیزی نگذشت که در سراسر آمریکای لاتین، مردم برای خریدن رمان صد سال تنهایی به کیوسک‌های روزنامه‌فروشی و کتاب‌فروشی‌ها هجوم ‌آوردند و ترجمه‌های این کتاب از مرز ۳۵ زبان گذشت و تنها یک شرکت انتشاراتی آمریکایی ۱میلیون نسخه از آن را ظرف مدت کوتاهی به فروش ‌رساند. این حجم از استقبال خارق‌العاده بود و حتی خود نویسنده را  شگفت‌زده کرد. پس با ما همراه باشید تا گابریل گارسیا‌ مارکز بزرگ را بیشتر بشناسیم.

گابریل-گارسیا_-مارکز

کودکی و آغاز زندگی گابریل گارسیا‌ مارکز

وی در سال ۱۹۲۸ میلادی در  آرکاتای کلمبیا در جامعه‌ای خشن و پرالتهاب به دنیا آمد. اهالی این شهرک کسانی بودند که از جنگ داخلی کلمبیا که در حدود صد‌ سالی به درازا کشیده‌بود، گریخته بودند. در آن‌جا علاوه بر آمریکایی‌هایی که صاحبان مزارع موز بودند، اسلاف بردگان سیاه‌پوست، سرخپوستان گواخیرو، مهاجران خاورمیانه، دورگه‌ها و… هم زندگی می‌کردند. بنابراین گارسیا مارکز کوچک از همان ابتدا در محیطی از فرهنگ‌های گوناگون که خالی از سحر و جادو هم نبود و از آسیا تا آفریقا را در بر‌می‌گرفت، رشد کرد و بزرگ شد.

تولد او مصادف با اعتصاب مشهور کارگران موز ‌در آن ناحیه بود که از رویدادهای مهم تاریخ کلمبیا محسوب می‌شود. این واقعه در ذهن گارسیا مارکز کوچک تاثیر ‌عمیقی گذاشت و او بعدها در کتاب صدسال تنهایی خود از این کشتار بی‌رحمانه یاد کرد. این اعتصاب برعلیه شرکت آمریکایی یونایتد فروت صورت گرفت که انحصار کشتزار‌های موز در این ناحیه را در اختیار داشت. در جریان این اعتراض صدها نفر از کارگران کلمبیایی کشته شدند که احتمالا جسد بسیاری از آن‌ها به دریا ریخته‌شده‌است. ریشه‌ی نگرش نویسنده در آینده و مبارزه‌ی او با استعمار اقتصادی آمریکا را احتمالا بتوان در همین واقعه‌ی هولناک جست‌و‌جو کرد.

گابریل گارسیا‌ مارکز در چه خانواده‌ای بزرگ شد؟

پدر گارسیا مارکز الیخیو گارسیا، تلگرافچی بود و مادرش سانتیاگو مارکز به یکی از سرشناس‌ترین خانواده‌های آرکاتا تعلق داشت. پس از به دنیا آمدن گارسیا مارکز، پدربزرگ و مادربزرگ مادریش او را نزد خود بردند تا بزرگ کنند. در کارائیب سپردن کودکی که پدر و مادرش اوضاع مالی خوبی ندارند به پدربزرگ و مادربزرگ امری عادی محسوب می‌شود. بنابراین گابریل کوچک از همان ابتدا به همراه برخی از اقوام در خانه‌ای جادار و بزرگ تربیت شد که بعدها از آن به عنوان خانه‌ای جن‌زده یاد می‌کرد.

نقش پدر بزرگ و مادر بزرگ

گارسیا مارکز در این دوره بهترین رابطه را با پدربزرگش داشت. درباره‌ی پدربزرگ مادریش می‌گوید:

مرا به سیرک می‌برد. او بود که سینما را به من شناساند. با آن چیزهای واقعی و خیالی که برای من تعریف می‌کرد و همه برای من واقعی بودند، در واقع بند ناف من به حساب می‌آمد. او در عین حال فرشته‌ی نگهبان من بود و من بهترین رابطه را با او داشتم

بسیاری از رمان‌های گارسیا مارکز بعدها با تصویر یک پیرمرد آغاز می‌شود که به خوبی نشان‌دهنده‌ی تاثیر پدربزرگ است کسی که دست گابریل را می‌گرفت و او را به کشف چیزهای تازه وا‌می‌داشت. با این وجود مادربزرگ گارسیا مارکز بیشترین تاثیر را در شگرد داستان‌نویسی او داشته‌است. او برای نوه‌ی خود از چیزهایی قصه می‌گفت که در خواب دیده‌بود. داستان‌های خانوادگی تعریف می‌کرد. خاطراتش آکنده از سحر و جادو و مطالب خارق‌العاده بود و شب‌ها داستان‌هایی از آدم‌های مرده و جهان دیگر به زبان می‌آورد که مو را بر تن گابریل کوچک سیخ می‌کرد. بعدها لحن نویسنده در نوشتن رمان همان لحن مادربرزگش در حالت قصه‌گویی شد. خونسرد، بدون احساس، با چهره‌ای خشک و بی‌روح که موجب می‌شود که مخاطب به هیچ‌وجه در صحت گفته‌های او تردید به خود راه ندهد.

او در سن ۸ سالگی با مرگ پدربزرگ به منزل مادر و پدر خود بازمی‌گردد. ولی مدت زیادی آن‌جا نمی‌ماند و به مدرسه‌ی شبانه‌روزی می‌رود. در ۱۶ سالگی با مرگ مادربزرگ در سفری به همراه مادر به آرکاتا بازمی‌گردد تا همان خانه‌ی آبا و اجدادی را به فروش برساند. سفری که بعدها انگیزه‌ی رمان صدسال تنهایی او می‌شود. او چندی بعد به دانشگاه شهر بوگوتا می‌رود تا در رشته‌ی حقوق به تحصیل بپردازد.

گابریل-گارسیا_-مارکز-1

گابریل گارسیا‌ مارکز ، نویسنده و روزنامه‌نگار

در سال ۱۹۶۴ اتفاقی مهم در زندگی‌اش به وقوع می‌پیوندد. یکی از دوستانش مجموعه داستان‌های کوتاه فرانتس کافکا را به او می‌دهد. او داستان “مسخ” را می‌خواند و مسحور روبدادهای آن می‌شود. از این‌جاست که تمایل به نوشتن در وجودش جوانه می‌زند و اولین داستانش یعنی “تسلیم سوم” را در سال اول دانشگاه می‌نویسد. این داستان برنده‌ی جایزه می‌شود و در روزنامه‌ی ال اسپکتاتور به چاپ می‌رسد و سردبیر روزنامه او را “نابغه‌ی جدید ادبیات کلمبیا” می‌نامد. از این تاریخ به بعد داستان‌های او به طور مرتب در این روزنامه به چاپ می‌رسد.

سال ۱۹۵۰ گارسیا مارکز به شهر بارانیکا می‌رود و با یکی از سازنده‌ترین دوران‌های زندگی‌اش رو‌به‌رو می‌شود. در آن‌ شهر گروهی گرد‌هم می‌‌آمدند که شیفته‌ی ادبیات بودند و به آثار نویسندگانی هم‌چون ویلیام فاکنر، جیمز جویس و ارنست همینگوی علاقه داشتند. یاران کلمبیا در جمع خود نویسندگان بسیاری چه کلاسیک و چه نو را پرورش دادند. گارسیا مارکز هم به این گروه می‌پیوندد.

در این زمان نویسنده اوضاع مالی خوبی ندارد و به کارهایی گوناگون می‌پردازد. مثلا برای فروش دائره‌المعارف ناگزیر است که از این شهر به آن شهر برود و به این ترتیب سفری را به دور کلمبیا آغاز می‌کند که ماحصل آن تجربه‌هایی گران‌بهاست.

نقش دوستان در چاپ نخستین رمان

در سال ۱۹۵۴ به طور جدی کار روزنامه‌نگاری را در پیش می‌گیرد و به نوشتن نقدفیلم در روزنامه‌ی ال اسپکتاتور ‌می‌پردازد و از طرف همان روزنامه به اروپا سفر می‌کند. چندی بعد، پینیا دیکتاتور کلمبیا دفتر روزنامه را تعطیل می‌کند و گارسیا مارکز بدون دریافت حقوق در مضیقه‌ی مالی شدید در اروپا باقی ‌می‌ماند. دوستان او در کلمبیا که از وضعیت مالی‌اش باخبر می‌شوند نسخه‌ی دست‌نویس رمان طوفان بزرگ را در کشوی میزش یافته و به دست ناشر می‌سپارند و به این ترتیب نخستین رمان گارسیا مارکز در غیاب او در کلمبیا به چاپ می‌رسد. در حقیقت گارسیا مارکز بزرگ بدون سماجت دوستانش احتمالا امروز نویسنده‌ای گمنام بود‌ ، زیرا اکثر آثارش را به همت و یاری آن‌ها به چاپ رساند.

او در سال‌های آغازین نویسندگی بسیار پرکار بوده. خود درباره‌ی آن زمان می‌گوید:” برای روزنامه‌ی ال اسپکتاتور کار می‌کردم. هفته‌ای دست‌کم سه داستان کوتاه می‌نوشتم. هر روز سه مقاله و سه نقد فیلم می‌نوشتم. سپس شب هنگام که همه به خانه رفته‌بودند در دفتر روزنامه می‌ماندم و روی رمانی که در دست داشتم کار می‌کردم. از صدای دستگاه چاپ لانیو تایپ که به صدای ریزش باران می‌ماند، خوشم می‌آمد اگر آن‌ها خاموش می‌شدند و سکوت ایجاد می‌شد دیگر نمی‌توانستم کار کنم”

در سال ۱۹۶۰ یعنی یک سال پس از انقلاب کوبا و به قدرت رسیدن فیدل کاسترو، گابریل گارسیا‌ مارکز به کوبا می‌رود و برای خبرگزای کوبایی پرسنا لاتینا به کار می‌پردازد. از این تاریخ به بعد است که تهدید کوبایی‌های تبعیدی هم آغاز می‌شود. تا جایی که یک‌بار در نیویورک در اتومبیل خودش مورد تیراندازی قرار می‌گیرد. با این وجود پا پس نمی‌کشد و هم‌چنان به کار برای این خبرگزاری ادامه می‌دهد.

در سال ۱۹۶۷ با انتشار کتاب صد سال تنهایی او به موفقیتی چشمگیر و باورنکردنی دست می‌یابد. این کتاب به سرعت مرزهای آمریکای لاتین و جهان را در می‌نوردد و شیوه‌ی داستان‌نویسی “رئالیسم جادویی” را به مردم جهان معرفی می‌کند.

نویسنده‌ی سیاسی و روشنفکر چپ‌گرا

او پس از صد سال تنهایی در سال ۱۹۷۵ رمان “خزان پدر سالار” را منتشر کرد که داستانی درباره‌ی دیکتاتورها و تنهایی آن‌هاست. او یک نویسنده‌ی سیاسی و روشنفکر چپ‌گرا بود که به هیچ حزبی نپیوست. دفتر مجله‌ی گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۰ در پی انفجار بمبی در آن تعطیل شد و او در اوائل همان دهه از دولت مکزیک درخواست پناهندگی کرد چون گروه چریکی ام نوزده کلمبیا در جایی ادعا کرده‌بود که گارسیا مارکز به آن‌ها کمک مالی کرده‌است بنابراین دولت کلمبیا نام گارسیا مارکز را در فهرست کسانی قرار داد که باید دستگیر بشوند.

گارسیا مارکز با ثروت حاصل از کسب جوایز  نشریه‌های مستقلی در تقابل با نشریه‌های رسمی به وجود آورد. او در سایه‌ی نفوذ شخصی خود گام‌های بلندی در جهت صلح، خلع سلاح و حقوق بشر برداشت و در انجام کارهایی که خود را نسبت به آن‌ها متعهد می‌دید توفیق یافت. او در این راه از دوستی و همراهی انسان‌های مشهوری مانند فیدل کاسترو و نویسندگان بزرگی مانند کارلوس فوئنتس، ماریو بارگاس یورسا و گراهام گرین بهره برد. گارسیا مارکز هم‌چنین با پابلو نرودا شاعر بزرگ شیلی رفاقت داشت.

گابریل گارسیا مارکز سرانجام در ۱۷ آوریل سال ۲۰۱۴ در منزل خود در شهر مکزیکو سیتی چشم از جهان فرو بست و آمریکای لاتین را با کوله‌باری از آثار ادبی باشکوه تنها گذاشت.

________________________________________________________________________________

منبع: گلشیری، احمد. مقدمه بهترین داستان‌های کوتاه/گابریل گارسیا مارکز.

کتاب-کودک-و-نوجوان

برای کودک و نوجوان کتاب بنویسیم.

بسیاری از نویسندگان تازه‌کار تصور می‌کنند که نوشتن کتاب‌های کودکان راه آسانی برای شروع راه نویسندگی است. هر چند کتاب‌های کودکان معمولا خیلی کوتاه‌تر از کتاب‌های بزرگسالان هستند و بیشتر حجم آن‌ها را تصویر تشکیل می‌دهد تا کلمه و از این جهت نوشتن آن‌ها آسان‌تر به نظر می‌رسد اما در حقیقت نوشتن برای بچه‌ها کاری کارستان است.

نویسندگان کودک نه تنها به مهارت‌های نویسندگی برای بزرگسالان و درک دنیای آن‌ها نیاز دارند، بلکه باید بتوانند دنیا را از چشم کودکان هم ببینند و با آگاهی یک بچه‌ی نوپای پر‌جنب و جوش و یا با چشمان نوجوانی حیران و جویای تجربه به همه چیز نگاه کنند.

بهترین کتاب‌های کودکان، کتاب‌های بزرگسالانی نیستند که فقط یکی دو درجه رقیق شده‌باشند. بلکه این کتاب‌ها با صدایی خاص حرف می‌زنند. صدایی که برای مخاطب کودک آشناست و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. کتاب‌های کودک و نوجوان آثار ادبی هستند و نوشتن آن‌ها به هیچ‌وجه یک کار سرسری نیست. بسیاری از این کتاب‌ها به مسائل اجتماعی، عاطفی، نژادی، زیست محیطی و…  می‌پردازند و از این طریق ضمن آموزش دادن به کودکان، آن‌ها را سرگرم می‌کنند.

 

ویژگی‌های یک نویسنده‌ی موفق ادبیات کودک و نوجوان

برای این‌که یک نویسنده‌ی موفق کودکان باشیم باید همیشه به خاطر بسپاریم که برای چه کسانی قلم به دست گرفته‌ایم. نویسندگان کودک معمولا برای هم‌کوک شدن با مخاطبانشان به دوران بچگی خودشان فکر می‌کنند و سعی می‌کنند اسباب‌بازی‌ها، رنگ‌ها، بازی‌ها، علایق و حتی عواطف و زبان و احساسات آن دوران را به خاطر بیاورند. البته بخش عمده‌ای از خاطرات دوران کودکی همه‌ی ما به فراموشی سپرده شده اما اگر با دقت به تماشای بچه‌ها بنشینیم حتما در‌می‌یابیم که چه چیزهایی آن‌ها را جذب و خشنود می‌کند و یا احتمالا  آشفته و ناراحتشان می‌سازد.

می‌توانیم چیزهایی را به خاطر بیاوریم که در کودکی به آن‌ها علاقه داشتیم و به این فکر کنیم که چه چیزی در آن‌ها بود که این‌طور ما را به دنیای خاص خودش جذب می‌کرد. همچنین خواندن آثار کلاسیک موفق کودک و نوجوان که بچه‌ها قرن‌ها عاشق آن‌ها بوده‌اند راه بسیار خوبی است تا بفهمیم چه مطالبی برای مخاطبان ما اهمیت دارد.

طبقه‌بندی کتاب‌های کودکان

این کتاب‌ها را اغلب برحسب سن خوانندگانشان طبقه‌بندی می‌کنند. بعضی نویسنده‌ها فقط برای یک مقطع سنی خاص می‌نویسند چون یک دوره از کودکی‌شان را بهتر به خاطر می‌آورند و با آن احساس راحتی بیشتری می‌کنند برخی هم فرزندانشان در آن مقطع سنی هستند و از آن‌جا که هر روز با آن‌ها زندگی می‌کنند و سر و کله می‌زنند پس این مقطع زمانی را بیشتر می‌شناسند. البته همه‌ی نویسندگان هم محدود نیستند و برخی برای دو یا سه رده‌ی سنی کتاب می‌نویسند و با جمعیت بیشتری از کودکان ارتباط می‌گیرند.

این طبقه‌بندی براساس ویژگی‌های هر دوران است. دوران نخستین زندگی کودک که او خردسال محسوب می‌شود را می‌توان به دو دوره‌ی پیش از یادگیری زبان و پس از آن تقسیم کرد. در دوران نخست کودک بیشتر به تصویر علاقه دارد و در دوره‌ی دوم روابط منطقی را تا حدودی درک می‌کند اما توانایی درک حوادث پیچیده را ندارد. این توانایی‌ها رفته رفته با افزایش سن بیشتر می‌شود و آثار نوشته‌شده هم متناسب با آن‌ها تغییر می‌کند.

کتاب‌هایی برای کودکان خردسال

ادبیات-کودک-و-نوجوان

با این‌که چندسال طول می‌کشد تا خردسالان بتوانند خود کتاب بخوانند اما از صدای کلماتی که دیگران برای آن‌ها می‌خوانند خوششان می‌آید. والدینی که می‌خواهند محیط پراحساسی برای نوزاد و یا فرزند خردسال خود فراهم کنند به دنبال کلمات و عباراتی می‌گردند که گوش‌نواز باشند. این کتاب‌ها، کلمات و صداهای موزون را به کار می‌برند تا توجه خردسالان را جلب کنند، به آن‌ها اطمینان و آرامش بدهند و کمکشان کنند تا با خانواده ارتباط بهتری بگیرند. این کتاب‌ها معمولا مجموعه‌ی مصوری از لالایی‌ها، اشعار موزون کودکان و قصه‌هایی معمولی هستند که برای خردسالان با لحن معمولی و یا با آواز خوانده می‌شوند.

از این دسته کتاب‌ها می‌توان به مجموعه کتاب ارتباط با کودک اشاره کرد که شامل چهار کتاب مادر و دختر، پدر و دختر، مادر و پسر و پدر و پسر است. روایت موزون این کتاب‌ها می‌کوشد تا از زبان والدین، عشق و محبت سرشار آن‌ها به کودک را توصیف کند و موجب دلبستگی بیشتر بین آن‌ها بشود.

 

کتاب‌هایی برای کودکان نوپا

همین که بچه‌ها کمی بزرگ‌تر شدند و بنا را بر راه رفتن و دویدن ‌گذاشتند دیگر با همه‌چیز کار دارند. در این سن، کودکان از گوش سپردن به کتاب‌هایی که کلمات و تصاویر در آن به دقت انتخاب شده‌ و گوش و چشم‌نواز باشد، لذت می‌برند. در این مقطع، بچه‌ها روابط منطقی را تا حدودی می‌فهمند اما در درک حوادث پیچیده ناتوان هستند. آن‌ها دوست ندارند که مدت زمان زیادی بنشینند و به یک داستان گوش بدهند. پس معمولا داستان و موضوع آن باید بسیار کوتاه باشد و در کنار تصویرهای بزرگ و خوش آب و رنگ قرار بگیرد. برای افزایش مهارت زبانی هم باید داستان با کلماتی ساده و همراه با قافیه و تکرار بیان شود تا بچه‌ها بتوانند به راحتی آن‌ها را فرابگیرند.

کتاب‌های بچه‌های نوپا بیشتر بر روی رابطه‌ی آشنا برای بچه‌ها یعنی رابطه‌ی بین کودک و پدر مادر تاکید می‌کنند. گاهی هم شخصیت‌های داستان از دنیای حیوانات انتخاب می‌شوند و مثل آدم‌ها با بچه‌ها حرف می‌زنند. برخی کتاب‌ها هم چندان داستانی نیستند بلکه به معرفی کلمات و مفاهیم می‌پردازند. این کتاب‌ها ممکن است حتی بی‌کلام باشند و صرفا تصاویری خوش رنگ و نگار را ارائه ‌بدهند.

ادبیات-کودک-و-نوجوان

کتاب‌های مصور برای بچه‌های کودکستانی و دبستان

کتاب‌های مصوری که برای بچه‌های کودکستانی و دبستانی تنظیم می‌شود معمولا بیشتر از کتاب‌های بچه‌های نوپا به داستان متکی هستند و بچه‌هایی که تا حدودی لغات و اصطلاحات را آموخته‌‌باشند از دنبال کردن شخصیت‌ها در خلال داستان و حوادث لذت می‌برند.

کلمات این کتاب‌ها بیشتر از کتاب‌هایی است که برای کودکان نوپا تهیه می‌شود و متوسط تعداد کلماتشان هزار کلمه است. هرچند، برخی تنها ۱۵۰ کلمه یا کمتر دارند. در این کتاب‌ها تصاویر بیشتر جذاب هستند و بار معانی بر دوش آن‌هاست. از آن‌جا که تعداد کلمات کم است پس باید به دقت انتخاب شوند و برای شنوندگان کم سن‌و‌سال جذاب باشند. هیچ کلمه‌ای نباید اضافی باشد. این داستان‌ها باید یکراست سر اصل مطلب بروند و فوری احساس شنونده را در چنگ بگیرند و با ایجاد حس تعلق، خواننده‌ی کنجکاو را تا پایان داستان با خود همراه بکنند و در نهایت به پایانی خوب و راضی‌کننده برسانند.

برای خلق این کتاب‌ها لازم نیست که شما به عنوان نویسنده لزوما تصویرگر هم باشید. ناشر کتاب، خود تصویرگر مناسب می‌یابد. حال اگر تصاویر طراحی‌شده مناسب نبود. آن وقت نویسنده باید بگوید که چگونه تصاویر کتابش ترسیم شوند تا داستانی که به خودی خود کامل است، اعمال و شخصیت‌هایش هم تصویری بشوند.

در هر صفحه از این کتاب‌ها معمولا ۱۰۰ کلمه بیشتر وجود ندارد و هر چند کلمه هم که وجود داشته‌باشد بازهم باید فضای کافی برای تصویر در نظر گرفته شود. موضوعات این کتاب‌ها باید مورد علاقه‌ی بچه‌ها باشد و می‌تواند به موضوعاتی ارزشمند هم بپردازد. از این دست کتاب‌ها می‌توان به کتاب داستان فطرس اشاره کرد.

وقتی بچه‌ها کمی بزرگ‌تر شدند و می‌خواهند به دنیای کتابخوانی قدم بگذارند کتاب‌هایشان می‌تواند کمی پیچیده‌تر و پرحادثه‌تر بشود و حجم نوشته در  کمی افزایش یابد. خواندن این‌کتاب‌ها به بچه‌ها احساس توانمندی می‌دهد و با جملات کوتاه و سرراست آن‌ها را به مطالعه و کتابخوانی ترغیب می‌کند. البته این آثار همچنان باید مصور باشند. از این دست کتاب‌ها می‌توان به کتاب مادر، ضریح، کبوتر، راز دعبل، سلام بر وحی، ارمغانی از آسمان و نمازی دیگر اشاره کرد.

ورود به دنیای نوجوانی

رفته رفته با افزاش سن کودک و نزدیک‌شدن به دوران نوجوانی اهمیت داستان در کتاب پر‌رنگ‌تر می‌شود و حجم تصاویر کاهش ‌می‌یابد. کتاب‌های فصل‌دار بسیاری در این سنین برای بچه‌ها تهیه می‌شوند که از نمونه‌های جهانی آن می‌توان به مجموعه داستان “رامونا”،  “هری پاتر” و مجموعه داستان “بچه‌های بدشانس” اثر لمونی اسنیکت اشاره کرد.

فصل‌های این داستان‌ها به حدی کوتاه هستند که نوجوان در یک نشست می‌تواند آن را تمام کند. این کتاب‌ها معمولا به روابط بین دوستان، حیوانات، موقعیت‌های سخت زندگی، آشفتگی‌های خانوادگی و ماجراجویی‌های طنزآمیز می‌پردازند. در این‌جا شخصیت‌ها هم بیشتر رشد و نمو می‌کنند و هم جامع‌ترند. داستان‌های این چنینی می‌توانند به تجربیات نوجوانی، خواسته‌ها و نیازها و رویاهای نوجوانان بپردازند. برای مثال رامونا دخترکی شلوغ‌کار و شنگول و بامزه است که فکر می‌کند خودش به تنهایی می‌تواند اتوبوس مدرسه را براند. قلدرمآبانه با خواهرش دعوا می‌کند و به سرعت درگیر حوادث و موقعیت‌هایی می‌شود که برای کودکان بسیار آشنا می‌باشد.

نوع دیگری از کتاب‌های این چنینی قالب جذاب کمیک را بر می‌گزینند و نوجوانان را با تصاویر و دیالوگ‌ها به دل حوادث و اتفاقات می‌برند. این نوع کتاب‌ها به دنیای کارتون و انمیشین بیشتر نزدیک هستند تا رمان. از این دست کتاب‌ها می‌توان به مجموعه کتاب سهراب بزرگ مرد کوچک، مجموعه گلبرگ، شاهزاده کوچولو و مولوی‌نامه اشاره کرد. این کتاب‌ها می‌توانند نوجوانان را به دنیایی فانتزی ببرند یا آن‌ها را درگیر تجربه‌های دوران بزرگسالی بکنند.

کتاب برای نوبالغان

بچه‌هایی که به سال‌های آخر راهنمایی و دوران خستگی‌ناپذیر نوجوانی وارد می‌شوند داستانی جذبشان می‌کند که از لحاظ سرشت خیلی شبیه به رمان‌های بزرگسالان است. داستان‌هایی که دربردارنده‌ی ماجراهای عاشقانه ( البته نه عشق بی‌پرده)، ارزش‌ها، تخیلات (داستان‌های فانتزی)، دوستی‌ها، زندگی خانوادگی و … هستند و گاهی خواننده را درگیر حوادث پیچیده‌ای می‌کنند که احساسات او را به شدت بر‌می‌انگیزند. علایق بچه‌های دبیرستانی مانند ورزش، نمایش، رفتن به باشگاه و گردش و … باید جایی در طرح داستان داشته‌باشند و قهرمان‌های قصه از بین نوجوانان ۱۳ تا ۱۹ ساله انتخاب بشوند. از نمونه‌های مشهور کلاسیک و جهانی این نوع داستان‌ها می‌توان به کتاب “آرزوهای بزرگ” اثر چارلز دیکنز و کتاب “اما” اثر جین آستین اشاره کرد.

آثار غیر داستانی جذاب برای کودک و نوجوان

هر‌چند کودکان در هر سنی که باشند از لم دادن و شنیدن داستان‌های جذاب لذت می‌برند اما خیلی از آن‌ها هم عطش سیری‌‌ناپذیری برای به دست آوردن اطلاعات دارند. حتی کم سن و سال‌ترین بچه‌ها هم دوست دارند چیزهایی از اتومبیل‌ها، کامیون‌ها، گربه‌ها، دایناسورها و… بدانند. این کتاب‌ها ساعاتی لذت‌بخش برای بچه‌ها فراهم می‌کنند و به آن‌ها این امکان را می‌دهند تا به کشف دنیاهای تازه بپردازند. این کتاب‌ها می‌توانند در مورد هر موضوعی نوشته شوند. تصاویر در آن‌ها اهمیت زیادی دارند و به شناخت کامل‌تر بچه‌ها از دنیای اطرافشان کمک می‌کنند.

نوشتن این کتاب‌ها هم کاری جذاب و هیجان‌انگیز است و هم راهی برای نویسندگان است تا به کار نویسندگی  کودک و نوجوان بپردازند بی‌آنکه گرفتار پیچیدگی داستان‌نویسی مانند طراحی شخصیت، گفت‌و‌گو، صحنه‌پردازی و… بشوند. اگر می‌خواهید آثار غیر داستانی برای کودکان بنویسید چند نکته‌ی زیر را حتما در نظر بگیرید:

  • موضوع شما باید متناسب با گروه سنی مد نظرتان باشد.
  • نویسنده‌ی کتاب باید یاد بدهد و از موعظه بپرهیزد.
  • نویسنده خود باید از قبل در مورد موضوع به خوبی تحقیق کرده‌باشد.
  • کتاب نباید حوزه‌ی وسیعی را در بربگیرد. مثلا شرح کوتاه یک نبرد از یک جنگ کفایت می‌کند و لازم نیست تمام رویدادهای آن جنگ بیان بشود.
  • موضوع کتاب باید به خوبی خواننده را جذب بکند.

از این دست کتاب‌هامی‌توان مجموعه کتاب ریاضی در طبیعت، ریاضی در علم، ریاضی در فضا و تجربه‌های علمی شگفت‌انگیز نیروها و حرکت از نشر آثار سبز را نام برد.

_____________________________________________________________________________________

منابع:

  • وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق
  • www.tazeha.pub
خلق-داستان-و-ترویج-کتاب-خوانی

ترویج کتابخوانی (قسمت سوم؛ خلق داستان)

قصه‌گویی یکی از تفریحات مسلم بشر از زمان‌های بسیار کهن است. چشم که می‌بندیم به راحتی می‌توانیم اجداد غارنشینمان را تصور کنیم که به دور گرمای آتش جمع شده‌اند و شب‌های طولانی غار را با شنیدن داستان‌های هیجان‌انگیز به سر می‌آورند. 

خلق داستان یعنی قدم زدن در دنیای شیرین تخیلات. داستان‌ها زندگی را آن‌گونه روایت می‌کنند که ما دوست داریم. در چنین دنیایی شخصیت‌ها، زندگی، جامعه و جهان همگی همان شکلی هستند که می‌پسندیم و  شب‌ها در رویاهایمان به تماشا می‌نشینیم. شخصیت‌های قصه به دلخواه ما سخن می‌گویند، راه می‌روند، حتی گاهی حرف دل ما را با دیگران در میان می‌گذارند. پس قصه‌ها راهی برای سرک کشیدن به درون انسان‌ها هستند. 

بنابر‌این به عنوان پدر و مادر،‌ می‌توانیم برای راه یافتن به دنیای کودک خود و فعال کردن تخیلاتش، او را دست به قلم کرده و به داستان‌نویسی تشویق کنیم. داستان‌‌های کوتاه یا بلندی که آفریده‌ی ذهن کودک هستند و دریچه‌ای رو به دنیای مطلوب او می‌شوند.

خلق داستان

خلق داستان چه تاثیری روی کودک می‌‌گذارد؟

 وقتی کودک داستان‌ می‌نویسد، شخصیت‌ها به ناگاه یکی پس از دیگری در ذهنش جان می‌گیرند و حادثه‌ها پی‌در‌پی رقم می‌خورند. گاهی این اشخاص خیالی به حدی همدلی خالق خود را بر‌می‌انگیزند که او را غمگین کرده یا به خنده وا‌می‌دارند. ادامه‌ی این روند، رفته‌رفته کودک را به شنیدن و فهمیدن داستان‌های دیگران تشویق می‌کند و چه منبعی بهتر از کتاب‌‌ها می‌تواند پاسخ‌گوی این نیاز باشد؟!

این بار کودک با اشتیاق بیشتری به سراغ کتاب‌ها علی‌الخصوص کتاب‌های داستان می‌رود. جایی که قصه‌ها اغلب با تصاویر همراه شده و جذابیتی چند برابر دارند. خواندن کتاب داستان در نوشتار کودک بسیار موثر افتاده و آهسته آهسته به نوشته‌های او سر و شکل می‌دهد. 

کتاب‌های داستان، همراه خوب بچه‌ها هستند. آن‌ها را به دنیای فانتزی و مطلوب خود می‌برند و با کشش روایت‌هایشان ساعت‌های متمادی با ایشان همکلام می‌شوند. این انس و الفت کودک با کتاب در این سن می‌تواند باب مناسبی برای دوستی بین این دو باشد. کتاب‌های کاغذی از این طریق در دل بچه‌ها جا باز کرده و تا دوران پیری در کنار آن‌ها باقی می‌مانند.

پس هرچه زودتر کودک خود را به عنوان یک قصه‌گوی توانا به رسمیت بشناسید. به او میدان بدهید تا داستان‌های کوتاه و بلند خود را بیافریند و مطمئن باشید که این کار به طرز شگفت‌آوری کودکان را به مطالعه‌ی کتاب، علی‌الخصوص کتاب‌ داستان ترغیب می‌کند.

نویسنده-خلاق-شویم

چگونه نویسنده خلاق باشیم؟

نویسندگی خلاق عبارت جذابی است. اصلا هرمطلبی که با خلاقیت همراه باشد، جذاب به نظر می‌رسد. انسان خلاق، کارهایی متفاوت و تازه می‌آفریند و با تازگی آثارش توجه دیگران را به خود جلب می‌‌کند. احتمالا شما هم می‌خواهید یک نویسنده خلاق باشید. نویسنده‌ای که نامش در عالم ادبیات می‌درخشد و آثارش در شمار پر‌فروش‌ترین آثار جهان است.

 نویسندگی خلاق مانند هر کار دیگری شجاعت می‌خواهد وقتی شجاعانه نوشتن همه‌چیز شما بشود، آن‌گاه می‌توانید پایداری و استقامت کنید. ممکن است دوستان، همکاران، والدین، فرزندان، حتی شرکا یا همسرتان با گفتن عبارتی که خودتان می‌دانید سعی در مایوس کردن شما داشته باشند، تا شکست بخورید و آینده را تیره‌و‌تار ببینید. اما بدانید که چنین توصیه‌ها و شرایط مایوس‌کننده‌ای همواره سد راه دائمی نویسندگان بوده‌. پس همان‌طور که نویسندگان بزرگ بر این شرایط غلبه کرده‌اند شما هم حتما می‌توانید بر آن غلبه کنید.

شما هم می‌توانید یک نویسنده خلاق باشید. وقتی قلم به دست می‌گیرید و برای نویسنده‌شدن تلاش می‌کنید  یعنی شما عاشق کلمات هستید. یعنی از رنگ، عطر و بوی کلمات لذت می‌برید. یعنی تجربه و احساساتی دارید که می‌خواهید با دیگران به اشتراک بگذارید و می‌خواهید آن‌ها در بهترین و جذاب‌ترین قالب ممکن ارائه بدهید. پس با ما همراه شوید تا چند راهکار را مرور کنیم. راهکارهایی که در درجه‌ی نخست مهارت نویسندگی شما را تقویت می‌کنند و در درجه‌ی دوم کمک می‌کنند تا شما نویسنده خلاق تری باشید:

جایی مناسب برای نوشتن پیدا کنید.

تجربه‌ی بسیاری از نویسندگان نشان می‌دهد که محیط و تجهیزاتی که با شخصیت و سبک‌کار نویسنده هماهنگ باشد، موجب می‌شود تا او صفحات خالی پیش‌رویش را نهایتا با محتوایی قابل قبول پر کند. بنابراین بنشینید و با خود فکر کنید که دوست دارید چگونه مطالعه کنید، به چه صدایی حساس هستید، حواستان چگونه پرت می‌شود، نظم و ترتیب کاریتان چه‌طور است، آیا به حضور کسی در کنارتان نیاز دارید؟

فردی ممکن است با کوچکترین صدایی حتی صدای تیک‌و‌تاک ساعت حواسش پرت شود و نیاز به محیطی ساکت و آرام داشته‌باشد. در حالی که دیگری حتی با صدای موسیقی‌‌ای که دائم پخش می‌شود هم به راحتی به کار خود ادامه می‌دهد. یک نفر در تنهایی تمرکز بیشتری دارد در حالی که دیگری در محیط شلوغ هم به راحتی تمرکز می‌کند. تمام این موارد به خود شما بستگی دارد.

چشم‌اندازها را در نظر بگیرید.

برخی نویسندگان اگر از محل کارشان چشم‌اندازی به اطراف داشته‌باشند، حواسشان پرت می‌شود و هر‌چیزی که چشم آن‌ها را بگیرد تمرکزشان را بهم می‌زند. در حالی که برای برخی دیگر داشتن چشم‌انداز دلپذیر، می‌تواند الهام‌بخش و مشوق خلق اثر باشد. پنجره‌ای رو به باغ یا دیدن طلوع خورشید برفراز شهر، آرامش و دید لازم برای نوشتن را به چنین اشخاصی هدیه می‌کند. اگر از لذت منظره‌ی بیرونی خاص محرومید، می‌توانید با قرار دادن چند شاخه گل تر و تازه روی قفسه‌ی کتاب‌هایتان و یا تصویری از آخرین سفر یا عکس دسته‌جمعی خانوادگیتان، فضایی الهام‌بخش بیافرینید. حتی اگر محدوده‌ی کار شما آشپزخانه یا گوشه‌ی زیر‌زمین هم باشد، نصب پوستر یا نقاشی آرامش‌بخش می‌تواند به کمک شما بیاید.

بدون دفترچه یادداشت از خانه بیرون نروید.

عادت کنید با دفترچه یادداشت‌تان این طرف و آن طرف بروید. وقتی نویسندگی را شروع می‌کنید می‌بینید که فکرها، عبارات، سوالات و کشفیات به طرز عجیبی در تمام روز و شب در ذهنتان جرقه می‌زند. برای این‌که این جرقه‌ها محو و نابود نشوند دفعه‌ی بعد که به یک لوازم‌فروشی رفتید، چند دفترچه یادداشت تهیه کنید. سپس هر‌کدام را به همراه یک قلم کوچک و مداد هر‌جایی که فکر می‌کنید مناسب است بگذارید. کنار میز، در کیف پول یا جیبتان، داخل ماشین، آشپزخانه یا هرجای دیگری که به نظرتان می‌رسد.

هرگاه در حالت نا‌امیدی یا در حال ماموریت هستید یا در بزرگراه به سمت محل کارتان می‌روید و ناگهان کلمه مناسبی به ذهنتان می‎‌رسد فورا آن‌ها را یادداشت کنید. هرچند این رفتار ممکن است از نگاه دیگران غیر‌عادی به نظر بیاید اما فکرها و راهکارهای بزرگ به همین شکل، ظاهر و به سرعت ناپدید می‌شوند و شما نمی‌دانید که نور خلاقیت در نویسندگی چه زمانی می‌درخشد؟

ترس را کنار بگذارید.

وقتی محل نوشتن و ابزار کار را مشخص کردید دیگری بهانه‌ی خاصی ندارید. زمان، زمان نوشتن است. وقت آن است که ببینید چگونه فکری که در سرتان می‌چرخد را می‌توانید به یک داستان کوتاه تبدیل کنید یا مثلا یک خاطره‌ی دوست‌داشتنی دوران کودکی‌تان را بنویسید یا چه طور خطر کنید و در یک قالب جدید متن را بگنجانید.

نویسنده-خلاق

بر ترس خود غلبه کنید و بنویسید. ترس است که مانع نوشتن می‌شود نه فقدان استعداد. بسیاری از افراد به خاطر ترس نهفته در وجودشان دست به قلم نمی‌برند. گاهی سوالاتی به ذهن انسان متبادر می‌شود مانند این‌که من چه کسی هستم؟ چه حقی برای سخن گفتن دارم؟ اگر سخن بگویم چه کسی گوش می‌دهد؟ و هزار و یک سوال دیگر که قدرت قلم را رفته رفته محو و نابود می‌کند.

اما باید بدانید که شما انسانی خاص هستید و داستان‌های خاصی برای گفتن دارید. اگر با شور سخن بگویید مطمئن باشید که بسیاری از ما گوش فرا‌می‌دهیم. همه ما برای زندگی به داستان نیاز داریم و با داستان‌ها زنده‌ایم. کلام شما زاویه‌ی دید دیگری از هستی را به ما نشان می‌دهد و زندگی را در نگاهمان بزرگ‌تر می‌کند.

نویسنده خلاق باید دائم بنویسد.

هنوز هم ممکن است اندکی تردید داشته‌باشید و این مطلب شما را آزار بدهد. از خود بپرسید که آیا واقعا می‌توانم بنویسم؟ آخر چه‌طور وقت می‌کنم؟ اصلا مردم نوشته‌های مرا می‌خوانند؟ آن‌ها در مورد من و کارم چه قضاوتی می‌کنند؟ 

نویسنده خلاق شدت کار ساده‌ای نیست. طاقت و اراده می‌خواهد. همه از انجام آن واهمه دارند. از نویسندگان مشهور گرفته تا نویسندگان تازه‌کار. اما آن‌ها چگونه بر ترس خود غلبه می‌کنند؟ بسیار ساده. آن‌ها می‌نشینند و می‌نویسند. هر‌ روز و دائم و تا آن‌جا که می‌توانند می‌نویسند. احساس می‌کنند که سرشان برود هم باید بنویسند. آن‌ها هم می‌ترسند اما نمی‌گذارند که ترس مانعشان بشود. با این روند در نهایت ترسشان معمولا فروکش می‌کند. 

قریحه‌ی خلاقیتتان را بیدار کنید.

قدرت خلاقیت در همه‌ی ما وجود دارد. مهم این است که چگونه با آغوش باز از آن استقبال کنیم و موضوعات را به شیوه‌ای جدید و نو ارائه بدهیم. برای افزایش خلاقیت می‌توانیم راهکارهای زیر را در پیش بگیریم:

  •  در رفت‌و‌آمدهای روزمره به دنبال مسیر جدید باشید. برای مثال امروز از یک مسیر جدید به منزل بازگردید و در راه با چشمانی باز، اطراف را بنگرید.
  • به چیزهایی نگاه کنید که معمولا به آن‌ها بی‌توجه بودید مثل زیبایی و گوشتالو بودن یک هلو، آمیزش رنگ‌ها بر تنه‌ی یک درخت، رایحه و صدای صبحدم و…
  • خود را در هنر غرق کنید. آبرنگ به دست بگیرید، استاد آشپزی شوید، باغچه بکارید، از مناظر زیبا عکش بگیرید.
  • بگذارید تخلیتان پویا شود. خیال‌بافی کنید. مثلا درباره‌ی مردمی که از خیابان می‌گذرند داستان بسازید.
  • خود را در جهان غرق کنید. به نحوه‌ی گفت‌و‌گوی مردم توجه کنید. در خیابان، کافه، بزرگراه‌ها، بازارها. به نحوه‌ی راه رفتنشان دقت کنید. آواها و رنگ‌ها را بیابید. خیابان‌های شلوغ، جنگل‌ها، مزارع و خلاصه‌ هر فضایی که در دسترس شماست را با تمام وجود تجربه کنید.

 با هر روشی که می‌توانید، تلاش کنید تا نهال شور و شوق، کنجکاوی، هوشیاری، انرژی و افکار تازه‌ی یک انسان خلاق، آرام آرام در وجودتان نهادینه شود.

وقت بتراشید.

سعی کنید وقت پیدا کنید. از آن‌جایی که نوشتن برای شما بسیار مهم است پس برای خود وقت بتراشید. ولو این‌که فکر کنید که نمی‌توانید. اگر سحرخیز هستید. کمی زودتر از حد معمول از خواب بیدار شوید. اگر شب‌زنده‌دار هستید می‌توانید بعد از شام یا وقتی همه خواب هستند به سراغ نوشتن بروید. می‌توانید برای نوشتن کتابخانه یا پارک را انتخاب کنید.

روزهای پایان هفته زمان بیشتری به نوشتن اختصاص بدهید. حتی می‌توانید لیستی از افرادی تهیه کنید که می‌توانند کمک‌حال شما باشند تا وقت اضافی در طول روز بیابید. از پرستار بچه گرفته تا نظافتچی و… هرچند ممکن است این امر برای شما هزینه‌بردار باشد اما احتمالا نوشتن برای شما مهم‌تر است. به خاطر داشته باشید که هرروز نوشتن تنها راه پیشرفت در زمینه کسب مهارت‌های نویسندگی خلاق است. پس وقت پیدا کنید و دائما بنویسید.

از پیش آماده باشید.

وقتی زمان شما تنگ است. از قبل همه چیز را  برای زمان نوشتن آماده کنید مثلا اگر با مداد و کاغذ می‌نویسید، مداد را از قبل بتراشید و دسته کاغذ خود را آماده بگذارید. حتی اگر ساعت منظمی برای نوشتن دارید بهتر است به دوستان یا خانواده سفارش کنید که در این زمان کمتر با شما تماس بگیرند و در اتاقتان را بزنند.

دستتان را برای نوشتن قوی‌تر کنید.

راه دیگری که می‌توانید دستتان را موقع نوشتن روی فرم نگه دارید افزایش مهارتتان با نگارش انواع دیگر نوشته‌هاست. مثلا قبل‌ترها مردم نامه‌نگاری می‌کردند و از این طریق از حال یکدیگر با‎‌‌خبر می‌شدند. همان نوشته‌های دفترچه یادداشت هم می‌تواند تمرین مناسبی برای شما باشد. جان کلام این‌که هر متنی که می‌توانید بنویسید تا فضا، روحیه و انرژی مثبت مورد نیاز برای هدایت خلاقیتتان را به وجود بیاورید.

روحیه‌ی انتقادپذیریتان را افزایش دهید.

بسیاری از ما احتمالا وقتی بخواهیم کار خود را در معرض نقد دیگران قرار بدهیم بی‌اختیار به دنبال افراد مشخصی می‌گردیم که به ما انرژی مثبت بدهند و در حل مشکلات و درک مفاهیم همراهیمان کنند. اما وقتی از دیگران درخواست می‌کنیم تا کار ما را بخوانند باید منتظر نظرات مثبت و منفی آن‌ها هم باشیم و در نهایت این نقطه نظرها می‌تواند بسیار مفید باشد.

 در مجموع برای این که راحت‌تر با انتقاد‌ها رو‌به‌رو بشوید یادتان باشد که این کار شماست که دیگران درباره‌ی آن قضاوت می‌کنند نه شخصیت شما و باز هم فراموش نکنید که مهم نیست که کلمات افراد چقدر تند و تیز باشد یا این‌که حتی نظرشان درست باشد یا نه قضاوت نهایی با خود شماست. این شما هستید که باید حرف‌های معقول و منطقی را بپذیرید و باقی کلام را رد کنید. در نظر داشته‌باشید که شما نمی‌توانید همیشه همه را راضی نگه‌دارید اما این‌که فقط خودتان از متنی که نوشتید راضی باشید هم درست نیست.

قالب خودتان را بعنوان یک نویسنده خلاق انتخاب کنید.

 قالب خودتان را انتخاب کنید. ببینید با چه قالبی آشنایی بیشتری دارید و با آن راحت‌تر هستید. با داستان کوتاه، رمان، نمایش‌نامه یا انواع دیگر نوشته. این جزئی از آماده‌شدن برای نوشتن است. برای این‌که بتوانید قالب مورد علاقه‌تان را پیدا کیند، سعی کنید آثار متنوع و زیادی را مطالعه کنید. حتی اگر کاملا با فرم خاصی آشنا هستید و فکر می‌کنید باید از همان چارچوب نویسندگی پیروی کنید باز هم لازم است قبل از نوشتن قالب‌های دیگر را بیازمایید. چون زمانی که به جایگاه نویسنده‌ای بزرگ مانند چخوف یا اسکار وایلد برسید، آن‌گاه در‌می‌یابید که قالب‌های دیگر نویسندگی بر قالبی که شما انتخاب کرده‌اید تاثیر می‌گذارد و آن‌ها را پربار‌تر می‌کند. پس آن‌زمان با اشتیاق به قالب‌های دیگر هم می‌پردازید و این به آفرینش یک نویسنده خلاق کمک می‌کند.

با خلاقیت از پس نوشتن برمی‌آیید.

نوشتن صرف نظر از آن‌که در چه قالبی می‌نویسید در مجموع کار دشواری است و برای تبدیل شدن از ایده و مفهوم تا یک اثر قابل قبول مسیر دشواری را طی می‌کند. در هنگام طی مراحل مختلف نوشتن مدام عقب و جلو می‌روید. مثلا از خودتان می‌پرسید آیا شخصیت من می‌تواند در این‌جا چنین صحبتی بکند؟ آیا آوردن این صحنه ضروری است ؟ آیا تاریخی که بیان می‌کنم صحیح است ؟ 

در ابتدا ممکن است که این تصمیم‌ها دشوار به نظر بیاید اما هرچه بیشتر می‌نویسید احساس می‌کنید که بهتر می‌توانید تصمیم بگیرید و در نهایت این خلاقیت شماست که باعث می‌شود از این مراحل با موفقیت بگذرید و یک نوشته‌ی دقیق، بکر و زیبا بیافرینید.

__________________________________________________________________________

منبع: وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق. تهران: انتشارات سوره مهر

لئو-تولستوی

زندگی شخصی و روحیات تولستوی

تولستوی در زمره‌ی بهترین رمان‌نویسان جهان قرار دارد. حتی به اعتقاد بسیاری نفر اول در این عرصه به شمار می‌آید. پیش از تولستوی هم ادبیات روسیه در عالم شهرت تمام یافته‌بود. همه پوشکین، گوگول، تورگینف و داستایوفسکی را می‌شناختند. در اروپا، ادبیات روسی را جدید‌ترین ادبیات بزرگ جهان می‌نامیدند. اما وقتی تولستوی قلم به دست گرفت، ادبیات روسیه را به اوج قله‌ی خود رسانید.

اعتبار تولستوی فقط از جنبه‌ی ادبی آثار او نیست. او نه تنها یک داستان‌نویس درجه‌ یک بلکه یک انسان اهل تامل و تفکر است که دغدغه‌های دینی و اخلاقی در وجودش به اوج کمال می‌رسد. او درد حقیقت دارد. درد خداوند و انسانیت و معنویت. در یک کلام می‌توان گفت که تولستوی شخصیتی بی‌نظیر است که می‌توان ساعت‌ها از زندگی و آثار و افکار او سخن گفت. اما رشته‌ی کلام ما کوتاه می‌شود و صرفا به معرفی مختصری از این شخصیت بزرگ جهانی بسنده می‌کند. 

زندگی‌ پر‌ماجرای لئو تولستوی

تولستوی-نویسنده

تولستوی زندگی‌نامه‌اش را شفاف و بی‌پرده می‌نویسد. او یک نویسنده‌ی رئالیست است که با پرده‌برداشتن از ابعاد مختلف زندگیش، خواننده را با نقاط مثبت و منفی شخصیت و اعمالش آشنا می‌کند. او خود دوران حیاتش را بر‌اساس تحولات رخ داده به چهار دوره‌ی کودکی، جوانی، ازدواج و توجه به خانواده تقسیم کرده‌است و البته مهم‌ترین این دوران‌ها، دوران بحران معنوی اوست که سی سال آخر عمر را به خود اختصاص می‌دهد.

کودکی و آغاز زندگی

خانواده اشرافی

لئو تولستوی در سال ۱۸۲۸ میلادی در دهکده‌ی یاسنائیا پولیانا در روسیه در یک خانواده‌ی اشرافی چشم به جهان گشود. مادرش وارث قلمرو یاسنائیا پولیانا و پدرش یک کنت بود. تقریبا دو ساله بود که مادرش را از دست داد و غم نشناختن مادر تا پایان عمر او را همراهی کرد. تولستوی در خاطرات و رمان‌هایش دوران کودکی خود را به زیبایی هرچه تمام‌تر ستوده‌است و این روزگار خوش را در کتاب “دوران کودکی” خود وصف می‌کند. خانواده‌ی تولستوی برای تحصیلات کودکانشان بسیار خرج می‌کردند و معلم سرخانه همواره همراه تولستوی و برادرانش بوده‌است. به نحوی که لئو کوچک در ۵ سالگی الفبای فرانسه را مانند الفبای روسی به تمامی می‌شناسد. 

خانه‌ی بزرگ آن‌ها در چشمان کوچک لئو زیباترین منزل جهان است. این خانه پر از جمعیت است و پایگاهی برای دهکده محسوب می‌شود. قریب به سی خدمتکار در آن‌جا حضور دارند که بسیاری از آن‌ها کار مشخصی نمی‌کنند. همواره مهمانان ثابتی چند روزی در خانه اتراق کرده‌‌اند و علاوه بر خویشاوندان فقیر، بچه‌های یتیم، مربیان روسی، فرانسوی، آلمانی و غیره، همچون امواجی از انسان‌ها در خانه حضور دارند و از محبت ارباب بهره‌مند می‌شوند.

روحیات خاص تولستوی در کودکی

تولستوی روایت می‌کند که در این دوران، هرشب یکی از فرزندان به نوبت کنار تخت مادربزرگ بوده‌است. در این هنگام، در درگاه پنجره مردی نابینا که قصه‌گو است، ظاهر می‌شود. می‌نشیند و برای مادربزرگ در هنگام خواب قصه می‌گوید. مرد با مخلوط کردن قصه‌های روسی با داستان‌های شهرزاد و هزار و یک شب قصه‌اش را ادامه می‌دهد و لئو در خواب تصویر صورتک آدم‌های قصه را می‌بیند. حتی گاهی در خانه عمامه بر سر می‌گذارد و با کبریت کوچکی سبیل می‌کارد تا شبیه موجودات قصه‌های پیرمرد بشود. 

لئو کوچک بسیار احساساتی است و زود اشکش جاری می‌شود از این‌رو، برادران او “لئوی گریان” می‌نامند. او در مقایسه با دیگران هر چیز را با حساسیت بیشتری احساس می‌کند و لبریز از تخیلی بی‌نظیر و سرشار است. نیکلا برادر بزرگ‌تر لئو با داستان‌بافی‌های تخیلی خود در کودکی بر پرورش حس داستان‌نویسی تولستوی بسیار موثر بوده‌است.

جوانی تولستوی

تولستوی از این دوره‌ که ۱۸ سال به طول می‌انجامد همواره با پشیمانی یاد می‌کند و خاطرات گناه‌آلود آن دوره تا آخر عمر او را آزار می‌دهد. در این زمان، نویسنده‌ی جوان درگیر شهوت و قمار و شراب‌خواری می‌شود. تولستوی این دوره را دوره‌ای خسارت‌بار می‌داند اما ارتباط او با دنیای سیاه‌کارها به تجربیاتش در عرصه رمان‌نویسی کمک فراوان می‌کند. در این دوره او رمان‌های کودکی و نوجوانی را می‌نویسد و از این طریق به جامعه‌ی ادبی روسیه معرفی می‌شود و مورد تجمید نویسندگان بزرگ روس قرار می‌گیرد. 

تولستوی در این سال‌ها فداکاری‌های درخشانی در ارتش روسیه می‌کند که تفصیل آن‌ها را در رمان “قزاق‌ها و نبرد سباستپول” آورده‌است. در این زمان سفرهایی هم به اروپا دارد و اطلاعات خود را درباره‌ی ادبیات آن دیار پر‌بار می‌کند و با بزرگانی مانند مارکس در زمینه‌ی اقتصادی به بحث و تبادل نظر می‌پردازد. 

ازدواج و خانواده

سوفیا برس

تولستوی در ۳۴ سالگی با سوفیا برس ۱۹ ساله ازدواج می‌کند. سوفیا در آن زمان خواستگاران دیگری از جمله یک افسر ارتش دارد که تولستوی ماجرای خود و این افسر را با افزودن عنصر تخیل در کتاب آناکارنینا به تفصیل شرح می‌دهد. این دو صاحب ۱۳ فرزند می‌شوند که چندنفر از آن‌ها فوت می‌کنند. این زن علاوه بر سر و سامان دادن به زندگی و کنترل معاش خانواده نقش مهم‌تری از نظر تاریخی ایفا کرده که همان تشویق تولستوی به ادبیات و رمان‌نویسی بوده‌است. او عامل موثر و تحریک‌کننده‌ای بود که تولستوی را به ادبیات باز‌می‌گرداند. سوفیا از این که تولستوی دست به قلم ببرد و رمان‌های زیبا بنویسد، حقیقتا به شعف می‌آمد. او در نامه‌ای خطاب به خواهرش می‌گوید:

من در حقیقت در زندگی کمبودی دارم و چیزی که دوستش می‌دارم کار ادبی لئون است. کاری که مرا در حد اعلا قرین شادی می‌کند و برایش احترام بسیار قائلم.

 او در کار پاک‌نویس و مرتب کردن فیش‌های تولستوی زحمت بسیاری را با شوق و ذوق فراوان متحمل می‌شود. با این حال رابطه‌ی بین این دو  بسیار متلاطم و پر‌فراز و نشیب است. با وجود علاقه‌ی سوفیا به لئون، سخت‌گیری‌های لئون و بعدها تحولات روحی و معنوی او زمینه‌ساز اختلافات بسیار بین این دو می‌شود تا جایی که تولستوی را در روزهای آخر عمر به ترک خانه وا‌می‌دارد.

نقش پدری

تولستوی در خانه، پدری مقتدر است که در چند سال ابتدایی زندگی کودکان با آن‌ها ارتباط نمی‌گیرد. برای بچه‌ها شخصیت محوری خانه مادر آن‌هاست. با این حال پدر در بسیاری از مواقع شادی‌آفرین می‌شود. او برای بچه‌ها داستان‌های جذاب نقل می‌کند. “دور دنیا در هشتاد روز”  می‌خواند. با لباس‌های گوناگون جلوی بچه‌ها شکلک در‌می‌آورد و باعث تفریحشان می‌شود. تولستوی هنگامی که احساس می‌کند خانواده کسل هستند، نمایش‌نامه‌ای ترتیب می‌دهد که خود قهرمان آن است و دیگران را از خنده روده‌بر می‌کند. او هیچگاه بچه‌ها را تنبیه نکرد چون معتقد بود که تنبیه روح بچه را تحقیر می‌کند و تنها رفتار سرد پدر و مادر برای بچه‌ی خطاکار کفایت می‌کند.

بحران معنوی

tolstoy

بحران معنای زندگی

تولستوی در ۵۰ سالگی دچار بحران معنای زندگی می‌شود. تمام مایملک، ثروت، خانواده و حتی ارزش‌های ادبی خود را بی‌حاصل می‌بیند و فکر مرگ او را منقلب می‌کند. با خود می‌گوید:” فرض کن از گوگول و شکسپیر و پوشکین و مولر و دیگر نویسندگان معتبر حهان هم معروف‌تر شدی، آن وقت چه می‌کنی؟” او به حس بیهودگی لذت زندگی می‌رسد و در این سن و سال مرگ را پیش‌روی خود می‌بیند مرگی که از بین‌برنده‌ی لذات است. دیگر نمی‌داند که چرا زندگی می‌کند؟ چرا فرزندانش را دوست دارد و از آن‌ها حمایت می‌کند و می‌کوشد تا منافع آن‌ها را حفظ کند؟ در حالی که حقیقتی مانند مرگ انتظارش را می‌کشد. این درگیری فکری او را افسرده می‌کند و تا مرز خودکشی به پیش می‌برد. 

تولستوی که پاسخ سوال خود را نزد عالمان تجربی و اسقف‌ها پیدا نمی‌کند. سرانجام به زندگی ساده‌ی روستاییان پناه می‌برد و پاسخ خود را از در زندگی آن‌ها می‌یابد. او می‌بیند که روستاییان با همه‌ی مشقت‌های زندگی نمی‌خواهند خود را از بین ببرند و راز شجاعت آن‌ها در ایمان ساده‌یشان به کلیسا نهفته‌است. او می‌فهمد که وقتی خدا را به سبب علمش انکار می‌کند، خلقش تنگ می‌شود و باور به پروردگار عالم در وجودش موجی از شادمانی پدید می‌آورد. از این‌جا به بعد است که تولستوی به یک مسیحی بسیار معتقد تبدیل می‌شود. 

اختلاف با خانواده

این اندیشه‌ها تا جایی پیش می‌رود که تولستوی خانواده را فرا می‌خواند و از آن‌ها می‌خواهد که زمین‌های خود را به دهقانان واگذار کنند و خود زندگی دهقانی پیشه سازند. اعضای خانواده علی الخصوص سوفیا که با این تحول فکری تولستوی بیگانه بودند؛ در پاسخ به او تردید نشان می‌دهند. خانواده تولستوی روحیه‌ای اشرافی دارند و نمی‌توانند بپذیرند که به زندگی روستایی تن بدهند. این شرایط، سرآغاز درگیرهای دیگری بین تولستوی و سوفیا است. سوفیا در برابر بخشش اموال مقاومت می‌کند و درگیری‌های مالی این دو تا پایان عمر تولستوی ادامه می‌یابد.

تولستوی گاهی حتی به فقیرترین محله‌ی مسکو که منطقه‌ی دزدان، گدایان و محکومان اعمال شاقه است، سر می‌زند و به شدت متاثر می‌شود و هربار با بازگشت به خانه از تجمل زندگی خانوادگی‌اش احساس انزجار می‌کند. این اختلافات ادامه دارد تا جایی که در سال ۱۹۱۰ میلادی هنگامی که تولستوی ۸۲ ساله ‌است، یک شب از خانه می‌گریزد و طولی نمی‌کشد که چند روز بعد بر اثر بیماری از دنیا می‌رود.

او در مجموع در زندگی فردی مقتدر و خشمگین است که در دوران کهن‌سالی تا حد زیادی تغییر می‌کند. در این زمان دیگر زود به زود عصبانی نمی‌شود. تبسم به لب دارد و در چهره‌اش نوعی رضایت و رافت عمیق و فراگیر می‌نشیند و این دقیقا خصوصیات عکسی است که در آخر عمر از او گرفته شده و عجیب آن‌که اکثر جهانیان تولستوی را با همین تصویر می‌شناسند و در خاطر سپرده‌اند.

تولستوی شیفته‌ی ادبیات ایران 

تولستوی به ادبیات و موسیقی ایران عشق می‌ورزید. آثار سعدی را بسیار دوست می‌داشت و برخی حکایت‌های سعدی از گلستان را به شکل قصه در‌آورده‌بود و بسیاری از حکمت‌های سعدی را وارد کتاب درسی کرد. او علاوه بر سعدی به حافظ و فردوسی هم علاقه داشت. در بسیاری از نامه‌هایش خطاب به دوستش فت از حافظ سخن می‌گفت و بی‌صبرانه منتظر بود تا دوسش غزلی از حافظ را ترجمه کرده و برایش ارسال نماید.

آثار تولستوی

تولستوی آثار بسیاری دارد که از این بین می‌توان به رمان‌هایی نظیر: کودکی، نوجوانی، جوانی، سباستپول، آناکارنینا، جنگ و صلح و.. اشاره کرد. علاوه بر آن تعداد بسیار زیادی مقاله هم از او برجای مانده است. اگر مایل هستید که با آثار تولستوی و ویژگی‌های نویسندگی او آشنا شوید حتما به شما پیشنهاد می‌کنیم که قسمت بعدی متن ما را از دست ندهید.

__________________________________________________________________________________________

منبع: تاجدینی، علی(۱۳۹۴). تولستوی. تهران: سوره مهر

 

داستان-کارآگاهی

چگونه یک داستان کارآگاهی بنویسیم؟

داستان‌های کارآگاهی شاخه‌ای از داستان‌های پلیسی هستند که در آن‌ها اغلب جنایتی رخ می‌دهد و بازرس و کارآگاه چه حرفه‌ای و چه غیر حرفه‌ای درباره‌ی موضوع این قتل تحقیق می‌کنند. از انواع این داستان‌ها می‌توان رمان کارآگاه خصوصی، داستان‌های وارونه، داستان‌های جنایی، داستان‌های پلیسی و … را نام برد.

داستان کارآگاهی در گذر زمان 

این نوع داستان قدمتی دیرینه دارد. برای مثال می‌توان از داستان‌های چینی کهن گنگ آ “قضیه‌ یادداشت‌های دادگاه دولتی” نام برد که قدیمی‌ترین داستان کارآگاهی شناخته شده‌است یا داستان قدیمی “سه سیب” در مجموعه‌ی کهن هزار و یک شب که توسط شهرزاد قصه‌گو نقل می‌شود و به روایت تلاش وزیر هارون‌الرشید برای یافتن یک قاتل می‌پردازد.

داستان-کاراگاهی

اما گذشته از دوران کهن، داستان کاراگاهی واقعی انگلیسی زبان در سال ۱۸۴۱ میلادی با انتشار داستان “جنایت‌های کوچه مورگ” توسط ادگار آلن پو آغاز می‌شود. این داستان کوتاه تقریبا دستورالعمل کامل نظری و عملی یک داستان کاراگاهی است. در سال ۱۸۷۱ میلادی کارآگاه معروف شرلوک هلمز با قلم سرآرتور کانون دویل ظهور می‌کند. شخصیتی که تا به امروز برترین نام در ادبیات پلیسی می‌باشد. شرلوک هلمز به سرعت مرزهای شهرت و محبوبیت را در می‌نوردد.

هنگامی که هلمز در قسمت پایانی داستان به دست خالقش کشته می‌شود، شدت خشم و انزجار عمومی مردم، نویسنده را به ستوه می‌آورد و در نهایت او را مجبور به نوشتن داستانی دیگر و زنده کردن دوباره کارآگاه می‌کند. داستان‌های کارآگاهی و کارآگاه خصوصی با گذر زمان تغییراتی متناسب می‌پذیرند و به داستان‌هایی از نوع پلیسی، وارونه و … تبدیل می‌شوند.

چگونه داستان کارآگاهی بنویسم؟

قتل، موضوع محوری داستان‌های کارآگاهی است. خواننده در پی آن است که در نهایت همه‌چیز را بداند، معمای قتل را حل کند و پرده از راز پنهانی داستان بردارد. جنایت ممکن است با انگیزه‌های مختلفی مانند نفع مالی، محافظت از منزلت و اعتبار، انتقام و… صورت گیرد. زمان ارائه‌ی قتل در این داستان‌ها بهتر است در آغاز داستان باشد تا به خواننده،‌ انگیزه‌ی ادامه‌ی مطالعه و کشف حقیقت را بدهد.

کشف حقیقت با استفاده از سرنخ

 کشف حقیقت در این‌جا با ارائه‌ی آرام آرام سرنخ‌ها و گره گشایی‌ها در طول داستان میسر است. نویسنده باید حقایق ساده را پیش چشم خواننده بگذارد. البته نباید در ارائه‌ی سرنخ‌ها عجله کرده و داستان را لو بدهد. بلکه حل معما باید آن قدر کشش داشته باشد که خواننده را تا پایان داستان با خود همراه کند. می‌توان سرنخ‌ها را به صورت پوشیده و پنهان در طول داستان بیان کرد. برای مثال در ذیل روایت به تفنگی اشاره می‌شود که به مردی روستایی تعلق دارد و به دیوار تکیه داده‌ شده‌ و برای شکار از آن استفاده می‌شود. در وهله‌ی نخست این مطلب امری عادی به نظر می‌رسد اما در ادامه‌ی داستان می‌بینیم که خود این تفنگ یک سرنخ مهم است.

در این‌جا معقول و منطقی بودن قتل مهم است. قتل نباید این‌قدر دور از ذهن باشد که به جای مجذوب کردن خواننده او را سر‌در‌گم کند یا برعکس جدی گرفته نشده و موجبات خنده باشد. حوادث باید علت و سبب داشته باشند و داستان از پیرنگ محکمی برخوردار باشد. هرچه پیرنگ محکم‌تر باشد، داستان قابل قبول‌تر است. فرض کنید جنازه‌ای پیش‌روی خواننده‌ی خود گذاشته‌اید که به آن تیغ‌های جوجه تیغی چسبیده‌است. حال باید سعی کنیم روش قتلی برای او بیابیم که معقول و منطقی به نظر برسد و خواننده آن را بپذیرد. در این‌جا شاید با کم کردن تعداد تیغ‌ها بتوان شیوه‌ی باورپذیری برای قتل ایجاد کرد و این امر را مقدور ساخت.

در انتخاب تعداد اشخاص مظنون هم باید دقت کرد. حضور چهار مظنون در داستان کفایت می‌کند. چون خواننده می‌خواهد همه‌ی جزئیات را بداند و ارائه‌ی جزئیات شخصیت‌های بیشتر، کاری دشوار و گیج‌کننده است.

در مجموع، داستانی بهتر نوشته می‌شود و نویسنده می‌تواند بهتر آن را امتداد بدهد که براساس مشاهدات و تجربیات خود او باشد. در مورد داستان‌های جنایی این تجربه را می‌توان با مطالعه‌ی صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها بدست آورد. همان طوری که بسیاری از نویسندگان غربی این اتفاقات واقعی را شالوده‌ی داستان خود قرار داده‌اند. برای مثال می‌توان از رمان در “کمال خونسردی” اثر ترومن کاپوتی نام برد که براساس مدارک تاریخی و واقعی و بر پایه‌ی جنایتی هولناک در ایالت کانزاس نوشته‌ شده‌است.

کارآگاه؛ محور اصلی داستان کارآگاهی

کارآگاه‌های بزرگ مانند شرلوک هلمز و پوآرو تصویری از اسطوره‌ها هستند. شخصیت‌هایی که بیش از آن‌چه در ظاهر نشان می‌دهند، نمونه‌ای جهانی محسوب می‌شوند. یک کارآگاه بزرگ همه‌ی تصویرهای داستان کاراگاهی را نشان می‌دهد، تصویرهایی موازی از شاعرها و دانشمندهای بزرگ و موفق که اسرار هویت انسانی را کشف می‌کنند و قدرت نفوذ به ذهن انسان‌ها را دارند. 

در داستان کارآگاه خصوصی، کارآگاه نیازی ندارد که حرفه‌ای باشد. کارآگاه خصوصی از امتیازاتی برخوردار است و بی‌نیاز از دانستن مقررات پلیسی و طرز کار پلیس واقعی است. پس برای توصیف او کافی است که بر خصوصیات فردیش تمرکز کنید و چنان بنویسد که گویی او را می‌شناسید. حتی می‌توانید شخصی را نمونه قرار بدهید که برای شما کاملا آشناست. برای مثال خانم مارپل به عنوان یک زن روستایی کنجکاو، شخصیتی کاملا آشنا و ملموس برای نویسنده و خوانندگان است.

پس در خلق داستان‌های کارآگاهی باید شخصیتی را به عنوان کارآگاه انتخاب کنید که خصوصیات روحی او برای شما آشنا باشد. اگر شخصی را به عنوان کارآگاه انتخاب کردید که قابلیت‌هایی بی‌اندازه برتر از خودتان دارد یا هوشمندتر است یا به طبقه‌ی بالاتری از شما تعلق دارد. قاعدتا باید سعی کنید که از کارآیی و بصیرتی که آن‌ها برخوردارند، اطلاعات بیشتری کسب کنید. در اینجا شاید یک شخص پایین‌تر و کم‌هوش‌تر از شما هم بتواند گزینه‌ی مناسبی باشد و به موفقیت داستانتان بیانجامد. برای مثال آگاتا کریستی برای خلق شخصیت پوآرو ابتدا به یک جوان بی‌اهمیت مدرسه‌‌ی کارآگاهی می‌اندیشد. اما بعد می‌بیند که دیدن دنیا از چشم یک جوان چقدر دشوار است. پس با توجه به نگاه خود یک مرد بلژیکی باوقار و جاافتاده را انتخاب می‌کند که لباس کارآگاهی به حقیقت برازنده‌ی قامت اوست.

در داستان‌های کارآگاهی نوعا یک شخصیت همراز هم وجود دارد که کارآگاه به او اعتماد می‌کند و اسرار مگو و رازها و برداشت‌های خود را با او در میان می‌گذارد. این شخصیت یک فرد عادی و ساده لوح است که به دنبال کارآگاه راه می‌افتد و سوالاتی از او می‌پرسد که هر خواننده‌ای دلش می‌خواهد ذیل داستان از کارآگاه بپرسد. نمونه‌ی خوب شخصیت همراز واتسون است که با شرلوک هلمز نابغه همراه می‌شود. ادگار آلن پو نخستین بار در داستان‌های کارآگاهی شخصیت همراز را می‌آفریند و به یکی از ویژگی‌های ثابت این داستان‌ها تبدیل می‌کند. 

داستان‌های وارونه

داستان‌های کارآگاهی در این زمان دیگر خواستار ندارند و با گذر روزگار جای خود را به انواع دیگری از داستان‌های پلیسی داده‌اند. داستان‌های وارونه یکی از انواع جدید داستان‌های پلیسی است که از همان آغاز، ارتکاب قتل را نمایش داده و تلاشی برای پنهان کردن قاتل ندارد. قاتل داستان در نهایت با وجود طرح و نقشه‌ی دقیق برای قتل‌ها ردی از خود برجای می‌گذارد و گرفتار پلیس، یک فرد کاربلد و یا یک وکیل ماهر می‌شود که می‌خواهد با دلایل محکم او را پای میز محاکمه بکشاند. این داستان‌ها بیشتر به تلاش برای یافتن قاتل معطوف هستند.

داستان پلیسی

در این نوع داستان، پلیس جای کارآگاه خصوصی را می‌گیرد و دیگر قرار نیست که یک فرد به تنهایی معمای قتل را حل کند بلکه حل معما یک فعالیت جمعی محسوب می‌شود. دیگر صحنه‌ی جنایت از نگاه یک نفر دیده نمی‌شود بلکه ماموران مختلف پلیس و کارشناس‌های جور‌وا‌جور آزمایشگاه هم آن را بررسی می‌کنند و مامور مورد نظر هم مانند یک رهبر پشت میز خود می‌نشیند و کارها را اداره می‌کند. 

 ماموران پلیس در حین انجام وظیفه‌ی خود تابع قانون و مقررات و روند کاری هستند و برای خلق این داستان‌ها باید ریزترین این نکات حتی احترام به مافوق هم ذکر بشود. البته در جریان روایت لازم نیست که همه‌ی روند کار مانند تک‌تک بازجویی‌ها مورد بررسی قرار گیرد. بلکه ذکر برخی از مطالب هم کفایت می‌کند و به کار بردن شگرد نویسندگی می‌تواند خشکی پروسه‌ی اداری را کمرنگ کند. در این داستان‌ها نویسنده ناگزیر است که برخی موارد را جعل کرده و با خلاقیت خود، مواد و مصالح مورد نظر را از همان بازجویی‌ها و تحقیق‌ها بدست بیاورد.

در‌ این‌جا نویسنده احتمالا بخواهد شخصیت انسانی مامور پلیس را هم  نشان بدهد تا در چشم خواننده به عنوان یک انسان عادی جلوه کند، نه یک ابر زن و یا یک ابر مرد. پس نویسنده در حین نوشتن باید تا جای ممکن خود را به جای مامور پلیس بگذارد و مانند او فکر، رفتار و احساس کند. 

اگر پلیس مورد نظر ما برجسته است این برجستگی در مقایسه با سایر همکارانش یا در روند کاری و با نمایش شایستگی‌های او در بازجویی‌ها و تحقیقات مشخص می‌شود. در ارائه‌ی این داستان‌ها می‌توان به زندگی خانوادگی پلیس یا ماجرای عشقی او هم اشاره کرد. اتفاقاتی که بر کار و روحیه‌ی او اثر می‌گذارد و بر روند داستان موثر است.

اگر شما هم علاقه‌مند به نوشتن داستان‌های پلیسی هستید، مراجعه به صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها در هفته و ماه گذشته و یا سرزدن به یک مامور پلیس در همسایگی یا آشنایان را به شما توصیه می‌کنیم تا به حقیقت‌نمایی داستان شما کمک کند و منبع خوبی برای ایده‌ها و طرح‌های شما باشد.

__________________________________________________________________

منبع: میر‌صادقی، جمال (۱۳۹۴). داستان‌های پلیسی. 

هنر نقالی و پرده خوانی

پرده خوانی و تفاوت آن با نقالی

 عبارت نقالی برای همه‌ی ما آشناست و احتمالا با شنیدن این نام تصویر مردی در ذهنمان جان می‌گیرد که بر بلندای سکویی در یک قهوه‌خانه ایستاده و عصا بر دست و با هیجان بسیار روایتی از شاهنامه را نقل می‌کند. اما شاید کمتر کسی از ما تاکنون نام هنر قدیمی پرده‌ خوانی را شنیده‌باشد. 

 پرده خوانی که از آن با عنوان هنر صورت‌خوانی هم یاد می‌شود، نوعی نقالی با تصویر است که به مراسم‌های مذهبی به ویژه عاشورا تعلق دارد. به عبارت دیگر پرده‌خوانی تکامل‌یافته‌ی هنر نقالی است که برای اثرگذاری بیشتر با نقاشی همراه شده‌است.

 این هنر با وجود شباهت‌های فراوان با نقالی تفاوت‌های عمده‌ای هم با آن دارد. برای مثال پرده‌خوانی یک مراسم مذهبی است و هدف پرده‌خوان و مردمی که تماشاچی اجرای او هستند، دریافت ثواب و کسب رضایت الهی می‌باشد و با وجود قدرت سرگرم‌کنندگی که دارد مانند نقالی برای سرگرمی صرف به کار نمی‌رود. پرده‌خوانی در اصل یک اجرای نمایشی بوده‌است که اغلب در ایام سوگواری یا ایامی از روزهای هفته که مردم به امور دینی می‌پرداختند، در زیارتگاه‌ها، قبور متبرکه و امامزاده‌ها توسط پرده‌خوان به اجرا در‌می‌آمده و مردم را برای یک مراسم مذهبی به دور خود جمع می‌کرده‌است. 

 پرده خوانی نمایشی است که از سه جزء داستان، نقاشی و بازیگر تشکیل می‌شود.

هنر نقالی و پرده خوانی

اهمیت “داستان” در پرده خوانی

قصه‌گویی در ایران تاریخچه‌ای طولانی دارد و به ایام ایران باستان باز‌می‌گردد. اما مدت زمان زیادی لازم بود تا در مسیر قصه‌گویی، داستان‌های پرده خوانی با ذوق و قریحه‌ی ایرانی و به کمک منابع اسلامی قدم به عرصه‌ی وجود بگدارند.

 شش قرن از اسلام گذشته بود که روایت‌های پراکنده‌ی عاشورایی شکل مقتل به خود گرفتند. مقتل‌هایی که به شرح مصائب امام حسین(ع) و خاندان ایشان می‌پرداختند. اما مهم‌ترین منبع پرده‌ها و تعزیه‌های حسینی کتاب “روضه‌الشهدا” است که ملاحسین واعظ کاشانی در قرن نهم هجری آن را نگاشته‌است. 

روضه‌الشهدا یک اثر دراماتیک یا نمایشی است. واعظ به خوبی با ویژگی‌های یک داستان نمایشی آشناست. می‌داند که چه طور بنویسد و چه‌طور مقاصد مختلف را بر روی یک هدف مشترک متمرکز کند. با آداب اجرا به خوبی آشناست و به روانشناسی و حال مخاطبان توجه تام دارد. 

 آثار واعظ کاشفی و داستان‌های دیگری که پرده‌خوانان نقل می‌کردند در اغلب موارد داستان‌هایی تخیلی و به دور از مستندات تاریخی بودند. اما با چنان مهارتی ساخته و پرداخته می‌شدند که اکثر مردم بدان باور داشتند و به خود اجازه نمی‌دادند که بر‌خلاف گفته‌های پرده خوان بیاندیشند. 

 همه‌ی داستان‌های پرده، مقدمه‌های کوتاه یا بلند و نتیجه‌گیری داشتند و در شنونده حس انتظار می‌آفریدند و از یک واقعه‌ی فرعی و به ظاهر دور از کربلا با استادی تمام به وقایع کربلا می‌رسیدند. در پرده خوانی به احترام تعداد یاران امام حسین(ع)، ۷۲ مجلس فرعی و اصلی وجود دارد که عمده‌ی آن‌ها در ارتباط با عاشورا هستند. پرده‌هایی مانند حرکت از کوفه، رو‌به‌رو شدن با حر، ورود ابن سعد، جنگ حضرت عباس‌(ع) بر سر نهر علقمه و پرده‌های دیگری از این دست که به شرح وقایع کربلا تا بعد از جریان عاشورا می‌پردازند. در بین این مجالس پرده‌خوان، پرده‌های دیگری از حضرت سلیمان‌(ع)، بهشت و دوزخ، امام رضا(ع) و مامون، ضامن آهو و حتی داستان کسی که بر سر رسول خدا‌(ص) خاکستر ریخته‌است را تعریف می‌کند تا با ایجاد تنوع در بین مجالس مخاطب را هم‌چنان مجذوب نگه دارد.

نقاشی

استفاده از نقاشی برای تبلیغ اندیشه‌های مذهبی در ایران سابقه‌ای طولانی دارد. به طوری که مانی پیامبر ایران باستان برای توصیف آیینش یک کتاب نقاشی‌شده و مصور داشته‌است. اما نقاشی در پرده‌خوانی به مراتب تکامل‌یافته‌تر است و نوعی عمل نمایشی محسوب می‌شود. تصاویر نقاشی‌شده نقطه عطف ماجراهایی هستند که پرده‌خوان آن‌ها را شرح می‌دهد.

   پرده معمولا از جنس کرباس است و ۴ متر طول و ۲ متر عرض دارد. علاوه بر این تصاویر یک پرده‌ی سفید هم موجود است که در ابتدا و انتهای پرده خوانی کشیده می‌شود و شروع و پایان برنامه را اعلام می‌کند. این پرده‌ی سفید، نقش‌ها را از تصاویر عادی متمایز ساخته و موجب حفظ حرمت و قداست آن‌ها می‌شود. در این نقاشی‌ها اولیای الهی همواره بزرگ‌تر از مردم عادی و اغلب در مرکز پرده جای می‌گیرند و چهره‌ی آن‌ها پوشش دارد. چهره‌ی زنان کربلا از آغاز ترسیم نمی‌شود. رنگ‌ها تند و تصاویر دو بعدی هستند و قیامت و جهنم با نماد‌هایی مانند اژدها و حیوانات ترسناک گناهکاران را از عاقبت اعمالشان می‌ترسانند. چنین نقش‌هایی نه به جهت کسب در‌آمد بلکه با خلوص نیت تمام ترسیم می‌شوند. 

نقالی (بازیگری)

پرده خوانی هم مانند نقالی نوعی بازیگری است. پرده‌خوان همواره شخصی به همراه دارد که علاوه بر وظیفه‌ی پرده‌کشی، نقش یک سوال‌کننده را هم بر عهده می‌گیرد و مخاطب گاه‌گدار راوی در حین نمایش محسوب می‌شود. اما بازیگر محوری و اصلی این نمایش همان شخص پرده‌خوان است.

  پرده‌خوان همه‌ی امتیازات نقالان و پرده‌خوان‌های حماسی را دارد. هرجا که لازم باشد حالات نقش را به خود می‌گیرد. آواز می‌خواند، نعره می‌کشد و حتی گاهی از سر سوز و با تبحر یک مداح مداحی می‌کند. پرده‌خوان خواستار بر‌انگیختن احساسات و عواطف مذهبی است و در شرایطی خود را موفق می‌شمارد که تماشاچیان را بگریاند و این اوج اقدام مذهبی او محسوب می‌شود. 

 پرده‌خوانان را معمولا درویش می‌نامند. این نام یادآور دورانی است که دروایش در سلسله مراتب اجتماعی دارای جایگاهی خاص بودند و از عزت و احترام ویژه‌ای در جامعه بهره‌مند می‌شدند.  

___________________________________________________

منبع: غریب‌پور، بهروز (۱۳۷۸). هنر مقدس صورت‌خوانی (= پرده‌خوانی). فصل‌نامه‌ هنر. شماره ۴۰