آثار لئو تولستوی و ویژگی آنها
در مطلب پیشین به روحیات و زندگی پرماجرای لئو تولستوی پرداختیم. اما آنچه تولستوی را در درجهی نخست مشهور و مورد توجه جهانیان کردهاست، نه زندگینامهی او بلکه آثار ادبی درخشانی است که این نویسندهی بزرگ از خود برجای نهادهاست.
تولستوی در طول زندگی پربار ۸۲ سالهی خود تعداد زیادی رمان و مقاله نوشت که برخی از آنها در زمرهی بزرگترین آثار ادبی جهان قرار میگیرد. رمانهایی مانند آناکارنینا و جنگ و صلح به زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده و مردم زیادی را شیفتهی این نویسندهی بزرگ روس کردهاست.
با ما همراه شوید تا به صورت مختصر برخی آثار و ویژگیهای نثر تولستوی را بشناسیم.
کودکی، نخستین رمان تولستوی
رمانهای “کودکی” و “نوجوانی” از نخستین آثار ادبی تولستوی محسوب میشوند که این نویسندهی جوان را به جامعهی ادبی روسیه معرفی میکنند. این دو کتاب محصول خیالپردازی تولستوی نیستند بلکه شرح وقایع دوران کودکی و نوجوانی خود او میباشند که به طرزی هنرمندانه در آنها دست بردهشده و قضایا به شکلی مطلوب درآمدهاست. این داستان بسیار ساده به روایت احساسات متفاوت یک کودک اشرافزادهی روسی میپردازد. تا آن زمان هیچ نویسندهای تا به این حد به شرح ماجراهای دوران کودکی خود نپرداخته و کودکان را آنقدر قابل ندانستهاست تا دربارهی احساسات و عواطف آنان سخن بگوید.
این کتاب در عین سادگی از کمال هنری نویسندهای ناشناخته حکایت میکند. تولستوی دستنوشتهی داستان خود را با امضا و حروف اختصاری ل.ت.ن برای نشریهی معتبر معاصر سنپترزبورگ میفرستد. شاعر و سردبیر نشریه که به نبوغ نویسندهی جوان پیبردهاست، بلافاصله تصمیم به چاپ این اثر میگیرد. از همان ابتدا انتشار این کتاب نظر چند شخصیت بزرگ را به خود جلب میکند. داستایوفسکی که در آن زمان در تبعید سیبری به سر میبرد، با خواندن این اثر مشعوف میشود و تورگینف دیگر نویسندهی بزرگ روس زبان به ستایش ل.ت.ن ناشناخته میگشاید و در تمجید او میگوید: ” زمانی که این باده جا بیفتد نوشیدنی خاص و درخور خدایان میشود.”
این تمجیدها برای تولستوی جوان بسیار مسرتبخش است. او دیگر میداند که در سراسر عمر باید چه حرفهای را در پیش بگیرد.
آناکارنینا شاهکار ادبی قرن نوزدهم
آناکارنینا نام رمانی اثر تولستوی است که از بزرگترین کتابهای قرن نوزدهم و از مشاهیر کتابهای جهان به شمار میرود. این کتاب به زبان ملل بزرگ جهان ترجمه شدهاست و حس مردمدوستی در آن موج میزند. مردم هر زمان و هر جایی میتوانند آن را بخوانند و درک کنند و شاید از این منظر از دیگر آثار تولستوی جهانگیرتر باشد. در این رمان، داستان چند خانوادهی اشرافی به صورت موازی مطرح میشود و در نقاط مشترک، سرنوشت این چند خانواده با هم تلاقی میکند. از جمله ویژگیهای این داستان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
انعکاس تجربههای لئو تولستوی در آناکارنینا
تولستوی از شاخصترین رماننویسانی است که به شدت، خود و افکارش را در آثار ادبیاش بازتاباندهاست. این داستانها آیینهی تمامنمای خود تولستوی و تجربههای زندگی او هستند.
او در خاطراتش هرروز و هر ساعت خود را ثبت کردهاست. در این خاطرات گاهی صرفا گزارشی از وقایع ذکر میشود. مثلا صرفا مینویسد که به خواستگاری همسرش سوفیا رفتهاست. اما ما شرح احساسات و هیجانهای او در این خواستگاری را به تفصیل در رمان آناکارنینا مییابیم. جایی که شخصیت لوین احساسات عاشقانهی خود را در سه صفحه شرح میدهد و دریچهی واضحی به دنیای احساسات خود تولستوی میگشاید. اولین نکتهای که در این رمان به چشم میآید قضاوتهای تولستوی است دربارهی خودش است که از زبان لوین یا برادرانش یا استیوا و همسرش بیان میشود.
انعکاس دیدگاههای تولستوی
سرتاسر رمان آناکارنینا نشاندهندهی نگاه و استدلالهای شخص تولستوی است. از جمله نشان میدهد که او برای ازدواج و زندگی خانوادگی ارزش فراوان قائل است. از منظر تولستوی عشق ضامن خوشبختی نیست بلکه یک ازدواج موفق باید دارای پایهی مذهبی- اخلاقی مناسبی باشد و عشق آلوده به گناه محکوم است. اولین عبارت این رمان با واژهی” خانواده” آغاز میشود.
“همه خانوادههای نیکبخت شبیه به یکدیگرند. اما چگونگی سیهبختی هر خانوادهای مختص به خود اوست.”
حیا در اندیشه لئو تولستوی
با وجود آنکه رمان آناکارنینا داستانی عاشقانه است و بالقوه میتواند شاهد صحنههایی رمانتیک باشد اما نویسنده به علت وجدان اخلاقی خود از توصیف این صحنهها خودداری میکند. آناکارنینا رمانی سرشار از حیاست. تولستوی معتقد است که هنر ناب از نظر ظاهری هم نباید مبتذل باشد.
عشق به روستا
تولستوی عاشق روستا و روستاییان بود و شهرنشینی را عامل از خود بیگانگی انسان از طبیعت اولیهی خود میدانست. در این داستان هم تولستوی از زبان لوین از شهر انتقاد میکند و به ستایش روستا و روستاییان میپردازد.
جنگ و صلح، بزرگترین رمان جهان
بسیاری جنگ و صلح را بزرگترین رمان جهان میدانند. رمانی که دهها فیلم و سریال از آن ساختهشده و شش سال از عمر تولستوی را به خود اختصاص دادهاست. برای این رمان همسر او هفتبار متنی در حدود هزار صفحه را بازنویسی میکند.
این کتاب داستان دو خانوادهی اشرافی یعنی خانوادهی بالکونسکی و راستوف را در متن رویدادهای بزرگ تاریخی سدهی نوزدهم یعنی نبرد اوسترلیتز(۱۸۰۵-۱۸۰۶) و نبرد بارادینو و حریق مسکو(۱۸۱۲-۱۸۱۳) شرح میدهد. این رمان بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ شخصیت دارد و تولستوی برای گردآوری اطلاعات آن متحمل رنجی گران شدهاست. او از کلیهی کسانی که جنگهای ناپلئون را به خاطر میآوردند و هنوز در قید حیات بودند به وسیلهی نامه میخواهد که مشاهدات خود را برایش شرح بدهند. او حتی به پروندههای دولتی هم رجوع میکند و با نقشههای نظامی، منطقهی جنگی مورد نظر خود را قدم به قدم میپیماید. در مجموع، اطلاعات جمعآوری شدهی او برای این رمان نزدیک به سه صندوق را دربرمیگیرد.
تورگینف در ستایش این اثر میگوید: ” در این رمان چیزهایی هست که در سرتاسر اروپا کسی به جز لئو تولستوی شایستگی نوشتن آن را ندارد. پدیدههایی که مرا به لرزه میاندازد و از شدت شوق دچار تبی واقعی میکند.”
عظمت روح تولستوی از اینجا معلوم میشود که در همان حین که کتابش دست به دست در اروپا میچرخد، گویی روح او هم از این ماجرا بیخبر بوده و مغرور نمیشود. بلکه در جستوجوی آن است تا کتابهای الفبا و کتابهای دبستان را به خرج خود برای کودکان روستایی چاپ کند و به رایگان به کودکان دههای مجاور ببخشد.
ویژگی آثار ادبی لئو تولستوی
واقعگرایی
تولستوی را جزوء رماننویسان واقعگرا طبقهبندی میکنند. وقایع و مناظر کتابهای او به قدری در نظر خواننده واقعی و حقیقی جلوه میکند که گویی پنجرهی اتاق خود را گشوده و مشغول تماشای مناظر اطراف است. شاید این امر در آغاز آسان به نظر برسد اما در حقیقت دشوارترین راز نویسندگی همین راستگویی و دیدن وقایع به همان صورتی است که وجود دارند. در نگاه او، زندگی از زیباییها و زشتیهای توامان تشکیل شدهاست که نمیشود یکی را ذکر کرد و از بیان دیگری غافل بود. او علاقهای به تشبیه و کلام شاعرانه ندارد و به نظرش دلیلی وجود ندارد که اشک را مروارید بنامند و یا چشمها را به الماس تشبیه کنند.
تولستوی یک نویسندهی رئالیست است برخلاف داستایوفسکی که به احلام و تخیلات خود رجوع میکند. او هیچ وقت قدم از زندگی عادی فراتر نمیگذارد. هروقت میخواهد موضوعی بیابد به اطراف خود نگاه میکند و تمام مواد و مصالح مورد نیازش را همانجا مییابد. یک زن روستایی، یک سگ، یک اسب، یک آدم مست و هر چیز دیگری که در زندگی عادی، مستهلک شده و هیچ به نظر میرسد مصالح ساختمان آثار ادبی تولستوی میشود. چیزهای عادی در چشم او برجستگی عجیب و صفات معنوی بزرگ و درخشنده پیدا میکند.
شفاف بیان کردن موضوعات
لئو تولستوی طرفدار شفافیت بود. از ابهام بدش میآمد و صداقت مطلق را میپسندید. او نه تنها افکار را تجزیه و تحلیل میکند بلکه احساسات و بگومگوهای درون آدمی را هم بیواسطه و ناب مطرح میکند. تولستوی از نثر متکلف و سخت هم به شدت متنفر است و اعتقاد دارد که نثر باید ساده و روان و در عین حال محکم باشد. از نظر او، نثر باید به حدی ساده باشد که خیلیها با خواندن کتابها به هوس بیافتند که خود داستان بنویسند.
توجه به جزئیات
تولستوی تا جایی در بیان جزئیات پیش میرود که به قول خودش، خواننده حوصلهاش سر میرود. در این جاست که تولستوی یقین میکند مطلبی که خواسته به مخاطب خود بفهماند، به درستی منتقل کردهاست. او خود میگوید که گاهی یک دکمهی نیمهباز میتواند بیانگر تمامی یا گوشهای از زندگی یک فرد باشد، پس نشان دادن آن ضروری و لازم است. اما این دکمه باید به تناسب وضع درونی شخص توصیف گردد و توجه خواننده را از امور مهم به امور موقت و جزئی نکشاند.
آثار ادبی لئو تولستوی آیینهی شخصیت او
او از آغاز تا پایان مشغول به ترسیم نفس خود بودهاست و هرگز اثری ننوشت که طرحی از خودش در آن نباشد. در رمانهای او قهرمان اصلی یا یکی از قهرمانان کتاب همواره خود تولستوی است. مثلا در جنگ و صلح، قهرمان کتاب به حدی به او شباهت دارد که حتی چین و خم چهرهاش هم با چهرهی نویسنده مطابقت میکند. تولستوی در “آناکارنینا” لوین و در “پدر سرگی” همان پدر سرژ است که وارد دوران بحران معنوی خود میشود و در داستان قزاقها ستوان جوان روایت دوران جوانی نویسنده است.
او از زبان شخصیتهایی که جنبهی خیالی خودش هستند، عقاید و افکارش را بیان میکند و بخش زیادی از رمانهایش به بیان عقاید او اختصاص دارد. باقی شخصیتهای قصه هم غالبا اطرافیان او مانند برادرانش سرژ و نیکلا، خواهرش، مادربزرگش، همسرش و… میباشند.
جسم روسی و روح جهانی
آثار ادبی او آیینهی تمامنمای قرن نوزدهم روسیه است و در توصیفات خود به خوبی دوره تزاری و وضعیت روستاها و اقتصاد کشاورزی در آن دوره را نشان میدهد. در عین حال نمیتوان آثار او را روسی خواند چون صدها هزار خواننده گواهی میدهند که مضمون این کتابها، جهانی است. مردم هر عصر و زمانی وقتی این آثار را میخوانند خیال میکنند که مربوط به عصر و زمان خودشان است. مثلا ” انسان باید چقدر زمین داشته باشد؟” طوری نوشته شده که میتواند به عصر حجر یا زمان ایوب نبی تعلق داشته باشد یا مرگ ایوان ایلیچ میتواند مربوط به قرن ۱۶ یا حتی ۲۰ میلادی باشد. در حالی که آثار نویسندگانی مانند داستایوفسکی تنها نمایندهی عصر خود او هستند.
طبیعت
طبیعت زیبا به ویژه جغرافیای یاسنائیا پولیونا در اکثر آثار تولستوی حضوری پررنگ دارد. هریک از این کتابها را که به دست میگیرید بوی علفزار و زمین و باغ به مشام میرسد. تولستوی عاشق طبیعت است و ارزشی که در کارها به موجوداتی به غیر از انسان میدهد با ارزشی که برای انسان قائل است یکی است. او طوری در آثار خود از حیوانات و جمادات سخن میگوید که گویی هرکدام به کار روزانهی خود مشغول هستند.
پشتوانهی پژوهشی
گاهی شنیده میشود که رمان نوشتن کار سادهای است. کسی که چنین عقیدهای دارد یا اساسا نمیداند که رمان چیست و یا داستانهایی بیسروته را به عنوان رمان شناختهاست. رمان براساس زندگی واقعی نوشته میشود و نویسنده علاوه بر تجربیاتش باید اطلاعات وسیعی دربارهی حوزههایی که در آنها وارد میشود، داشته باشد. مثلا وقتی میخواهد روستا را توصیف کند، باید روستا و روستاییان را بشناسد یا مثلا وقتی راجع به پیانو اظهار نظر میکند، باید خود این ساز را نواختهباشد یا به خوبی دربارهی آن تحقیق کردهباشد.
تولستوی نه تنها برای تکتک آثارش تحقیقات گستردهای داشتهاست. بلکه در کنار آنها به صورت گسترده به مطالعه در حوزههای مختلف فلسفی، روانشناسی، تاریخی، دینی و … میپردازد که این معلومات وسیع در آثار او رخ مینماید.
دوری از ابتذال در آثار لئو تولستوی
آثار او اخلاقمدار و به دور از ابتذال است و حتی در جوانی که خود به عیش و عشرت میپرداخته، مقید بودهاست که مراعات افکار عمومی را بکند و همواره بر مدار اخلاق حرکت نماید.
______________________________________________________________
منبع: تاجدینی، علی(۱۳۹۴). تولستوی. تهران: سوره مهر