هدیه دادن کتاب برای ترویج کتابخوانی

ترویج کتابخوانی (قسمت دوم؛ هدیه)

  همه‌ی ما عاشق هدیه دادن و هدیه گرفتن هستیم. احتمالا هدیه‌ دادن یکی از زیباترین اختراعات بشر از ابتدای خلقت تا به امروز است. اختراعی که به دیگران یادآوری می‌کند که آن‌ها را دوست داریم. به فکرشان هستیم و بهترین شیء ممکن را برایشان به ارمغان آورده‌ایم. 

هدیه‌ها خاطره‌آفرینند. رو‌به‌رو شدن با یک هدیه‌ی جدید لذت‌بخش است و حسابی آدم را سر کیف می‌آورد. انسان‌ها در هر سن و سالی که باشند، این رسم و رسوم پسندیده را دوست دارند. اما در این بین لذت هدیه گرفتن برای بچه‌ها چیز دیگری است.

 

هدیه دادن کتاب برای ترویج کتابخوانی

 

بچه‌ها پاک و بی‌آلایش و دوست‌داشتنی هستند. از دریچه نگاه کوچکشان همه چیز تازه و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسد. کادو گرفتن به خوبی می‌تواند آن‌ها را هیجان‌زده کند. کنجکاوی و بی‌قراریشان را بر‌انگیزد و لذتی عمیق در وجودشان بیافریند.

هدیه‌ها با عناوین مختلف می‌توانند به دست بچه‌ها برسند. به بهانه‌ی جشن تولد، روزهای خوب و حتی شاید به بهانه‌ی کار پسندیده‌ای که از کودک سر‌می‌زند و مستحق گرفتن پاداش است. پاداش کودک باید متناسب با علاقه و نیاز او باشد. در این صورت می‌توان قلم و کاغذ به دست گرفت و فهرستی از علایق او را یادداشت کرد. در این بین قطعاً کتاب‌ یکی از بهترین گزینه‌های ممکن است. کتاب‌هایی که کودک آن‌ها را می‌پسندد و به او کمک می‌کند تا با این دوستان جذاب کاغذی بیشتر انس بگیرد.

با هم به خرید هدیه برویم …

هر چند این کتاب‌ها می‌توانند از قبل انتخاب شده و در زر‌ ورق‌های زیبا به دست کودک برسند اما اگر خود او  آن‌ها را انتخاب کند، تاثیرشان به مراتب بیشتر است. کار انتخاب کتاب را می‌ توان به کودکان سپرد. تا نگاه‌های بی‌قرارشان لذت دیدن طرح جلد و تصاویر متنوع را درک کند و دست‌های کوچکشان با جنس کاغذی کتاب‌ها همراه بشود. این حق انتخاب به کودک اعتماد‌به‌نفس می‌بخشد و او را وارد دایره‌ی رفتاری بزرگسالان می‌کند. چنین تجربه‌ای به رشد او کمک کرده و خالق بهترین اثرگذاری ممکن است. 

پس اگر این‌بار خواستید هدیه‌ای به عنوان پاداش به فرزند خود بدهید. دست او را بگیرید و با خود به یک مغازه‌ی کتابفروشی ببرید. مطمئن باشید که این بار علاوه بر هدیه دادن یک کتاب، شما لذت غرق شدن در دنیای جذاب‌ مطالعه و انس گرفتن با خرید کتاب را هم به او بخشیده‌اید.

والدین-کتابخوان

ترویج کتابخوانی (قسمت اول؛ والدین کتابخوان)

مواجهه‌ی اول و آغار راهی دوست‌داشتنی

بچه که باشی همه چیز به چشمت بزرگ می‌آید. آدم‌ها، ساختمان‌ها، خیابان‌ها، مغازه‌ها. حتی اتفاقات و چیزهای کوچکی که آن‎‌چنان هم که باید بزرگ نیستند، اما در نگاه کودک، شگفت و عظیم به نظر می‌رسند. کشف این دنیای بزرگ و شگفت‌انگیز با گرفتن دست پدر و مادر و همراهی آن‌هاست که آغاز می‌شود. بعضی تجربیات، آن‌قدر شیرین و ماندگارند که می‌توانند آغاز راهی دوست‌داشتنی تا پایان عمر باشند. مثلا تجربه‌ی مواجهه و زندگی با کتاب‌ها از همین جنس است. لذت سرزدن به یک کتابخانه و غرق‌شدن در میان قفسه‌ها و لمس‌کردن و سرک‌کشیدن بین آن‌ها، خاطره‌ای شیرین و دوست‌داشتنی است که می‌تواند آغاز راه و سفری طولانی با این دوستان جذاب کاغذی باشد.

 

نقش-والدین-کتابخوان

 

نقش والدین کتابخوان در علاقمند کردن فرزندان به کتاب

پدر و مادر آینه تمام نمای تربیت کودکان هستند، تمــامی رفتارها و گفتارهای والدین در ذهن کودک ثبت‌ و ضبط می‌‌شوند، کودکان از آنجا که هنوز به سن تشخیص درست یا غلط بودن یک رفتار از سوی والدین خود نرسیده‌اند از رفتارهای آن‌ها الگو برداری می‌کنند. به همین دلیل برای پرورش کودکانی اهل مطالعه در ابتدایی‌ترین قدم باید والدین خود دست به کار شده و به مطالعه روی بیاورند.

والدینی که خود عضو کتابخانه هستند و به همراهی کودک بدان‌جا می‌روند. اندک اندک او را به محیط کتابخانه دلبسته می‌کنند. والدین کتابخوان برای خود کتاب به امانت می‌گیرند. اما فرصت آشنایی و تجربه‌ی محیط جدید را به فرزند خود هدیه می‌دهند. رفته‌رفته او هم مثل پدر و مادر سری به کتاب‌ها می‌زند و مانند هر تجربه‌ی دیگری سعی می‌کند تا راه و روش آن‌ها را تکرار کند. پس کتاب را می‌گشاید و با صفحات و تصاویرش ارتباط می‌گیرد. در این صورت می‌توانید امیدوار باشید که او هم به سمت و سوی مطالعه برود و کم‌کم با محیط ساکت کتابخانه انس بگیرد. محیطی که اهمیت مطالعه را مثل نقشی عمیق در وجود کوچکش به یادگار می‌گذارد و این آغاز سفری است که کودک را به اعماق دنیای شگفت‌انگیز کتاب‌ها می‌برد.

فمنیسم

مکتب فمنیسم در ادبیات

 

 فمنیسم یکی از آن عباراتی است که در جامعه‌ی امروزی زیاد شنیده می‌شود. کلمه‌ای که با هاله‌ای از مفاهیم پوشیده شده و غالبا یادآور مسائلی مانند دفاع از حقوق زنان است و طرفداران و مخالفان خاص خود را دارد. اما فمنیسم به چه معناست؟ مکتب فمنیسم در معنای وسیعش به زنان و مسائل آنان توجه دارد. مسائلی مانند حقوق نابرابر زن و مرد، پدرسالاری، ستمی که در طول تاریخ بر زنان رفته است و ازین قبیل موارد، محورهای مورد توجه پیروان این مکتب است. اما فمنیسم در ادبیات چگونه است؟

فمنیسم در ادبیات و نقد ادبی

 پیروان فمنیسم، صدای مردانه را صدای غالب متون می‌دانند در حالی که در آثار فمنیستی این صدای غالب و رسای زنانه است که شنیده می‌شود. برخی مکاتب نقد ادبی جدید مانند فرمالیسم روسی و نقد نو تنها به خود متن می‌پردازند و نویسنده و زندگی او را در نظر نمی‌گیرند. در حالی که در مکتب فمنیسم نویسنده‌ی زن و قهرمان زن و دیالوگ‌های زنانه مدنظر است. برای منتقدان فمنیسم جنسیت نویسنده مهم است. مثلا اگر نویسنده‌ی داستان به جای مرد یک زن باشد آن داستان چگونه می‌شود؟ دریافت خواننده‌ی مرد یا زن از یک متن واحد با همدیگر چه تفاوت‌هایی دارد؟ صدای زنانه‌ی متن با چه ابزار و مضامینی بیان می‌شود؟

تقسم‌بندی انواع نقد فمنیستی از منظر الن شوالتر

  1. نقد و ارزیابی آثار نویسندگان زن که به تفاوت نوشتار زنانه و مردانه توجه دارد.
  2. ارزیابی ادبیات از دیدگاه زنان که خواننده‌ی زن و قرائت زنانه را مد نظر قرار می‌دهد.

جوزفین دانون از یک شاخه‌ی دیگر نقد فمنیستی هم سخن می‌گوید که آن هم بررسی جلوه‌ها و تصاویر زنان در آثار ادبی علی‌الخصوص آثاری است که نویسنده‌ی آن مردان باشند و نشان می‌دهد که در این آثار چه تصویری از زنان ترسیم شده و به مخاطب عرضه می‌شود.

مکتب-ادبی-فمنیسم

از نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم به بعد اندک اندک زنان در ادبیات نقش مهمی یافتند. اما مکتب فمنیسم تقریبا از دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی رواج یافت. هلن سیسکو، ژولیا کریستوا، الن شوالتر از مهم‌ترین نظریه‌پردازان فمنیسم هستند. معمولا زنان معروف رمان‌نویس عصر جدید مانند ویرجینیا ولف را هم فمنیسم می‌دانند. فمنیسم یک دیدگاه و اعتقاد است، ازین جهت در سبک‌ها و نظام‌های مختلف مانند مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، ادبیات روانکاوانه و… قابل روئیت است. ازین جهت برخی تاکید کرده‌اند که نباید نظریه ادبی فمنیستی را یک نظام یکپارچه تلقی کرد که یک دیدگاه واحد دارد بلکه مجموعه‌ای از آراء و عقاید و شیوه‌های مختلف است. 

فمنیسم و ادبیات معاصر فارسی

 در دهه‌های اخیر همراه با تغییرات جامعه‌ی ایرانی و افزایش سطح علمی زنان، زنان ایرانی به صورت گسترده وارد عرصه‌ی داستان نویسی شدند و بسیار خوش درخشیدند. زنانی مانند سیمین دانشور، منیرو روانی‌پور، شهرنوش پارسی پور، زویا پیرزاد و … که هرکدام آثار ماندگاری خلق کردند که طبعا از مضامین فمنیستی خالی نیستند. برای مثال در داستان  “کولی در کنار آتش” عذاب‌ها و بدبختی‌های یک زن آواره‌ی کولی به خوبی نمایش داده ‌شده و عدالت جامعه‌ی پدرسالار زیر سوال می‌رود. رمان “جزیره سرگردانی” اثر سیمین دانشور هم از دیدگاه یک زن به جهان و زندگی نگاه می‌کند. در مجموع نگاه‌ فمنیستی تاثیر گسترده‌ای در جامعه‌ی ایرانی داشته و در عرصه‌های گوناگون از جمله ادبیات هم این تاثیر گسترده قابل روئت است.

نویسنده: الهام برزین

_______________________________________________________

منبع: شمیسا، سیروس (۱۳۹۰) مکتب‌های ادبی. 

مکتب-ادبی-رمانتیک

مکاتب ادبی ۲ (ادبیات رمانتیک)

 عصر و روح زمان تغییر می‌کند و به دنبال آن مظاهر زندگی هم زیر و رو می‌شود. هنر و ادبیات هم همگام با مظاهر دیگر تغییر می‌کنند و به قول مادام دواستال (مروج مکتب رومانتیک) :” هیچ چیزی در زندگی نباید متوقف‌کننده باشد و هنر اگر تغییر نکند محکوم به فساد است.” پس به این ترتیب بود که با گذر زمان و تغییرات جامعه دیوارهای بلند زندان کلاسیک درهم شکسته شد و مکتب رمانتیک پا به عرصه‌ی هستی نهاد.

مکتب ادبی رمانتیک

رمانتیسم بیش از آن که یک مکتب ادبی هنری باشد، مرحله‌ای از حساسیت اروپایی است که ابتدا در اواخر قرن هجدهم در انگلستان (با ویلیام بلیک W.Blake ) و در آلمان ( با گوته Goete) رواج یافت و سپس در قرن نوزدهم در فرانسه (با ویکتور هوگو Victor Marie Hugo) و پس از آن در ایتالیا و اسپانیا و کشورهای اسکاندیناوی رونق گرفت. رمانتیسم یک جنبش انقلابی و معاصر با عصر انقلاب‌هاست که با شعارها و افکار سیاسی و فلسفی آن دوره یعنی بیان آزاد حساسیت‌های انسان و تایید حقوق فردی همراه می‌شود.

چرا مردم از دوران کلاسیک فاصله گرفتند؟

دوران کلاسیک‌ (یعنی قرن هفدهم میلادی) دوران حکومت اشراف، تسلط قدرت واحد مرکزی و نظام سلسله مراتب طبقاتی است اما عصر رومانتیک‌ دوران تسلط بورژوازی و از بین رفتن اهمیت اشراف است. در نیمه‌ی اول قرن هیجدهم میلادی طبقه‌ی اشراف و اصیل زادگان رفته رفته ارزش و اعتبار خود را از دست می‌دهند و فساد اخلاقی و انحطاط آن‌ها روز به روز بر جامعه بیشتر آشکار می‌شود. در این دوران آن‌ها به هرزگی و ولگردی مشغول بودند و عیاشی بیشتر و زیر پا گذاشتن قوانین، نشانه‌ی تجدد و شایستگی به شمار می‌رفت.

هزینه‌های زندگی اوج می‌گرفت و موازنه مالی در جامعه بهم ‌می‌خورد . مردم  دچار پریشانی و آشوب بودند و به شدت نیاز به اصلاحات را احساس می‌کردند. در چنین شرایطی طبیعی بود که اهل ادبیات هم حاضر نباشند تا به بهانه‌ی عدم مخالفت با مکتب کلاسیک از بیان هرگونه اظهار نظر و اعتراض و عقیده‌ی جدید خودداری کنند و خود را پایبند پیروی از چند اصل فرسوده سازند.

و احساس بر عقل برتری یافت …

زمانه با عصر کلاسیک کاملا متفاوت بود. مردم احساس می‌کردند که باید در مورد مسائل مختلف گفت و گو کنند و دنیا پیچیده‌تر و متنوع‌تر از آن چیزی است که آن‌ها تصور می‌کردند. دیگر مثل دوران کلاسیک نبود که هنرمندان پایبند آثار روم و یونان باستان باشند و به یک سری قوانین خشک دل‌ خوش کنند و درصدد هیچ گونه تغییری در جامعه برنیایند. آن‌ها از تسلط بیش از اندازه‌ی “عقل”، اصرار بر فهمیدن قبل از احساس کردن و “انواع ادبی” طبقه بندی شده و هرآنچه  که ” روح پیرمردانه‌ی قرن هفدهم” خوانده می‌شد، خسته بودند و به این ترتیب هنر را متناسب با نیاز زمانه تغییر دادند.

 شور و احساسات در آثار آن‌ها بر عقل برتری یافت. در زندگی اجتماعی، زندگی روستایی و طبیعت وحشی و بدوی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. عده‌ای از هنرمندان که در جست وجوی آزادی و برابری بودند. به یادگارهای ملی و سنتی و حتی دوران قرون وسطی علاقه نشان دادند و در عالم شعر هم اشعار ساده و صمیمانه و آزاد بیشتر جلب توجه کردند. 

در دوران “ماقبل رمانتیسم” این تغییرات در قالب‌های کهن عرضه می‌شد اما دوران رومانتیک واقعی هنگامی آغاز شد که عده‌ایی از نویسندگان خوش قریحه و جسور طرز بیان جدیدی برای احساسات خود به وجود آوردند. 

تفاوت‌ مکتب ادبی رمانتیک با کلاسیک در چیست؟ 

  • کلاسیک‌ها بیشتر کمال‌گرا بودند و در هنر تنها از خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی سخن می‌‌گفتند در حالی که هنرمندان رمانتیک علاوه بر زیبایی‌ها، زشتی‌ها و بدی‌ها را هم دست‌مایه‌ی سخن قرار دادند و حتی از بیان غم‌ها و مصیبت‌ها و پستی‌ها هم واهمه نداشتند.
  • کلاسیک‌ها عقل را اساس شعر می‌دانستند درحالی که رومانتیک‌ها دلبسته‌ی احساس و خیال‌پردازی بودند.
  • کلاسیک‌ها‌ صرفا از آثار هنرمندان روم و یونان قدیم الهام می‌گرفتند در حالی که رومانتیک‌‌ها به ادبیات قرون وسطی و رنسانس، افسانه‌های ملی و داستان‌های معاصر ملل دیگر هم توجه داشتند.
  • کلاسیک‌ها طرفدار وضوح و قاطعیت بودند. اما رومانتیک‌ها رنگ و منظره و جلال را دوست داشتند. در شعر هم زبان منظم و یکنواختی نداشته و ترجیح ‌دادند که اشعارشان بیشتر شبیه نثر و همراه با مضامین تصویری و متنوع باشد.
  • رومانتیک‌ها به دنبال آزادی و مبارزه‌ بودند. از هر دستورالعملی که مانع آزادی افکار آن‌ها باشد بدشان می‌آمد بنابراین تمام قواعد کلاسیک را شکستند و به دور انداختند.

 

برنامه‌ها و اصول مکتب ادبی رمانتیک چیست؟

  • آزادی: هنرمند رومانتیک برای خواهش‌ها و احتیاجات روح خودش اهمیت زیادی قائل است. از نظر او معنا و مفهوم زندگی که به هنرمند الهام می‌شود همان مفهوم “عشق و علاقه” است. علاقه‌ای که باید آزاد باشد و تحت فشار جامعه و اخلاق و قوانین خشک کلاسیک و… قرار نگیرد. ادبیات می‌تواند به هرگوشه‌ای از زندگی چه زشت و چه زیبا سرک بکشد و درباره‌ی هر دوره‌ی تاریخی و هرمنظره‌ای که دوست دارد سخن بگوید.
  • شخصیت: رومانتیک‌ها “من” را بر آثار ادبی حاکم کردند و ازین طریق به بیان خواهش دل و احساسات خود پرداختند. البته این به معنای خودبینی نبود بلکه آن‌ها به جای قهرمان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌ای و “فرا‌انسانی”، خود را قرار ‌دادند و ازین طریق به نمونه‌ای از همنوعان خود تبدیل شدند. 
  • هیجان و احساسات: هوس‌های روح و احساسات آدمی در این مکتب اهمیت ویژه‌ای دارد. اندوه شاخص رمانتسیم در بسیاری از این آثار دیده می‌شود.
  • گریز و سیاحت در زمان و مکان: رومانتیک‌ها به دنبال گریز از از زمان و محیط خود هستند و در جغرافیای تاریخ و مکان‌ها سفر می‌کنند تا به محیط‌های زیبا و کمال مطلوب دست یابند.
  • افسون سخن:  کلاسیک‌ها به تعدادی کلمات ساده و معین اکتفا ‌کردند اما رومانتیک‌ها برای کلمات ارزش ویژه‌ای قائل بودند و به مفهوم خیال‌انگیز و ارزش آهنگین آنها، رابطه‌ی بین کلمات و هیجان و خاطره‌هایی که آن‌ها برمی‌انگیزند هم توجه داشتند.
  • کشف و شهود: رومانتیک‌ها تخیل و امید و آرزو و معجزه را جانشین حقیقت کردند. هنر خود را با مبالغه در آمیختند و به جای تقلید در پی تصور رفتند. 

 

سایر مشخصات مکتب ادبی رمانتیک

رومانتیک‌ها به مسیحیت علاقه داشتند و دین را یک احتیاج درونی و قلبی می‌دانستند و به آن از جنبه‌ی هنری و شاعرانه ‌می‌نگریستند. حزن و اندیشه از ویژگی‌های شاخص آثار رومانتیک بود. این هنرمندان برخلاف کلاسیسم مجذوب و شیفته‌ی دوران قرون وسطی بودند و آن‌ را دست مایه‌ی آثار خویش قرار می‌دادند، برای مثال داستان گوژپشت نوتردام اثر ویکتور هوگو در فضای قرون وسطی روایت می‌شود. رومانتیسم برخلاف کلاسیک‌ها که بیشتر به ارسطو رجوع می‌کردند، بیشتر به شکسپیر رجوع داشتند. 

نکات بیان شده اصول کلی نهضت رومانتیسم است اما باید توجه داشت که این نهضت در بین ملت‌های گوناگون اروپایی مانند انگلستان، آلمان ، روسیه و… رنگ و بویی متنوع دارد و چه بسا هر رمانتیسم ملی با رمانتیسم‌های دیگر عمیقاً متفاوت باشد که شرح آن‌ها در این مقال نمی‌گنجد.

 

_______________________________________________________________________

*برگرفته از کتاب مکتب‌های ادبی اثر رضا سید حسینی

اسطوره در ادبیات فارسی

اسطوره در ادبیات ؛ خیال یا واقعیت؟

اسطوره در ادبیات به چه معناست؟

حتماً تا به حال نام اسطوره را شنیده‌اید؟ آیا می‌دانید اسطوره در ادبیات چه معنایی دارد؟ اسطوره (myth) به داستانی گفته می‌شود که در اعصار قدیم برای بشر معنایی حقیقی داشته‌است؛ اما امروزه در معنای لفظی خود حقیقت محسوب نمی‌شود و انسان‌های امروزی باوری به آن ندارند. به معنای دیگر اسطوره زمانی برای مردم به مثابه‌ی تاریخ بوده‌است در حالی که امروز به صورت قصه و داستان فهمیده‌ می‌شود.

اسطوره مانند یک تشبیه است. تشبیهی که یک طرف آن یعنی اسطوره برای ما عیان و واضح است اما طرف دیگر نه. در واقع نمی‌دانیم که داستان‌های اسطوره‌ای حاصل تشبیه چه اعتقادات، اتفاقات تاریخی و شرایط اجتماعی در گذشته‌ی بشر هستند. 

اسطوره‌ها به چه دورانی برمی‌گردند؟

داستان‌های عجیب اسطوره‌ای بر اعتقادات مذهبی کهن، وقایع تاریخی و تجربیات یک جامعه دلالت دارند. برخی از این مبانی با تحقیق علمی و تاویل و تفسیرها تا حدودی آشکار شده‌ اما دریافت برخی دیگر هنوز هم میسر نمی‌باشد. برای مثال داستان “قهرکردن طهمورث دیوان و خط آموختن او از ایشان” احتمالا بر یک واقعه‌ی تاریخی در سرزمین ما دلالت دارد و آن هم غلبه‌ی آریاییان بر اقوام بومی ساکن ایران و آموختن خط از ایشان بوده‌است.

در حقیقت اسطوره می‌کوشد تا به صورت غیر مستقیم ما را با اعتقادات و تجربیات گذشتگان رو به رو نماید. باورها، جنگ‌ها، شیوه‌ی زیست مردم و مصائبی مانند خشکسالی‌ها و … در قالب داستانی عجیب ریخته می‌شوند و از فراز قرون و اعصار به دست ما می‌رسند. اسطوره‌ها مقدم بر عصر ادبیات هستند و به دوران قبل از پیدایش خط و کتابت تعلق دارند.

اساطیر چگونه تفسیر می‌شوند؟

برای بشر عصر اساطیر بسیاری از تعبیرات تشبیهی جنبه‌ی “این همانی” داشته‌است. مثلا عبارت “مرغ روح” برای ما تشبیه است در حالی که برای بشر آن زمان واقعاً روح در حکم یک پرنده بوده‌است و برکفن‌های کهن نقش شاهین دیده می‌شود. در شاهنامه هم گاهی پهلوانان با لفظ اژدها اطلاق می‌شوند در حالی که در روایت‌های اساطیری برخی از آنان واقعاً اژدها بوده‌اند؛ مثلا در روایت “ودا” فریدون ماری سه سر بوده که بر مار سه سر دیگری یعنی همان ضحاک چیره می‌شود ولی در قالب داستان شاهنامه، فریدون به فردی تبدیل می‌شود که به جای سه سر، سه پسر دارد و بر دوش ضحاک، مار می‌نشیند.

تفکر اسطوره‌ای یک شیوه‌ی غیر مستقیم بیان است؛ مثلا در زبان اساطیر خورشید همان شیر است و زمین به جهت باروری همان گاو محسوب می‌شود. پس تصویر حمله‌ی شیر به گاو در نقاشی‌های کهن بر بارآوری و پیدایش بهار تاکید دارد. البته تفسیر اساطیر امر حساسی است و نباید کوشید تا همه‌ی اساطیر را با منطق و طرز تفکر امروزی میزان کرد.

 می‌دانیم که در گذر زمان نحوه‌ی نگاه به اساطیر تغییر کرده و بشر، دیگر از جنبه‌ی حقیقت به اسطوره‌ها نمی‌نگرد. همان طور که بسیاری از شاعران، علی الخصوص شاعران عارف در اشعار خود داستان‌های اسطوره‌ای را وسیله‌ای برای بیان خواسته‌ها و آموزه‌های خود قرار داده‌اند و دیگر کاری به کم و کیف و حقیقت اسطوره‌ها نداشته‌اند.  

 

بازنویسی: الهام برزین

______________________________________________________________

*برگرفته از کتاب بیان اثر سیروس شمیسا

تفاوت-قصه-با-زندگی-واقعی

تفاوت قصه با زندگی واقعی

اگر قصه‌نویس را کسی بدانیم که دست به تقلید از زندگی می‌زند و یک نسخه‌ی ثانی از زندگی بشر برروی زمین را ارائه می‌دهد بنابراین باید معلوم کنیم که این تقلید به چه صورت است و قصه‌نویس چگونه با تقلید از حوادث زندگی به سطح یک آفریننده‌ی هنری ارتقا می‌‌یابد؟

ماهیت زندگی چگونه است؟

اگر زندگی روال عادی و روزمره‌ی ما باشد، حقیقتی است بسیار آشفته، بی‌نظم و درهم و برهم. زندگی واقعیت پرهرج و مرجی است که در آن حوادث یکی در این سو و دیگری در آن سو و سومی در جایی دیگر رخ می‌دهد و به نظر می‌آید که همه چیز تصادفی و بی‌نقشه است و هیچ الگوی خاصی برآن‌ها حاکم نمی‌باشد. زندگی تداوم ندارد و این عدم تداوم حتی بر حافظه و افکار انسان نیز حاکم است. پس اگر زندگی به همین شکل تقلید شود چیزی به جز اثری آشفته و بی‌جهت و بدون معنا به وجود نمی‌آید.

فرق قصه با زندگی واقعی در چیست؟

هدفمند و جهت دار بودن

کار هنر در شکل دادن و جهت‎‌دار کردن و منطق بخشیدن به تجربه‌ها و حوادث بی‌مفهوم است. قصه‌نویس دانه‌های حوادث را می‌گیرد به آن‌ها معنی می‌بخشد و سپس با نخی از طرح و توطئه‌ی داستانی این دانه‌ها را در کنار یک یکدیگر به تسبیح می‌کشد. قصه‌های امروزی همه پیرو قانون علت و معلول هستند و برخی از اعمال و حوادث به صورت مشخص تحت تاثیر عوامل و حوادث دیگر می‌باشند.

برای خلق یک قصه، قصه‌نویس از تجربه‌های شخصی خودش شروع می‌کند و نسبت به آن جهت‌گیری عاطفی می‌نماید و به این طریق آن را از رودخانه‌ی بی‌هدف تجربیات دیگر جدا می‌سازد. رفته رفته تجربه‌های مشابه در کنار این تجربه قرار می‌گیرند و به این ترتیب از تداوم این تجربیات قصه‌ها آفریده می‌شوند. به عبارتی دیگر نویسنده یک طرح و الگوی خاص را بر زندگی سوار می‌کند که ناشی از دید عاطفی و فکری او می‌باشد.

خلق وقایع در قصه

البته زندگی با همه‌ی بی‌شکلی خود از حقایقی ثابت هم تشکیل می‌شود. تاریخ و حوادث آن مانند اعمال انجام‌شده‌ای هستند که به جبر رخ داده‌اند. در میان اصحاب قلم، مورخان و روزنامه‌نگاران باید حوادث را به همان صورت که به وقوع پیوسته‌اند، روایت نمایند و قادر به دخل و تصرف جدی در آن نمی‌باشند اما شرایط قصه‌نویس متفاوت است. او می‌تواند به خلق محدود و دوباره‌ی وقایع بپردازد و این یک امکان و مزیت ویژه است. برای مثال در دوره‌های سیاه و استبداد مانند عصر نازی‌ها که مورخان و روزنامه‌نگاران تحت فشار هستند این روشنفکران نویسنده‌اند که با بیان رمزی خود در قالب قصه‌ها به مبارزه با استبداد می‌پردازند.

عنصر زمان

در نهایت تفاوت دیگر قصه با زندگی واقعی در عنصر زمان است. قصه‌ها برخلاف زندگی نیاز به زمان فشرده دارند و نویسنده برای خلق قصه‌ی خود زمان لازم را از زندگی جدا ساخته و باقی را به دور می‌اندازد. 

____________________________________________________________________

برگرفته از کتاب “قصه نویسی” اثر رضا براهنی

داستان نویسی حرفه ای

تفاوت داستان نویسی حرفه ای با آماتور

قصه نویس حرفه‌ای و غیر حرفه‌ای هردو کسانی هستند که داستان نویسی، پیشه و حرفه‌ی آن‌هاست اما داستانی که یک نویسنده‌ی حرفه‌ای خلق می‌کند با یک قصه‌ی غیرحرفه‌ای تمایز آشکار دارد. یک قصه‌نویس حرفه‌ای طوری قلم می‌زند که نشان می‌دهد نوشتن، بریده و دوخته بر قامت اوست. اصول یک قصه‌ی خوب امروزی را می‌شناسد و بهترین اثر ممکن را خلق می‌کند. یک نویسنده‌ی حرفه‌ای نگاه عینی‌تری به اشخاص و روایات خود دارد. با زندگی همان گونه که بوده و هست و خواهد بود سرو کار دارد نه آن چیزی که باید باشد و نیست.

ایرادات یک داستان نویسی غیرحرفه ای

یک نویسنده‌ی غیر‌حرفه‌ای هرچند که به اجبار در ایستگاه واقعیت سوخت‌گیری می‌کند، اما نوعی ذهنیت مطلق، نوعی رویا و خوابگردی بر آثارش حاکم می‌شود. او در عمق ذهنیت درونی و فردی خود فرو رفته و به خواننده‌ی خود اهمیتی نمی‌دهد و صرفا به دنبال ترسیم دنیای درونی خویش با استفاده از کلمات است. قصه‌نویس غیر‌حرفه‌ای همه را از نگاه خود می‌بیند و آن‌ها را بیشتر به “من” تبدیل می‌کند در حالی که یک داستان‌نویس حرفه‎‌‌ای خودش را به همه تبدیل کرده یا اصلا خود را فراموش می‌کند تا در دیگران حلول نماید.

نویسنده‌ی غیرحرفه‌ای شخصی منزوی و گوشه گیر است، درحالی که نویسنده حرفه‌ای خود مرکزی است که همه را به دور خود می‌چرخاند و خودش را فدا می‌کند تا زندگی فردی و اجتماعی و معنوی انسان‌ها بدون واسطه در قالب شخصیت‌هایی برای خواننده به نمایش در آیند، برخلاف قصه‌نویس غیرحرفه‌ای که در آثارش به جای اشخاص، صرفاً خود او دیده می‌شود. بدین ترتیب یک قصه‌ی حرفه‌ای، واقعی‌تر، عینی‌تر و صمیمانه‌تر است. 

فضای یک قصه‌ی حرفه‌ای چگونه توصیف می‌شود؟

یک قصه حرفه‌ای در حالت و موقعیتی تعریف می‌شود که طبیعی‌ترین حالت و موقعیت ممکن است و زندگی در قالب الگویی چنان طبیعی و قابل لمس ریخته می‌شود که خواننده را با ماهیت زندگی خود و محیط اطرافش آشناتر می‌کند. اشخاص این داستان جز در وضعی که نویسنده آن‌ها را ترسیم کرده، قابل تصور نیستند و جهت اعمال و افکار و عواطف آن‌ها جز در مسیر تعیین شده حرکت نمی‌کند. چنین روایتی برای خواننده‌ی خود کشش دارد و او را با اشتیاق هرچه تمام‌تر تا پایان قصه به دنبال خود می‌کشاند.

با این اوصاف تولستوی، داستایوسفکی، دیکنز، استاین بک، سارتر، کامو و حتی آل احمد و… قصه‌نویس‌های حرفه‌ای محسوب می‌شوند. 

___________________________________________________________________________________

برگرفته از “کتاب قصه نویسی” اثر رضا براهنی

حکایت های قدیمی و داستان های امروزی

از حکایت های قدیم تا قصه‌های جدید

حتماً تا به حال با داستان‌ها و حکایت‌های قدیمی رو به رو شده‌اید قصه‌هایی مثل امیرارسلان نامدار، هزار و یک شب، کلیله و دمنه و… که در گذشته‌های بسیار دور آفریده شده‌اند و اجداد ما از شنیدن آن‌ها لذت فراوان می‌بردند اما این داستان‌ها با قصه‌های امروزی ما، زمین تا آسمان فرق می‌کنند انگار اصلا به جهان دیگری تعلق دارند. اما دقیقا راز تفاوت حکایت‌های قدیمی و داستان‌های امروزی در چیست؟ 

قصه به سبک امروزی

قصه به معنای امروزی یک شکل و قالب ادبی است که در اروپا از قرن هیجدهم میلادی و در ایران از آغاز مشروطه متولد شده‌است. قبل از این زمان، تاریخ بشر، تاریخی راکد بوده است. تاریخ راکد یعنی تاریخی که در آن حرکت‌های اجتماعی و آگاهانه‌ی توده‌های مردم برای رسیدن به اهدافی خاص کمتر دیده می‌شود. افراد بالادست اجتماع تغییر می‌کنند، شاهی به جای شاه دیگر می‌نشیند اما تغییر و تحول اجتماعی خاصی رخ نمی‌دهد.

ابعاد مختلف جامعه طوری چیده شده‌است که وضع موجود صرفا حفظ شود و نسل‌های مختلف همه شبیه هم باشند. این شرایط جوامع اروپایی در زمان فئودالیسم و ایران قبل از مشروطه است. اما با تغییرات اجتماعی در جامعه‌ی اروپا طبقه‌ی جدید متوسط در برابر فئودال‌‌ها قد علم کرد و نشان داد که اهل تغییر است و می‌خواهد زندگی را با تمام نیروها و پیچیدگی‌هایش کشف کند. این تحولات عمیق در جامعه منجر به ایجاد گونه‌ی جدیدی از ادبیات در جهان شد که همان قصه یا رمان‌های امروزی ما می‌باشد.

تفاوت حکایت های قدیمی با قصه‌های جدید در چیست؟ 

زمان و مکان 

حکایت های قدیمی زمان و مکان خاصی ندارند چون جامعه‌ی آن زمان، تاریخی ثابت، زمانی ثابت و مردمی ثابت می‌خواست و مخالف هرنوع تغییر بود. بنابراین قهرمان داستان‌ها هم در زمان و مکان خاصی زندگی نمی‌کردند مثلا نمی‌توان فهمید که قصه‌ی امیرارسلان نامدار دقیقا در کدام قرن و در کجا به وقوع می‌پیوندد. در حالی که زمان و مکان در تکامل شخصیت قصه‌های امروزی جایگاه ویژه‌ای دارد. 

همزاد پنداری با شخصیت داستان

یکی از ویژگی‌های بارز قصه‌های امروزی این است که خواننده و نویسنده در وجود قهرمان داستان حلول می‌کند و در سرنوشت و محیط او شریک می‌شود در حالی که در حکایت‌‌های قدیمی همیشه خواننده از قهرمان دور مانده‌ است. از دور ایستاده و صرفا او را تماشا کرده‌است. اصلا یکی از ویژگی‌های قصه‌ی امروزی سرزدن به درون آدم‌ها و فهمیدن حال و هوای ایشان است، خاصیتی که در حکایات قدیمی جایگاهی ندارد.

حکایت‌ها تخیلی‌اند و اشخاص داستان‌ها حالتی غیرواقعی دارند اما در روزگار جدید به علت اهمیت گرفتن ارتباط با زندگی واقعی، قهرمان‌ها دیگر قهرمان‌های مطلق و اغراق شده نیستند بلکه انسان‌هایی زمینی‌اند که شخصیت ایشان در برخوردها و تجربه‌های گوناگون تکامل می‌یابد. روند داستان‌ها بر خلاف حکایت‌‌ها بر‌اساس منطق علت و معلول شکل می‌گیرند و این طور نیست که مانند حکایات، چیزی بی دلیل به وقوع بپیوندد.

تفاوت زبان حکایت های قدیمی با قصه های امروزی

از دیگر تفاوت‌های مهم قصه با حکایت در زبان آن است. در گذشته پادشاه و گدا، امیر و غلام، شیر و گاو و….همه با زبانی واحد سخن  می‌گفتند که زبان تیپ آن‌ها نبود بلکه زبان معین خود نویسنده بود که بدون در نظر گرفتن طبقه، روحیه، موقعیت و … برآن‌ها تحمیل می‌شد در حالی که قصه‌ها می‌کوشند تا زبان را متناسب با اشخاص قرار بدهند البته در ایران از عصر مشروطه نیز کوشش شد تا زبان نثر به زبان مردم عادی نزدیک شود و از شیوه‌ی مجلسی و پرتکلف آن زمانی‌اش دور گردد.

در مجموع قصه‌های امروزی ما با حکایات اجدادمان زمین تا آسمان فرق می‌کند چون نوع نگاه ما به زندگی از نوع نگاه ایشان کیلومترها فاصله گرفته‌است.

 

______________________________________________________________________________

برگرفته از کتاب “قصه نویسی” اثر رضا براهنی

نگارگری ایرانی

کتاب و هنر ایرانی (نگارگری)

هنر همراه با کتاب

وقتی حروف و کلمات از دنیای خیالات و درونیات آدمی بر سفیدی کاغذ نقش می‌بندد کتاب‌ها، نوشته‌ها و ادبیات زاده می‌شوند. اما این طور نیست که کلمات و نوشته‌ها تنها باشند. همواره هنرمندان دیگری نیز دست به کار می‌شدند تا متون را از آن‌چه که هستند زیباتر نمایند. هنرهایی که از گذشته تاکنون با متن‌ها همراه شدند و بخش مهمی از هنر ما محسوب می‌شوند.

در لغت نامه‌ی دهخدا نگارگری به معنای صورتگری و نقاشی است. نگارگری ایرانی که به اشتباه مینیاتور خوانده می‌شود همان هنر نقاشی اصیل ایرانی است که علاوه بر “دیوارنگاره‌ها ” برای مصورسازی کتاب‌ها نیز به کار می‌رفته‌است. نقاشی ایرانی قدمتی چند هزار ساله دارد.

تاریخ نگارگری ایرانی

کتب مانی که در ایران قبل از اسلام ادعای پیامبری کرده همواره با نقش و طرح همراه بوده است. اما نقاشی ایرانی پس از اسلام هم به حیات خود ادامه می‌دهد و در سده‌ی هشتم تا یازدهم هجری به اوج خود می‎‌رسد. دربارها کارگاه‌های سلطنتی داشتند و نقاشان می‌کوشیدند تا کتب مختلف را در حد توان بیارایند. نگارگری هنر اصیلی است که با ویژگی‌های خود از نقاشی‌های غرب و شرق متمائز می‌شود.

در اینجا پرسپکتیو ، سایه پردازی و عمق نمایی جایگاهی ندارد و نگاه هنرمند به عوالم غیرمادی می‌باشد. نگارگر با تشبیهات و توصیفات شاعران همراه می‌شود و تصویری که از متن در ذهن او شکل می‌گیرد را به عرصه‌ی تصویر در می‌آورد. بررسی نگارگری داستان‌ها و اشعار ادبیات فارسی در دوره‌های مختلف می‌تواند اطلاعات جالب توجهی را به ارمغان بیاورد و تفاوت نگاه نقاشان را در دوره‌های مختلف به یک متن واحد نشان بدهد.

در این نقاشی‌ها می‌توان نمودهایی از زندگی ایرانیان قدیم را مشاهده‌ کرد : طرز پوشش، ابزار آلات،مراسم‌ها، جنگ‌ها، معماری، جشن‌ها، شادی‌ها و سوگواری‌ها. نگارگری‌ها می‌توانند نشان‌دهنده‌ی ملاک‌های زیبایی هر دوره باشند. برای مثال برهه‌ای که صورت گرد با لب‌های غنچه و قد بلند مانند سرو ملاک زیبایی می‌شود و شاعر از آن‌ها سخن می‌گوید نگارگری هم به همین شکل در میآید و به همین نحو ترسیم می‌شود.

نگارگری ایرانی دوره‌ها و مکاتب گوناگون دارد. از دوران صفویان با آشنای ایرانیان با مردم مغرب زمین کوشش شد تا اصول نقاشی ایشان وارد نقاشی ایرانی شود اما در دوران معاصر تلاش‌هایی برای احیای این هنر قدیمی صورت گرفته‌است که از بالاترین نمونه‌های آن می‌توان به  آثار استاد محمود فرشچیان اشاره کرد. 

مکان مناسب برای مطالعه

مکان مناسب برای مطالعه کجاست؟

چه مکانی در منزل برای مطالعه مناسب است؟

یک محیط دنج و مناسب برای مطالعه خواسته‌ی هر انسان کتابخوان است. امروزه حتی برخی خانه‌های مدرن به سلیقه‌ی شخصی صاحب‌خانه اتاقی را صرفاً به مطالعه اختصاص می‌دهند. اختصاص دادن فضای خاصی از منزل به جهت مطالعه و قرار دادن کتاب‌ها، معماران را دست به قلم کرده و موجب خلق فضاهای خلاقانه و متنوع بسیاری شده‌است. اما ویژگی مکان مناسب برای مطالعه‌ چیست؟ اگر بخواهیم مکان خاصی از منزل خود را به مطالعه اختصاص بدهیم چه نکاتی را باید مد نظر داشته‌باشیم؟

ویژگی‌های مکان مناسب برای مطالعه

مکان مناسب برای مطالعه فضایی است که با آرامش و تمرکز کافی بتوان در آن به مطالعه پرداخت. البته این به معنای ساکت بودن مطلق فضا نیست بلکه به معنای آرامش بخش بودن آن است. ویژگی‌های  شخصیتی شما در انتخاب فضای خاص مطالعه و شرایط آن حائز اهمیت است به عبارت دیگر این شما هستید که باید ویژگی‌های مطلوبتان را در انتخاب محیط و چیدمان آن مد نظر قرار دهید. باید در مورد عواملی که حواس شما را پرت می‌کنند تصمیم بگیرید و این که آیا می‌خواهید در حین مطالعه استراحت کنید یا خیر؟ به عبارت دیگر می‌خواهید فضای نشستن شما تا چه حد راحت باشد؟

البته به خاطر داشته باشید که فضای بیش از حد راحت، خواب آور است و در روند مطالعه‌ اختلال ایجاد می‌کند. مطالعه همواره باید نشسته انجام شود و دراز کشیدن بیشتر با خوابیدن تناسب دارد تا کتاب خواندن. صندلی شما در حین مطالعه باید با ارتفاع میز متناسب باشد به نحوی که در نشستن طولانی مدت، به کمر شما آسیبی نرسد. بر روی میز مطالعه هم به تناسب خواست شما می‌تواند دفترچه، کاغذ، قلم و… قرار گیرد و چیدمان فضا به نحوی باشد که به راحتی وسایل مورد نیاز در دسترس باشد.

فضای مناسب برای مطالعه باید از نور کافی برخوردار باشد. نور کم و یا زیاد هر دو آسیب‌زا هستند. در انتخاب رنگ دیوارها پیشنهاد می‌شود که از رنگ‌های خنثی مانند خاکستری روشن، سفید یا شیری استفاده شود. در کنار این رنگ‌ها، المان‌های کوچک محیط با رنگ‌های تند و زنده می‌توانند زیبایی فضا را دو چندان نمایند. وجود گیاهان سبز هم بر طراوت محیط می‌افزاید. البته در نهایت، انتخاب رنگ‌ها و المان‌های موجود باید به نحوی باشد که به تمرکز بیشتر بیانجامد و حواس شما را پرت نکند.

کلام آخر این که فضای مطالعه جایی است که افراد می‌توانند ساعت‌های متمادی در آرامش با کتاب‌ها خلوت کنند و از مطالعه و آموختن لذت ببرند، پس مکان مطالعه یکی از دوست داشتنی‌ترین فضاهای یک خانه است.