در دو متن پیشین به شرح مشکلات نویسندگان تازهکار و ارائهی راهحلهایی گام به گام برای ورود به دنیای نویسندگی پرداختیم. در این متن میخواهیم به اصولی اشاره کنیم که در افزایش توان یک نویسنده واقعی موثر است.
۱- یک نویسنده اصیل باشید.
هر نویسندهای برای یافتن مصالح کارش باید به خودش رجوع کند. هرچند این نکته در ظاهر بسیار بدیهی به نظر میرسد اما به حدی مهم است که باید به آن پرداخته شود.
این جمله از زبان نویسندگان، ویراستاران و معلمان زیاد شنیده میشود که کلید بزرگ موفقیت در نویسندگی، اصالت است. اگر پرسشگر مصمم باشد که معنای این جمله را بیشتر بداند احتمالا چند نویسندهی بزرگ را هم به او معرفی میکنند. اما نویسندهی جوان ما که نکتهی نصیحت را اشتباه دریافتهاست. به خانه میرود و با تمام توان میکوشد تا از افراد نامبرده تقلید کند و قصههایی با حال و هوای آنها بیافریند. غافل از این که کسی که لباسش را با الگوی لباس دیگری میدوزد. قطعا کارش به شکست میانجامد.
بهتر است در اولین فرصت در زندگی ادبیمان بیاموزیم که هرکدام از ما در عالم ادبیات تنها یک دین برای اداکردن داریم. آن هم این که دریافتمان از جهان را آنگونه که به چشم ما میآید با دیگران به اشتراک بگذاریم. هرکسی در جایگاه خودش یگانه است. هیچ کسی در همان زمان و در همان مقطع از تاریخ کشورتان از والدین شما متولد نشده و تجربیات شما را از سر نگذارانده است و آن طور که شما با جهان مواجه شدهاید، مواجه نشدهاست. پس اگر دوستانه با خودتان کنار بیایید و چیزی بگویید که دقیقا دربارهی هر موقعیت یا شخصیت مفروضی میاندیشید. آن هنگام است که شما یک اثر اصیل خلق کردهاید. این در حالی است که بسیاری از نویسندگان متوسط به علت مطالعهی بالا تمایل دارند تا جهان را از چشم دیگری ببینند.
نویسنده باید دربارهی مطلبی سخن بگوید که بدان اعتقاد دارد.
اگر واقعا بتوانید کشف کنید که واقعا چه طور آدمی هستید و عقاید شما در مورد موضوعات مهم زندگی چیست آن هنگام یک داستان صادقانه و اصیل مینویسید. سوالاتی مثل این که آیا به خدا اعتقاد دارید؟ جبرگرا هستید یا به اختیار معتقدید؟ نظرتان راجع به ازدواج چیست؟ چه عقیدهای دربارهی عشق رمانتیک دارید؟ و هزار و یک پرسش دیگر که شما را در راه شناخت خودتان یاری میدهد. اگر در پاسخ به برخی از این پرسشها دو دل هستید. پس هنوز برای نوشتن داستانی که پای مسائل اساسی را به میان بکشد، آماده نیستید در اینگونه موارد به موضوعات دیگر بپردازید که میتوانید راجع به آنها به طور دقیق صحبت کنید.
ممکن است احساس کنید که هنوز به لحاظ فکری به پختگی لازم نرسیدهاید و عقیدهی امروز شما با عقیدهی دیروزتان متفاوت است. عیبی ندارد. به خاطر داشته باشید که همهی ما تنها وظیفه داریم دربارهی عقاید امروزمان بنویسیم و سخن بسراییم و عقیدهی آینده را به همان زمان میسپاریم.
۲- دوباره دیدن را بیاموزید.
یک نویسندهی توانا و نابغه در تمام روز آن احساس سرزندگی و شدت علاقهای که یک کودک در راه درک جهان پیرامون دارد را تداوم میبخشد. خیلی از ما این نشاط و حساسیت را به خوبی تا دوران نوجوانی حفظ میکنیم. اما تعداد کمی از مردان و زنان بالغ این شانس را دارند که بتوانند چنین حساسیتی را در دوران بزرگسالی هم تداوم بخشند.
بسیاری از ما در حالی که مشکلات دستانمان را بستهاست، این سو و آن سو میرویم و با چشمان بسته از میان روزهای زندگی میگذریم در حالی که تمام توجهمان معطوف به موضوعات جزئی و بیاهمیت شدهاست. این ملال و کسالت در دریافت ما از جهان یک زنگ خطر واقعی برای نویسندگی محسوب میشود. چون بدین ترتیب حسهای تازه و ایدههای جدید نمیاندوزیم و تمایل داریم تا برای یافتن مواد خام نوشتن به دورهای واحد از زندگیمان رجوع کنیم. برای مثال به صورت دائم احساس دوران کودکی یا سالهای اول جوانی را بازنویسی نماییم.
هر روز دنیا را تازه ببینید.
البته این که بعد از سالها غوطهور شدن در مشکلات بتوانید فکر خود را معطوف به جهان بیرون کنید تا حدودی مشکل است. پس باید هر روز مدت زمانی را برای خود تعیین کنید و بکوشید تا به معصومیت نگاه و کنجکاوی دوران کودکی بازگردید.
چه طور وقتی برای اولین بار وارد شهر یا روستایی میشوید آن را آن طور زنده میبینید. سعی کنید به همان دقت به اطراف خود نگاه کنید. مثلا به خود بگویید ظرف مدت ۱۵ دقیقه هرچیزی را که دیدهام به خاطر میسپارم. مثلا اگر سوار اتوبوس شدهاید، اتوبوس دقیقا چه رنگی است؟ دیوار، کف، روکش صندلیها و پوسترهای تبلیغاتی چه طور است؟ نفر رو به رو چه لباسی پوشیده؟ چه صداهایی میشنویم؟ چه بویی احساس میکنیم؟ خلاصه این که به تک تک جزئیات آدمها و محیط توجه کنیم. حتی از احساس لامسه هم کمک بگیریم و جنس وسایل اطراف را دریابیم. حتی ارزشش را دارد که گاهی سری به خیابانهای ناشناس شهر بزنیم.
تمام این امور مهم و ضروری است زیرا هیچ خوانندهای دوست ندارد که طی صفحاتی بیشمار ذهنی ملالآور و کسالتبار را دنبال کند. پس به دنبال تغییر باشید.
۳- در مقام یک نویسنده بخوانید.
هرکسی که به هر روی به نویسندگی علاقهمند است، باید هرکتاب را به عنوان یک نمونه ببیند نه صرفا به عنوان یک وسیلهی سرگرمی. پس برای یک مطالعهی تاثیرگذار لازم است هر کتاب را از این منظر بخوانیم تا کیفیت کارمان بالاتر برود.
بیشتر نویسندگان آینده کرم کتاب هستند اما غالبا نوعی بیزاری عمیق از شرحه شرحه کردن کتاب و یا خواندن آن صرفا به خاطر سبک و ساختمان و توجه به این که نویسنده چه طور از پس مشکلات خود برآمدهاست، دارند. اما هنگامی که نقادانه خواندن را آموختید. آن وقت لذت شما از مطالعه چندین برابر میشود و حتی مطالعهی یک کتاب بد هنگامی که شما در جستوجوی معایب آن هستید، به مراتب قابل تحملتر است.
مطالعهی نقادانه داشته باشید.
- ابتدا هر داستان یا مقالهای را که باید مطالعه شود را سریع بخوانید. درست مانند روزهایی که در مطالعه هیچ مسئولیتی به جز لذت بردن از متن نداشتهاید.
- کاغذ بردارید و چکیدهای کوتاه از آنچه خواندهاید، بنویسید.
- یک داوری مختصر از متن داشته باشید. مثلا از داستان خوشتان آمدهاست یا نه؟ از بخشی خوشتان آمده یا کل داستان را دوست داشتید؟ باورش کردید یا با ناباوری آن را به پایان رساندید؟ کدام بخش از داستان به نظر شما ضعیف است؟ آیا هیچ کدام از صحنههای کتاب در ذهن شما برجسته شدهاست؟ دلیل برجستگی چیست؟ آیا شخصیتها با مهارت یکسان ترسیم شدهاند؟ نویسنده چه طور از پس موقعیتهایی که برای شما دشوار بوده، برآمدهاست؟ خلاصه اینکه در این مرحله هر بخش را که به نظر جالب توجه میآید، واکاوی کنید.
- برای بررسی یک کتاب خوب زمان بیشتری صرف کنید و سوالات را مفصلتر پاسخ بدهید. اما در مواجهه با یک کتاب ضعیف به ذکر همان نقاط ضعف اکتفا کنید. در این مرحله تا جایی که میتوانید به سوالات پاسخ دهید و هرجا که پاسخی پیدا نشد علامت بزنید تا در خوانش دوم آن را بیابید.
- حال به خوانش دوم بپردازید. دوباره از آغاز، کلمه به کلمه متن را بخوانید. همهی جوانب را در نظر بگیرید و پاسخهای روشن شده را یادداشت کنید.
- اگر جایی از متن، ماهرانه از مصالحی بهرهگرفته که برای شما دشوار است، آن را علامتگذاری کنید تا بعدتر بتوانید به عنوان الگو بدان رجوع نمایید. به دنبال شیوههای نوشتاری نویسنده و یا کلمات مورد علاقهتان بگردید و تصمیم بگیرید که آیا ارزش دارد از آنها تقلید کنید یا آن ویژگیها بیش از حد به خود نویسنده تعلق دارند و قابل تقلید نیستند.
تنها روش صحیح تقلید کردن
وقتی یاد گرفتید در نوشتههای دیگران مصالحی بیابید که برای کار شما نکاتی دارد. در آن زمان میتوانید به تنها شکل صحیح ممکن تقلید کنید. به خاطر داشته باشید که شما تنها میتوانید تکنیکهای دیگران را تقلید کنید و نه ایدهها و تفکرات آنها را. برای برداشت فلسفهی فکری نویسنده باید به کتابی که مرجع فکری او بوده رجوع کنید و در صورتی که با مطالعه آن موارد با او هم عقیده بودید آن زمان شما هم میتوانید آن عقیده را مطرح کنید.
اما برتریهای تکنیکی قابل تقلید هستند. وقتی قطعهی کوتاه یا بلندی یافتید که خیلی بهتر از هر چیزی است که قادر به انجامش هستید. بنشینید و از آن یاد بگیرید. کلمه به کلمه و جمله به جمله آن را بشکافید. به عناصر مختلف مانند گذر زمان توجه کنید. ببینید چه میزان از داستان به مصالح فرعی مانند شب و روز و … پرداختهاست. به ساختار جملهها و ریتمها دقت کنید و حتی گاهی عینا از ساختار آن جملات تقلید کنید و بدین طریق کیفیت نوشتههای خود را بالا ببرید.
_______________________________________________
منبع: برند، دورتیا(۱۳۹۵). نویسنده شدن.ترجمهی آرش محمدولی.