حتماً تا به حال با داستانها و حکایتهای قدیمی رو به رو شدهاید قصههایی مثل امیرارسلان نامدار، هزار و یک شب، کلیله و دمنه و… که در گذشتههای بسیار دور آفریده شدهاند و اجداد ما از شنیدن آنها لذت فراوان میبردند اما این داستانها با قصههای امروزی ما، زمین تا آسمان فرق میکنند انگار اصلا به جهان دیگری تعلق دارند. اما دقیقا راز تفاوت حکایتهای قدیمی و داستانهای امروزی در چیست؟
قصه به سبک امروزی
قصه به معنای امروزی یک شکل و قالب ادبی است که در اروپا از قرن هیجدهم میلادی و در ایران از آغاز مشروطه متولد شدهاست. قبل از این زمان، تاریخ بشر، تاریخی راکد بوده است. تاریخ راکد یعنی تاریخی که در آن حرکتهای اجتماعی و آگاهانهی تودههای مردم برای رسیدن به اهدافی خاص کمتر دیده میشود. افراد بالادست اجتماع تغییر میکنند، شاهی به جای شاه دیگر مینشیند اما تغییر و تحول اجتماعی خاصی رخ نمیدهد.
ابعاد مختلف جامعه طوری چیده شدهاست که وضع موجود صرفا حفظ شود و نسلهای مختلف همه شبیه هم باشند. این شرایط جوامع اروپایی در زمان فئودالیسم و ایران قبل از مشروطه است. اما با تغییرات اجتماعی در جامعهی اروپا طبقهی جدید متوسط در برابر فئودالها قد علم کرد و نشان داد که اهل تغییر است و میخواهد زندگی را با تمام نیروها و پیچیدگیهایش کشف کند. این تحولات عمیق در جامعه منجر به ایجاد گونهی جدیدی از ادبیات در جهان شد که همان قصه یا رمانهای امروزی ما میباشد.
تفاوت حکایت های قدیمی با قصههای جدید در چیست؟
زمان و مکان
حکایت های قدیمی زمان و مکان خاصی ندارند چون جامعهی آن زمان، تاریخی ثابت، زمانی ثابت و مردمی ثابت میخواست و مخالف هرنوع تغییر بود. بنابراین قهرمان داستانها هم در زمان و مکان خاصی زندگی نمیکردند مثلا نمیتوان فهمید که قصهی امیرارسلان نامدار دقیقا در کدام قرن و در کجا به وقوع میپیوندد. در حالی که زمان و مکان در تکامل شخصیت قصههای امروزی جایگاه ویژهای دارد.
همزاد پنداری با شخصیت داستان
یکی از ویژگیهای بارز قصههای امروزی این است که خواننده و نویسنده در وجود قهرمان داستان حلول میکند و در سرنوشت و محیط او شریک میشود در حالی که در حکایتهای قدیمی همیشه خواننده از قهرمان دور مانده است. از دور ایستاده و صرفا او را تماشا کردهاست. اصلا یکی از ویژگیهای قصهی امروزی سرزدن به درون آدمها و فهمیدن حال و هوای ایشان است، خاصیتی که در حکایات قدیمی جایگاهی ندارد.
حکایتها تخیلیاند و اشخاص داستانها حالتی غیرواقعی دارند اما در روزگار جدید به علت اهمیت گرفتن ارتباط با زندگی واقعی، قهرمانها دیگر قهرمانهای مطلق و اغراق شده نیستند بلکه انسانهایی زمینیاند که شخصیت ایشان در برخوردها و تجربههای گوناگون تکامل مییابد. روند داستانها بر خلاف حکایتها براساس منطق علت و معلول شکل میگیرند و این طور نیست که مانند حکایات، چیزی بی دلیل به وقوع بپیوندد.
تفاوت زبان حکایت های قدیمی با قصه های امروزی
از دیگر تفاوتهای مهم قصه با حکایت در زبان آن است. در گذشته پادشاه و گدا، امیر و غلام، شیر و گاو و….همه با زبانی واحد سخن میگفتند که زبان تیپ آنها نبود بلکه زبان معین خود نویسنده بود که بدون در نظر گرفتن طبقه، روحیه، موقعیت و … برآنها تحمیل میشد در حالی که قصهها میکوشند تا زبان را متناسب با اشخاص قرار بدهند البته در ایران از عصر مشروطه نیز کوشش شد تا زبان نثر به زبان مردم عادی نزدیک شود و از شیوهی مجلسی و پرتکلف آن زمانیاش دور گردد.
در مجموع قصههای امروزی ما با حکایات اجدادمان زمین تا آسمان فرق میکند چون نوع نگاه ما به زندگی از نوع نگاه ایشان کیلومترها فاصله گرفتهاست.
______________________________________________________________________________
برگرفته از کتاب “قصه نویسی” اثر رضا براهنی