نویسنده-خلاق-شویم

چگونه نویسنده خلاق باشیم؟

نویسندگی خلاق عبارت جذابی است. اصلا هرمطلبی که با خلاقیت همراه باشد، جذاب به نظر می‌رسد. انسان خلاق، کارهایی متفاوت و تازه می‌آفریند و با تازگی آثارش توجه دیگران را به خود جلب می‌‌کند. احتمالا شما هم می‌خواهید یک نویسنده خلاق باشید. نویسنده‌ای که نامش در عالم ادبیات می‌درخشد و آثارش در شمار پر‌فروش‌ترین آثار جهان است.

 نویسندگی خلاق مانند هر کار دیگری شجاعت می‌خواهد وقتی شجاعانه نوشتن همه‌چیز شما بشود، آن‌گاه می‌توانید پایداری و استقامت کنید. ممکن است دوستان، همکاران، والدین، فرزندان، حتی شرکا یا همسرتان با گفتن عبارتی که خودتان می‌دانید سعی در مایوس کردن شما داشته باشند، تا شکست بخورید و آینده را تیره‌و‌تار ببینید. اما بدانید که چنین توصیه‌ها و شرایط مایوس‌کننده‌ای همواره سد راه دائمی نویسندگان بوده‌. پس همان‌طور که نویسندگان بزرگ بر این شرایط غلبه کرده‌اند شما هم حتما می‌توانید بر آن غلبه کنید.

شما هم می‌توانید یک نویسنده خلاق باشید. وقتی قلم به دست می‌گیرید و برای نویسنده‌شدن تلاش می‌کنید  یعنی شما عاشق کلمات هستید. یعنی از رنگ، عطر و بوی کلمات لذت می‌برید. یعنی تجربه و احساساتی دارید که می‌خواهید با دیگران به اشتراک بگذارید و می‌خواهید آن‌ها در بهترین و جذاب‌ترین قالب ممکن ارائه بدهید. پس با ما همراه شوید تا چند راهکار را مرور کنیم. راهکارهایی که در درجه‌ی نخست مهارت نویسندگی شما را تقویت می‌کنند و در درجه‌ی دوم کمک می‌کنند تا شما نویسنده خلاق تری باشید:

جایی مناسب برای نوشتن پیدا کنید.

تجربه‌ی بسیاری از نویسندگان نشان می‌دهد که محیط و تجهیزاتی که با شخصیت و سبک‌کار نویسنده هماهنگ باشد، موجب می‌شود تا او صفحات خالی پیش‌رویش را نهایتا با محتوایی قابل قبول پر کند. بنابراین بنشینید و با خود فکر کنید که دوست دارید چگونه مطالعه کنید، به چه صدایی حساس هستید، حواستان چگونه پرت می‌شود، نظم و ترتیب کاریتان چه‌طور است، آیا به حضور کسی در کنارتان نیاز دارید؟

فردی ممکن است با کوچکترین صدایی حتی صدای تیک‌و‌تاک ساعت حواسش پرت شود و نیاز به محیطی ساکت و آرام داشته‌باشد. در حالی که دیگری حتی با صدای موسیقی‌‌ای که دائم پخش می‌شود هم به راحتی به کار خود ادامه می‌دهد. یک نفر در تنهایی تمرکز بیشتری دارد در حالی که دیگری در محیط شلوغ هم به راحتی تمرکز می‌کند. تمام این موارد به خود شما بستگی دارد.

چشم‌اندازها را در نظر بگیرید.

برخی نویسندگان اگر از محل کارشان چشم‌اندازی به اطراف داشته‌باشند، حواسشان پرت می‌شود و هر‌چیزی که چشم آن‌ها را بگیرد تمرکزشان را بهم می‌زند. در حالی که برای برخی دیگر داشتن چشم‌انداز دلپذیر، می‌تواند الهام‌بخش و مشوق خلق اثر باشد. پنجره‌ای رو به باغ یا دیدن طلوع خورشید برفراز شهر، آرامش و دید لازم برای نوشتن را به چنین اشخاصی هدیه می‌کند. اگر از لذت منظره‌ی بیرونی خاص محرومید، می‌توانید با قرار دادن چند شاخه گل تر و تازه روی قفسه‌ی کتاب‌هایتان و یا تصویری از آخرین سفر یا عکس دسته‌جمعی خانوادگیتان، فضایی الهام‌بخش بیافرینید. حتی اگر محدوده‌ی کار شما آشپزخانه یا گوشه‌ی زیر‌زمین هم باشد، نصب پوستر یا نقاشی آرامش‌بخش می‌تواند به کمک شما بیاید.

بدون دفترچه یادداشت از خانه بیرون نروید.

عادت کنید با دفترچه یادداشت‌تان این طرف و آن طرف بروید. وقتی نویسندگی را شروع می‌کنید می‌بینید که فکرها، عبارات، سوالات و کشفیات به طرز عجیبی در تمام روز و شب در ذهنتان جرقه می‌زند. برای این‌که این جرقه‌ها محو و نابود نشوند دفعه‌ی بعد که به یک لوازم‌فروشی رفتید، چند دفترچه یادداشت تهیه کنید. سپس هر‌کدام را به همراه یک قلم کوچک و مداد هر‌جایی که فکر می‌کنید مناسب است بگذارید. کنار میز، در کیف پول یا جیبتان، داخل ماشین، آشپزخانه یا هرجای دیگری که به نظرتان می‌رسد.

هرگاه در حالت نا‌امیدی یا در حال ماموریت هستید یا در بزرگراه به سمت محل کارتان می‌روید و ناگهان کلمه مناسبی به ذهنتان می‎‌رسد فورا آن‌ها را یادداشت کنید. هرچند این رفتار ممکن است از نگاه دیگران غیر‌عادی به نظر بیاید اما فکرها و راهکارهای بزرگ به همین شکل، ظاهر و به سرعت ناپدید می‌شوند و شما نمی‌دانید که نور خلاقیت در نویسندگی چه زمانی می‌درخشد؟

ترس را کنار بگذارید.

وقتی محل نوشتن و ابزار کار را مشخص کردید دیگری بهانه‌ی خاصی ندارید. زمان، زمان نوشتن است. وقت آن است که ببینید چگونه فکری که در سرتان می‌چرخد را می‌توانید به یک داستان کوتاه تبدیل کنید یا مثلا یک خاطره‌ی دوست‌داشتنی دوران کودکی‌تان را بنویسید یا چه طور خطر کنید و در یک قالب جدید متن را بگنجانید.

نویسنده-خلاق

بر ترس خود غلبه کنید و بنویسید. ترس است که مانع نوشتن می‌شود نه فقدان استعداد. بسیاری از افراد به خاطر ترس نهفته در وجودشان دست به قلم نمی‌برند. گاهی سوالاتی به ذهن انسان متبادر می‌شود مانند این‌که من چه کسی هستم؟ چه حقی برای سخن گفتن دارم؟ اگر سخن بگویم چه کسی گوش می‌دهد؟ و هزار و یک سوال دیگر که قدرت قلم را رفته رفته محو و نابود می‌کند.

اما باید بدانید که شما انسانی خاص هستید و داستان‌های خاصی برای گفتن دارید. اگر با شور سخن بگویید مطمئن باشید که بسیاری از ما گوش فرا‌می‌دهیم. همه ما برای زندگی به داستان نیاز داریم و با داستان‌ها زنده‌ایم. کلام شما زاویه‌ی دید دیگری از هستی را به ما نشان می‌دهد و زندگی را در نگاهمان بزرگ‌تر می‌کند.

نویسنده خلاق باید دائم بنویسد.

هنوز هم ممکن است اندکی تردید داشته‌باشید و این مطلب شما را آزار بدهد. از خود بپرسید که آیا واقعا می‌توانم بنویسم؟ آخر چه‌طور وقت می‌کنم؟ اصلا مردم نوشته‌های مرا می‌خوانند؟ آن‌ها در مورد من و کارم چه قضاوتی می‌کنند؟ 

نویسنده خلاق شدت کار ساده‌ای نیست. طاقت و اراده می‌خواهد. همه از انجام آن واهمه دارند. از نویسندگان مشهور گرفته تا نویسندگان تازه‌کار. اما آن‌ها چگونه بر ترس خود غلبه می‌کنند؟ بسیار ساده. آن‌ها می‌نشینند و می‌نویسند. هر‌ روز و دائم و تا آن‌جا که می‌توانند می‌نویسند. احساس می‌کنند که سرشان برود هم باید بنویسند. آن‌ها هم می‌ترسند اما نمی‌گذارند که ترس مانعشان بشود. با این روند در نهایت ترسشان معمولا فروکش می‌کند. 

قریحه‌ی خلاقیتتان را بیدار کنید.

قدرت خلاقیت در همه‌ی ما وجود دارد. مهم این است که چگونه با آغوش باز از آن استقبال کنیم و موضوعات را به شیوه‌ای جدید و نو ارائه بدهیم. برای افزایش خلاقیت می‌توانیم راهکارهای زیر را در پیش بگیریم:

  •  در رفت‌و‌آمدهای روزمره به دنبال مسیر جدید باشید. برای مثال امروز از یک مسیر جدید به منزل بازگردید و در راه با چشمانی باز، اطراف را بنگرید.
  • به چیزهایی نگاه کنید که معمولا به آن‌ها بی‌توجه بودید مثل زیبایی و گوشتالو بودن یک هلو، آمیزش رنگ‌ها بر تنه‌ی یک درخت، رایحه و صدای صبحدم و…
  • خود را در هنر غرق کنید. آبرنگ به دست بگیرید، استاد آشپزی شوید، باغچه بکارید، از مناظر زیبا عکش بگیرید.
  • بگذارید تخلیتان پویا شود. خیال‌بافی کنید. مثلا درباره‌ی مردمی که از خیابان می‌گذرند داستان بسازید.
  • خود را در جهان غرق کنید. به نحوه‌ی گفت‌و‌گوی مردم توجه کنید. در خیابان، کافه، بزرگراه‌ها، بازارها. به نحوه‌ی راه رفتنشان دقت کنید. آواها و رنگ‌ها را بیابید. خیابان‌های شلوغ، جنگل‌ها، مزارع و خلاصه‌ هر فضایی که در دسترس شماست را با تمام وجود تجربه کنید.

 با هر روشی که می‌توانید، تلاش کنید تا نهال شور و شوق، کنجکاوی، هوشیاری، انرژی و افکار تازه‌ی یک انسان خلاق، آرام آرام در وجودتان نهادینه شود.

وقت بتراشید.

سعی کنید وقت پیدا کنید. از آن‌جایی که نوشتن برای شما بسیار مهم است پس برای خود وقت بتراشید. ولو این‌که فکر کنید که نمی‌توانید. اگر سحرخیز هستید. کمی زودتر از حد معمول از خواب بیدار شوید. اگر شب‌زنده‌دار هستید می‌توانید بعد از شام یا وقتی همه خواب هستند به سراغ نوشتن بروید. می‌توانید برای نوشتن کتابخانه یا پارک را انتخاب کنید.

روزهای پایان هفته زمان بیشتری به نوشتن اختصاص بدهید. حتی می‌توانید لیستی از افرادی تهیه کنید که می‌توانند کمک‌حال شما باشند تا وقت اضافی در طول روز بیابید. از پرستار بچه گرفته تا نظافتچی و… هرچند ممکن است این امر برای شما هزینه‌بردار باشد اما احتمالا نوشتن برای شما مهم‌تر است. به خاطر داشته باشید که هرروز نوشتن تنها راه پیشرفت در زمینه کسب مهارت‌های نویسندگی خلاق است. پس وقت پیدا کنید و دائما بنویسید.

از پیش آماده باشید.

وقتی زمان شما تنگ است. از قبل همه چیز را  برای زمان نوشتن آماده کنید مثلا اگر با مداد و کاغذ می‌نویسید، مداد را از قبل بتراشید و دسته کاغذ خود را آماده بگذارید. حتی اگر ساعت منظمی برای نوشتن دارید بهتر است به دوستان یا خانواده سفارش کنید که در این زمان کمتر با شما تماس بگیرند و در اتاقتان را بزنند.

دستتان را برای نوشتن قوی‌تر کنید.

راه دیگری که می‌توانید دستتان را موقع نوشتن روی فرم نگه دارید افزایش مهارتتان با نگارش انواع دیگر نوشته‌هاست. مثلا قبل‌ترها مردم نامه‌نگاری می‌کردند و از این طریق از حال یکدیگر با‎‌‌خبر می‌شدند. همان نوشته‌های دفترچه یادداشت هم می‌تواند تمرین مناسبی برای شما باشد. جان کلام این‌که هر متنی که می‌توانید بنویسید تا فضا، روحیه و انرژی مثبت مورد نیاز برای هدایت خلاقیتتان را به وجود بیاورید.

روحیه‌ی انتقادپذیریتان را افزایش دهید.

بسیاری از ما احتمالا وقتی بخواهیم کار خود را در معرض نقد دیگران قرار بدهیم بی‌اختیار به دنبال افراد مشخصی می‌گردیم که به ما انرژی مثبت بدهند و در حل مشکلات و درک مفاهیم همراهیمان کنند. اما وقتی از دیگران درخواست می‌کنیم تا کار ما را بخوانند باید منتظر نظرات مثبت و منفی آن‌ها هم باشیم و در نهایت این نقطه نظرها می‌تواند بسیار مفید باشد.

 در مجموع برای این که راحت‌تر با انتقاد‌ها رو‌به‌رو بشوید یادتان باشد که این کار شماست که دیگران درباره‌ی آن قضاوت می‌کنند نه شخصیت شما و باز هم فراموش نکنید که مهم نیست که کلمات افراد چقدر تند و تیز باشد یا این‌که حتی نظرشان درست باشد یا نه قضاوت نهایی با خود شماست. این شما هستید که باید حرف‌های معقول و منطقی را بپذیرید و باقی کلام را رد کنید. در نظر داشته‌باشید که شما نمی‌توانید همیشه همه را راضی نگه‌دارید اما این‌که فقط خودتان از متنی که نوشتید راضی باشید هم درست نیست.

قالب خودتان را بعنوان یک نویسنده خلاق انتخاب کنید.

 قالب خودتان را انتخاب کنید. ببینید با چه قالبی آشنایی بیشتری دارید و با آن راحت‌تر هستید. با داستان کوتاه، رمان، نمایش‌نامه یا انواع دیگر نوشته. این جزئی از آماده‌شدن برای نوشتن است. برای این‌که بتوانید قالب مورد علاقه‌تان را پیدا کیند، سعی کنید آثار متنوع و زیادی را مطالعه کنید. حتی اگر کاملا با فرم خاصی آشنا هستید و فکر می‌کنید باید از همان چارچوب نویسندگی پیروی کنید باز هم لازم است قبل از نوشتن قالب‌های دیگر را بیازمایید. چون زمانی که به جایگاه نویسنده‌ای بزرگ مانند چخوف یا اسکار وایلد برسید، آن‌گاه در‌می‌یابید که قالب‌های دیگر نویسندگی بر قالبی که شما انتخاب کرده‌اید تاثیر می‌گذارد و آن‌ها را پربار‌تر می‌کند. پس آن‌زمان با اشتیاق به قالب‌های دیگر هم می‌پردازید و این به آفرینش یک نویسنده خلاق کمک می‌کند.

با خلاقیت از پس نوشتن برمی‌آیید.

نوشتن صرف نظر از آن‌که در چه قالبی می‌نویسید در مجموع کار دشواری است و برای تبدیل شدن از ایده و مفهوم تا یک اثر قابل قبول مسیر دشواری را طی می‌کند. در هنگام طی مراحل مختلف نوشتن مدام عقب و جلو می‌روید. مثلا از خودتان می‌پرسید آیا شخصیت من می‌تواند در این‌جا چنین صحبتی بکند؟ آیا آوردن این صحنه ضروری است ؟ آیا تاریخی که بیان می‌کنم صحیح است ؟ 

در ابتدا ممکن است که این تصمیم‌ها دشوار به نظر بیاید اما هرچه بیشتر می‌نویسید احساس می‌کنید که بهتر می‌توانید تصمیم بگیرید و در نهایت این خلاقیت شماست که باعث می‌شود از این مراحل با موفقیت بگذرید و یک نوشته‌ی دقیق، بکر و زیبا بیافرینید.

__________________________________________________________________________

منبع: وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق. تهران: انتشارات سوره مهر

محمد سعید بهمن پور

” محمد سعید بهمن پور ” کیست؟

پی نما دوستان عزیز، بالاخره قطار آشنایی پینما نویسان و پینماگران کشورمان به ایستگاه معرفی پینما نویسی برجسته و پرتلاش به نام محمد سعید بهمن پور رسید. یک شخصیت روحانی، نویسنده و محقق، یک فیلنامه‌نویس حرفه ای و یک پینمانویس ماهر!!

شخصی که علاوه بر تحصیلات عالی حوزوی، و طیّ مدارج دانشگاهی در رشته‌ی جامعه شناسی، سال‌ها مدیریت وتدریس در کالج اسلامی لندن، تدریس در دانشگاه کمبریج و مدیریت روابط بین الملل مرکز اسلامی انگلیس را برعهده داشته است. این نویسنده و پژوهشگر فعال وپرتلاش، نوشته های تاریخی ومستندی نگاشته است ،که ازجمله به کتاب شجره‌ی طوبی می‌توان اشاره کرد، که به بیان زندگی حضرت زهرا (س) ازهشت سال پیش از هجرت پیامبر (ص) می‌پردازد، و زوایای جالبی از سرگذشت آن بانوی بزرگ وگرامی را بیان می‌کند.

معرفی برخی آثار محمد سعید بهمن پور

فیلم‌نامه

علاوه بر نوشته‌های تاریخی این نویسنده، هنر نویسندگی فیلمنامه از توانمندی‌های این شخصیت جالب و محبوب به حساب می‌آید. تهیه چندین فیلمنامه مشهور تاریخی، ازجمله :

  • مجموعه تلویزیونی «مریم مقدس» درسال ۱۳۷۹ به کارگردانی شهریار بحرانی، که به بیان ماجرای زندگی حضرت مریم (س) ازشانزده سال پیش از تولد حضرت مسیح (ع) و حواشی مهم شگفت انگیز ولادت این پیامبرالهی می‌پردازد، و تاکنون دربسیاری از کانال‌های تلویزیونی مسلمان در سراسر جهان نمایش داده شده است و بسیار مورد توجه و استقبال قرارگرفته است، 
  • نویسندگی فیلمنامه‌ی سریال مشهورتاریخی زیبای «مردان آنجلس» ،که داستان اصحاب کهف را روایت می‌کند. داستان مردان خداپرستی که از ظلم و ستم پادشاه روم به درون غاری پناه می برند و به خواب می روند و ۳۰۹ سال بعد ازخواب بیدار می‌شوند و …
  • نویسندگی فیلم «روز باران» درسال ۱۳۸۵ ، که داستان زیبایی است که مردم در یک روستای حاشیۀ کویر در خشکسالی نماز باران می‌خوانند و از خداوند نزول باران را طلب می‌کنند، ولی درگوشه‌ای ازهمان روستا دو کودک یتیم، که سقف خانه شان فرو ریخته است دعا می کنند که باران نبارد و …
  • نویسندگی مجموعه زیبای «حقیقت»، که اسرارخلقت و آفرینش را به شکلی زیبا برای نوجوانان وجوانان عزیز بیان می‌کند و بسیاری ازحقایق هستی رابا شیرینی و حلاوت .درفضایی هنرمندانه و دلچسب، با بهره‌گیری از پژوهشگران خارجی به شرح و تصویر می‌کشد
  • و همانطور که دراخبار آمده است، نویسندگی سریال در حال تهیه سرگذشت حضرت موسی (س)‌، که به بیان ماجراهای شگفت انگیز مربوط به رسالت و تبلیغ این پیامبربزرگ الهی می پردازد …

 

محمد سعید بهمن پور

پینمانویسی

علاوه برآثار فوق، نویسندگی و پینمانویسی دو اثر فاخر و ماندگار کمیک منتشرشده توسط انتشارات آثار سبز خود نمایی می‌کند:

  1. داستان مصوّر عاشورا که ماجرای واقعه کربلا را به زبانی گویا و با استناد به اسناد تاریخی معتبر برای نوجوانان وجوانان روایت میکند، به گونه ای که مطالعۀ آن تاثیری بلند بر ذهن و اندیشه مخاطبان خود دارد و روح ایمان وجوانمردی و از خودگذشتگی رادر سرشت پاک آنان پایدار می‌سازد، بویژه باتصویرگری استادانۀ، پرویز اقبالی. این اثرتاکنون به ۱۸ زبان پرمخاطب دنیا ترجمه شده است.
  2. اثر ماندگار دیگر این پینمانویس، روایت داستان تاریخی غدیر است، که این ماجرای مهم تاریخی را براساس آثار و منابع بزرگان دینی و مورخین مشهور بیان می‌کند، و حقیقت ناب این واقعه مهم را برای نوجوانان و جوانان بازگو می‌نماید این اثر که توسط مهرداد شاهوردی به تصویر کشیده شده است، کتاب غدیر؛ دست در دست عشق تاکنون به بیش از ۵ زبان ترجمه گردیده است.

از ویژگی‌های آثار این نویسنده محبوب اینست که علاوه برتحقیق و پژوهش عمیق در موضوعات تاریخی وبهره‌گیری از منابع تاریخی قوی و محکم، فیلمنامه اثر را نیز بصورت کاملا حرفه‌ای ارایه می‌کند. درمورد دو اثر عاشورا و غدیر، ایشان علاوه برنویسندگی آن‌ها، پی نمانویسی را (شامل تهیه دیالوگ ها و روایت ها) به رسم فیلمنامه نویسان به شرح صحنه‌ها می‌پردازد و تصویرگران را راهنمایی می‌کند که در هرصحنه‌ای چه تصویری را با چه مشخصه و حالتی خلق کنند.

و بالاخره، مژده به عاشقان داستان‌های کمیک، اینکه داستان زیبای زندگی امام رضا (ع) توسط همین پینمانویس زبردست و ماهر نگاشته شده وبزودی برای تصویرگری به یکی از پینماگران باتجربه و خوش قلم سپرده خواهدشد و با اتمام تصویرگری به همه جوانان و نوجوانان علاقمند به آثار کمیک تقدیم خواهدشد.

نویسنده-ی-نابغه

توصیه‌هایی برای یک نویسنده نابغه

در دو متن پیشین به شرح مشکلات نویسندگان تازه‌کار و ارائه‌ی راه‌حل‌هایی گام به گام برای ورود به دنیای نویسندگی پرداختیم. در این‌ متن می‌خواهیم به اصولی اشاره کنیم که در افزایش توان یک نویسنده واقعی موثر است.

۱- یک نویسنده اصیل باشید.

 هر نویسنده‌ای برای یافتن مصالح کارش باید به خودش رجوع کند. هرچند این نکته در ظاهر بسیار بدیهی به نظر می‌رسد اما به حدی مهم است که باید به آن پرداخته شود.

  این جمله از زبان نویسندگان، ویراستاران و معلمان زیاد شنیده ‌می‌شود که کلید بزرگ موفقیت در نویسندگی، اصالت است. اگر پرسشگر مصمم باشد که معنای این جمله را بیشتر بداند احتمالا چند نویسنده‌ی بزرگ را هم به او معرفی می‌کنند. اما نویسنده‌ی جوان ما که نکته‌ی نصیحت را اشتباه دریافته‌است. به خانه می‌رود و با تمام توان می‌کوشد تا از افراد نامبرده تقلید کند و قصه‌هایی با حال و هوای آن‌ها بیافریند. غافل از این که کسی که لباسش را با الگوی لباس دیگری می‌دوزد. قطعا کارش به شکست می‌انجامد.

بهتر است در اولین فرصت در زندگی ادبی‌مان بیاموزیم که هرکدام از ما در عالم ادبیات تنها یک دین برای ادا‌کردن داریم. آن هم این که دریافتمان از جهان را آن‌گونه که به چشم ما می‌آید با دیگران به اشتراک بگذاریم. هرکسی در جایگاه خودش یگانه است. هیچ کسی در همان زمان و در همان مقطع از تاریخ کشورتان از والدین شما متولد نشده و تجربیات شما را از سر نگذارانده است و آن طور که شما با جهان مواجه شده‌اید، مواجه نشده‌است. پس اگر دوستانه با خودتان کنار بیایید و چیزی بگویید که دقیقا درباره‌ی هر موقعیت یا شخصیت مفروضی می‌اندیشید. آن هنگام است که شما یک اثر اصیل خلق کرده‌اید. این در حالی است که بسیاری از نویسندگان متوسط به علت مطالعه‌ی بالا تمایل دارند تا جهان را از چشم دیگری ببینند. 

نویسنده باید درباره‌ی مطلبی سخن بگوید که بدان اعتقاد دارد.

 اگر واقعا بتوانید کشف کنید که واقعا چه طور آدمی هستید و عقاید شما در مورد موضوعات مهم زندگی چیست آن هنگام یک داستان صادقانه و اصیل می‌نویسید. سوالاتی مثل این که آیا به خدا اعتقاد دارید؟ جبرگرا هستید یا به اختیار معتقدید؟ نظرتان راجع به ازدواج چیست؟ چه عقیده‌ای درباره‌ی عشق رمانتیک دارید؟ و هزار و یک پرسش دیگر که شما را در راه شناخت خودتان یاری می‌دهد. اگر در پاسخ به برخی از این پرسش‌ها دو دل هستید. پس هنوز برای نوشتن داستانی که پای مسائل اساسی را به میان بکشد، آماده نیستید در این‌گونه موارد به موضوعات دیگر بپردازید که می‌توانید راجع به آن‌ها به طور دقیق صحبت کنید.

ممکن است احساس کنید که هنوز به لحاظ فکری به پختگی لازم نرسیده‌اید و عقیده‌ی امروز شما با عقیده‌ی دیروزتان متفاوت است. عیبی ندارد. به خاطر داشته باشید که همه‌ی ما تنها وظیفه داریم درباره‌ی عقاید امروزمان بنویسیم و سخن بسراییم و عقیده‌ی آینده را به همان زمان می‌سپاریم.

۲- دوباره دیدن را بیاموزید.

  یک نویسنده‌ی توانا و نابغه در تمام روز آن احساس سرزندگی و شدت علاقه‌ای که یک کودک در راه درک جهان پیرامون دارد را تداوم می‌بخشد. خیلی از ما این نشاط و حساسیت را به خوبی تا دوران نوجوانی حفظ می‌‌کنیم. اما تعداد کمی از مردان و زنان بالغ این شانس را دارند که بتوانند چنین حساسیتی را در دوران بزرگسالی هم تداوم بخشند. 

نویسنده-ی-نابغه

  بسیاری از ما در حالی که مشکلات دستانمان را بسته‌است، این سو و آن سو می‌رویم و با چشمان بسته از میان روزهای زندگی‌ می‌گذریم در حالی که تمام توجه‌مان معطوف به موضوعات جزئی و بی‌اهمیت شده‌است. این ملال و کسالت در دریافت ما از جهان یک زنگ خطر واقعی برای نویسندگی محسوب می‌شود. چون بدین ترتیب حس‌های تازه و ایده‌های جدید نمی‌اندوزیم و تمایل داریم تا برای یافتن مواد خام نوشتن به دوره‌ای واحد از زندگی‌‌مان رجوع کنیم. برای مثال به صورت دائم احساس دوران کودکی یا سال‌های اول جوانی را بازنویسی نماییم.

هر روز دنیا را تازه ببینید.

 البته این که بعد از سال‌ها غوطه‌ور شدن در مشکلات بتوانید فکر خود را معطوف به جهان بیرون کنید تا حدودی مشکل است. پس باید هر روز مدت زمانی را برای خود تعیین کنید و بکوشید تا به معصومیت نگاه و کنجکاوی دوران کودکی بازگردید. 

 چه طور وقتی برای اولین بار وارد شهر یا روستایی می‌شوید آن را آن طور زنده می‌بینید. سعی کنید به همان دقت به اطراف خود نگاه کنید. مثلا به خود بگویید ظرف مدت ۱۵ دقیقه هرچیزی را که دیده‌ام به خاطر می‌سپارم. مثلا اگر سوار اتوبوس شده‌اید، اتوبوس دقیقا چه رنگی است؟ دیوار، کف، روکش صندلی‌ها و پوسترهای تبلیغاتی چه طور است؟ نفر رو به رو چه لباسی پوشیده؟ چه صداهایی می‌شنویم؟ چه بویی احساس می‌کنیم؟ خلاصه این که به تک تک جزئیات آدم‌ها و محیط توجه کنیم. حتی از احساس لامسه هم کمک بگیریم و جنس وسایل اطراف را دریابیم. حتی ارزشش را دارد که گاهی سری به خیابان‌های ناشناس شهر بزنیم.

  تمام این امور مهم و ضروری است زیرا هیچ خواننده‌ای دوست ندارد که طی صفحاتی بی‌شمار ذهنی ملال‌آور و کسالت‌بار را دنبال کند. پس به دنبال تغییر باشید.

۳- در مقام یک نویسنده بخوانید.

هرکسی که به هر روی به نویسندگی علاقه‌مند است، باید هرکتاب را به عنوان یک نمونه ببیند نه صرفا به عنوان یک وسیله‌ی سرگرمی. پس برای یک مطالعه‌ی تاثیرگذار لازم است هر کتاب را از این منظر بخوانیم تا کیفیت کارمان بالاتر برود. 

بیشتر نویسندگان آینده کرم کتاب هستند اما غالبا نوعی بیزاری عمیق از شرحه شرحه کردن کتاب و یا خواندن آن صرفا به خاطر سبک و ساختمان و  توجه به این که نویسنده چه طور از پس مشکلات خود برآمده‌است، دارند. اما هنگامی که نقادانه خواندن را آموختید. آن وقت لذت شما از مطالعه چندین برابر می‌شود و حتی مطالعه‌ی یک کتاب بد هنگامی که شما در جست‌و‌جوی معایب آن هستید، به مراتب قابل تحمل‌تر است.

 مطالعه‌ی نقادانه داشته‌ باشید.

  •  ابتدا هر داستان یا مقاله‌ای را که باید مطالعه شود را سریع بخوانید. درست مانند روزهایی که در مطالعه هیچ مسئولیتی به جز لذت بردن از متن نداشته‌اید.
  • کاغذ بردارید و چکیده‌‌ای کوتاه از آن‌چه خوانده‌اید، بنویسید.
  • یک داوری مختصر از متن داشته باشید. مثلا از داستان خوشتان آمده‌است یا نه؟ از بخشی خوشتان آمده یا کل داستان را دوست داشتید؟ باورش کردید یا با ناباوری آن را به پایان رساندید؟ کدام بخش از داستان به نظر شما ضعیف است؟ آیا هیچ کدام از صحنه‌های کتاب در ذهن شما برجسته شده‌است؟ دلیل برجستگی چیست؟ آیا شخصیت‌ها با مهارت یکسان ترسیم شده‌اند؟ نویسنده چه طور از پس موقعیت‌هایی که برای شما دشوار بوده‌، برآمده‌است؟ خلاصه این‌که در این مرحله هر بخش را که به نظر جالب توجه می‌آید، واکاوی کنید.
  • برای بررسی یک کتاب خوب زمان بیشتری صرف کنید و سوالات را مفصل‌تر پاسخ بدهید. اما در مواجهه با یک کتاب ضعیف به ذکر همان نقاط ضعف اکتفا کنید. در این مرحله تا جایی که می‌توانید به سوالات پاسخ دهید و هرجا که پاسخی پیدا نشد علامت بزنید تا در خوانش دوم آن را بیابید. 
  • حال به خوانش دوم بپردازید. دوباره از آغاز، کلمه به کلمه متن را بخوانید. همه‌ی جوانب را در نظر بگیرید و پاسخ‌های روشن شده را یادداشت کنید. 
  • اگر جایی از متن، ماهرانه از مصالحی بهره‌گرفته که برای شما دشوار است، آن را علامت‌گذاری کنید تا بعدتر بتوانید به عنوان الگو بدان رجوع نمایید. به دنبال شیوه‌های نوشتاری نویسنده و یا کلمات مورد علاقه‌تان بگردید و تصمیم بگیرید که آیا ارزش دارد از آن‌ها تقلید کنید یا آن ویژگی‌ها بیش از حد به خود نویسنده تعلق دارند و قابل تقلید نیستند.

تنها روش صحیح تقلید کردن

 وقتی یاد گرفتید در نوشته‌های دیگران مصالحی بیابید که برای کار شما نکاتی دارد. در آن زمان می‌توانید به تنها شکل صحیح ممکن تقلید کنید. به خاطر داشته باشید که شما تنها می‌توانید تکنیک‌های دیگران را تقلید کنید و نه ایده‌ها و تفکرات آن‌ها را. برای برداشت فلسفه‌ی فکری نویسنده باید به کتابی که مرجع فکری او بوده رجوع کنید و در صورتی که با مطالعه آن موارد با او هم عقیده بودید آن زمان شما هم می‌توانید آن عقیده را مطرح کنید.

  اما برتری‌های تکنیکی قابل تقلید هستند. وقتی قطعه‌ی کوتاه یا بلندی یافتید که خیلی بهتر از هر چیزی است که قادر به انجامش هستید. بنشینید و از آن یاد بگیرید. کلمه به کلمه و جمله به جمله آن را بشکافید. به عناصر مختلف مانند گذر زمان توجه کنید. ببینید چه میزان از داستان به مصالح فرعی مانند شب و روز و … پرداخته‌است. به ساختار جمله‌ها و ریتم‌ها دقت کنید و حتی گاهی عینا از ساختار آن جملات تقلید کنید و بدین طریق کیفیت نوشته‌های خود را بالا ببرید.

 

_______________________________________________

منبع: برند، دورتیا(۱۳۹۵). نویسنده شدن.ترجمه‌ی آرش محمد‌ولی.

8 گام کاربردی برای نویسندگان مبتدی

۸ تمرین برای نجات نویسندگان مبتدی

در قسمت قبل به مشکلاتی پرداختیم که نویسندگان مبتدی و تازه‌کار را به شدت رنج می‌دهد. مسائلی مانند نداشتن اعتماد به نفس کافی، انتظار کشیدن برای دریافت الهام، مشکل کلی نوشتن، قصه‌های ناتمام درخشان و هزار نکته‌ی ریز و درشت دیگر که می‌تواند یک نویسنده‌ی جوان را به حدی به ستوه آورد که برای همیشه عرصه‌‌ی نوشتن را ترک کند. مشکلاتی که ریشه در نگرش‌ها و عملکرد نویسنده‌ دارد و غالبا هنگامی رخ می‌دهد که فرد سعی کرده کا‌ر‌های زیادی را به یکباره انجام دهد و با وجود طی کردن گام به گام مسیر، قدم‌های اشتباهی برداشته‌است. 

 این متن می‌خواهد تمرین‌هایی ارائه کند که به صورت گام به گام و آرام فرد را وارد دنیای نوشتن می‌کند. این موارد به هیچ‌وجه جای آموزش‌های فنی را نمی‌گیرد و صرفا پیش‌درآمدی بر آن‌هاست. زیرا بدون درنظرگرفتن مشکلات ذکر‌شده آموزش‌های فنی هم برای تویسندگان مبتدی مفید نخواهد بود.

تمرین‌های کاربردی برای نویسندگان مبتدی

 قبل از ارائه‌ی هر تمرین باید دانست که گاهی دل دادن به تمارین و تغییر عادت‌ها آن چنان که به نظر می‌رسد هم آسان نیست. عادت‌های قدیمی قوی و حسودند و اگر هشداری مبنی بر نقشه‌های تازه بیابند به راحتی کنار نمی‌روند. آن‌ها با ظرافت برای بقا می‌جنگند و اگر کاملا از بیخ و بن به آن‌ها حمله شود زهر خود را خواهند ریخت. پس در انجام تمارین، تخیلات خود را هم دخیل کنید و با چهارچوب ذهنی آسوده و خوشایند به آن‌ها بپردازید و خود را به آرامی در جهتی که می‌خواهید به سمتش بروید، قرار دهید. برای مدتی دشواری‌های راه را فراموش کنید یا به آن‌ها توجه نکنید و امکان شکست را از ذهن خود بیرون برانید.

قدم اول، بهره‌گیری از ضمیر نا‌خودآگاه

یک نویسنده‌ی نابغه پیش از هر چیز از ذهن ناخودآگاه خود بهره می‌گیرد. پس در گام نخست برای نوشتن باید یاد بگیرید که به سهولت در زمانی که ضمیر ناخودآگاه در اوج است، بنویسید. 

بهترین شیوه این است که تقریبا نیم ساعت زودتر از معمول از خواب برخیزید. هر‌چقدر می‌توانید زودتر دست به قلم شوید. بدون حرف زدن، خواندن روزنامه و… به این کار بپردازید تا ناخودآگاهتان آماده‌تر باشد. هرچه به ذهن‌تان می‌رسد، بنویسید. اگر می‌توانید رویای شب قبل، کار‌های دیروز و… را بدون دخالت قوه انتقادیتان یادداشت کنید. کمال آن‌چه می‌نویسید مهم نیست. همین که خزعبلات محض نباشد کفایت می‌کند.

این کار، تمرینی برای نوشتن بین منطقه‌ی خواب و بیداری کامل است. در ادامه، فردا صبح هم بدون خواندن مطالب روز قبل شروع به نوشتن کنید. بعد از یکی دو روز می‌فهمید که به سادگی و بدون فشار می‌توانید بنویسید. در این مرحله متن را به چند جمله برسانید. سپس آن را از یک یا دو پاراگراف فراتر ببرید. کمی بعد سعی کنید مقدار نوشتن خود را پیش از دست کشیدن از کار صبحگاهی دو برابر کنید. کم کم در می‌یابید که نوشتن برای شما از رویاپردازی هم آسان‌تر شده‌است. اگر پس از مدتی توانستید هنگامی که از خواب بیدار می‌شوید به سراغ مدادتان بروید و تقریبا یک ضرب شروع به نوشتن کنید، برای قدم بعدی آماده هستید.

گام دوم، نوشتن در زمان مقرر

در ابتدای روز بنشینید و با خود فکر کنید که در طول روز چه کار‌هایی دارید و چند دقیقه در روز را می‌توانید به خود اختصاص دهید. زیرا قرار است در این زمان به نوشتن بپردازید. یک نکته‌ی بسیار مهم در این جا این است که زمانی را که برای نوشتن در نظر گرفته‌اید به هیچ وجه تغییر ندهید حتی اگر در آن زمان در حال مکالمه با دیگران باشید یا در جمعی دوستانه اسیر شده‌اید و تنها راه فرار، رد شدن از روی سر دیگران باشد. هرچه خواستید هم بنویسید. معقول یا نامعقول تفاوتی ندارد. این کار را روزی یک بار قرار است انجام دهید. اما هربار ساعت متفاوتی را انتخاب کنید. هربار به خود بقبولانید در ساعت مقرر بنویسید. هیج عذری را نپذیرید و با توجه به زمان خود برای مثال یک ربع را به آن اختصاص بدهید. تا این جا بهتر است در برابر وسوسه‌ی بازخوانی نوشته‌ها مقاوت کنید. تا وقتی که روان نوشتن را می‌آموزید. هرچقدر کمتر به مصالح خود نگاه کنید، بهتر است.

سودی که نویسندگان مبتدی از دو مرحله‌ی قبل می‌برند چیست؟

اگر دو مرحله‌ی قبل را با موفقیت طی کرده باشید، راه درازی را در جاده‌ی نویسندگی پیموده‌اید چون قابلیت نوشتن و کنترل را ولو به شیوه‌ی ابتدایی آموخته‌اید و این مهم‌ترین فایده‌ی دو تمرین قبل است که سختی نوشتن را برای شما آسان می‌کند. در ثانی دریافته‌اید که در هر زندگی هرچند هم شلوغ، زمان‌هایی پیدا می‌شود که فرد به خودش اختصاص بدهد و هیچ زندگی خالی از این فرصت‌ها نیست. 

 

آموزش-نویسندگی-برای-نویسندگان-مبتدی

آموزش نویسندگی برای نویسندگان مبتدی

 

از سوی دیگر همه‌ی ما در زندگی روزمره آنقدر با کلمات احاطه شده‌ایم که به راحتی نمی‌توانیم تشخیص بدهیم که ریتم‌های خودمان چگونه هستند و واقعا چه موضوعاتی برایمان جذابیت دارند. حتی ممکن است با شور و شوق فراوان وسوسه شده‌باشیم تا از نویسندگان تثبیت‌ شده تقلید کنیم. درحالی که نویسندگان واقعی و با استعداد مطابق با ذوق شخصی خودشان می‌نویسند. رشد و تغییر می‌پذیرند و سبک خود را عوض می‌کنند. در حالی که هنوز نویسندگان مبتدی مقلد بیچاره در حال تقلید از کار دوره‌ای و از مد‌افتاده‌ی آنان هستند. 

پس بهترین کار این است که هرچه زودتر سلایق و مزیت‌های خودتان را پیدا کنید. دقیقا در همین جاست که کاغذهایی که تا به حال پر کرده‌اید به کارتان می‌آید. به عنوان غریبه نگاهی به این کاغذها بیاندازید. ببینید سلایق و استعدادهای این نویسنده‌ی غریبه چیست؟ ایده‌های تکرار شونده و اشکال رایج در نثرتان سرنخ‌ها را به شما خواهند داد. هیچ دلیلی ندارد که فکر کنید که فقط می‌توانید به نحو خاصی بنویسید ولی این آزمایش به شما نشان می‌دهد که غنی‌ترین رگه‌های شما در کجا نهفته است.

گام سوم، فراخواندن وجه بی‌روح خود

وقت آن رسیده که وجه بی‌روح خود را فرابخوانید زیرا قرار است در  این مرحله به کمکتان بیاید. اگر قبل از این مرحله او را می‌خواندید بیشتر مانع شما بود تا این که کمک حالتان باشد. 

باید به دقت و جز به جز کار خود را با عقل سلیم و شخصیت روزمره خود‌تان بررسی کنید. با صراحت خود را مخاطب قرار دهید. گلایه‌ها را با دقت مطرح کنید و در صورت ممکن راه‌حل‌هایی دقیق برای آن‌ها بیابید. حتی اگر شک دارید که ضعف‌هایی در کار‌تان وجود دارد که به دلایلی آن را نمی‌بینید. کار خود را به کسی نشان بدهید که به رای و سلیقه‌اش اطمینان دارید. در آن صورت درمی‌یابید که فردی که به هیچ وجه ادعای نویسندگی ندارد تا چه حد درست می‌تواند به اندازه‌ی یک نویسنده و ویراستار دست روی نقطه ضعف سبکی شما بگذارد.

گام چهارم، یافتن کتاب‌هایی برای درمان

 پس از استخراج مشکلات داستانتان به دنبال کتاب‌هایی بروید که آن مشکل را حل می‌کنند. راه درمان خود را بیابید و مصمم باشید تا امتیاز نویسندگانی که فطرتا در مقابل شما قرار می‌گیرند را ببینید. در این مرحله به خود رحم نکنید و کتاب‌هایی که معمولا شما را به خود جذب می‌کنند به جد کنار بگذارید.

گام پنجم، آماده کردن یک داستان تمرینی

سری به اوراق دم صبح خود بزنید و از میان آن‌ها ایده‌هایی ترجیحا ساده بیابید که هسته‌ی خوب و واضحی برای داستانی کوتاه یا حکایتی بسط یافته در اختیارتان می‌گذارد. هرمطلبی که در کار صبح وجود دارد واقعا برایتان سودمند است. پس ایده‌ی خود را از پس‌زمینه‌ی پراکنده‌ی آن جدا کنید و با جدیت بدان بپردازید.

البته هنوز قرار نیست داستان بنویسید. بلکه قرار است برای یکی دو روز در جزئیات آن غوطه‌ور شوید. آگاهانه درباره‌ی ابعاد آن بیاندیشید و درباره‌اش خیال‌پردازی کنید. شخصیت‌ها را یک به یک تصور کنید و سپس به ترکیب آن‌ها بیاندیشید. می‌خواهید هرکاری که از دستتان بر‌می‌آید برای داستانتان انجام دهید. پس تک تک جزئیات زندگی شخصیت‌ها را پیش چشم بیاورید. حتی به پس‌زمینه‌های هر یک از آن‌ها بیاندیشید. به مطالبی که هرچند در متن داستان ذکر نمی‌شوند اما به شما کمک می‌کنند تا نگاه قانع‌کننده‌تری داشته باشید. 

در این مرحله زمان نوشتن را تعیین کنید و به خود بگویید که در فلان روز و فلان ساعت می‌نویسید و بعد فکر داستان را از ذهن خود بیرون برانید.

گام ششم، نوشتن داستان

سر وقت معین بی‌درنگ حمله‌ور شوید. احساس ترس را کنار بگذارید و فقط شروع به کار کنید. اگر جمله‌ی اول به ذهنتان نیامد. فعلا جای آن را خالی بگذارید. با بیشترین سرعت ممکن بنویسید. سعی کنید با قلم‌زدنی خوب و واضح هر جمله‌ای را شروع کنید و به پایان ببرید. خیلی کم کارتان را بازخوانی کنید. گاهی در حد یکی دو جمله تا اطمینان پیدا کنید که در مسیر درستی قرار دارید. تکلیف مسائل از قبل روشن است و شما می‌توانید با همین سرعت و اطمینان به پیش بروید. مهم نیست که چه مقدار روی داستان کار می‌کنید. این تمرین در نقطه‌ای تمام می‌شود که اثری کامل به وجود بیاید و متن در همین یکبار به پایان برسد نه در زمان‌های مختلف و متفاوت.

گاه هفتم، جدایی از داستان

حالا داستان را کنار بگذارید و اگر کنجکاویتان اجازه می‌دهد حتی دو سه روز آن را رها کنید. دست کم بگذارید یک شب نخوانده باقی بماند. داوری شما درباره‌ی آن تا وقتی آن شب نخوابیده‌اید، مطلقا ارزشی ندارد. چون داوری زود هنگام یکی از دو شرایط زیر را به دنبال دارد. در حالت اول ممکن است فرسوده و دلسرد شوید و با مرور داستان خود در حالی که ابری از خستگی هر سطر را تیره و تار کرده، فکر کنید که ملال‌آورترین داستان ممکن را نوشته‌اید و یا در حالت دوم هنگام خواندن آخرین ثمره‌ی تلاشتان هنوز دارای همان انرژی و کششی هستید که در ابتدای راه داشته‌اید. در این حالت هر اشتباهی که در متن انجام داده باشید هنوز هم همان نیروی درونی که مسئول آن است در کار می‌باشد و کمک می‌کند تا شما دوباره چشم به روی آن اشتباهات ببندید.

در این شرایط، داستان را کنار بگذارید و توجه خود را به چیز دیگری معطوف کنید تا زمانی که بتوانید دوباره واقع‌بینانه آن را مطالعه کنید. در این بازه اگر دوست داشتید می‌توانید سرگرمی‌ای انتخاب کنید که حواس شما را از نویسندگی پرت می‌کند. برخی از نویسندگان مبتدی در این مرحله کششی در خود می‌یابند که بی‌درنگ برروی داستانی دیگر متمرکز شوند. اگر چنین کششی احساس می‌کنید. با کمال میل تسلیم آن شوید و به داستان دیگر خود بپردازید.

 گام هشتم، خوانش انتقادی داستان

حال که سرحال و آسوده هستید داستان را بردارید و بخوانید. احتمال دارد که بیش از آنچه فکر می‌کردید که در داستان ریخته‌اید، بیابید. مثلا می‌بینید صحنه‌هایی که فکر می‌کردید در پیشیرد داستان کاملا حیاتی هستند، اصلا حضور ندارند و در عوض صحنه‌هایی که برنامه‌ای برای آن نداشته‌اید جایی برای خود دست و پا کرده‌اند. شخصیت‌ها، ویژگی‌هایی دارند که شما اصلا بدان واقف نبوده‌اید. حرف‌هایی می‌زنند که فکرش را نمی‌کردید. جمله‌هایی در متن هست که با ظرافت بر آن‌ها تاکید شده و شما به عنوان یک عبارت تصادفی به کار برده‌اید و خلاصه این که با موفقیت در می‌یابید که متن حاضر بیش از آن که می‌پنداشتید از ذهن ناخودآگاهتان ناشی شده‌است تا ذهن آگاه شما.

حاصل این تمارین برای نویسندگان مبتدی چیست؟

شما در طی این مسیر با ناخودآگاه و سلیقه‌ی شخصی خودتان آشنا شدید. با نوشتن‌های مکرر بر سختی نوشتن غلبه کردید. به نقد نوشته‌های خود پرداختید. جوانب یک داستان را به خوبی از پیش سنجیدید و در نهایت یک داستان را با تکیه بر ناخودآگاه ذهن خود خلق کردید. پس شما اولین گام‌ها را به خوبی در مسیر نویسندگی برداشته‌اید. 

 

______________________________________________________________

منبع: برند، دورتیا(۱۳۹۵). نویسنده شدن.ترجمه‌ی آرش محمد‌ولی

اشتباهات-نویسندگان-تازه-کار-min

۴ مشکل رایج نویسندگان تازه کار

 نویسنده شدن یک امر محال نیست اما پیچ‌و‌خم‌های خطرناکی دارد که ممکن است یک فرد مبتدی و تازه کار را به راحتی از جاده‌ی نویسندگی بیرون کند، مشکلاتی که عموم نویسندگان تازه کار با آن دست و پنجه نرم می‌کنند و البته نویسندگان با‌ اراده در نهایت از آن جان سالم به در می‌برند. تقریبا اکثر کسانی که کتابی درباره‌ی داستان‌نویسی می‌گیرند و یا در کلاس‌های مهارت‌آموزی نوشتن داستان کوتاه ثبت نام می‌کنند؛ از یکی از چهار مشکل زیر رنج می‌برند:

مشکلات اصل نوشته

اولین مشکل خود نوشتن است. یعنی آن جریان کامل و وافری که باید برقرار شود تا صدای نویسنده به گوش دیگران برسد، اصلا آغاز نمی‌شود. چنین مشکلی احتمالا ریشه در جوانی، تواضع یا آشفتگی دغدغه‌ها داشته باشد. حتی گاهی شخص مبتدی در انتظار نوعی الهام است که از آسمان نازل شده و او را دست به قلم کند. هر‌چند ایراد اصلی در چنین شرایطی همان شکل دادن به ساختار داستان و پیرنگ است که نویسنده باید از عهده‌ی آن برآید و اگر نتواند به ناچار باقی مراحل را کنار می‌گذارد.

نویسنده گاه به گاه

برخی نویسندگان تازه کار قابلیت نوشتن دارند اما در فواصل طولانی و فرساینده آثاری تاثیر‌گذار می‌آفرینند. در این جا هم باید تصویر روشنی از مشکل ایجاد شود. برای مثال، احتمالا در این مورد هم خیال خطور بارقه‌ی الهام به ذهن مطرح باشد و یا گاهی پای غروری زود‌رنج در میان است که به هیچ وجه نمی‌خواهد خطر بی‌اعتنا واقع شدن را بپذیرد و به کار داستانی بپردازد که احتمالا اندکی ضعف دارد. در مجموع، چنین حالتی در نتیجه‌ی نوعی تصورات آرمانی از کمال است.

نویسنده‌ نامتوازن

در چنین شرایطی شخص در به پایان بردن داستانی ناتوان است که به طرزی زنده و درخشان اما ناقص به تصویر در‌آمده‌است. چنین نویسندگانی اغلب به خوبی می‌توانند داستان را آغاز کنند اما پس از چند صفحه آن را غیر قابل مهار می‌یابند یا به حدی خشک می‌نویسند که تمام ارزش‌های داستان از بین می‌رود. در حقیقت، نویسنده کنش محوری چنین داستانی را به اندازه‌ی کافی به حرکت در‌نیاورده در نتیجه داستانش متقاعد‌کننده از آب در نیامده‌است.

در این جا در گام نخست می‌توان فرد را با آموزش ساختار داستان یاری کرد. اما ابتدا به ساکن نویسنده فاقد اعتماد به نفس لازم برای ارائه‌ی ایده‌ی خود است یا بی‌تجربه‌تر از آن است که بداند در شرایط دنیای واقعی، خود در چنین موقعیتی چگونه عمل می‌کند و یا کمرو‌‌تر از آن است که بتواند با تمام توان و شوری بنویسد که لازمه‌ی زنده‌شدن یک داستان است. پس در چنین شرایطی او باید به خود داستان اعتماد کند و به راه خود ادامه دهد تا به به یک قلم مطمئن و ماهرانه دست یابد و در نقل داستان آرام و آسوده باشد.

نویسنده‌ی تک کتابی

تازه‌کارها ممکن است باور کنند که نویسندگانی وجود دارند که تک کتابی هستند. یعنی تنها یک بار کتابی بر‌اساس بخشی از زندگی‌نامه‌ خود نوشته‌اند و حال دیگر از تکرار آن عاجزند. البته چنین نویسنده‌ای را نمی‌توان تک کتابی محسوب کرد. چون اگر غیر از این بود دیگر از او خبری نداشتیم. علاوه بر این همه‌ی داستان‌ها به نحوی خود زندگی‌نامه هستند و نویسنده باید بتواند به شکل‌دهی و عینی ساختن تجربه‌های خود در قالب داستان‌ها و کتاب‌های مختلف ادامه بدهد و معمولا حق با اوست که می‌تواند از پس این مشکل برآید. 

این موارد اشکالاتی هستند که نویسنده اغلب در آغاز زندگی هنری‌اش با آن‌ها مواجه می‌شود و تا زمانی که بر آن‌ها غلبه نکرده‌است نمی‌تواند بهره‌ی چندانی از آموزش‌های فنی ببرد. آموزش‌هایی که پس از حل این مشکلات برایش بسیار با ارزش خواهند بود. گاهی افراد در کلاس تهییج می‌شوند و می‌توانند در طول دوره، داستان‌هایی بنویسند اما به محض پایان کلاس این روند متوقف می‌شود. مسلما آن‌ها به دنبال کمکی هستند که ازین طریق به آن‌ دست نمی‌یابند.

مشکل از کجاست؟

مشکل این نویسندگان تازه کار را باید در زندگی، نگرش‌ها و عادات آنان جست‌و‌جو کرد. در تصورات عامه‌پسندانه نویسندگان ممکن است به عنوان افرادی با روحیات شاعرانه، رفتارهای عجیب خارج از عرف و روحیاتی روان رنجور معرفی شوند. در حالی که این گونه نیست و هنرمندان هم زندگی خود را با الگوهایی از زندگی مردم عادی اداره می‌کنند. اما تفاوت مهم هنرمند با دیگر انسان‌ها در دید قوی و نگاه معصومانه‌ی او به زندگی است.

 

اشتباهات-نویسندگان-تازه-کار

 

هنرمند شاخک‌های حساسی در نگاه به دنیای اطراف دارد و رویدادهای کهنه را تازه می‌بیند. موقعیت‌های پیش پا‌افتاده را مشتاقانه حس می‌کند. مقولات گرد و خاک گرفته را مرتب می‌کند و به جای فراموشی، آن‌ها را طوری می‌بیند که انگار خداوند آن‌ها را به تازگی ابداع کرده‌است. در کنار چنین نگاهی هنرمند یک وجه عاقل و بالغ و معتدل هم دارد که وجه صنعتگر و منتقد اوست که به او کمک می‌کند تا متعادل باشد و آثاری مناسب خلق کند. 

حقیقت‌هایی از زندگی یک نویسنده

 آغاز راه نوشتن زمان فهم مسائلی است که زندگی یک نویسنده مستلزم آن است. نویسندگی نه رویاپردازی در روز، بلکه کار دشوار تبدیل کردن رویاها به واقعیت بدون قربانی کردن آن است. نه دنبال کردن منفعلانه‌ی داستان کس دیگر بلکه یافتن و پایان بردن داستانی از آن خود است. نه نوشتن چند پاراگراف محدود بلکه دورنمای نوشتن پاراگراف پشت پاراگراف و صفحه پشت صفحه داستانی است که به خاطر سبک، محتوا و تاثیرگذاری‌اش خوانده می‌شود و این مطلبی است که یک نویسنده‌ی تازه‌کار به هیچ وجه آن را پیش‌بینی‌ نمی‌کند.

نویسندگان تازه کار فاقد اعتماد به نفس لازم است و با فکر کردن به ناپختگی‌اش خود را آزار می‌دهد. احساس می‌کند که حرفی برای گفتن ندارد. شاید هم می‌ترسد که داستان‌هایش همگی شبیه به هم از کار درآیند یا به بررسی کار افراد مشهور و هم‌نسل خودش می‌پردازد و با این فکر به ستوه می‌آید که شوخ طبعی این و یا مهارت آن نویسنده را ندارد. خود را با افراد نابغه مقایسه می‌کند و خلاصه این که صد دلیل برای شک کردن به خود می‌یابد اما یک دلیل برای اعتماد به نفس پیدا نمی‌کند. 

چنین فردی باید بداند که سعی کرده کار‌های زیادی را یکدفعه انجام دهد و هرچند قدم به قدم آموخته اما قدم‌های اشتباهی برداشته‌است.

حالا چه باید کرد؟

 نویسنده شدن انگیزه می‌خواهد. نویسنده‌ی تازه‌کار باید در حل مشکلات خود گام به گام جلو برود. چنین فردی نیاز به مهلت، زمان و راهکار دارد. اگر شما هم از این دست مشکلات رنج می‌برید و در جست‌و‌جوی راه حل آن‌ هستید. حتما به شما پیشنهاد می‌کنیم که قسمت دوم این متن را از دست ندهید.

 

______________________________________________________________

منبع: برند، دورتیا(۱۳۹۵). نویسنده شدن.ترجمه‌ی آرش محمد‌ولی

 

نقد-ادبی-چیست

نقد ادبی چیست و چه اهمیتی دارد؟

نقد ادبی نزد قدما با آن چه امروزه به عنوان نقد ادبی می‌شناسیم کاملا متفاوت است. در آن زمان مراد از نقد، معمولا این بوده است که معایب اثری را بیان کنند. این معنی خود از کلمه‌ی نقد هم فهمیده می‌شود که به معنای جدا کردن سره از ناسره است. اما جدا کردن سره از ناسره به چه معنا است؟ 

در گذشته دو نوع پول وجود داشت. سکه‌ی نقره (درم) و سکه‌ی طلا (دینار). گاهی دینار‌ها خالص نبودند و به آن‌ها مس اضافه شده بود که پس از مدتی با سیاه شدن سکه این عدم خلوص آشکار می‌شد. از این رو در معاملات کلان، زر را به صرافی‌ها عرضه می‌کردند تا آن‌ها درصد خلوص طلا را  مشخص نمایند و با محک خود درستی و یا نادرستی سکه را ثابت کنند. پس در مقام تشبیه، آثار هنری هم مثل سکه‌های دیناری بودند که ممکن بود مغشوش باشند و باید ناخالصی‌ها را با محک ادبی مشخص می‌کردند. پس ناگفته پیداست که نقد با این تعریف صرفا بر جنبه‌ی منفی آثار تکیه دارد.

اما هدف نقد در دنیای امروز دیگر صرفا نشان دادن معایب نیست بلکه نقد ادبی به بررسی آثار برجسته‌ی ادبی می‌پردازد که به طور قطع نقاط قوت آن‌ها بر نقاط ضعفشان برتری دارد. منتقد ادبی با تجزیه و تحلیل آثار ادبی درجه یک، ساختار و معنی آن اثر را برای خوانندگان روشن می‌کند و قوانینی را که باعث اعتلای آن اثر ادبی است توضیح می‌دهد. 

نقد و دیگرگونه خواندن آثار ادبی 

منتقد ادبی تلاش می‌کند تا با کمک قوانین ادبی آثار برجسته را شرح دهد و از طرف دیگر آیین‌های مستتر در آن‌ها را کشف و عرضه نماید. به عبارت دیگر نقد ادبی نگاهی دوباره به آثار ادبی و تلاش برای دگرگونه خواندن آن آثار است. همه‌ی ما ممکن است یک اثر را بارها و بارها خوانده باشیم اما منتقد ادبی همان اثر را به نحو تازه‌ای برای ما روایت می‌کند و زوایایی را نشان می‌دهد که تاکنون آن‌ها را ندیده‌‌ایم. بنابراین نقد ادبی فعالیتی خلاقانه است.

خالق اثر و منتقد هردو باید خلاق و اهل ذوق باشند با این تفاوت که نویسنده و شاعر به صورت خودآگاه، آشنا به همه‌ی فوت و فن‌های علوم ادبی نیستند اما منتقد باید دقیقا به همه‌ی علوم ادبی آشنا باشد تا از آن‌ها به عنوان ابزاری در جهت تجزیه و تحلیل اثر و نشان دادن برتری آن استفاده کند. در مجموع نمی‌توان گفت که یک منتقد، حرف اول و آخر را درباره‌ی یک اثر می‌زند بلکه هر نگاه و نظریه‌ای ما را به تفسیر جدیدتری رهنمون می‌سازد.

 منتقد ادبی علاوه بر آشنایی با نحله‌های مخلتف نقد و علوم ادبی و نظریات ادبی باید فرد کتاب‌خوانده‌ای باشد و با دانش‌های دیگری مانند سیاست، تاریخ، مذهب، جامعه شناسی، روانشناسی و … آشنایی حاصل کند. چون آثار بزرگ فقط به جهت ادبی بودن نیست که شهرت و مقبولیت دارند. چه بسا شرایط یک جامعه در ابعاد گوناگون در زمان آفرینش اثر باشد که آن را واجد ارزش و محبوبیت فراوان کرده است و منتقد را ناگزیر به سوی بررسی عوامل غیرادبی می‌کشاند.

اهمیت و ضرورت نقد ادبی در جامعه

 

نقد-ادبی

  • نقد ادبی کمک می‌کند تا همواره ادبیات و علوم ادبی زنده و در حال تغییر و تحول باشند. زبرا منتقد در بررسی آثار برحسته از آن دسته از ابزار ادبی استفاده می‌کند که کارآمد است و خود به خود برخی دیگر را که فرسوده شده‌اند، کنار می‌گذارد.
  • منتقد ادبی معیارهایی به خوانندگان عرضه می‌کند تا آثار برجسته‌ی ادبی را بشناسند و به این ترتیب به صورت ناخودآگاه آن‌ها را از آثار سطحی دور می‌کند و کمک می‌کند تا جریان‌های فرهنگی و ادبی در مسیر درست خود حرکت کنند و افراد برجسته در این حوزه، مقام خود را بازیابند.
  • غالبا آثار طراز اول را فرهیختگان می‌ستایند و عموم مردم هم به تبع آن‌ها به این آثار و خالقان آن‌ها احترام می‌گذارند اما به درستی دلیل ارزش آن‌ را نمی‌دانند. منتقد در تجزیه و تحلیل خود دلایل برجستگی یک اثر را به دیگران توضیح می‌دهد و به صورت غیرمستقیم به آن‌ها می‌فهماند که چه آثار دیگری بی‌ارزش هستند.
  • به طور کلی به علت ویژگی‌های گفته شده در کشورهایی که نقد ادبی در آن‌ها رواج دارد وضع نویسنده، شاعر، نشریات و جریان‌های فرهنگی معمولا به سامان است و حق به حقدار می‌رسد. در حالی که سکوت منتقدان ادبی ممکن است هنرمندان واقعی و توانمند را در ادامه‌ی راه دلسرد کند.

تفاوت نقد ادبی و نظریات ادبی 

در دنیای امروز، نقد و نظریات ادبی به شدت با یکدیگر عجین شده‌اند به نحوی که امروزه نقد ادبی بدون در نظرگرفتن نظریه‌های ادبی امکان پذیر نیست و نقد ادبی با کمک همین نظریات ادبی است که محقق می‌شود. اگر نقد ادبی می‌کوشد تا متون ادبی را شرح و تحلیل و تفسیر کند. نظریه‌های ادبی معیارهای این توضیح و تفسیر را به دست می‌دهد. به نحوی که می‌توان گفت نقد ادبی جنبه‌ی کاربردی همان نظرات ادبی است.

نظریه‌ی ادبی تلاشی برای نظریه‌پردازی در باب مسائل مختلف عالم ادبیات است. مسائلی مانند ساختار ادبیات، انواع ادبی، فهم آثار ادبی، انواع موضوع و قهرمان و ده‌ها مطلب دیگر. نظریات ادبی در مورد امور کلی و جهانی بحث می‌کنند و معمولا نقد ادبی از برخی از جنبه‌های نظریه ادبی بهره می‌گیرد. برای مثال یک نظریه ممکن است در بیرون از عوالم ادبیات هم مصادیق متعددی داشته باشد اما منتقد می‌آید و آن نظریه را صرفا در ساحت ادبی مورد استفاده قرار می‌دهد.

آیا منتقد ادبی باید از قبل یک شیوه یا یک نظریه ‌ی ادبی را انتخاب کند و با آن اثر را بسنجد؟

در جواب باید گفت که بله می‌تواند چنین کند مثلا از آغاز تصمیم بگیرد که اثر را نقد فنی کند و به لحاظ لغت و بلاغت آن را ارزیابی نماید. برخی آثار هم خود به لحاظ ژانر و سبک، نحوه‌ی نگاه منتقد را مشخص می‌کنند و نشان می‌دهند که کدام نقد خاص را می‌طلبند. مثلا بوف کور صادق هدایت بیشتر اقتضای نقد روانشناسانه یا اساطیری را دارد.

 در نهایت منتقد باید در بررسی اثر، نظام منسجم و واحدی بسازد که به همه‌ی چرایی‌های یک متن به شیوه‌ی همخوان توضیح بدهد به نحوی که اجزای آن باهم در تضاد نباشند مثلا این طور نباشد که در توضیح بخشی از اثر به مبانی عرفان متوسل شود و در بخشی دیگر به مبانی کمونیست روی آورد.

تفاوت‌های نقد ادبی قدیم و جدید

  • در نقد جدید مطلق‌گرایی نداریم و همه چیز نسبی است و هر نظریه از یک جنبه به متن نگاه می‌کند.
  • نقد جدید امکان قرائت‌های دیگر را نفی نمی‌کند هرچند که خود یک قرائت از اثر را صرفا ارائه می‌دهد.
  • نقد جدید دیگر با وحی و الهام و مطلق گرایی سرو کار ندارد بلکه با تعبیر و تفسیر و نظریه‌پردازی همراه است.
  • نقد کهن ضوابطی را از خارج از متن می‌آورد و متن را با آن می‌سنجد اما نقد جدید می‌کوشد تا ضوابط و قواعد درون متن را بیرون بکشد و آن‌ها را برجسته نماید.

مکاتب ادبی در نقد 

از مکاتب مشهور نقد ادبی می‌توان به نقد روانشناسانه، فرمالیسم روسی، ساخت‌گرایی، نقد فمنیسم و… اشاره کرد.

نویسنده: الهام برزین

________________________________________________________

منبع: شمیسا، سیروس(۱۳۹۴). نقد ادبی.

فمنیسم

مکتب فمنیسم در ادبیات

 

 فمنیسم یکی از آن عباراتی است که در جامعه‌ی امروزی زیاد شنیده می‌شود. کلمه‌ای که با هاله‌ای از مفاهیم پوشیده شده و غالبا یادآور مسائلی مانند دفاع از حقوق زنان است و طرفداران و مخالفان خاص خود را دارد. اما فمنیسم به چه معناست؟ مکتب فمنیسم در معنای وسیعش به زنان و مسائل آنان توجه دارد. مسائلی مانند حقوق نابرابر زن و مرد، پدرسالاری، ستمی که در طول تاریخ بر زنان رفته است و ازین قبیل موارد، محورهای مورد توجه پیروان این مکتب است. اما فمنیسم در ادبیات چگونه است؟

فمنیسم در ادبیات و نقد ادبی

 پیروان فمنیسم، صدای مردانه را صدای غالب متون می‌دانند در حالی که در آثار فمنیستی این صدای غالب و رسای زنانه است که شنیده می‌شود. برخی مکاتب نقد ادبی جدید مانند فرمالیسم روسی و نقد نو تنها به خود متن می‌پردازند و نویسنده و زندگی او را در نظر نمی‌گیرند. در حالی که در مکتب فمنیسم نویسنده‌ی زن و قهرمان زن و دیالوگ‌های زنانه مدنظر است. برای منتقدان فمنیسم جنسیت نویسنده مهم است. مثلا اگر نویسنده‌ی داستان به جای مرد یک زن باشد آن داستان چگونه می‌شود؟ دریافت خواننده‌ی مرد یا زن از یک متن واحد با همدیگر چه تفاوت‌هایی دارد؟ صدای زنانه‌ی متن با چه ابزار و مضامینی بیان می‌شود؟

تقسم‌بندی انواع نقد فمنیستی از منظر الن شوالتر

  1. نقد و ارزیابی آثار نویسندگان زن که به تفاوت نوشتار زنانه و مردانه توجه دارد.
  2. ارزیابی ادبیات از دیدگاه زنان که خواننده‌ی زن و قرائت زنانه را مد نظر قرار می‌دهد.

جوزفین دانون از یک شاخه‌ی دیگر نقد فمنیستی هم سخن می‌گوید که آن هم بررسی جلوه‌ها و تصاویر زنان در آثار ادبی علی‌الخصوص آثاری است که نویسنده‌ی آن مردان باشند و نشان می‌دهد که در این آثار چه تصویری از زنان ترسیم شده و به مخاطب عرضه می‌شود.

مکتب-ادبی-فمنیسم

از نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم به بعد اندک اندک زنان در ادبیات نقش مهمی یافتند. اما مکتب فمنیسم تقریبا از دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی رواج یافت. هلن سیسکو، ژولیا کریستوا، الن شوالتر از مهم‌ترین نظریه‌پردازان فمنیسم هستند. معمولا زنان معروف رمان‌نویس عصر جدید مانند ویرجینیا ولف را هم فمنیسم می‌دانند. فمنیسم یک دیدگاه و اعتقاد است، ازین جهت در سبک‌ها و نظام‌های مختلف مانند مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، ادبیات روانکاوانه و… قابل روئیت است. ازین جهت برخی تاکید کرده‌اند که نباید نظریه ادبی فمنیستی را یک نظام یکپارچه تلقی کرد که یک دیدگاه واحد دارد بلکه مجموعه‌ای از آراء و عقاید و شیوه‌های مختلف است. 

فمنیسم و ادبیات معاصر فارسی

 در دهه‌های اخیر همراه با تغییرات جامعه‌ی ایرانی و افزایش سطح علمی زنان، زنان ایرانی به صورت گسترده وارد عرصه‌ی داستان نویسی شدند و بسیار خوش درخشیدند. زنانی مانند سیمین دانشور، منیرو روانی‌پور، شهرنوش پارسی پور، زویا پیرزاد و … که هرکدام آثار ماندگاری خلق کردند که طبعا از مضامین فمنیستی خالی نیستند. برای مثال در داستان  “کولی در کنار آتش” عذاب‌ها و بدبختی‌های یک زن آواره‌ی کولی به خوبی نمایش داده ‌شده و عدالت جامعه‌ی پدرسالار زیر سوال می‌رود. رمان “جزیره سرگردانی” اثر سیمین دانشور هم از دیدگاه یک زن به جهان و زندگی نگاه می‌کند. در مجموع نگاه‌ فمنیستی تاثیر گسترده‌ای در جامعه‌ی ایرانی داشته و در عرصه‌های گوناگون از جمله ادبیات هم این تاثیر گسترده قابل روئت است.

نویسنده: الهام برزین

_______________________________________________________

منبع: شمیسا، سیروس (۱۳۹۰) مکتب‌های ادبی. 

رئالیسم-جادویی

رئالیسم جادویی چیست؟

 “رئالیسم جادویی” عبارتی جذاب و گیراست. اصلا قرار گرفتن دو نام رئالیسم (واقع گرایی) و جادو در کنار یکدیگر کمی عجیب و دور از ذهن به نظر می‌رسد و خبر از زیرشاخه‌ای از مکتب رئالیسم می‌دهد که با چاشنی دنیای عجایب همراه شده‌است.

ریشه‌ها و خاستگاه رئالیسم جادویی

رئالیسم جادویی سبک داستان‌نویسی مدرن نویسندگان آمریکای لاتین است و با رمان “صدسال تنهایی” اثر جاودانه‌ی “گابریل گارسیا مارکز” شناخته می‌شود. ریشه‌های رئالیسم جادویی در این مناطق را باید در گذشته‌های دور جست و جو کرد. هنگامی که اسپانیایی‌ها برای نخستین بار در قرن شانزدهم آمریکای لاتین را تصرف کردند و فاتحان آن‌ها سفرنامه‌هایی سرشار از اغراق و مسائل عجیب و جادویی از سرزمین‌های فتح شده نوشتند. نوشته‌هایی که برای مردم آمریکای لاتین در حکم داستان‌های پهلوانی سایر ملل است و جد اعلای رئالیسم جادویی فعلی محسوب می‌شود. در قرن بیستم نویسندگان این ناحیه علاوه بر میراث‌های بومی با فرهنگ غرب و مکتب ادبی سوررئالیسم آشنا شدند و به این ترتیب رفته رفته رئالیسم جادویی و مدرن خود را خلق کردند. از بزرگان این سبک در آمریکای لاتین می‌توان پابلو نرودا، کارلوس فوئنتس، بورخس و … را نام برد. 

البته رئالیسم جادویی تنها در محدوده‌ی آمریکای لاتین باقی نماند و بعدها به کشورهای دیگر جهان هم سرایت کرد. این سبک در ایران به سرعت مورد استقبال قرار گرفت و فرهنگ سرشار از افسانه‌ها و قصص و اساطیر ایرانی به رئالیسم جادویی روی خوش نشان داد. به نظر می‌رسید که این سبک، خاص جهان سوم باشد. خاص مردمی که با فرهنگ غرب بیگانه هستند و کندو کاوی لذت‌بخش با ذهن ابتدایی ملت خود دارند. نوعی رئالیسم جادویی که با آثار غلامحسین ساعدی مانند “عزاداران بیل” و  داستان‌های رضا براهنی آغاز شده بود. در ادامه به صورت کامل در کتاب “اهل غرق” منیرو روانی‌پور تجلی یافت و حتی در آثاری مانند “روزگار سپری شده‌ مردم سالخورده” اثر محمود دولت‌آبادی هم هویدا شد.

آیا رئالیسم جادویی خیال‌پردازی صرف است؟

رئالیسم جادویی تنها خیال‌پردازی صرف نیست بلکه آمیزه‌ای از خیال و واقعیت است. متن چنین داستانی هرچند از نگاه خواننده فراواقعی و جادویی است اما در چشم نویسنده و یا قهرمان داستان به اعتبار عقاید اساطیری که دارد کاملا حقیقی جلوه می‌کند و یک متن رئالیسم محسوب می‌شود. 

magical-realism

منظور از جادو، طیفی از امور غیرواقعی مانند اساطیر، عرفان و … است. اما این بسته به عقاید افراد دارد که امری را واقعی و یا غیر واقعی بدانند. برای مثال در عقاید ما مسلمانان، پیامبر اسلام معراجی به آسمان‌ها داشته‌است در حالی که ممکن است این عقیده در نزد مسیحیان امری غیر واقعی محسوب شود. متون عرفانی ما هم سرشار از خوارق مختلفی است که برای بزرگان تصوف رخ می‌دهد و از نگاه نویسنده و خواننده‌ی آن دوران اموری کاملا واقعی بوده‌است.

برای مثال در کتاب تذکره‌اولیاء مالک دینار در سایه‌ی دیواری خفته است که ماری از راه می‌رسد و مالک را با شاخه‌ی نرگسی که در دهان دارد، باد می‌زند و یا در روایتی دیگر، آن‌گاه که ذوالنون مصری در کشتی به دزدی گوهر متهم می‌شود. ماهیان با گوهرهایی در دهان سر از آب بیرون می‌آورند تا او را از این اتهام برهانند. از این قسم تصاویر در ادبیات عرفانی ما به فراوانی در داستان‌های رئالیسم جادویی هم یافت می‌شود. 

اهمیت رئالیسم جادویی در چیست؟

 تمام هنر چنین نویسنده‌ای در این است که با قرار دادن اتفاقات واقعی و غیر واقعی در کنار یکدیگر در ذهن خواننده نوعی تعادل ایجاد کند و به او احساس یک متن رئالیسم را بدهد. در چنین داستانی گویی با دو نوع رئالیسم رو به رو هستیم. یکی رئالیسم اقوام کهن و دیگری رئالیسم جدید انسان‌های امروزی. نویسنده می‌کوشد که با ادغام این دو در گام نخست رئالیسم کهن را معنی دوباره ببخشد و در قدم بعد، رئالیسم جدید خود را معنی‌دارتر و موثرتر کند. برای مثال در داستان “اهل غرق” نویسنده می‌خواهد روند خراب شدن جامعه سنتی جنوب ایران را پس از کشف نفت به تصویر بکشد. پس با استفاده از عناصر جادویی و اساطیری و خرافی ناحیه‌ی جنوب این تاثیر را به خوبی در خواننده برجای می‌گذارد. باقی آثار رئالیسم جادویی هم کارکرد سیاسی-اجتماعی دارند و با کاربرد عناصر جادویی بر تاثیرگذاری داستان می‌افزایند.

صدسال تنهایی شاهکار ادبیات داستانی معاصر

“صد سال تنهایی” اثر گابریل گارسیا مارکز بدون شک یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی معاصر است. این داستان روایت صد ساله‌ی دهکده‌ای است که خانواده‌ی بوئندیا آن را بنا نهاده‌اند. اهالی این دهکده با جهان خارج ارتباط ندارند و تنها سالی یک بار خانواده‌ای کولی به آنجا می‌آیند و اختراعات دنیای جدید را به آن‌ها نشان می‌دهند. آن‌ها یک بار با خود آهن‌ربا می‌آورند و با گاو و گوسفند اهالی معاوضه می‌کنند. آهن‌ربا در خانه زلزله‌ای به پا می‌کند. اشیای آهنی را به خود جذب می‌کند و حتی میخ‌های تخت خواب را بیرون می‌کشد. پس آهن‌ربا را به رودخانه می‌برند تا با آن طلا بیابند. اما زرهی را از آب بیرون می‌کشند که در آن جسدی است که در نهایت  معلوم می‌شود جسد شهید عشق است و…

این داستان سرشار از وقایع شگفت است که همگی در خدمت ایده‌های اساطیری قرار می‌گیرند برای مثال فرش پرواز می‌کند. مرده زنده می‌شود. زنی با ملافه‌های شسته به آسمان می‌رود و باز نمی‌گردد و حتی یکی از شخصیت‌های داستان که در اواخر عمر دیوانه شده‌است را به درختی که خود در حیاط کاشته، می‌بندند و او کم کم خود با درخت یکی می‌شود. این داستان گویی پلات (طرح داستان) ندارد و یک سری حوادث پشت سرهم به وقوع می‌پیوندد و در نهایت تخیلاتی از جنس جادو را در عمق جان آدمی بر جای می‌گذارند.

اهل غرق؛ روایت یک رئالیسم جادویی ایرانی

 رمان “اهل غرق” می‌خواهد خراب شدن جامعه‌ی سنتی جنوب ایران را بعد از کشف نفت به نمایش بگذارد. داستان از این قرار است که غولی به نام بوسلمه می‌خواهد با یک پری دریایی ازدواج کند. مردم روستایی در جنوب به نام جفره در منزل زائر احمد جمع می‌شوند تا مه جمال را که از نژاد آدمیزاد و پری است به دریا بفرستند تا با نی زدن از خشم غول نجات یابند. مه جمال به دریا می‌رود اما پری دریایی عاشق او می‌شود و دیگر حاضر نیست با بوسلمه ازدواج کند که همین امر بوسلمه را عصبانی می‌کند و دریا طوفانی می‌شود.

اما در نهایت در پی یک سری حوادث مه جمال به همسری دختر زائر احمد درمی‌آید. پس از چندی سه مرد که لهجه‌ی عجیبی دارند از راه دریا به از ده می‌رسند و به مردم دارو می‌دهند و آن‌ها را با رادیو آشنا می‌کنند. بعدتر فرد دیگری با شکلات و شانه به ده می‌آید و به مردم وعده‌ی رفتن به شهر را می‌دهد و در آخر آن‌ها را برای شنیدن سخنرانی فردی سیاسی به شهر می‌‎برد که در آن‌جا در پی اتفاقاتی مه جمال دستگیر می‌شود. به کوه و کمر فرار می‌کند. یاغی می‌شود. تیر می‌خورد. دست آخر هم می‌میرد.

این داستان نشان می‌دهد که چگونه مردم روستای جفره آن‌جا را ترک می‌کنند. چگونه صدای مرغان دریایی با آواز رادیو برای همیشه خاموش می‌شود و چه طور دریایی سبزگون در پایان یک قصه به امواجی خاکستری رنگ تبدیل می‌گردد. این قصه در حقیقت تاریخ اجتماعی جنوب ایران پس از کشف نفت را روایت می‌کند که با عناصری جادویی نافذتر و پرمعناتر شده‌است.

ویژگی‌های این سبک از داستان‌نویسی چیست؟

  • اتفاقات و حوادث فرامنطقی: نویسنده در این داستان‌ها علاوه بر توجه به اساطیر و خرافات موجود ، خود نیز ماجراها و اتفاقات فرامنطقی می‌آفریند تا ازین طریق نوعی آشنایی‌زدایی بیافریند.
  • شگفتی: این داستان‌ها پر از وقایع شگفت است. قهرمانان و اعمالشان هردو شگفت‌انگیزند. آدم‌ها پرواز می‌کنند. عمرها طولانی می‌شود. با یک آهنربا زلزله برپا می‌گردد و… اما شگرد نویسنده‌ی رئالیسم جادویی در این است که دائما از امر شگفت به عادی و برعکس در حال رفت و آمد باشد. 
  • زمینه‌های سیاسی: این داستان‌ها تخیل صرفی برای سرگرم شدن نیستند. بلکه کارکرد سیاسی و اجتماعی دارند مثلا داستان “پاییز پدر سالار” مارکز تمسخر حاکمان نظامی دیکتاتور آمریکای لاتین است و داستان “اهل غرق” روانی‌پور بیان پیامدهای اجتماعی ورود صنعت نفت به جنوب ایران می‌باشد.
  • مبالغه: مبالغه را به خوبی می‌توان در آثار رئالیسم جادویی علی‌الخصوص در آثار مارکز مشاهده کرد. 
  • دوبنی بودن: در رئالیسم جادویی حقیقت و رویا، زندگانی جوامع قدیم و جدید، خوب و بد، عشق و نفرت و… همگی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.
  • درهم ریخنگی زمان: زمان در این داستان‌ها نوخطی نیست بلکه زمان‌ روایت‌ها درهم ریخته و ذهنی است.
  • سکوت اختیاری: قهرمان داستان رئالیسم جادویی و یا نویسنده و راوی داستان در مورد حوادث اظهارنظر نمی‌کند چون توضیح حوادث جادویی آن‌ها را خراب و مبتذل می‌سازد.

 

نویسنده: الهام برزین

_________________________________________________________

منبع: شمیسا، سیروس (۱۳۹۰) مکتب‌های ادبی.

داستان های فانتزی

شاهکارهای ادبیات فانتزی

دوران کودکی همه‌ی ما با رنگ و بوی قصه‌های فانتزی عجین شده‌است داستان‌ها و کارتون‌هایی که با دنیای عجیب و جادویی خود، خیالات خوش کودکی را به پرواز درمی‌آوردند. قصه‌هایی که به غایت دوست داشتنی بودند. طعم و بوی دلبستگی می‌دادند و احساس شیفتگی و لذت عمیق می‌آفریدند. قصه‌های فانتزی فرصت تجربه‌ی دنیایی متفاوت هستند. دنیایی که در آن کوتوله‌ها، غول‌ها، جادوگران، پریان و آدم‌های فضایی و … واقعیت دارند. اشیاء جان می‌گیرند. اسباب‌بازی‌ها حرف می‌زنند و جانوران شخصیت‌هایی به غایت انسانی می‌یابند. 

این داستان‌ها هرچند به افسانه‌های کهن شبیه هستند اما در عمل با آن‌ها متفاوتند و گونه‌ای جدید محسوب می‌شوند. 

هانس کریستین آندرسن؛ پدر قصه‌های پریانی نو

برای آشنایی با تاریخچه‌ی تولد این ژانر بی‌نظیر باید ابتدا سری به سرزمین دانمارک و نویسنده‌ی بزرگ کودکان، هانس کریستین آندرسن بزنیم. در دوره‌ای که افسانه‌های قدیمی و عامیانه در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ بودند. آندرسن به خلق قصه‌هایی پرداخت که از تخیل فردی وی نشات می‌گرفت. داستان‌هایی مانند ” جوجه اردک زشت”، ” لباس نو پادشاه”، ” جعبه آتش زنه” و … قصه‌هایی که بنیان ادبیات فانتزی امروزی محسوب می‌شوند.

او پسر یک کفاش بود که برایش داستان‌های هزار و یک شب را می‌خواند. قصه‌هایی که بر تخیل آندرسن کوچک تاثیری شگرف گذاشت و او را در خلق نخستین داستان‌های فانتزی یاری کرد. در این زمان کارهای آندرسن با عنوان ” افسانه‌های پریانی نو” شناخته می‌شدند و در عالم ادبیات پدیده‌ای جدید و ناشناخته بودند.

 گالیور و سفر به سرزمین لی لی پوت‌ها 

ادبیات فانتزی

اما سال‌ها پیش از آندرسن هم مسیر دیگری از تلاش ادبی برای کشف “گونه فانتزی” در جریان بوده‌است. این داستان‌ها در مرز بین فانتزی و گونه‌های کهن به سر می‌بردند و یکی از معروف‌ترین آن‌ها همان داستان مشهور “سفرهای گالیور” است. قصه‌ای که در روزگار ما یکی از مهترین آثار فانتزی کودکان جهان محسوب می‌شود. 

 سفرهای گالیور زاده‌ی سرزمین بریتانیا است و در سال ۱۷۲۶ میلادی توسط نویسنده‌ی ایرلندی جاناتان سویفت آفریده شده‌است. این قصه، داستان سفر شخصی به نام گالیور است که در آغاز، پزشک و پس از آن ناخدای یک کشتی بوده‌است. گالیور بر اثر حوادثی تخیلی سر از نقطه‌ای نامعلوم در اقیانوس آرام درمی‌آورد و با سرزمین‌های گمنامی رو به رو می‌شود که تماما ساخته‌ی ذهن انسان هستند. گالیور در آغاز ما را با “لی‌لی‌پوت‌”ها آشنا می‌کند مردمی که قد و قامت آن‌ها از انگشت دست انسان کوچک‌تر است. اما سفرهای گالیور در همین‌جا خاتمه نمی‌یابد و او در ادامه‌ی داستان به سرزمین “براب دینگ نگ” که مخلوقاتی غول پیکر دارد و پس از آن به جزیره پرنده “لاپوتا” که مردمش جسمی طبیعی و روحی علیل دارند و کشور “هوینهم” ها که در آن‌جا اسب‌های دانا بر حیوانات نادان حکومت می‌کنند رو به رو می‌شود.

جالب است که بدانید این کتاب در زمان حیات خود نویسنده با باورپذیری رو‌به‌رو بوده‌است. تا جایی که در جامعه به عنوان رمانی واقعی از مردمی که در ناشناخته‌های زمین زندگی می‌‌کنند، معروف می‌شود. مردم در نقشه‌های جغرافیایی به دنبال سرزمین لی‌لی‌پوت می‌گشتند و  تصور می‌کردند که گالیور دریانورد را می‌شناسند.

پینوکیو؛ شاهکار فانتزی ایتالیایی

ادبیات فانتزی تنها محدود به مرزهای بریتانیا نشد و آرام آرام به دیگر کشورهای اروپایی هم سرایت کرد. ایتالیایی‌ها با قصه‌ی بی‌نظیر پینوکیو قدم به وادی داستان‌های فانتزی نهادند. داستانی که در مرز بین فانتزی و افسانه‌های پریان سیر می‌کند و یکی از شاهکارهای ادبی صد سال اخیر جهان محسوب می‌شود. هرچند تخیل فردی در داستان پینوکیو مانند برخی دیگر از داستان‌های فانتزی مانند “آلیس” امکان بروز و ظهور نیافته اما ساختار و موضوع داستان به نحوی است که آن را برای بچه‌ها به غایت دوست داشتنی کرده و این قصه را به داستانی تاثیرگذار در جهان تبدیل کرده است.

آن چه کارلو کلودی ایتالیایی را به نوشتن داستان‌هایی برای کودکان واداشت نه ذوق ادبی بلکه فشار حاصل از ‌ قمارهایش بود. کلودی در قمار باخته بود. طلبکارها کم طاقت شده و درآمد کم او کفاف این همه بدهی را نمی‌داد. پس به ناچار قلم به دست گرفت و به ترجمه آثاری چند از ادبیات عامیانه پرداخت. ترجمه‌هایی که بعدها زمینه‌ی خلق داستان پینوکیو را در ذهنش به وجود آورد. کلودی سال‌های پایانی عمر را با تمام وجود صرف خلق آثار ادبی کودکان کرد و در همین‌جا بود که استعداد و نیاز مالی او منجر به خلق شخصیت دوست‌داشتنی پینوکیو شد. داستانی که در همان روزهای نخست انتشار، تنها در ایتالیا فروش بیش از یک میلیون نسخه را تجربه کرد.

 داستان پینوکیو قصه‌ی عروسکی چوبی است که آرزوی تبدیل شدن به یک پسربچه‌ی واقعی را دارد. پینوکیو، پدر ژپتو، گربه نره، روباه مکار و … در کنار یکدیگر داستانی دوست داشتنی و به یادماندنی را خلق می‌کنند. قصه‌ای که به هیچ مکان و زمان خاصی تعلق ندارد.  

ژول ورن؛ نابغه‌ی قصه‌های علمی _ تخیلی فانتزی

اواسط قرن نوزدهم میلادی شاخه‌ی دیگری از داستان‌های فانتزی به وجود آمد که خود بعدها به درختی تناور تبدیل شد. داستان‌های علمی _ تخیلی که با قلم ژول ورن فرانسوی پا به عرصه‌ی ظهور گذاشتند. قصه‌هایی که هرچند امروزه به عنوان یک شاخه‌ی جداگانه بررسی می‌شوند اما در هنگام پیدایش، همراه با گونه‌ی فانتزی از یک دانه سربرآوردند.

اولین رمان ژول ورن یعنی “پنج هفته در بالون” را پانزده ناشر نپذیرفتند. ژول ورن، خسته و ناامید به جایی رسید که می‌خواست  نوشته‌هایش را در آتش بسوزاند که خوش بختانه همسرش مانع او شد. اما در نهایت بخت او را یاری کرد و هنگامی که ناشر شانزدهم آن را پذیرفت. طولی نکشید که این داستان‌ها با استقبال عمومی بی‌نظیری در فرانسه و دنیا رو به رو شد و ژول ورن ۳۲ ساله را به نویسنده‌ای مشهور تبدیل کرد.

قصه‌های ژول ورن با ترکیبی از تخیل و داده‌های علمی انسان را به مرز ناشناخته‌ها می‌برد. هرچند که ژول ورن به طور مشخص برای کودکان نمی‌نویسد. اما با این وجود، این کودکان هستند که او را برای خود کشف کردند. از رمان‌های مشهور او می‌توان دور دنیا در هشتاد روز، بیست‌هزار فرسنگ زیر دریا، سفر به اعماق زمین و … را نام برد.

سفر “پیترپن” به سرزمین ناکجاآباد

شاهکارهای ادبیات فانتزی

در سال‌های نخست قرن نوزدهم داستان پریانی “پیترپن” با قلم “جیمز مارتیو بریه” قدم به دنیای قصه‌ها ‌گذاشت. پیترپن ابتدا سال‌ها به صورت نمایش اجرا می‌شد و بعدها به صورت کتاب درآمد. این داستان از جهان واقعی شروع می‌شود. جایی که والدین پیتر به مهمانی می‌روند و با عزیمت آن‌ها قصه بلافاصله وارد فصای فانتاستیک می‌شود. جایی که شخصیت پریانی “تینکربل” ظاهر شده و پیتر را با خود به سرزمین ناکجاآباد می‌برد. در آن‌جا پیتر با بچه‌های گمشده ملاقات می‌کند که در کودکی براثر بی‌توجهی والدین از کالسکه‌هایشان افتاده‌اند. پیتر که نمی‌خواهد بزرگ شود به همراه تعداد دیگری از بچه‌ها ماجراهای هیجان‌انگیزی در مواجهه با بومیان، تمساح‌ها و… پشت سر می‌گذارند و در نهایت نزد والدین خود بازگشته و مسئولیت بزرگ شدن خود را می‌پذیرند.

وینی د پو؛ خرسک دوست داشتنی

فضای سال‌های منتهی به جنگ جهانی اول و سال‌های پس از آن شرایط دردناکی بود که بر ادبیات کودکان تاثیری عمیق گذاشت. کشورهای اروپایی روابط خصمانه‌ای داشتند. بحران اقتصادی دامنگیر همه شده‌بود و والدین دیگر تمایلی به تهیه‌ی کتاب‌های کودکانه از خود نشان نمی‌دادند. فضای اضطراب‌آور جنگ جای تخیلات زیبا را گرفت و ادبیات کودکان را آرام آرام به تعطیلاتی طولانی برد. با این وجود دوران بین دو جنگ فضای آفرینش چند فانتزی برجسته محسوب می‌شود.

“وینی- د پو” اثر “میلنه” نویسنده‌ی انگلیسی محصول همین دوران است. شخصیت‌های این قصه اسباب‌بازی‌هایی با رفتار انسانی هستند. میلنه این شخصیت را در هدیه‌های تولد پسرش کشف کرد. پو که در اولین سالگرد تولد پسرش به او هدیه داده شده بود و روابط جدایی‌ناپذیری با پسرک داشت و دائما مایه‌ی سرگرمی او می‌شد. وقتی میلنه این قصه را درباره‌ی پسرش و اسباب‌بازی‌های او می‌نوشت در حقیقت در فضای دوران کودکی خودش سیر می‌کرد. این داستان‌ها درباره‌ی خرسکی است که دوست دارد درباره‌ی خودش قصه بشنود و در کنار او پسربچه و اسباب‌بازی‌های دیگری حضور دارند که شخصیت‌های این داستان محسوب می‌شوند. این داستان ابتدا در فضای بین دو جنگ مورد استقبال واقع نشد ولی با گذر از آن دوران به یکی از محبوب‌ترین قصه‌های ادبیات کودکان تبدیل شد.

ارباب حلقه‌ها، هابیت و دنیای خیالی تالکین

سال‌های بین دو جنگ عرصه‌ی ظهور یکی از مهم‌ترین داستان‌های فانتزی دنیا یعنی “هابیت” است. داستانی که به همراهی “ارباب حلقه‌ها” دو اثر مهم “جان تالکین” نویسنده‌ی انگلیسی محسوب می‌شوند. تالکین پروفسور زبان و ادبیات انگلیسی بود. او بر زبان آنگلوساکسونی و بر افسانه‌های حماسی شمال تسلط داشت و همین امر او را در آفرینش آثار فانتزیش یاری کرد. تالکین در کودکی برای سرگرم شدن به اختراع زبان‌های خیالی می‌پرداخت. حتی بعدها برای این زبان‌های خیالی حروف خاص الفبا هم تعیین کرد و حتی به این زبان‌ها شعر هم سرود. در حقیقت او “ارباب حلقه‌ها” را نوشت تا تصویر دقیقی از مردم و اقوامی ارائه دهد که به زبان خیالی او سخن می‌گفتند. البته تاریخ و پیشینه و فرهنگ خاص خود را هم داشتند. بدین ترتیب هابیت و ارباب حلقه‌ها آفریده شدند تا دنیای خیالی جان تالکین را برای دیگران ترسیم کنند.

پی پی جوراب بلند؛ دختری طغیان‌گر با صورت کک و مکی و موهای هویجی

دوران طلایی ادبیات کودکان با پایان جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود. در این دوران فانتزی نویسی به یک موضوع مهم تبدیل شده‌است. در حقیقت فانتزی باید بیاید تا زخم‌های عمیق حاصل از جنگ را درمان کند و مرهمی باشد که دنیاهایی متفاوت و خالی از جنگ را پیش روی کودکان قرار دهد. پس در چنین فصایی است که بلافاصله پس از جنگ یعنی در سال ۱۹۴۵ میلادی نخستین اثر نویسنده‌ی بی‌نظیر سوئدی “آسترید لیندگرن” منتشر می‌شود. قصه‌ای که همه‌ی ما آن را با عنوان مجموعه داستان “پی‌پی جوراب بلند” می‌شناسیم. دختر جسور و سرکشی که به تنهایی زندگی می‌کند و شخصیتی عجیب و غریب دارد. دختری که آنقدر قوی است که می‌تواند حتی اسب خود را بلند کند. پی‌پی شخصیتی طغیان‌گر با چهره‌ای کک و مکی و موهای هویجی و جوراب‌های رنگ به رنگ و کفش‌های تا به تا است که به راحتی به شخصیتی محبوب برای دختران جهان تبدیل می‌شود و از جمله محبوب‌ترین داستان‌های کشور سوئد است.

رولد دال و چارلی و کارخانه شکلات سازی

ادبیات-فانتزی

“رولد دال” یکی از بحث‌برانگیزترین نویسندگان فانتزی است. نویسنده‌ای که فانتزی نویسی انگلیسی را به نحوی خاص غنا بخشیده است. او نویسنده‌ی نهانی‌ترین خواسته‌‌های کودکان است. همه‌ی ما با فانتزی‌های معروف او آشنا هستیم و احتمالا کتاب‌هایش را هم خوانده‌ایم. داستان‌هایی مثل چارلی و کارخانه شکلات سازی، جادوگرها، ماتیلدا و … 

چارلی و کارخانه شکلات سازی روایت کودکی فقیر است که به همراه کودکان دیگر در مسابقه‌ی مهم کارخانه‌ شکلات‌سازی ویلی وانکا شرکت می‌کند. مسابقه‌ای که در نهایت قرار است وارث کارخانه‌ را مشخص کند. فضای کارخانه‌ی وانکا فضایی فانتزی و جادویی است که بچه‌ها را با حوادثی هیجان‌انگیز رو به رو می‌کند. روایت‌های رولد دال فضایی فانتاستیک دارند و با حالتی طنزگون بیان می‌شوند.

هری پاتر و جادوگران امروزی

در آخر بد نیست که یادی از مجموعه داستان‌های محبوب و جهانی هری پاتر بکنیم که تاکنون به ۸۳ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده و ۴۵۰ میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. این رمان اثر “جی. کی. رولینگ” انگلیسی است که بدون شک یکی از مشهورترین داستان‌های فانتزی اخیر محسوب می‌شود و به روایت جدیدی از دنیای جادوگران، مدرسه‌ی تعلیم آن‌ها و… می‌پردازد. فیلم این مجموعه پرفروش‌ترین فیلم در تمام دوران بوده‌است.

 

نویسنده: الهام برزین

_____________________________________

منابع: –محمدی، محمد(۱۳۷۸). فانتزی در ادبیات کودکان. 

ادبیات-فانتزی

ادبیات فانتزی؛ محبوب کودکان

فانتزی ژانر و گونه‌ای ادبی است که در یکی دو سده‌ی اخیر پا به عرصه‌ی هستی نهاده و به سرعت محبوب قلب کودکان جهان شده‌است. البته فانتزی تنها مخصوص کودکان نیست و برای بزرگسالان هم جذابیت‌های خاص خود را دارد. این گونه‌ی ادبی به ویژه در نیمه دوم سده بیستم گسترش زیادی یافته و به کشورهای دیگر از جمله ایران هم سرایت کرده‌است. اما فانتزی چیست و به چه نوع ادبیاتی ادبیات فانتزی می‌گویند؟

ادبیات فانتزی

همه‌ی ما با داستان‌های زیبای فانتزی بزرگ شده‌ایم. از تارزان گرفته تا پینوکیو و هری پاتر و ارباب حلقه‌ها و… ادبیات فانتزی اصطلاح گسترده‌ای است و به کتاب‌هایی اطلاق می‌شود که در آن موارد غیرممکن و جادویی ممکن می‌شوند و اغلب در خلال داستان‌ها، حوادث حیرت‌انگیز رخ می‌دهد. داستان‌های فانتاستیک، جهانی متفاوت از جهان ما را ترسیم می‌کنند. دنیایی با قوانینی متفاوت که نوعا شگفت‌تر و لذت‌بخش‌تر است. فانتزی رویای بیداری انسان‌هاست.

این داستان‌ها ما را به رویاهایمان بازمی‌گردانند. رویاهایی که هنگام بیداری تصور می‌کنیم که برای همیشه از خاطر ما زدوده شده‌اند. در فانتزی‌ها جانوران سخن می‌گویند. شخصیت‌ها می‌توانند مردم عادی، غول یا حتی بند انگشتی باشند. اشیای بی‌جان، جاندار می‌شوند و هزاران اتفاق دیگر که به یمن ژانر ادبی فانتزی، جامه‌ی حقیقت به تن می‌کنند. البته این دنیای خیالی برای خواننده قصه‌ هم قابل قبول و پذیرفته شده‌است و با وجود بهره‌گیری از عناصر جادویی، معیارهای عقلی هم در ساخت آن‌ها دخیل هستند و خلاصه اینکه فانتزی‌ها تخیل بی‌نظیری هستند که انسان را با حال خوش و هیجان همراه می‌کنند و به او کمک می‌کنند تا جهان خود را لحظاتی کنار گذاشته و خود را یکسره به دست نویسنده و دنیای خلق شده توسط او بسپارد.

پیدایش ادبیات فانتزی و شروع دنیای نو

با شروع دنیای نو، ادبیات فانتزی هم پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. فانتزی اصولا پدیده‌ای نو و جدید بود که می‌خواست اسلوب افسانه نویسی را در دنیای مدرن پی بریزد. دنیایی که تنها به عقل و اندیشه‌های علمی پایبند بود و افسانه‌ها و اسطوره‌ها را صرفا یک مشت خرافات می‌پنداشت. اما جامعه نیاز عاطفی و روحی به تخیل کردن را از دست نمی‌داد و نمی‌توانست اجازه بدهد که گنجینه‌ی گران‌بهای باورهای انسانی در قالب اسطوره‌ها از بین برود. پس فانتزی را آفرید تا در کنار جهان مادی با قوانین خشک و سخت خود جهان دیگری هم وجود داشته باشد. تخیل نیاز عمیق آدم‌ها بود پس تصادفی نیست که نخستین گونه‌های فانتزی در سرزمینی مانند بریتانیا به وجود بیاید که در آن دوره پیشتاز کشورهای صنعتی و مدرن جهان بوده‌است.

ادبیات فانتزی چه کاربردی دارد؟

فانتزی‌‌ها به بچه‌ها کمک می‌کنند تا کنجکاوی خود را گسترش دهند. زندگی را بهتر ببینند. تخیل خود را پر و بال بدهند و راه‌های جانشین دیگری برای امورات خود بیابند. فانتزی‌ها به کودکان مهارت می‌آموزند. مهارت‌هایی مانند خلق دنیاهای شگفت و پرورش ایده‌های نو. اما کارکردهای اصلی فانتزی کدامند؟

  • سرگرمی: اولین کارکرد ادبیات فانتزی سرگرمی است. با خواندن داستان‌ها، ذهن کودک از بیهودگی احتمالی خارج می‌شود و به تجربه کردن دنیایی متفاوت می‌پردازد و از راه ماجراجویی، طنز و… اوقات خوشی را سپری می‌کند.
  • تربیتی و اخلاقی: این نوع کارکرد از افسانه‌های کهن به داستان‌های فانتزی منتقل شده‌است. بدین معنی که بخشی از داستان به تاثیرگذاری‌های اخلاقی و تربیتی در ذهن کودکان توجه دارد. هرچند که امروزه این مطلب به توجه به عوامل زیستی منتقل شده‌است اما هم چنان در برخی از فانتزی‌ها اهداف تربیتی و اخلاقی دیده می‌شود.
  • هشداری و آگاهی دهنده: گاهی در فانتزی، نویسنده نسبت به برخی مسائل اعتراض دارد و سعی می‌کند ذهن کودک را برای آن آماده سازد. مانند فانتزی‌هایی که کارکردهای محیط زیستی، ضدجنگ، یکسانی عدالت در جامعه و… دارند.
  • روانشناختی: فانتزی‌ها از لحاظ روانشناختی کاربرد فراوان دارند. در آغاز، با ظهور دنیای مدرن و کنار‌ زدن متافیزیک انسان‌ها دچار خلا شدند که فانتزی‌ها تا حدودی در جهت پرکردن آن گام برداشتند. فانتزی‌ها با معرفی دنیای جانشین به کودکان کمک می‌کنند تا در زندگی واقعی راه‌های متعدد و بیشتری بیابند. از این داستان‌ها در اموراتی از قبیل قصه درمانی و… هم استفاده می‌شود.

فانتزی‌ دنیای رنگارنگ شخصیت‌ها

مهم‌ترین محور فانتزی، بچه‌ها هستند. حتی هنگامی که خود کودکان در داستان حضور نداشته باشند بازهم قصه‌ها برای آن‌ها نوشته و روایت می‌شوند. پس قصه‌های فانتزی باید فضای کودکانه‌ای داشته باشند.

بچه‌ها خود یکی از شخصیت‌های اصلی بسیاری از این داستان‌ها هستند. کودکانی که برعکس بزرگ‌ترها عمدتاً درگیر دنیای فراتر و موقعیت‌های فانتاسیک می‌شوند. گروهی از کودکان در فانتزی‌ها، نامتعارف و غیرعادی جلوه می‌کنند و به شکل‌های گوناگون با معیارهای عادی جامعه قابل انطباق نیستند و غالبا به صورت کودکان شورشی و یا طغیانگر برعلیه قوانین عادی جامعه معرفی می‌شوند که برای رسیدن به آرمان‌ها و بهبود وضعیت خود تلاش می‌کنند.

بزرگسالان هم در کنار کودکان در فانتزی‌ها حضور دارند. یکی از مهم‌ترین نقش‌های آن‌ها در بسیاری از قصه‌ها نیروی مخالف با کودکان است و یا کسانی که خواسته‌های کودکان را درک نمی‌کنند. البته در برخی دیگر از آثار، بزرگسالان در نقش مثبت یاریگر ظاهر می‌شوند و به کودک قهرمان کمک می‌کنند تا به اهداف خود نزدیک‌تر شود. در مجموع، بزرگ‌ترها نقش‌های گسترده‌ای در فانتزی‌ها دارند اما غالباً در پس زمینه‌ی داستان قرار می‌گیرند.

نمونه‌هایی از شخصیت‌های فانتزی جذاب

شخصیت‌های فانتزی تنها به بچه‌ها و بزرگسالان محدود نیستند. بلکه این داستان‌ها کلکسیون رنگارنگی از شخصیت‌های تخیلی محسوب می‌شوند که به دنیای آفریده شده معنا و روح می‌بخشند. در ادامه به برخی از این شخصیت‌ها اشاره می‌شود:

ادبیات فانتزی

کوتوله‌ها

کوتوله‌ها در فانتزی‌های مدرن به فراوانی یافت می‌شوند. موجوداتی شبیه به انسان که از لحاظ جثه از آن‌ها کوچک‌ترند. این موجودات کوچک نسبت به شخصیت‌های عادی برای بچه‌ها دلنشین‌تر هستند چون ابعاد فیزیکی آن‌ها با ابعاد بچه‌ها سازگارتر است. در برخی فانتزی‌ها، کوتوله‌ها شخصیتی منفی دارند که انسان‌ها را آزار می‌دهند و در برخی دیگر شخصیتی کاملا مثبت می‌یابند. در مجموع این شخصیت‌های فانتزی در دو دسته می‌گنجند. یک دسته که حیات مستقلی از انسان‌ها دارند مثل اهالی ” لی‌لی پوت” در سفرنامه‌ی گالیور و دسته‌ی دیگر که ساخته‌ی دست انسان‌ها از چوب و کاغذ و… هستند مانند “سربازهای حلبی” اثر هانس کریستین آندرسن.

جادوگرها

جادوگران همیشه یکی از شخصیت‌های کلیدی فانتزی‌ها بوده‌اند که بازمانده و عامل تفکر جادویی می‌شوند و می‌توانند با فرم تیپیک و سنتی یعنی با کلاه و شنل و عصای جادویی ظاهر شوند و یا مانند داستان “جادوگرها” اثر رولد دال با هیئت مدرن‌تری به منصه‌ی ظهور برسند.

شخصیت‌های اسباب بازی و عروسکی

عروسک‌هایی که در فانتزی جان می‌گیرند همان اسباب‌بازی‌های کودکان هستند. در داستان آلیس اسباب بازی‌هایی مانند کارت‌های بازی دیده می‌شوند که در قلمرو رویا قرار دارند. پینوکیو یک نمونه‌ی موفق از شخصیت‌های عروسکی فانتزی می‌باشد.

شخصیت‌های جانوری و گیاهی در فانتزی

همه‌ی شخصیت‌های یک فانتزی ممکن است جانوران باشند و یا ترکیبی از انسان‌ها و جانوران در کنار یکدیگر ایفای نقش بنمایند مانند قصه‌ی نارنیا. این جانوران شخصیت‌های انسانی به خود می‌گیرند و روند داستان را به وجود می‌آورند. در برخی داستان‌ها هم گیاهان عهده‌دار شخصیت‌های داستانی هستند. هرچند که نقش آن‌ها در این قصه‌ها به مراتب از حیوانات کمرنگ‌تر است.

شخصیت‌های فانتزی ممکن است مانند اژدهایان اساطیری باشند یا مانند موجودات فضایی در دسته‌ی علمی-‌تخیلی‌ بگنجند. برخی فقط در قلمرو خواب و رویا وجود دارند و برخی ابزار کار روزانه‌ هستند که در قصه‌ها جان گرفته‌اند. از باقی شخصیت‌های فانتزی می‌توان از موجودات کاغذی، موجودات ذهنی و… هم نام برد.

چند اصل اساسی برای خلق داستان‌های فانتزی

  • تعریف منطق روایت خاص: قصه‌های فانتزی حتما باید تعریف منطق روایت خاص خود را داشته باشند. از آن‌جا که تخیل و نوآوری بر فضای فانتزی حاکم است اگر نویسنده منطق روایت خاص خود را نداشته باشد ممکن است دچار خطر آشفتگی در روایت خود بشود.
  • خود آگاهی: هرچند فانتزی رویاگونه و سرشار از تخیل است اما نویسنده آن را در شرایط هوشیاری کامل خلق می‌کند و محتوا را براساس نقشه‌ی از پیش طراحی شده پی می‌ریزد و ناخودآگاهانه آن‌ها را به وجود نمی‌آورد.
  • اعتبار زبانی: اعتبار دنیای فانتاستیک در زبان و واژه‌های یک قصه است و جست‌و‌جوی آن در جهان خارج کاری بیهوده و بی معناست.
  • سرایت کنندگی: دنیای فانتزی قابل درک و تجسم است و به نحوی است که خواننده می‌تواند آن را درک کند و اگر دنیای فانتزی قابل درک نباشد کاربرد خود را از دست می‌دهد.
  • ایجاد موقعیت‌های بازی‌گون: فانتزی با بازی پیوند دارد. برای نویسندگان، فانتزی امتداد بازی‌های کودکی است که در بزرگسالی رخ می‌دهد و نشان می‌دهد که انسان نمی‌تواند از دنیای شیرین کودکیش جدا شود و یا به عبارت دیگر فانتزی همان بازی کردن با واقعیت است.
  • شگفتی: فانتزی باید شگفتی ایجاد کند. داستانی در این عرصه موفق است که این اصل را در ساختار خود و دنیایی که خلق می‌کند، برقرار کند و دنیایی فراتر از دنیای عادی و روزمره بیافریند.
  • ویژگی خاص: الگوهای طراحی هر فانتزی تنها یک بار پدید می‌آیند و قابل گسترش به فانتزی‌های دیگر نیستند به عبارت دیگر هر فانتزی دنیای خاص خودش را دارد.

_____________________________________________________

منبع: محمدی، محمد(۱۳۷۸). فانتزی در ادبیات کودکان.