طراحی-کاراکتر-کمیک

خلق کاراکتر کمیک استریپ

آدم‌ها خودشان را دوست دارند. عاشق دیدار و ملاقات با یکدیگرند. از شنیدن نظرات، ایده‌ها، افکار و تخیلات همدیگر لذت می‌برند. آن‌ها عاشق قصه‌ هم هستند. چون قصه‌ها جایگاه آفرینش شخصیت‌های خیالی‌اند. انسان‌هایی از جنس خودشان که دیدن و وصف آن‌ها در کتاب‌ها، فیلم‌ها، کارتون‌ها و… حسابی جذبشان می‌کند. پس آدم‌ها به راحتی با هر ابزار ممکن دست به خلق یک کاراکتر‌ خیالی  می‌زنند. 

مثلا با گردش قلمی ساده، آدمک می‌کشند یا با وصف‌هایشان یک شخصیت جدید در ذهن دیگران می‌آفرینند. خلاصه این‌که آفرینش یک شخصیت جدید در مجموع کار سختی نیست. اما اگر بخواهیم شخصیتی خاص و ماندگار کمیک‌استریپ خلق کنیم قطعا باید برای آن بیشتر زمان بگذاریم. 

طراحی یک کاراکتر خوب 

 

طراحی-کاراکتر-کمیک-استریپ

دنیای کمیک‌استریپ محل تولد تعدادی

 از بهترین و جذاب‌ترین شخصیت‌های کارتونی و سینمایی در جهان است. شخصیت‌هایی که همه آن‌ها را می‌شناسند و یادآوری‌شان لذتی عمیق و کودکانه در خاطره‌ها بر‌می‌انگیزد. از  تن‌تن و لوک خوش‌شانس و ملوان زبل گرفته تا حتی ابر‌قهرمان‌هایی مانند سوپر‌من، بت‌من‌، اسپایدر‌من و …

همه‌ی این شخصیت‌ها یک روز در کنج ذهن یک هنرمند خلاق آفریده‌شدند. اما رفته رفته سر و شکلی گرفتند و مرز‌های شهرت و محبوبیت را در‌نوردیدند. پس بدون شک شما هم می‌توانید خالق یک کاراکتر محبوب و دوست‌داشتنی باشید. کافی است دکمه‌ی روشن کردن خلاقیتتان را بزنید. دست به قلم شوید و برای آفرینش موجود مورد علاقه‌تان تلاش بکنید. 

مطمئن باشید که هیچ قاعده قانون خاصی برای آفرینش یک شخصیت وجود ندارد. هر کاراکتری بنا بر سلیقه و سبک آفریننده‌اش خلق می‌شود. اما در مجموع یک کاراکتر خوب و قوی کمیک‌استریپ چند ویژگی اصلی دارد. 

زندگی درونی طراحی شده

این مطلب احتمالا با‌اهمیت‌ترین بخش در طراحی یک کاراکتر قوی است. هر فرد مبتدی بلاخره می‌داند که یک کاراکتر‌ داستانی نیازمند شخصیت است. اما احتمالا شخصیت را صرفا منحصر به یک سری رفتار‌ و صفات می‌کند و کاری به علت و هدف آن رفتار‌ها ندارد.

اما هر کدام از ما تاریخچه‌ی جداگانه‌ای در زندگی‌ داریم. اتفاقات و تجربیاتی که بر شخصیت‌مان اثر‌‌ می‌گذارد و عقاید و جهان‌بینی خاصی که رفتار‌ها و تصمیماتمان را می‌سازند. کافی است تا نگاهی به خودمان بیاندازیم. این که در کجا به دنیا آمده‌ایم؟ کجا بزرگ شده‌ایم؟ مادر و پدر ما چه جور آدم‌هایی هستند؟ چه تجارب تلخ و شیرینی در زندگی داشته‌ایم؟ به چه چیزی علاقه داریم؟ از چه رفتاری بدمان می‌آید؟ چه عقایدی داریم؟ و هزاران سوال دیگر که ابعاد مختلف و پس‌زمینه‌های شخصیت ما را مشخص می‌کند. برای طراحی کاراکتر هم باید این نکات را در نظر بگیریم. وقتی آدم‌ها تجربه‌ها و تاریخچه‌های مختلفی داشته‌باشند. احتمالا برخوردشان با یکدیگر ماجرا‌های متفاوتی می‌آفریند.

به طور مثال

دو نفر را در نظر بگیرید که یکی که همیشه ثروتمند بوده و دیگری از کودکی در فقر بزرگ شده‌است. اگر این دو نفر را در سفر، کار، تفریح و… در کنار هم قرار بدهیم احتمالا کلی ماجرای جدید آفریده می‌شود که ناشی از همین پس‌زمینه‌ی متفاوت است.

وقتی خواننده با پس زمینه‌ی کاراکتر‌های ما آشنا شد آن زمان بین خودش و او احساس همذات پنداری برقرار می‌کند. مثلا در داستان اسپایدر‌من وقتی برای نخستین بار پیتر به قدرتی جادویی می‌رسد، تنها هدفش این است که به کمک این نیرو ثروتمند شود. اما کشته‌شدن عمویش به دست دزدی ناجوان‌مرد، پیتر را دچار تحول روحی عمیقی می‌کند. او به مسئولیت زیاد خودش پی می‌برد و از آن به بعد تصمیم می‌گیرد تا به مبارزه با افراد شرور بپردازد. بدین ترتیب مخاطبان اسپایدرمن وقتی کشته‌شدن عموی پیتر را می‌بینند به خوبی علت حوادث بعدی را در‌می‌یابند و دیگر می‌دانند که چرا پیتر برای مبارزه با افراد جنایت‌کار این ‌طور خودش را به آب و آتش می‌زند. 

البته پس زمینه‌ای که ما در طراحی شخصیت‌‌ها در نظر می‌گیریم خیلی هم لازم نیست مفصل باشد. علی الخصوص برای شخصیت‌های فرعی. راستش را بخواهید وسواس داشتن بیش از حد در جزئیات از اشتباهات متداول افراد مبتدی است پس هر چند باید آن را در نظر بگیرید اما خیلی هم وسواس به خرج ندهید.

یک نکته دیگر هم این که نگاه آدم‌ها به جهان هم بر روی انتظارات و خواسته‌هایشان اثر می‌گذارد و علت بسیاری از ماجرا‌ها می‌شود. مثلا پادشاهی مثل ژولیوس سزار را در نظر بگیرید که خودش بسیار قدرتمند است و فکر می‌کند که همه باید از او پیروی کنند و مردم دهکده‌ی کوچک آستریکس که اعتقاد دارند نباید زیر بار اطاعت از دیگران بروند و استقلال دهکده‌یشان باید حفظ بشود. همین دو نوع نگاه کافی است تا کلی ماجرای هیجان‌انگیز آفریده شود و مبارزات مردم این دهکده در قالب کمیک‌استریپ محبوب آستریکس درآید.

در همه‌ی شخصیت‌ها پنهان نشویم

بسیاری از نویسندگان همیشه بخشی از شخصیت خود را در کاراکتر مورد نظرشان بر جای می‌گذارند که این البته به واقعی‌تر شدن و قوی‌تر شدن داستان کمک می‌کند. ولی اگر در این راه بیش از حد افراط کنیم. احتمالا همه‌ی کاراکتر‌هایمان شکل هم می‌شوند. پس از این جهت باید حواسمان باشد که ویژگی‌های متنوعی را برای این کاراکتر‌ها در نظر بگیریم چون وقتی همه‌ی شخصیت‌ها شکل هم باشند دیگر داستانی برای گفتن باقی نمی‌ماند.

توجه به ویژگی‌های ظاهری 

 

کاراکتر‌های یک کمیک‌استریپ نه تنها باید شخصیت و خلق‌وخو‌های متنوعی داشته باشند بلکه قیافه‌ی ظاهریشان هم باید با یکدیگر فرق بکند. تفاوت چهره و قد و وزن و هیکل شخصیت‌ها موضوع مهمی است و کمک می‌کند تا خواننده آن‌ها را بشناسد و گیج نشود.

 اگر کاراکتر‌های شما همگی شکل هم باشند و تنها در مواردی جز‌ئی مانند رنگ مو، لباس و… فرق بکنند، احتمالا کار شما بی‌مزه و کلیشه‌ای از آب در‌می‌آید. هر چند خلق یک کاراکتر جدید بسیار سخت است و هم از این جهت است که بسیاری از هنرمندان از یک قیافه‌ی ظاهری خاص برای شخصیت‌هایشان بهره می‌گیرند. ولی این زحمت مضاعف برای طراحی کاراکتر‌های جدید  در نهایت به کار ارزش بیشتری می‌بخشد. مثلا به ظاهر خاص و منحصر به فرد دو شخصیت آستریکس و ابلیکس نگاه کنید. یکی کوتاه قامت است و دیگری درشت و چاق و بانمک. قرار گرفتن این دو هیکل متفاوت در کنار هم یکی از ویژگی‌های جذاب مجموعه‌ی آستریکس است.

ممکن است قبل از طراحی یک کاراکتر جدید بخواهید از آن تعداد زیادی مدل‌شیت بکشید. یعنی تصور کنید که از زاویه‌های متفاوت به شخصیت خود نگاه می‌کنید و حالت‌های گوناگون او را نقش می‌زنید. در این طراحی‌ها بهتر است هم کلوزآپ شخصیت را بکشید. یعنی بر روی چهره‌اش زوم کنید و هم از زاویه‌ای دور‌تر به او بنگرید. لباس‌های جور‌ و واجور تنش بکنید و برای کشیدن جزئیات لباسش وقت بگذارید. 

حالت‌های چهره‌ی یک کاراکتر هم مهم است. می‌توانید مدل‌شیت‌های مختلفی بکشید که چهره‌ی شخصیت شما را در حالت عصبانیت، خوشحالی، نگرانی و… نشان می‌دهد و بعد تصمیم بگیرید که کاراکتر مورد نظر بیشتر چه حالتی داشته‌باشد. مثلا چهره‌اش گیج باشد یا متفکر یا خنگ یا  هر حالت دیگری که مورد پسند شماست.

حفظ کردن ظاهر فیزیکی منسجم در تمام قصه برای هر کاراکتر چالش مهمی است و در همین مرحله است که مدل شیت‌ها می‌توانند به داد شما برسند. طراحی هزاران باره‌ی یک شخصیت کار دشواری است. پس سعی کنید شخصیتی بیافرینید که دوستش دارید تا از همنشینی با او و تکرار کردن هزار باره‌اش خسته و دلزده نشوید. 

حالت‌های مختلف چهره را بشناسیم.

حالت چهره در کمیک‌استریپ موضوع خیلی خیلی مهمی است. اصولا در طول روز چهره‌ی ما به هزاران شکل مختلف در می‌آید. مثلا نشان می‌دهد که درد داریم. خسته هستیم. ناراحتیم. تعجب کرده‌ایم. متفکریم. از دیدن دیگران خوشحالیم یا کلافه‌ایم و یا هزاران هزار پیام دیگر که به کمک عضلات چهره و حرکات آن‌ به دیگران منتقل می‌شود.

در مجموع ما ۶ حالت چهره‌ی پایه داریم که نشان‌دهنده‌ی احساسات اصلی‌مان هستند یعنی حالت‌های خشم، نفرت، ترس، ناراحتی و تعجب. این ۶ حالت مثل رنگ‌های پایه و اصلی می‌مانند که با ترکیب آن‌ها رنگ‌های دیگر ساخته‌می‌شوند. با ترکیب این حالت‌ها هم حالت‌های جدید به وجود می‌آیند. 

ترسیم حالت‌های چهره و توجه به آن‌ها  موضوع چالش‌برانگیزی برای تصویرگران است. هر‌چند که ما در طول روز به صورت عادی بار‌ها این حالت‌ها را در چهره‌ی دیگران می‌بینیم. اما برای ترسیم‌شان به توجه و دقت بیشتری نیاز داریم.

 باید به حرکت عضلات صورت‌ها دقت بکنیم. اگر احساس کردیم نیاز به مدل زنده داریم حتی می‌توانیم از دیگران کمک بخواهیم تا آن حالت‌ها را به خودشان بگیرند و بعد چهره‌یشان را به دقت ترسیم نماییم. بدین ترتیب احتمالا اثر واقعی‌تری بدست می‌آوریم و تبحر‌مان هم بیشتر می‌شود. حتی اگر کسی در اطرافمان نبود باز هم جای نگرانی ندارد. خودمان که هستیم. یک آیینه به دست بگیریم و از حالت‌های چهره‌ی خودمان استفاده ‌کنیم. 

توجه به زبان بدن 

کاراکتر-کمیک-استریپ

بدن‌ ما هم مانند چهره‌ی‌مان کلی حرف برای گفتن دارد و در موقعیت‌های گوناگون احساسات ما را به طرق مختلف به دیگران منتقل می‌کند. مثلا تا به حال دقت کرده‌اید که وقتی خجالت‌زده یا شرمنده می‌شویم. اشتباه می‌کنیم و شکست می‌خوریم. ناخوداگاه شانه‌هایمان می‌افتند تا بدنمان به دیگران این پیام را انتقال دهد که ناراحت هستیم؟ حتی آدم‌های ضعیف را هم اغلب با این خمودگی شانه‌ها می‌شناسیم. یا مثلا وقتی با کسی صمیمی می‌شویم و با او احساس راحتی می‌کنیم ناخودآگاه به او نزدیک می‎‌شویم و وقتی با کسی راحت نیستیم از او فاصله می‌گیریم؟ شاید حتی سر بر‌گردانیم و عقب برویم یا حتی نگاهمان را از او بدزدیم. ت

مام این موارد برای بیننده‌ی ما پیام مهمی دارد و به او نشان می‌دهد که ما تا چه حد با دیگری صمیمی هستیم. باقی اعضا و حرکات بدن هم به همین صورت است. هر عضو بدن به خودی خود می‌تواند پیام‌های زیادی منتقل کند. مثلا کسی را در نظر بگیرید که با بالا بردن بازو‌هایش و نشان دادن عضلاتش می‌خواهد به دیگران ثابت کند که تا چه اندازه نیرومند است.

توجه به زبان بدن در کمیک‌استریپ و فراگیری آن هر چند کاری زمان‌بر است. اما وقتی به این مطلب مسلط شدید به خوبی می‌توانید کمیک‌استریپ‌تان را سرشار از قدرت شخصیت‌پردازی، شور و نشاط زندگی بکنید. و صد البته توجه داشته‌باشید که حالت‌های بدن و چهره اغلب با یکدیگر هماهنگ هستند و در کنار هم باید به درستی ترسیم بشوند.

توجه به ویژگی‌های رفتاری

و نکته‌ی پایانی درباره‌ی خلق شخصیت کمیک‌استریپ هم همان است که اغلب ما به آن واقف هستیم یعنی دادن صفات و ویژگی‌های رفتاری خاص به یک کاراکتر. ویژگی‌های رفتاری کاراکتر به خوبی در ذهن خواننده می‌نشیند و بر جذابیت یک اثر می‌افزاید. برای مثال شخصیت‌های داستان تن‌تن را در نظر بگیرید. کاپیتان هادوک دوست صمیمی و یار همیشگی تن‌تن که با کوچکترین اتفاقی عصبانی می‌شود و به زمین و زمان لعنت می‌فرستد.

پروفسور تورنسل که گیج است و حواس درست و حسابی ندارد و گوشش هم خوب نمی‌شنود و دائم با کاپیتان بحث می‌کند. دو کارآگاه دوقلو و احمق داستان دوپونت و دوپونط که حتی نظر‌دادن‌شان هم مثل هم است و میلو سگ کوچک تن‌تن که حاضر است جانش را هم برای خبرنگار جوان ما به خطر بیاندازد. قرار گرفتن این شخصیت‌های بامزه در کنار تن‌تن موجب ماندگاری اثر شده و تک‌تک رفتار‌هایشان از ناسزاهای هادوک گرفته تا حرکات بامزه‌ی کاراگاه‌ها در ذهن خوانندگان نقش بسته‌است.

خلاصه این که خلق کاراکتر کار جذابی است. اما بلاخره مانند هر کار دیگری مقداری زمان‌گذاری و تلاش می‌خواهد. ولی به خودتان اطمینان داشته‌باشید. شما هم می‌توانید. پس قلم به دست بگیرید. شما خالق جذاب‌ترین و محبوب‌ترین کار‌اکتر‌های آینده‌ی کمیک‌استریپ هستید.

________________________________________________________________________________

  • کتاب هنر کمیک ۲ نوشته‌ی اسکات مک کلود، ترجمه‌ی فرناز خوشبخت
  • مقاله راز ماندگاری تن‌تن نوشته‌ سعید رزاقی
ساخت-کمیک-استریپ-خودتان-

ساخت کمیک استریپ

کمیک‌استریپ یک هنر تازه و جذاب است. هنری که نقاشی و قصه‌گویی را با یکدیگر تلفیق می‌کند. به کارتون و انیمیشن می‌ماند و مانند یک فیلم مهیج می‌تواند ساعت‌ها مخاطبان را با خودش همراه کند. فیلمی که به جای پرده‌های بزرگ سینما و قاب‌های تلویزیونی بر روی صفحات کاغذی نقش می‌بندد.

 دنیای کمیک‌ سرزمین آفرینش جذاب‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های کارتونی و سینمایی در یک قرن اخیر ‌است. به کمک کمیک‌استریپ می‌توان داستانی از تصاویر آفرید. شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی خلق کرد و با روایتی جذاب و دلنشین در ذهن و دل خواننده جای گرفت.

 کمیک‌استریپ وسیله‌ای برای نشان دادن افکار و احساسات ما به دیگران است. دریچه‌ای که رو به مخاطبان باز می‌شود و آن‌ها را به دنیای رنگی خیالات ما پرتاب می‌کند. پس شاید بد نباشد که شما هم قلم بدست بگیرید و کمیک‌استریپ خودتان را بیافرینید. برای خلق کمیک‌استریپ باید با تصویرگری و نویسندگی آشنا شوید و صد البته زیر و بم‌ها و اصول خاص کمیک‌ را هم بشناسید. ساختن کمیک‌استریپ احتمالا کار دشواری است. اما محصول نهایی می‌تواند خستگی راه را از تن بدر کند. پس با ما همراه شوید تا دست به قلم ببریم و از اصول آفرینش یک کمیک‌استریپ خوب سخن بگوییم.

قصه‌گفتن با تصاویر

از قدیم‌الایام وقتی کسی برای دیگری قصه می‌گفت همیشه دو انتظار اساسی از شنونده‌ی خود داشت. یکی این‌که به خوبی داستان را بفهمد و دیگر این‌که تا پایان قصه همراهی‌اش بکند. از جای خودش تکان نخورد و با تمام وجود غرق در قصه‌ بشود.

 برای این که هدف اول محقق شود قصه‌گو باید اصول ارتباط خوب را  بشناسد و داستانی واضح تعریف کند و برای هدف دوم یا باید هیجان قصه را بیشتر کند و یا محتوای داستان، شخصیت‌ها و ایده‌های آن را غنی‌تر سازد. البته باید بین هیجان داستان و واضح بودن آن تعادل ایجاد کرد. چون هیجان بیش از حد تعادل داستان را بهم می‌ریزد.

 پس شما به عنوان خالق کمیک‌استریپ باید تلاش کنید تا یک داستان واضح در عین حال جذاب بیافرینید. در دنیای کمیک‌استریپ این داستان‌ها به کمک تصاویر روایت می‌شوند و گاهی هم کلماتی در کنار‌شان می‌نشیند که مفهوم داستان را کامل‌تر می‌کند.

انتخاب‌های مهم در ساخت کمیک استریپ

خالق کمیک‌استریپ دائم در حال انتخاب است. مثلا انتخاب می‌کند که کدام لحظه از قصه‌اش را به تصویر بکشد و از کدام یک صرف‌نظر کند؟ از کدام فریم و قاب مخاطبان را به تماشای داستان ببرد؟ در هر پانل چه شخصیت‌ها و تصاویر و جزئیاتی را نشان بدهد؟ چه کلماتی در کنار تصاویر بیاورد؟ و نگاه خواننده را به چه ترتیبی بین تصاویر قاب‌شده حرکت دهد تا داستان را به خوبی در‌یابند؟ و صد البته در نهایت این انتخاب‌ها‌ست که تفاوت بین داستانی واضح و جذاب و یک داستان گیج‌کننده و کسالت‌آور را تعیین می‌کند. 

داستانی که در ذهن شما جا خوش کرده‌است باید در قالب قطعات و تصاویری قابل فهم در‌آید. قطعاتی که در کنار هم قرار می‌گیرند و در نهایت داستان را به خوبی نقل می‌کنند. در زبان کمیک استریپ به هر کدام از این قطعات یک پانل می‌گویند. پانل‌ها باید به حدی ساده و روان و به جا انتخاب شده‌باشند که اگر تصویری را برداریم معنای داستان به کلی عوض شود و این نشان می‌دهد که آن تصویر تا چه اندازه مهم است. 

قرار دادن پانل‌ها در کنار هم

انتقال از یک پانل به پانل دیگر می‌تواند:

  1. انتقال لحظه به لحظه: انتقال پانل به پانل می‌تواند به صورت لحظه‌ای باشد. مثل ترسیم لحظه‌ به لحظه‌ی باز شدن یک چشم و… این نوع از انتقال برای داستان‌هایی مناسب است که روایت آرامی دارند و می‌خواهند بر روی یک مطلب خاص مثل تغییرات چهره و… تمرکز کنند.
  2. انتقال به شیوه‌ی بازی به بازی: در این شیوه کارتونیست‌ها برای هر بازی، رفتار یا حادثه صرفا یک لحظه را انتخاب می‌کند. چنین روایتی سرعت داستان را بالا می‌برد و برای داستان‌هایی مناسب است که پر از حادثه و ماجرا باشند. مثل تصویر زیر از کتاب ماجراهای شازده کوچولو که به خوبی حرکت و رقابت بین شازده کوچولو و موجود شرور مقابلش را نشان می‌دهد. شازده کوچولو در یک تصویر به ناگاه تغییر می‌کند و نوع تصاویر به خوبی هیجان را منتقل می‌کند.آموزش-ساخت-کمیک-استریپ-min
  3.  سوژه به سوژه: نوع دیگری از انتقال بین پانل‌هاست. مانند شرایطی که دو نفر گفت‌و‌گو می‌کنند و دوربین از چهره‌ی یک نفر به چهره‌ی دیگری حال گردش است. مانند تصویر زیر که دوربین یک بار بر روی مار سیاه متمرکز می‌شود و بار دیگر بر روی چهره‌ی شخصیت دیگر داستان می‌ایستد.آموزش-ساخت-کمیک--min
  4. صحفه به صفحه: این نوع انتقال ناگهان ما را از یک زمان و مکان به زمان دیگری می‌برد. انتقال صفحه به صفحه برای نشان دادن فواصل زیاد زمانی و مکانی مفید است و داستان را کوتاه و خلاصه می‌کند. مثل این پانل‌ها از مجموعه داستان گلبرگ که از یک یادآوری ساده آغاز می‌شود و بعد به یک سال پیش باز می‌گردد و سفری به اقلیم کردستان را روایت می‌کند. ساختن-کمیک
  5. انتقال بی‌ارتباط: انتقال پانل‌ به پانل حتی می‌تواند بی‌ارتباط با یکدیگر باشد.

این‌ها چند نمونه از انتقال‌های پانل به پانل هستند که در داستان‌های کمیک‌استریپ به کار می‌روند. از این به بعد هنگام مطالعه‌ی کمیک‌استریپ می‌توانید به نحوه‌ی انتقال پانل‌ها بیشتر دقت بکنید و انواع دیگر انتقال پانل را هم بشناسید.

انتخاب فریم

ساخت کمیک استریپ بی‌شباهت به فیلم‌برداری نیست. خالق کمیک‌استریپ از زاویه‌ی دوربین خودش ما را به تماشای داستان می‌برد. گاهی روی تصویر یک شخصیت زون می‌کند. مانند تصویر سمت راست از چهره‌ی شازده‌کوچولو

create-comic-2

گاهی هم دوربین را عقب‌تر می‌برد تا فضای اطراف را به بیننده نشان بدهد. مانند تصویر سمت چپ. بدین ترتیب به خواننده کمک می‌کند تا در فضای داستان قرار بگیرد و حال و هوای آن را احساس کند. گاهی می‌توانیم سوژه را از زاویه‌ی پایین ببینیم و به او ابهت و عظمت ببخشیم. گاهی هم دورشدن از سوژه گزینه‌ی مناسبی است که اطلاعات زیادی درباره‌ی صحنه‌ی نمایش و فضای اطراف سوژه در اختیار بیننده قرار می‌دهد.

create-comic-

برای روایت کمیک‌استریپ خودمان مثل یک فیلم‌بردار حرفه‌ای می‌توانیم از انواع و اقسام فریم‌ها با توجه به هدف داستان بهره ببریم. هم‌چنین می‌توانیم پس‌زمینه‌ها را ساده یا پر از جزئیات ترسیم کنیم. کشیدن تصویری با جزئیات بسیار هر چند کار پر زحمتی است اما به خوبی می‌تواند حس و حال فضا را به خواننده انتقال بدهد. همه‌ی این‌ فریم‌ها قابل انتخاب است و بستگی به نیاز داستان و هدف شما دارد.

انتخاب کلمات ساخت کمیک استریپ 

در کمیک‌استریپ بار اصلی روایت داستان بر عهده‌ی تصاویر است. اما همان‌طور که در بیشتر آثار کمیک‌استریپ می‌بینیم، کلمات هم در کنار تصاویر جا خوش کرده‌اند تا محتنوای داستان‌ها‌ را بهتر انتقال بدهند. چون برخی از مفاهیم صرفا از طریق کلمات قابل بیان هستند. این کلمات در نهایت قدرت داستان را بالاتر می‌برند و ارتباط بین پانل‌ها را بهتر می‌کنند. 

کلمات و تصاویر باید به نحوی منسجم و در کنار یکدیگر قرار بگیرند. به طوری که خواننده در مجموع، متوجه حرکت چشم خود از یکی بر دیگری نشود. 

برای نمایش گفت‌وگوی بین شخصیت‌ها و بیان افکار آن‌ها می‌توان از بالن‌های گفتگو استفاده کرد. بالن‌های گفتگو اشکالی هستند که به صورت قراردادی در کمیک‌استریپ‌ها طراحی می‌شوند و افکار شخصیت‌ها و صحبت‌های رد و بدل شده بین آن‌ها را در دل خود می‌گنجانند. این بالن‌ها اغلب به به صورت رو به رو هستند.

comic-smoke

انتخاب جریان ساخت کمیک استریپ 

در ساخت کمیک استریپ ، نحوه‌ی قرار دادن پانل‌ها در کنار یکدیگر موضوع مهمی است.این پانل‌ها می‌توانند به صورت ساده در کنار یکدیگر قرار بگیرند. 

ساخت-کمیک_استریپ

یا مانند تصویر رو به رو قاب‌بندی‌های خلاقانه‌تری داشته‌باشند. 

کمیک-استریپ-ساختن

در هر ردیف می‌توان به صورت ساده دو، سه و… پانل قرار داد یا پانل‌ها را به شکل  دیگری با یکدیگر ترکیب کرد. به هر حال به هر صورت که پانل‌ها را در کنار یکدیگر قرار می‌دهیم باید به خاطر داشته‌باشیم که خواننده‌ باید بتواند داستان را به راحتی مطالعه کند. گیج نشود و به خوبی دریابد که خط سیر داستان و قرار‌گیری پانل‌ها به چه صورت است. طبق قرار‌دادی نانوشته پانل‌ها از راست به چپ و از بالا به پایین خوانده می‌شوند و این قانون درباره‌ی بالن‌های گفت‌و‌گو هم صدق می‌کند. البته در مجموع راهی وجود ندارد که خواننده را محبور کنیم تا مطابق با مسیر مورد نظر ما تصاویر را دنبال کند اما با کسب تجربه احتمالا می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که توجه خواننده‌ی از کجا به کجا معطوف می‌شود.

در نهایت این‌که…

حتما به خاطر داشته‌باشید که کمیک‌استریپ خود را پس از پایان  به دوستی، آشنایی، کسی نشان بدهید و نظر او را جویا شوید. مطمئن باشید که نظر یک مخاطب عادی گاهی بهترین وسیله برای فهمیدن نقاط قوت و ضعف یک اثر است.

حالا که با اصول طراحی کمیک‌استریپ تا حدودی آشنا شده‌اید می‌توانید دست به قلم ببرید و خالق کمیک‌استریپ خود‌تان باشید. در این مرحله احتمال دارد که داستان شما با اسکچ زدن( کشیدن طرح اولیه‌ی سریع و خام) از داستان آغاز شود و بعد شما به فکر دیالوگ‌ها، تصاویر، سیر کلی داستان، روایت و… بیافتید. احتمال هم دارد که کل فیلم‌نامه‌ی داستانتان را از قبل بنویسید و سپس دست به طراحی آن بزنید و حتی ممکن است یک پانل شسته رفته بسازید که نمی‌دانید  قرار است بعد از آن چه اتفاقی بیافتد.

به هر طریقی که آغاز می‌کنید به خودتان اطمینان داشته‌باشید. این کار هم مانند هر هنر دیگری نیازمند صبر، استقامت، سعی و خطا و تمرین است. پس یک نفس عمیق بکشید. دست به قلم ببرید که دنیای رنگارنگ کمیک‌استریپ‌ها با صدای بلند شما را فرا می‌خواند. 

__________________________________________________________________________________

  • کتاب هنر کمیک ۲ نوشته‌ی اسکات مک کلود، ترجمه‌ی فرناز خوشبخت
  • معرفی بالون‌های گفتار در سایت ویکی‌پدیا
داستان-کوتاه-و-تفاوتش-با-رمان

داستان کوتاه و تفاوتش با رمان

 

 بسیاری از رمان‌نویسان اولین تجربه‌‌ی ورودشان به دنیای نویسندگی خلاق با آفرینش داستان کوتاه بوده‌است. در وهله‌ی نخست، نوشتن داستان‌کوتاه آسان‌تر به نظر می‌رسد، اما در اصل مهارت زیادی می‌خواهد.

داستان کوتاه چیست؟

در ساده‌ترین تعریف، اغلب نویسندگان، ویراستاران و ناشران، داستان‌کوتاه را داستانی می‌دانند که حداکثر ۵۰۰۰ کلمه داشته‌باشد. رمان کوتاه معمولا از داستان‌کوتاه طولانی‌تر است و غالبا بین ۵ تا ۴۰ هزار کلمه دارد. 

داستان‌کوتاه روایت برشی از زندگی است و در بهترین شکل همان زندگی است که در حجمی به اندازه‌ی یک کپسول جا‌گرفته‌باشد. با خواندن داستان‌کوتاه، زندگی را از زاویه‌ی دید راوی می‌بینیم و صداها، افکار و اعمال شخصیت‌ها را رصد می‌کنیم و در نهایت آن‌چه از گفتار و رفتار شخصیت‌ها در لحظات سرنوشت‌ساز زندگی یاد می‌گیریم به ما بصیرت بهتر درک شرایط را می‌دهد. 

داستان‌کوتاه چه تفاوتی با رمان دارد؟

هم داستان‌کوتاه و هم رمان هر‌دو به ما کمک می‌کنند تا خود و جهانمان را بهتر بشناسیم. البته هر‌یک به شیوه‌ی متفاوت و خاص خودشان عمل می‌کنند. تفاوت آشکار این دو در ظاهر صرفا طولانی بودن متن رمان است اما این تنها وجه تمایز این دو نیست.

  • زمان روایت و یگانه بودن داستان: هر رمان احتمالا یک داستان اصلی و تعدادی داستان فرعی دارد که در زمانی طولانی رخ می‌دهد اما در داستان‌کوتاه تنها یک داستان آن هم در زمانی کوتاه به وقوع می‌پیوندد.
  • ضرباهنگ: جنبه‌ی دیگر داستان‌ کوتاه که وجه تعیین‌کننده‌ای در آن دارد، ضرباهنگ یا سرعت داستان است. داستان‌کوتاه جملات زیادی ندارد و هریک از این جملات باید بتواند قصه را به نحوی به پیش براند. اگر در داستان‌کوتاه بخواهید قبل از آن که به عناصر اصلی داستان بپردازید، صفحات زیادی را به توصیف شخصیت‌ها اختصاص دهید تا صحنه را برای بازگو کردن آن‌چه رخ داده آماده کنید زمان از دست می‌رود و صبر و حوصله‌ی خواننده رو به اتمام می‌گذارد. پس نویسنده‌ی داستان کوتاه باید سریع وارد اصل موضوع شود.
  • زاویه دید: از تفاوت‌های دیگر داستان‌کوتاه با رمان، نحوه به کار‌گیری زاویه‌دید در آن‌هاست. در رمان از زاویه دیدهای مختلفی استفاده می‌شود. مثلا در داستان “کوهستان سرد” اثر چارلز فرایزر هر‌کدام از دو شخصیت اصلی قصه، ماجرای آشنایی و جدایی‌شان را مجزا و از دید خود تعریف می‌کنند. اما در داستان‌کوتاه به علت کمبود فضا چنین امکانی وجود ندارد. اگر در یک داستان‌کوتاه بخواهیم از زاویه‌دیدهای مختلف استفاده کنیم، استحکام داستان بهم می‌ریزد و موجب می‌شود تا شخصیت‌ها برای خواننده به سرعت شناخته نشوند.
  • شروع سخت داستان‌کوتاه: شروع یک قصه همیشه دشوارترین قسمت داستان است. خواننده‌ی داستان‌کوتاه باید سریع جذب و وارد جریان داستان شود. در این‌جا مانند رمان نمی‌توان زمان زیادی را صرف کرد و پس از توضیحات بسیار وارد ماجرای اصلی داستان شد. شروع داستان لحن داستان را مشخص می‌کند. شخصیت‌ها را معرفی می‌کند و تصمیم خواننده را تعیین می‌کند که این قصه را باید بخواند یا آن‌که رهایش کند؟ شروع قوی و معروف داستان “گردن‌بند” گی‌دو موپوسان نمونه‌ی مناسبی برای یک شروع خوب قصه است.
  • پایان بندی خوب : پایان داستان هم درست مانند شروع آن مهم است و نوشتن آن کاری دشوار می‌باشد. بهترین پایان‌بندی در داستان کوتاه کشمکش‌های قصه را حل می‌کند و نشان می‌دهد که شخصیت‌ها یا موقعیت‌های آن‌ها چه‌طور تغییر می‌کنند. پایان‌بندی تاثیر‌گذار اغلب خوانندگان را شگفت‌زده می‌کند و احساس رضایت‌بخشی به آن‌ها می‌بخشد.

ویژگی‌های کلی داستان‌کوتاه

داستان-کوتاه

  • موضوعی ساده دارند؛ موضوعی که معمولا این امکان را می‌دهد که قصه در مدت زمان کوتاهی اتفاق بیافتد.
  • تعداد شخصیت‌های آن‌ها کم است و به سرعت نشو و نمو می‌کنند.
  • گفت‌و‌گوها و حوادث، سیر داستان را به پیش می‌برد.
  • از زاویه دید یک نفر بیشتر استفاده نمی‌کنند. 
  • ضرباهنگ سریعی دارند.
  • با شروعی گیرا آغاز می‌شوند.
  • روایت قصه تا پایان آن مسیری مستقیم دارد.
  • این داستان‌ها غالبا پایانی قوی دارند که قصه را کامل می‌کنند و خواننده را به درک مطلبی نائل می‌کنند که به آن‌ها احساس رضایت می‌بخشد.
  • پیرنگ و شخصیت‌هایی دارند که بینش تازه‌ای به خواننده می‌دهد. 

در نوشتن داستان‌کوتاه باید توجه داشت که قصه حال و هوای واحدی داشته‌باشد و تمام جملات همسو با این حال و هوا باشند. 

 داستان‌کوتاه و گفت‌و‌گو

داستان خوبی که اصلا گفت‌و‌گو ندارد و در آن تنها از روایت استفاده شده، حتما وجود دارد. اما گفت‌و‌گوهای واقعی و خوب ارزش و تاثیر هر قصه موثری را چندین برابر می‌کند. اصلا چه راهی بهتر از این که داستانی را شخصیت‌هایش شرح بدهند؟ اگر داستانی پیرنگ و شخصیت‌های جالب و جذابی داشته‌باشد به احتمال زیاد خوانندگان می‌خواهند بدانند آن‌ها چه چیزی برای گفتن دارند. گفت‌و‌گو به صحنه‌های قصه جان می‌بخشد و آن‌ها را واقعی‌تر جلوه می‌دهد. 

با استفاده از گفت‌و‌گو خواننده درک عمیق‌تری از شخصیت‌های قصه و خصوصیاتشان به دست می‌آورد. وقتی شخصیتی حرف می‌زند، مستقیماً ذهنیت و فکر خود را به خواننده منتقل می‌کند. ما از گفت‌و‌گوی بین شخصیت‌ها متوجه می‌شویم که منطقی هستند یا نه؟ شادند یا غمگین؟ از کجا آمده‌اند؟ چه چیزی را دوست دارند؟ از چه بدشان می‌آید؟ هدف و آرزویشان چیست؟ و…

 هم‌چنین شخصیت‌ها با صحبت درباره‌ی حوادث و درگیری‌های خود با آن حادثه و احساساتشان موجب می‌شوند تا پیرنگ داستان(روابط علت و معلولی بین حادثه‌ها) واضح‌تر شود. در نتیجه در فهم بهتر داستان موثر هستند. 

با گفت‌و‌گو می‌توان روابط بین شخصیت‌ها را ترسیم کرد و نشان داد که چگونه این روابط در لحظات کشمکش تغییر می‌کند و به این طریق اطلاعات مهمی به خواننده منتقل کرد. 

در قصه می‌توان حتی از مونولوگ استفاده کرد. مونولوگ گفت‌و‌گوی درونی شخص با خود است که ما را با تردیدها، آشفتگی‌ها، احساسات و افکار شخصیت آشنا می‌کند.

داستان کوتاه بنویسید

داستان‌کوتاه شروع خوبی برای نویسندگی است پس شما هم می‌توانید قلم به دست بگیرید و با آفرینش داستان‌کوتاه قدم به این وادی بگذارید. قالبی که زمینه‌ای برای تمرین بسیاری از رمان‌نویسان است. هم‌چنین با مطالعه‌ی آثار برجسته‌ی داستان‌کوتاه می‌تواند بر قدرت قلم خود در این عرصه بیافزایید. پس درنگ نکنید. 

_______________________________________________________

منبع: وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق.

کتاب-کودک-و-نوجوان

برای کودک و نوجوان کتاب بنویسیم.

بسیاری از نویسندگان تازه‌کار تصور می‌کنند که نوشتن کتاب‌های کودکان راه آسانی برای شروع راه نویسندگی است. هر چند کتاب‌های کودکان معمولا خیلی کوتاه‌تر از کتاب‌های بزرگسالان هستند و بیشتر حجم آن‌ها را تصویر تشکیل می‌دهد تا کلمه و از این جهت نوشتن آن‌ها آسان‌تر به نظر می‌رسد اما در حقیقت نوشتن برای بچه‌ها کاری کارستان است.

نویسندگان کودک نه تنها به مهارت‌های نویسندگی برای بزرگسالان و درک دنیای آن‌ها نیاز دارند، بلکه باید بتوانند دنیا را از چشم کودکان هم ببینند و با آگاهی یک بچه‌ی نوپای پر‌جنب و جوش و یا با چشمان نوجوانی حیران و جویای تجربه به همه چیز نگاه کنند.

بهترین کتاب‌های کودکان، کتاب‌های بزرگسالانی نیستند که فقط یکی دو درجه رقیق شده‌باشند. بلکه این کتاب‌ها با صدایی خاص حرف می‌زنند. صدایی که برای مخاطب کودک آشناست و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. کتاب‌های کودک و نوجوان آثار ادبی هستند و نوشتن آن‌ها به هیچ‌وجه یک کار سرسری نیست. بسیاری از این کتاب‌ها به مسائل اجتماعی، عاطفی، نژادی، زیست محیطی و…  می‌پردازند و از این طریق ضمن آموزش دادن به کودکان، آن‌ها را سرگرم می‌کنند.

 

ویژگی‌های یک نویسنده‌ی موفق ادبیات کودک و نوجوان

برای این‌که یک نویسنده‌ی موفق کودکان باشیم باید همیشه به خاطر بسپاریم که برای چه کسانی قلم به دست گرفته‌ایم. نویسندگان کودک معمولا برای هم‌کوک شدن با مخاطبانشان به دوران بچگی خودشان فکر می‌کنند و سعی می‌کنند اسباب‌بازی‌ها، رنگ‌ها، بازی‌ها، علایق و حتی عواطف و زبان و احساسات آن دوران را به خاطر بیاورند. البته بخش عمده‌ای از خاطرات دوران کودکی همه‌ی ما به فراموشی سپرده شده اما اگر با دقت به تماشای بچه‌ها بنشینیم حتما در‌می‌یابیم که چه چیزهایی آن‌ها را جذب و خشنود می‌کند و یا احتمالا  آشفته و ناراحتشان می‌سازد.

می‌توانیم چیزهایی را به خاطر بیاوریم که در کودکی به آن‌ها علاقه داشتیم و به این فکر کنیم که چه چیزی در آن‌ها بود که این‌طور ما را به دنیای خاص خودش جذب می‌کرد. همچنین خواندن آثار کلاسیک موفق کودک و نوجوان که بچه‌ها قرن‌ها عاشق آن‌ها بوده‌اند راه بسیار خوبی است تا بفهمیم چه مطالبی برای مخاطبان ما اهمیت دارد.

طبقه‌بندی کتاب‌های کودکان

این کتاب‌ها را اغلب برحسب سن خوانندگانشان طبقه‌بندی می‌کنند. بعضی نویسنده‌ها فقط برای یک مقطع سنی خاص می‌نویسند چون یک دوره از کودکی‌شان را بهتر به خاطر می‌آورند و با آن احساس راحتی بیشتری می‌کنند برخی هم فرزندانشان در آن مقطع سنی هستند و از آن‌جا که هر روز با آن‌ها زندگی می‌کنند و سر و کله می‌زنند پس این مقطع زمانی را بیشتر می‌شناسند. البته همه‌ی نویسندگان هم محدود نیستند و برخی برای دو یا سه رده‌ی سنی کتاب می‌نویسند و با جمعیت بیشتری از کودکان ارتباط می‌گیرند.

این طبقه‌بندی براساس ویژگی‌های هر دوران است. دوران نخستین زندگی کودک که او خردسال محسوب می‌شود را می‌توان به دو دوره‌ی پیش از یادگیری زبان و پس از آن تقسیم کرد. در دوران نخست کودک بیشتر به تصویر علاقه دارد و در دوره‌ی دوم روابط منطقی را تا حدودی درک می‌کند اما توانایی درک حوادث پیچیده را ندارد. این توانایی‌ها رفته رفته با افزایش سن بیشتر می‌شود و آثار نوشته‌شده هم متناسب با آن‌ها تغییر می‌کند.

کتاب‌هایی برای کودکان خردسال

ادبیات-کودک-و-نوجوان

با این‌که چندسال طول می‌کشد تا خردسالان بتوانند خود کتاب بخوانند اما از صدای کلماتی که دیگران برای آن‌ها می‌خوانند خوششان می‌آید. والدینی که می‌خواهند محیط پراحساسی برای نوزاد و یا فرزند خردسال خود فراهم کنند به دنبال کلمات و عباراتی می‌گردند که گوش‌نواز باشند. این کتاب‌ها، کلمات و صداهای موزون را به کار می‌برند تا توجه خردسالان را جلب کنند، به آن‌ها اطمینان و آرامش بدهند و کمکشان کنند تا با خانواده ارتباط بهتری بگیرند. این کتاب‌ها معمولا مجموعه‌ی مصوری از لالایی‌ها، اشعار موزون کودکان و قصه‌هایی معمولی هستند که برای خردسالان با لحن معمولی و یا با آواز خوانده می‌شوند.

از این دسته کتاب‌ها می‌توان به مجموعه کتاب ارتباط با کودک اشاره کرد که شامل چهار کتاب مادر و دختر، پدر و دختر، مادر و پسر و پدر و پسر است. روایت موزون این کتاب‌ها می‌کوشد تا از زبان والدین، عشق و محبت سرشار آن‌ها به کودک را توصیف کند و موجب دلبستگی بیشتر بین آن‌ها بشود.

 

کتاب‌هایی برای کودکان نوپا

همین که بچه‌ها کمی بزرگ‌تر شدند و بنا را بر راه رفتن و دویدن ‌گذاشتند دیگر با همه‌چیز کار دارند. در این سن، کودکان از گوش سپردن به کتاب‌هایی که کلمات و تصاویر در آن به دقت انتخاب شده‌ و گوش و چشم‌نواز باشد، لذت می‌برند. در این مقطع، بچه‌ها روابط منطقی را تا حدودی می‌فهمند اما در درک حوادث پیچیده ناتوان هستند. آن‌ها دوست ندارند که مدت زمان زیادی بنشینند و به یک داستان گوش بدهند. پس معمولا داستان و موضوع آن باید بسیار کوتاه باشد و در کنار تصویرهای بزرگ و خوش آب و رنگ قرار بگیرد. برای افزایش مهارت زبانی هم باید داستان با کلماتی ساده و همراه با قافیه و تکرار بیان شود تا بچه‌ها بتوانند به راحتی آن‌ها را فرابگیرند.

کتاب‌های بچه‌های نوپا بیشتر بر روی رابطه‌ی آشنا برای بچه‌ها یعنی رابطه‌ی بین کودک و پدر مادر تاکید می‌کنند. گاهی هم شخصیت‌های داستان از دنیای حیوانات انتخاب می‌شوند و مثل آدم‌ها با بچه‌ها حرف می‌زنند. برخی کتاب‌ها هم چندان داستانی نیستند بلکه به معرفی کلمات و مفاهیم می‌پردازند. این کتاب‌ها ممکن است حتی بی‌کلام باشند و صرفا تصاویری خوش رنگ و نگار را ارائه ‌بدهند.

ادبیات-کودک-و-نوجوان

کتاب‌های مصور برای بچه‌های کودکستانی و دبستان

کتاب‌های مصوری که برای بچه‌های کودکستانی و دبستانی تنظیم می‌شود معمولا بیشتر از کتاب‌های بچه‌های نوپا به داستان متکی هستند و بچه‌هایی که تا حدودی لغات و اصطلاحات را آموخته‌‌باشند از دنبال کردن شخصیت‌ها در خلال داستان و حوادث لذت می‌برند.

کلمات این کتاب‌ها بیشتر از کتاب‌هایی است که برای کودکان نوپا تهیه می‌شود و متوسط تعداد کلماتشان هزار کلمه است. هرچند، برخی تنها ۱۵۰ کلمه یا کمتر دارند. در این کتاب‌ها تصاویر بیشتر جذاب هستند و بار معانی بر دوش آن‌هاست. از آن‌جا که تعداد کلمات کم است پس باید به دقت انتخاب شوند و برای شنوندگان کم سن‌و‌سال جذاب باشند. هیچ کلمه‌ای نباید اضافی باشد. این داستان‌ها باید یکراست سر اصل مطلب بروند و فوری احساس شنونده را در چنگ بگیرند و با ایجاد حس تعلق، خواننده‌ی کنجکاو را تا پایان داستان با خود همراه بکنند و در نهایت به پایانی خوب و راضی‌کننده برسانند.

برای خلق این کتاب‌ها لازم نیست که شما به عنوان نویسنده لزوما تصویرگر هم باشید. ناشر کتاب، خود تصویرگر مناسب می‌یابد. حال اگر تصاویر طراحی‌شده مناسب نبود. آن وقت نویسنده باید بگوید که چگونه تصاویر کتابش ترسیم شوند تا داستانی که به خودی خود کامل است، اعمال و شخصیت‌هایش هم تصویری بشوند.

در هر صفحه از این کتاب‌ها معمولا ۱۰۰ کلمه بیشتر وجود ندارد و هر چند کلمه هم که وجود داشته‌باشد بازهم باید فضای کافی برای تصویر در نظر گرفته شود. موضوعات این کتاب‌ها باید مورد علاقه‌ی بچه‌ها باشد و می‌تواند به موضوعاتی ارزشمند هم بپردازد. از این دست کتاب‌ها می‌توان به کتاب داستان فطرس اشاره کرد.

وقتی بچه‌ها کمی بزرگ‌تر شدند و می‌خواهند به دنیای کتابخوانی قدم بگذارند کتاب‌هایشان می‌تواند کمی پیچیده‌تر و پرحادثه‌تر بشود و حجم نوشته در  کمی افزایش یابد. خواندن این‌کتاب‌ها به بچه‌ها احساس توانمندی می‌دهد و با جملات کوتاه و سرراست آن‌ها را به مطالعه و کتابخوانی ترغیب می‌کند. البته این آثار همچنان باید مصور باشند. از این دست کتاب‌ها می‌توان به کتاب مادر، ضریح، کبوتر، راز دعبل، سلام بر وحی، ارمغانی از آسمان و نمازی دیگر اشاره کرد.

ورود به دنیای نوجوانی

رفته رفته با افزاش سن کودک و نزدیک‌شدن به دوران نوجوانی اهمیت داستان در کتاب پر‌رنگ‌تر می‌شود و حجم تصاویر کاهش ‌می‌یابد. کتاب‌های فصل‌دار بسیاری در این سنین برای بچه‌ها تهیه می‌شوند که از نمونه‌های جهانی آن می‌توان به مجموعه داستان “رامونا”،  “هری پاتر” و مجموعه داستان “بچه‌های بدشانس” اثر لمونی اسنیکت اشاره کرد.

فصل‌های این داستان‌ها به حدی کوتاه هستند که نوجوان در یک نشست می‌تواند آن را تمام کند. این کتاب‌ها معمولا به روابط بین دوستان، حیوانات، موقعیت‌های سخت زندگی، آشفتگی‌های خانوادگی و ماجراجویی‌های طنزآمیز می‌پردازند. در این‌جا شخصیت‌ها هم بیشتر رشد و نمو می‌کنند و هم جامع‌ترند. داستان‌های این چنینی می‌توانند به تجربیات نوجوانی، خواسته‌ها و نیازها و رویاهای نوجوانان بپردازند. برای مثال رامونا دخترکی شلوغ‌کار و شنگول و بامزه است که فکر می‌کند خودش به تنهایی می‌تواند اتوبوس مدرسه را براند. قلدرمآبانه با خواهرش دعوا می‌کند و به سرعت درگیر حوادث و موقعیت‌هایی می‌شود که برای کودکان بسیار آشنا می‌باشد.

نوع دیگری از کتاب‌های این چنینی قالب جذاب کمیک را بر می‌گزینند و نوجوانان را با تصاویر و دیالوگ‌ها به دل حوادث و اتفاقات می‌برند. این نوع کتاب‌ها به دنیای کارتون و انمیشین بیشتر نزدیک هستند تا رمان. از این دست کتاب‌ها می‌توان به مجموعه کتاب سهراب بزرگ مرد کوچک، مجموعه گلبرگ، شاهزاده کوچولو و مولوی‌نامه اشاره کرد. این کتاب‌ها می‌توانند نوجوانان را به دنیایی فانتزی ببرند یا آن‌ها را درگیر تجربه‌های دوران بزرگسالی بکنند.

کتاب برای نوبالغان

بچه‌هایی که به سال‌های آخر راهنمایی و دوران خستگی‌ناپذیر نوجوانی وارد می‌شوند داستانی جذبشان می‌کند که از لحاظ سرشت خیلی شبیه به رمان‌های بزرگسالان است. داستان‌هایی که دربردارنده‌ی ماجراهای عاشقانه ( البته نه عشق بی‌پرده)، ارزش‌ها، تخیلات (داستان‌های فانتزی)، دوستی‌ها، زندگی خانوادگی و … هستند و گاهی خواننده را درگیر حوادث پیچیده‌ای می‌کنند که احساسات او را به شدت بر‌می‌انگیزند. علایق بچه‌های دبیرستانی مانند ورزش، نمایش، رفتن به باشگاه و گردش و … باید جایی در طرح داستان داشته‌باشند و قهرمان‌های قصه از بین نوجوانان ۱۳ تا ۱۹ ساله انتخاب بشوند. از نمونه‌های مشهور کلاسیک و جهانی این نوع داستان‌ها می‌توان به کتاب “آرزوهای بزرگ” اثر چارلز دیکنز و کتاب “اما” اثر جین آستین اشاره کرد.

آثار غیر داستانی جذاب برای کودک و نوجوان

هر‌چند کودکان در هر سنی که باشند از لم دادن و شنیدن داستان‌های جذاب لذت می‌برند اما خیلی از آن‌ها هم عطش سیری‌‌ناپذیری برای به دست آوردن اطلاعات دارند. حتی کم سن و سال‌ترین بچه‌ها هم دوست دارند چیزهایی از اتومبیل‌ها، کامیون‌ها، گربه‌ها، دایناسورها و… بدانند. این کتاب‌ها ساعاتی لذت‌بخش برای بچه‌ها فراهم می‌کنند و به آن‌ها این امکان را می‌دهند تا به کشف دنیاهای تازه بپردازند. این کتاب‌ها می‌توانند در مورد هر موضوعی نوشته شوند. تصاویر در آن‌ها اهمیت زیادی دارند و به شناخت کامل‌تر بچه‌ها از دنیای اطرافشان کمک می‌کنند.

نوشتن این کتاب‌ها هم کاری جذاب و هیجان‌انگیز است و هم راهی برای نویسندگان است تا به کار نویسندگی  کودک و نوجوان بپردازند بی‌آنکه گرفتار پیچیدگی داستان‌نویسی مانند طراحی شخصیت، گفت‌و‌گو، صحنه‌پردازی و… بشوند. اگر می‌خواهید آثار غیر داستانی برای کودکان بنویسید چند نکته‌ی زیر را حتما در نظر بگیرید:

  • موضوع شما باید متناسب با گروه سنی مد نظرتان باشد.
  • نویسنده‌ی کتاب باید یاد بدهد و از موعظه بپرهیزد.
  • نویسنده خود باید از قبل در مورد موضوع به خوبی تحقیق کرده‌باشد.
  • کتاب نباید حوزه‌ی وسیعی را در بربگیرد. مثلا شرح کوتاه یک نبرد از یک جنگ کفایت می‌کند و لازم نیست تمام رویدادهای آن جنگ بیان بشود.
  • موضوع کتاب باید به خوبی خواننده را جذب بکند.

از این دست کتاب‌هامی‌توان مجموعه کتاب ریاضی در طبیعت، ریاضی در علم، ریاضی در فضا و تجربه‌های علمی شگفت‌انگیز نیروها و حرکت از نشر آثار سبز را نام برد.

_____________________________________________________________________________________

منابع:

  • وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق
  • www.tazeha.pub
خلق-داستان-و-ترویج-کتاب-خوانی

ترویج کتابخوانی (قسمت سوم؛ خلق داستان)

قصه‌گویی یکی از تفریحات مسلم بشر از زمان‌های بسیار کهن است. چشم که می‌بندیم به راحتی می‌توانیم اجداد غارنشینمان را تصور کنیم که به دور گرمای آتش جمع شده‌اند و شب‌های طولانی غار را با شنیدن داستان‌های هیجان‌انگیز به سر می‌آورند. 

خلق داستان یعنی قدم زدن در دنیای شیرین تخیلات. داستان‌ها زندگی را آن‌گونه روایت می‌کنند که ما دوست داریم. در چنین دنیایی شخصیت‌ها، زندگی، جامعه و جهان همگی همان شکلی هستند که می‌پسندیم و  شب‌ها در رویاهایمان به تماشا می‌نشینیم. شخصیت‌های قصه به دلخواه ما سخن می‌گویند، راه می‌روند، حتی گاهی حرف دل ما را با دیگران در میان می‌گذارند. پس قصه‌ها راهی برای سرک کشیدن به درون انسان‌ها هستند. 

بنابر‌این به عنوان پدر و مادر،‌ می‌توانیم برای راه یافتن به دنیای کودک خود و فعال کردن تخیلاتش، او را دست به قلم کرده و به داستان‌نویسی تشویق کنیم. داستان‌‌های کوتاه یا بلندی که آفریده‌ی ذهن کودک هستند و دریچه‌ای رو به دنیای مطلوب او می‌شوند.

خلق داستان

خلق داستان چه تاثیری روی کودک می‌‌گذارد؟

 وقتی کودک داستان‌ می‌نویسد، شخصیت‌ها به ناگاه یکی پس از دیگری در ذهنش جان می‌گیرند و حادثه‌ها پی‌در‌پی رقم می‌خورند. گاهی این اشخاص خیالی به حدی همدلی خالق خود را بر‌می‌انگیزند که او را غمگین کرده یا به خنده وا‌می‌دارند. ادامه‌ی این روند، رفته‌رفته کودک را به شنیدن و فهمیدن داستان‌های دیگران تشویق می‌کند و چه منبعی بهتر از کتاب‌‌ها می‌تواند پاسخ‌گوی این نیاز باشد؟!

این بار کودک با اشتیاق بیشتری به سراغ کتاب‌ها علی‌الخصوص کتاب‌های داستان می‌رود. جایی که قصه‌ها اغلب با تصاویر همراه شده و جذابیتی چند برابر دارند. خواندن کتاب داستان در نوشتار کودک بسیار موثر افتاده و آهسته آهسته به نوشته‌های او سر و شکل می‌دهد. 

کتاب‌های داستان، همراه خوب بچه‌ها هستند. آن‌ها را به دنیای فانتزی و مطلوب خود می‌برند و با کشش روایت‌هایشان ساعت‌های متمادی با ایشان همکلام می‌شوند. این انس و الفت کودک با کتاب در این سن می‌تواند باب مناسبی برای دوستی بین این دو باشد. کتاب‌های کاغذی از این طریق در دل بچه‌ها جا باز کرده و تا دوران پیری در کنار آن‌ها باقی می‌مانند.

پس هرچه زودتر کودک خود را به عنوان یک قصه‌گوی توانا به رسمیت بشناسید. به او میدان بدهید تا داستان‌های کوتاه و بلند خود را بیافریند و مطمئن باشید که این کار به طرز شگفت‌آوری کودکان را به مطالعه‌ی کتاب، علی‌الخصوص کتاب‌ داستان ترغیب می‌کند.

نویسنده-خلاق-شویم

چگونه نویسنده خلاق باشیم؟

نویسندگی خلاق عبارت جذابی است. اصلا هرمطلبی که با خلاقیت همراه باشد، جذاب به نظر می‌رسد. انسان خلاق، کارهایی متفاوت و تازه می‌آفریند و با تازگی آثارش توجه دیگران را به خود جلب می‌‌کند. احتمالا شما هم می‌خواهید یک نویسنده خلاق باشید. نویسنده‌ای که نامش در عالم ادبیات می‌درخشد و آثارش در شمار پر‌فروش‌ترین آثار جهان است.

 نویسندگی خلاق مانند هر کار دیگری شجاعت می‌خواهد وقتی شجاعانه نوشتن همه‌چیز شما بشود، آن‌گاه می‌توانید پایداری و استقامت کنید. ممکن است دوستان، همکاران، والدین، فرزندان، حتی شرکا یا همسرتان با گفتن عبارتی که خودتان می‌دانید سعی در مایوس کردن شما داشته باشند، تا شکست بخورید و آینده را تیره‌و‌تار ببینید. اما بدانید که چنین توصیه‌ها و شرایط مایوس‌کننده‌ای همواره سد راه دائمی نویسندگان بوده‌. پس همان‌طور که نویسندگان بزرگ بر این شرایط غلبه کرده‌اند شما هم حتما می‌توانید بر آن غلبه کنید.

شما هم می‌توانید یک نویسنده خلاق باشید. وقتی قلم به دست می‌گیرید و برای نویسنده‌شدن تلاش می‌کنید  یعنی شما عاشق کلمات هستید. یعنی از رنگ، عطر و بوی کلمات لذت می‌برید. یعنی تجربه و احساساتی دارید که می‌خواهید با دیگران به اشتراک بگذارید و می‌خواهید آن‌ها در بهترین و جذاب‌ترین قالب ممکن ارائه بدهید. پس با ما همراه شوید تا چند راهکار را مرور کنیم. راهکارهایی که در درجه‌ی نخست مهارت نویسندگی شما را تقویت می‌کنند و در درجه‌ی دوم کمک می‌کنند تا شما نویسنده خلاق تری باشید:

جایی مناسب برای نوشتن پیدا کنید.

تجربه‌ی بسیاری از نویسندگان نشان می‌دهد که محیط و تجهیزاتی که با شخصیت و سبک‌کار نویسنده هماهنگ باشد، موجب می‌شود تا او صفحات خالی پیش‌رویش را نهایتا با محتوایی قابل قبول پر کند. بنابراین بنشینید و با خود فکر کنید که دوست دارید چگونه مطالعه کنید، به چه صدایی حساس هستید، حواستان چگونه پرت می‌شود، نظم و ترتیب کاریتان چه‌طور است، آیا به حضور کسی در کنارتان نیاز دارید؟

فردی ممکن است با کوچکترین صدایی حتی صدای تیک‌و‌تاک ساعت حواسش پرت شود و نیاز به محیطی ساکت و آرام داشته‌باشد. در حالی که دیگری حتی با صدای موسیقی‌‌ای که دائم پخش می‌شود هم به راحتی به کار خود ادامه می‌دهد. یک نفر در تنهایی تمرکز بیشتری دارد در حالی که دیگری در محیط شلوغ هم به راحتی تمرکز می‌کند. تمام این موارد به خود شما بستگی دارد.

چشم‌اندازها را در نظر بگیرید.

برخی نویسندگان اگر از محل کارشان چشم‌اندازی به اطراف داشته‌باشند، حواسشان پرت می‌شود و هر‌چیزی که چشم آن‌ها را بگیرد تمرکزشان را بهم می‌زند. در حالی که برای برخی دیگر داشتن چشم‌انداز دلپذیر، می‌تواند الهام‌بخش و مشوق خلق اثر باشد. پنجره‌ای رو به باغ یا دیدن طلوع خورشید برفراز شهر، آرامش و دید لازم برای نوشتن را به چنین اشخاصی هدیه می‌کند. اگر از لذت منظره‌ی بیرونی خاص محرومید، می‌توانید با قرار دادن چند شاخه گل تر و تازه روی قفسه‌ی کتاب‌هایتان و یا تصویری از آخرین سفر یا عکس دسته‌جمعی خانوادگیتان، فضایی الهام‌بخش بیافرینید. حتی اگر محدوده‌ی کار شما آشپزخانه یا گوشه‌ی زیر‌زمین هم باشد، نصب پوستر یا نقاشی آرامش‌بخش می‌تواند به کمک شما بیاید.

بدون دفترچه یادداشت از خانه بیرون نروید.

عادت کنید با دفترچه یادداشت‌تان این طرف و آن طرف بروید. وقتی نویسندگی را شروع می‌کنید می‌بینید که فکرها، عبارات، سوالات و کشفیات به طرز عجیبی در تمام روز و شب در ذهنتان جرقه می‌زند. برای این‌که این جرقه‌ها محو و نابود نشوند دفعه‌ی بعد که به یک لوازم‌فروشی رفتید، چند دفترچه یادداشت تهیه کنید. سپس هر‌کدام را به همراه یک قلم کوچک و مداد هر‌جایی که فکر می‌کنید مناسب است بگذارید. کنار میز، در کیف پول یا جیبتان، داخل ماشین، آشپزخانه یا هرجای دیگری که به نظرتان می‌رسد.

هرگاه در حالت نا‌امیدی یا در حال ماموریت هستید یا در بزرگراه به سمت محل کارتان می‌روید و ناگهان کلمه مناسبی به ذهنتان می‎‌رسد فورا آن‌ها را یادداشت کنید. هرچند این رفتار ممکن است از نگاه دیگران غیر‌عادی به نظر بیاید اما فکرها و راهکارهای بزرگ به همین شکل، ظاهر و به سرعت ناپدید می‌شوند و شما نمی‌دانید که نور خلاقیت در نویسندگی چه زمانی می‌درخشد؟

ترس را کنار بگذارید.

وقتی محل نوشتن و ابزار کار را مشخص کردید دیگری بهانه‌ی خاصی ندارید. زمان، زمان نوشتن است. وقت آن است که ببینید چگونه فکری که در سرتان می‌چرخد را می‌توانید به یک داستان کوتاه تبدیل کنید یا مثلا یک خاطره‌ی دوست‌داشتنی دوران کودکی‌تان را بنویسید یا چه طور خطر کنید و در یک قالب جدید متن را بگنجانید.

نویسنده-خلاق

بر ترس خود غلبه کنید و بنویسید. ترس است که مانع نوشتن می‌شود نه فقدان استعداد. بسیاری از افراد به خاطر ترس نهفته در وجودشان دست به قلم نمی‌برند. گاهی سوالاتی به ذهن انسان متبادر می‌شود مانند این‌که من چه کسی هستم؟ چه حقی برای سخن گفتن دارم؟ اگر سخن بگویم چه کسی گوش می‌دهد؟ و هزار و یک سوال دیگر که قدرت قلم را رفته رفته محو و نابود می‌کند.

اما باید بدانید که شما انسانی خاص هستید و داستان‌های خاصی برای گفتن دارید. اگر با شور سخن بگویید مطمئن باشید که بسیاری از ما گوش فرا‌می‌دهیم. همه ما برای زندگی به داستان نیاز داریم و با داستان‌ها زنده‌ایم. کلام شما زاویه‌ی دید دیگری از هستی را به ما نشان می‌دهد و زندگی را در نگاهمان بزرگ‌تر می‌کند.

نویسنده خلاق باید دائم بنویسد.

هنوز هم ممکن است اندکی تردید داشته‌باشید و این مطلب شما را آزار بدهد. از خود بپرسید که آیا واقعا می‌توانم بنویسم؟ آخر چه‌طور وقت می‌کنم؟ اصلا مردم نوشته‌های مرا می‌خوانند؟ آن‌ها در مورد من و کارم چه قضاوتی می‌کنند؟ 

نویسنده خلاق شدت کار ساده‌ای نیست. طاقت و اراده می‌خواهد. همه از انجام آن واهمه دارند. از نویسندگان مشهور گرفته تا نویسندگان تازه‌کار. اما آن‌ها چگونه بر ترس خود غلبه می‌کنند؟ بسیار ساده. آن‌ها می‌نشینند و می‌نویسند. هر‌ روز و دائم و تا آن‌جا که می‌توانند می‌نویسند. احساس می‌کنند که سرشان برود هم باید بنویسند. آن‌ها هم می‌ترسند اما نمی‌گذارند که ترس مانعشان بشود. با این روند در نهایت ترسشان معمولا فروکش می‌کند. 

قریحه‌ی خلاقیتتان را بیدار کنید.

قدرت خلاقیت در همه‌ی ما وجود دارد. مهم این است که چگونه با آغوش باز از آن استقبال کنیم و موضوعات را به شیوه‌ای جدید و نو ارائه بدهیم. برای افزایش خلاقیت می‌توانیم راهکارهای زیر را در پیش بگیریم:

  •  در رفت‌و‌آمدهای روزمره به دنبال مسیر جدید باشید. برای مثال امروز از یک مسیر جدید به منزل بازگردید و در راه با چشمانی باز، اطراف را بنگرید.
  • به چیزهایی نگاه کنید که معمولا به آن‌ها بی‌توجه بودید مثل زیبایی و گوشتالو بودن یک هلو، آمیزش رنگ‌ها بر تنه‌ی یک درخت، رایحه و صدای صبحدم و…
  • خود را در هنر غرق کنید. آبرنگ به دست بگیرید، استاد آشپزی شوید، باغچه بکارید، از مناظر زیبا عکش بگیرید.
  • بگذارید تخلیتان پویا شود. خیال‌بافی کنید. مثلا درباره‌ی مردمی که از خیابان می‌گذرند داستان بسازید.
  • خود را در جهان غرق کنید. به نحوه‌ی گفت‌و‌گوی مردم توجه کنید. در خیابان، کافه، بزرگراه‌ها، بازارها. به نحوه‌ی راه رفتنشان دقت کنید. آواها و رنگ‌ها را بیابید. خیابان‌های شلوغ، جنگل‌ها، مزارع و خلاصه‌ هر فضایی که در دسترس شماست را با تمام وجود تجربه کنید.

 با هر روشی که می‌توانید، تلاش کنید تا نهال شور و شوق، کنجکاوی، هوشیاری، انرژی و افکار تازه‌ی یک انسان خلاق، آرام آرام در وجودتان نهادینه شود.

وقت بتراشید.

سعی کنید وقت پیدا کنید. از آن‌جایی که نوشتن برای شما بسیار مهم است پس برای خود وقت بتراشید. ولو این‌که فکر کنید که نمی‌توانید. اگر سحرخیز هستید. کمی زودتر از حد معمول از خواب بیدار شوید. اگر شب‌زنده‌دار هستید می‌توانید بعد از شام یا وقتی همه خواب هستند به سراغ نوشتن بروید. می‌توانید برای نوشتن کتابخانه یا پارک را انتخاب کنید.

روزهای پایان هفته زمان بیشتری به نوشتن اختصاص بدهید. حتی می‌توانید لیستی از افرادی تهیه کنید که می‌توانند کمک‌حال شما باشند تا وقت اضافی در طول روز بیابید. از پرستار بچه گرفته تا نظافتچی و… هرچند ممکن است این امر برای شما هزینه‌بردار باشد اما احتمالا نوشتن برای شما مهم‌تر است. به خاطر داشته باشید که هرروز نوشتن تنها راه پیشرفت در زمینه کسب مهارت‌های نویسندگی خلاق است. پس وقت پیدا کنید و دائما بنویسید.

از پیش آماده باشید.

وقتی زمان شما تنگ است. از قبل همه چیز را  برای زمان نوشتن آماده کنید مثلا اگر با مداد و کاغذ می‌نویسید، مداد را از قبل بتراشید و دسته کاغذ خود را آماده بگذارید. حتی اگر ساعت منظمی برای نوشتن دارید بهتر است به دوستان یا خانواده سفارش کنید که در این زمان کمتر با شما تماس بگیرند و در اتاقتان را بزنند.

دستتان را برای نوشتن قوی‌تر کنید.

راه دیگری که می‌توانید دستتان را موقع نوشتن روی فرم نگه دارید افزایش مهارتتان با نگارش انواع دیگر نوشته‌هاست. مثلا قبل‌ترها مردم نامه‌نگاری می‌کردند و از این طریق از حال یکدیگر با‎‌‌خبر می‌شدند. همان نوشته‌های دفترچه یادداشت هم می‌تواند تمرین مناسبی برای شما باشد. جان کلام این‌که هر متنی که می‌توانید بنویسید تا فضا، روحیه و انرژی مثبت مورد نیاز برای هدایت خلاقیتتان را به وجود بیاورید.

روحیه‌ی انتقادپذیریتان را افزایش دهید.

بسیاری از ما احتمالا وقتی بخواهیم کار خود را در معرض نقد دیگران قرار بدهیم بی‌اختیار به دنبال افراد مشخصی می‌گردیم که به ما انرژی مثبت بدهند و در حل مشکلات و درک مفاهیم همراهیمان کنند. اما وقتی از دیگران درخواست می‌کنیم تا کار ما را بخوانند باید منتظر نظرات مثبت و منفی آن‌ها هم باشیم و در نهایت این نقطه نظرها می‌تواند بسیار مفید باشد.

 در مجموع برای این که راحت‌تر با انتقاد‌ها رو‌به‌رو بشوید یادتان باشد که این کار شماست که دیگران درباره‌ی آن قضاوت می‌کنند نه شخصیت شما و باز هم فراموش نکنید که مهم نیست که کلمات افراد چقدر تند و تیز باشد یا این‌که حتی نظرشان درست باشد یا نه قضاوت نهایی با خود شماست. این شما هستید که باید حرف‌های معقول و منطقی را بپذیرید و باقی کلام را رد کنید. در نظر داشته‌باشید که شما نمی‌توانید همیشه همه را راضی نگه‌دارید اما این‌که فقط خودتان از متنی که نوشتید راضی باشید هم درست نیست.

قالب خودتان را بعنوان یک نویسنده خلاق انتخاب کنید.

 قالب خودتان را انتخاب کنید. ببینید با چه قالبی آشنایی بیشتری دارید و با آن راحت‌تر هستید. با داستان کوتاه، رمان، نمایش‌نامه یا انواع دیگر نوشته. این جزئی از آماده‌شدن برای نوشتن است. برای این‌که بتوانید قالب مورد علاقه‌تان را پیدا کیند، سعی کنید آثار متنوع و زیادی را مطالعه کنید. حتی اگر کاملا با فرم خاصی آشنا هستید و فکر می‌کنید باید از همان چارچوب نویسندگی پیروی کنید باز هم لازم است قبل از نوشتن قالب‌های دیگر را بیازمایید. چون زمانی که به جایگاه نویسنده‌ای بزرگ مانند چخوف یا اسکار وایلد برسید، آن‌گاه در‌می‌یابید که قالب‌های دیگر نویسندگی بر قالبی که شما انتخاب کرده‌اید تاثیر می‌گذارد و آن‌ها را پربار‌تر می‌کند. پس آن‌زمان با اشتیاق به قالب‌های دیگر هم می‌پردازید و این به آفرینش یک نویسنده خلاق کمک می‌کند.

با خلاقیت از پس نوشتن برمی‌آیید.

نوشتن صرف نظر از آن‌که در چه قالبی می‌نویسید در مجموع کار دشواری است و برای تبدیل شدن از ایده و مفهوم تا یک اثر قابل قبول مسیر دشواری را طی می‌کند. در هنگام طی مراحل مختلف نوشتن مدام عقب و جلو می‌روید. مثلا از خودتان می‌پرسید آیا شخصیت من می‌تواند در این‌جا چنین صحبتی بکند؟ آیا آوردن این صحنه ضروری است ؟ آیا تاریخی که بیان می‌کنم صحیح است ؟ 

در ابتدا ممکن است که این تصمیم‌ها دشوار به نظر بیاید اما هرچه بیشتر می‌نویسید احساس می‌کنید که بهتر می‌توانید تصمیم بگیرید و در نهایت این خلاقیت شماست که باعث می‌شود از این مراحل با موفقیت بگذرید و یک نوشته‌ی دقیق، بکر و زیبا بیافرینید.

__________________________________________________________________________

منبع: وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق. تهران: انتشارات سوره مهر

داستان-کارآگاهی

چگونه یک داستان کارآگاهی بنویسیم؟

داستان‌های کارآگاهی شاخه‌ای از داستان‌های پلیسی هستند که در آن‌ها اغلب جنایتی رخ می‌دهد و بازرس و کارآگاه چه حرفه‌ای و چه غیر حرفه‌ای درباره‌ی موضوع این قتل تحقیق می‌کنند. از انواع این داستان‌ها می‌توان رمان کارآگاه خصوصی، داستان‌های وارونه، داستان‌های جنایی، داستان‌های پلیسی و … را نام برد.

داستان کارآگاهی در گذر زمان 

این نوع داستان قدمتی دیرینه دارد. برای مثال می‌توان از داستان‌های چینی کهن گنگ آ “قضیه‌ یادداشت‌های دادگاه دولتی” نام برد که قدیمی‌ترین داستان کارآگاهی شناخته شده‌است یا داستان قدیمی “سه سیب” در مجموعه‌ی کهن هزار و یک شب که توسط شهرزاد قصه‌گو نقل می‌شود و به روایت تلاش وزیر هارون‌الرشید برای یافتن یک قاتل می‌پردازد.

داستان-کاراگاهی

اما گذشته از دوران کهن، داستان کاراگاهی واقعی انگلیسی زبان در سال ۱۸۴۱ میلادی با انتشار داستان “جنایت‌های کوچه مورگ” توسط ادگار آلن پو آغاز می‌شود. این داستان کوتاه تقریبا دستورالعمل کامل نظری و عملی یک داستان کاراگاهی است. در سال ۱۸۷۱ میلادی کارآگاه معروف شرلوک هلمز با قلم سرآرتور کانون دویل ظهور می‌کند. شخصیتی که تا به امروز برترین نام در ادبیات پلیسی می‌باشد. شرلوک هلمز به سرعت مرزهای شهرت و محبوبیت را در می‌نوردد.

هنگامی که هلمز در قسمت پایانی داستان به دست خالقش کشته می‌شود، شدت خشم و انزجار عمومی مردم، نویسنده را به ستوه می‌آورد و در نهایت او را مجبور به نوشتن داستانی دیگر و زنده کردن دوباره کارآگاه می‌کند. داستان‌های کارآگاهی و کارآگاه خصوصی با گذر زمان تغییراتی متناسب می‌پذیرند و به داستان‌هایی از نوع پلیسی، وارونه و … تبدیل می‌شوند.

چگونه داستان کارآگاهی بنویسم؟

قتل، موضوع محوری داستان‌های کارآگاهی است. خواننده در پی آن است که در نهایت همه‌چیز را بداند، معمای قتل را حل کند و پرده از راز پنهانی داستان بردارد. جنایت ممکن است با انگیزه‌های مختلفی مانند نفع مالی، محافظت از منزلت و اعتبار، انتقام و… صورت گیرد. زمان ارائه‌ی قتل در این داستان‌ها بهتر است در آغاز داستان باشد تا به خواننده،‌ انگیزه‌ی ادامه‌ی مطالعه و کشف حقیقت را بدهد.

کشف حقیقت با استفاده از سرنخ

 کشف حقیقت در این‌جا با ارائه‌ی آرام آرام سرنخ‌ها و گره گشایی‌ها در طول داستان میسر است. نویسنده باید حقایق ساده را پیش چشم خواننده بگذارد. البته نباید در ارائه‌ی سرنخ‌ها عجله کرده و داستان را لو بدهد. بلکه حل معما باید آن قدر کشش داشته باشد که خواننده را تا پایان داستان با خود همراه کند. می‌توان سرنخ‌ها را به صورت پوشیده و پنهان در طول داستان بیان کرد. برای مثال در ذیل روایت به تفنگی اشاره می‌شود که به مردی روستایی تعلق دارد و به دیوار تکیه داده‌ شده‌ و برای شکار از آن استفاده می‌شود. در وهله‌ی نخست این مطلب امری عادی به نظر می‌رسد اما در ادامه‌ی داستان می‌بینیم که خود این تفنگ یک سرنخ مهم است.

در این‌جا معقول و منطقی بودن قتل مهم است. قتل نباید این‌قدر دور از ذهن باشد که به جای مجذوب کردن خواننده او را سر‌در‌گم کند یا برعکس جدی گرفته نشده و موجبات خنده باشد. حوادث باید علت و سبب داشته باشند و داستان از پیرنگ محکمی برخوردار باشد. هرچه پیرنگ محکم‌تر باشد، داستان قابل قبول‌تر است. فرض کنید جنازه‌ای پیش‌روی خواننده‌ی خود گذاشته‌اید که به آن تیغ‌های جوجه تیغی چسبیده‌است. حال باید سعی کنیم روش قتلی برای او بیابیم که معقول و منطقی به نظر برسد و خواننده آن را بپذیرد. در این‌جا شاید با کم کردن تعداد تیغ‌ها بتوان شیوه‌ی باورپذیری برای قتل ایجاد کرد و این امر را مقدور ساخت.

در انتخاب تعداد اشخاص مظنون هم باید دقت کرد. حضور چهار مظنون در داستان کفایت می‌کند. چون خواننده می‌خواهد همه‌ی جزئیات را بداند و ارائه‌ی جزئیات شخصیت‌های بیشتر، کاری دشوار و گیج‌کننده است.

در مجموع، داستانی بهتر نوشته می‌شود و نویسنده می‌تواند بهتر آن را امتداد بدهد که براساس مشاهدات و تجربیات خود او باشد. در مورد داستان‌های جنایی این تجربه را می‌توان با مطالعه‌ی صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها بدست آورد. همان طوری که بسیاری از نویسندگان غربی این اتفاقات واقعی را شالوده‌ی داستان خود قرار داده‌اند. برای مثال می‌توان از رمان در “کمال خونسردی” اثر ترومن کاپوتی نام برد که براساس مدارک تاریخی و واقعی و بر پایه‌ی جنایتی هولناک در ایالت کانزاس نوشته‌ شده‌است.

کارآگاه؛ محور اصلی داستان کارآگاهی

کارآگاه‌های بزرگ مانند شرلوک هلمز و پوآرو تصویری از اسطوره‌ها هستند. شخصیت‌هایی که بیش از آن‌چه در ظاهر نشان می‌دهند، نمونه‌ای جهانی محسوب می‌شوند. یک کارآگاه بزرگ همه‌ی تصویرهای داستان کاراگاهی را نشان می‌دهد، تصویرهایی موازی از شاعرها و دانشمندهای بزرگ و موفق که اسرار هویت انسانی را کشف می‌کنند و قدرت نفوذ به ذهن انسان‌ها را دارند. 

در داستان کارآگاه خصوصی، کارآگاه نیازی ندارد که حرفه‌ای باشد. کارآگاه خصوصی از امتیازاتی برخوردار است و بی‌نیاز از دانستن مقررات پلیسی و طرز کار پلیس واقعی است. پس برای توصیف او کافی است که بر خصوصیات فردیش تمرکز کنید و چنان بنویسد که گویی او را می‌شناسید. حتی می‌توانید شخصی را نمونه قرار بدهید که برای شما کاملا آشناست. برای مثال خانم مارپل به عنوان یک زن روستایی کنجکاو، شخصیتی کاملا آشنا و ملموس برای نویسنده و خوانندگان است.

پس در خلق داستان‌های کارآگاهی باید شخصیتی را به عنوان کارآگاه انتخاب کنید که خصوصیات روحی او برای شما آشنا باشد. اگر شخصی را به عنوان کارآگاه انتخاب کردید که قابلیت‌هایی بی‌اندازه برتر از خودتان دارد یا هوشمندتر است یا به طبقه‌ی بالاتری از شما تعلق دارد. قاعدتا باید سعی کنید که از کارآیی و بصیرتی که آن‌ها برخوردارند، اطلاعات بیشتری کسب کنید. در اینجا شاید یک شخص پایین‌تر و کم‌هوش‌تر از شما هم بتواند گزینه‌ی مناسبی باشد و به موفقیت داستانتان بیانجامد. برای مثال آگاتا کریستی برای خلق شخصیت پوآرو ابتدا به یک جوان بی‌اهمیت مدرسه‌‌ی کارآگاهی می‌اندیشد. اما بعد می‌بیند که دیدن دنیا از چشم یک جوان چقدر دشوار است. پس با توجه به نگاه خود یک مرد بلژیکی باوقار و جاافتاده را انتخاب می‌کند که لباس کارآگاهی به حقیقت برازنده‌ی قامت اوست.

در داستان‌های کارآگاهی نوعا یک شخصیت همراز هم وجود دارد که کارآگاه به او اعتماد می‌کند و اسرار مگو و رازها و برداشت‌های خود را با او در میان می‌گذارد. این شخصیت یک فرد عادی و ساده لوح است که به دنبال کارآگاه راه می‌افتد و سوالاتی از او می‌پرسد که هر خواننده‌ای دلش می‌خواهد ذیل داستان از کارآگاه بپرسد. نمونه‌ی خوب شخصیت همراز واتسون است که با شرلوک هلمز نابغه همراه می‌شود. ادگار آلن پو نخستین بار در داستان‌های کارآگاهی شخصیت همراز را می‌آفریند و به یکی از ویژگی‌های ثابت این داستان‌ها تبدیل می‌کند. 

داستان‌های وارونه

داستان‌های کارآگاهی در این زمان دیگر خواستار ندارند و با گذر روزگار جای خود را به انواع دیگری از داستان‌های پلیسی داده‌اند. داستان‌های وارونه یکی از انواع جدید داستان‌های پلیسی است که از همان آغاز، ارتکاب قتل را نمایش داده و تلاشی برای پنهان کردن قاتل ندارد. قاتل داستان در نهایت با وجود طرح و نقشه‌ی دقیق برای قتل‌ها ردی از خود برجای می‌گذارد و گرفتار پلیس، یک فرد کاربلد و یا یک وکیل ماهر می‌شود که می‌خواهد با دلایل محکم او را پای میز محاکمه بکشاند. این داستان‌ها بیشتر به تلاش برای یافتن قاتل معطوف هستند.

داستان پلیسی

در این نوع داستان، پلیس جای کارآگاه خصوصی را می‌گیرد و دیگر قرار نیست که یک فرد به تنهایی معمای قتل را حل کند بلکه حل معما یک فعالیت جمعی محسوب می‌شود. دیگر صحنه‌ی جنایت از نگاه یک نفر دیده نمی‌شود بلکه ماموران مختلف پلیس و کارشناس‌های جور‌وا‌جور آزمایشگاه هم آن را بررسی می‌کنند و مامور مورد نظر هم مانند یک رهبر پشت میز خود می‌نشیند و کارها را اداره می‌کند. 

 ماموران پلیس در حین انجام وظیفه‌ی خود تابع قانون و مقررات و روند کاری هستند و برای خلق این داستان‌ها باید ریزترین این نکات حتی احترام به مافوق هم ذکر بشود. البته در جریان روایت لازم نیست که همه‌ی روند کار مانند تک‌تک بازجویی‌ها مورد بررسی قرار گیرد. بلکه ذکر برخی از مطالب هم کفایت می‌کند و به کار بردن شگرد نویسندگی می‌تواند خشکی پروسه‌ی اداری را کمرنگ کند. در این داستان‌ها نویسنده ناگزیر است که برخی موارد را جعل کرده و با خلاقیت خود، مواد و مصالح مورد نظر را از همان بازجویی‌ها و تحقیق‌ها بدست بیاورد.

در‌ این‌جا نویسنده احتمالا بخواهد شخصیت انسانی مامور پلیس را هم  نشان بدهد تا در چشم خواننده به عنوان یک انسان عادی جلوه کند، نه یک ابر زن و یا یک ابر مرد. پس نویسنده در حین نوشتن باید تا جای ممکن خود را به جای مامور پلیس بگذارد و مانند او فکر، رفتار و احساس کند. 

اگر پلیس مورد نظر ما برجسته است این برجستگی در مقایسه با سایر همکارانش یا در روند کاری و با نمایش شایستگی‌های او در بازجویی‌ها و تحقیقات مشخص می‌شود. در ارائه‌ی این داستان‌ها می‌توان به زندگی خانوادگی پلیس یا ماجرای عشقی او هم اشاره کرد. اتفاقاتی که بر کار و روحیه‌ی او اثر می‌گذارد و بر روند داستان موثر است.

اگر شما هم علاقه‌مند به نوشتن داستان‌های پلیسی هستید، مراجعه به صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها در هفته و ماه گذشته و یا سرزدن به یک مامور پلیس در همسایگی یا آشنایان را به شما توصیه می‌کنیم تا به حقیقت‌نمایی داستان شما کمک کند و منبع خوبی برای ایده‌ها و طرح‌های شما باشد.

__________________________________________________________________

منبع: میر‌صادقی، جمال (۱۳۹۴). داستان‌های پلیسی. 

هنر نقالی و پرده خوانی

پرده خوانی و تفاوت آن با نقالی

 عبارت نقالی برای همه‌ی ما آشناست و احتمالا با شنیدن این نام تصویر مردی در ذهنمان جان می‌گیرد که بر بلندای سکویی در یک قهوه‌خانه ایستاده و عصا بر دست و با هیجان بسیار روایتی از شاهنامه را نقل می‌کند. اما شاید کمتر کسی از ما تاکنون نام هنر قدیمی پرده‌ خوانی را شنیده‌باشد. 

 پرده خوانی که از آن با عنوان هنر صورت‌خوانی هم یاد می‌شود، نوعی نقالی با تصویر است که به مراسم‌های مذهبی به ویژه عاشورا تعلق دارد. به عبارت دیگر پرده‌خوانی تکامل‌یافته‌ی هنر نقالی است که برای اثرگذاری بیشتر با نقاشی همراه شده‌است.

 این هنر با وجود شباهت‌های فراوان با نقالی تفاوت‌های عمده‌ای هم با آن دارد. برای مثال پرده‌خوانی یک مراسم مذهبی است و هدف پرده‌خوان و مردمی که تماشاچی اجرای او هستند، دریافت ثواب و کسب رضایت الهی می‌باشد و با وجود قدرت سرگرم‌کنندگی که دارد مانند نقالی برای سرگرمی صرف به کار نمی‌رود. پرده‌خوانی در اصل یک اجرای نمایشی بوده‌است که اغلب در ایام سوگواری یا ایامی از روزهای هفته که مردم به امور دینی می‌پرداختند، در زیارتگاه‌ها، قبور متبرکه و امامزاده‌ها توسط پرده‌خوان به اجرا در‌می‌آمده و مردم را برای یک مراسم مذهبی به دور خود جمع می‌کرده‌است. 

 پرده خوانی نمایشی است که از سه جزء داستان، نقاشی و بازیگر تشکیل می‌شود.

هنر نقالی و پرده خوانی

اهمیت “داستان” در پرده خوانی

قصه‌گویی در ایران تاریخچه‌ای طولانی دارد و به ایام ایران باستان باز‌می‌گردد. اما مدت زمان زیادی لازم بود تا در مسیر قصه‌گویی، داستان‌های پرده خوانی با ذوق و قریحه‌ی ایرانی و به کمک منابع اسلامی قدم به عرصه‌ی وجود بگدارند.

 شش قرن از اسلام گذشته بود که روایت‌های پراکنده‌ی عاشورایی شکل مقتل به خود گرفتند. مقتل‌هایی که به شرح مصائب امام حسین(ع) و خاندان ایشان می‌پرداختند. اما مهم‌ترین منبع پرده‌ها و تعزیه‌های حسینی کتاب “روضه‌الشهدا” است که ملاحسین واعظ کاشانی در قرن نهم هجری آن را نگاشته‌است. 

روضه‌الشهدا یک اثر دراماتیک یا نمایشی است. واعظ به خوبی با ویژگی‌های یک داستان نمایشی آشناست. می‌داند که چه طور بنویسد و چه‌طور مقاصد مختلف را بر روی یک هدف مشترک متمرکز کند. با آداب اجرا به خوبی آشناست و به روانشناسی و حال مخاطبان توجه تام دارد. 

 آثار واعظ کاشفی و داستان‌های دیگری که پرده‌خوانان نقل می‌کردند در اغلب موارد داستان‌هایی تخیلی و به دور از مستندات تاریخی بودند. اما با چنان مهارتی ساخته و پرداخته می‌شدند که اکثر مردم بدان باور داشتند و به خود اجازه نمی‌دادند که بر‌خلاف گفته‌های پرده خوان بیاندیشند. 

 همه‌ی داستان‌های پرده، مقدمه‌های کوتاه یا بلند و نتیجه‌گیری داشتند و در شنونده حس انتظار می‌آفریدند و از یک واقعه‌ی فرعی و به ظاهر دور از کربلا با استادی تمام به وقایع کربلا می‌رسیدند. در پرده خوانی به احترام تعداد یاران امام حسین(ع)، ۷۲ مجلس فرعی و اصلی وجود دارد که عمده‌ی آن‌ها در ارتباط با عاشورا هستند. پرده‌هایی مانند حرکت از کوفه، رو‌به‌رو شدن با حر، ورود ابن سعد، جنگ حضرت عباس‌(ع) بر سر نهر علقمه و پرده‌های دیگری از این دست که به شرح وقایع کربلا تا بعد از جریان عاشورا می‌پردازند. در بین این مجالس پرده‌خوان، پرده‌های دیگری از حضرت سلیمان‌(ع)، بهشت و دوزخ، امام رضا(ع) و مامون، ضامن آهو و حتی داستان کسی که بر سر رسول خدا‌(ص) خاکستر ریخته‌است را تعریف می‌کند تا با ایجاد تنوع در بین مجالس مخاطب را هم‌چنان مجذوب نگه دارد.

نقاشی

استفاده از نقاشی برای تبلیغ اندیشه‌های مذهبی در ایران سابقه‌ای طولانی دارد. به طوری که مانی پیامبر ایران باستان برای توصیف آیینش یک کتاب نقاشی‌شده و مصور داشته‌است. اما نقاشی در پرده‌خوانی به مراتب تکامل‌یافته‌تر است و نوعی عمل نمایشی محسوب می‌شود. تصاویر نقاشی‌شده نقطه عطف ماجراهایی هستند که پرده‌خوان آن‌ها را شرح می‌دهد.

   پرده معمولا از جنس کرباس است و ۴ متر طول و ۲ متر عرض دارد. علاوه بر این تصاویر یک پرده‌ی سفید هم موجود است که در ابتدا و انتهای پرده خوانی کشیده می‌شود و شروع و پایان برنامه را اعلام می‌کند. این پرده‌ی سفید، نقش‌ها را از تصاویر عادی متمایز ساخته و موجب حفظ حرمت و قداست آن‌ها می‌شود. در این نقاشی‌ها اولیای الهی همواره بزرگ‌تر از مردم عادی و اغلب در مرکز پرده جای می‌گیرند و چهره‌ی آن‌ها پوشش دارد. چهره‌ی زنان کربلا از آغاز ترسیم نمی‌شود. رنگ‌ها تند و تصاویر دو بعدی هستند و قیامت و جهنم با نماد‌هایی مانند اژدها و حیوانات ترسناک گناهکاران را از عاقبت اعمالشان می‌ترسانند. چنین نقش‌هایی نه به جهت کسب در‌آمد بلکه با خلوص نیت تمام ترسیم می‌شوند. 

نقالی (بازیگری)

پرده خوانی هم مانند نقالی نوعی بازیگری است. پرده‌خوان همواره شخصی به همراه دارد که علاوه بر وظیفه‌ی پرده‌کشی، نقش یک سوال‌کننده را هم بر عهده می‌گیرد و مخاطب گاه‌گدار راوی در حین نمایش محسوب می‌شود. اما بازیگر محوری و اصلی این نمایش همان شخص پرده‌خوان است.

  پرده‌خوان همه‌ی امتیازات نقالان و پرده‌خوان‌های حماسی را دارد. هرجا که لازم باشد حالات نقش را به خود می‌گیرد. آواز می‌خواند، نعره می‌کشد و حتی گاهی از سر سوز و با تبحر یک مداح مداحی می‌کند. پرده‌خوان خواستار بر‌انگیختن احساسات و عواطف مذهبی است و در شرایطی خود را موفق می‌شمارد که تماشاچیان را بگریاند و این اوج اقدام مذهبی او محسوب می‌شود. 

 پرده‌خوانان را معمولا درویش می‌نامند. این نام یادآور دورانی است که دروایش در سلسله مراتب اجتماعی دارای جایگاهی خاص بودند و از عزت و احترام ویژه‌ای در جامعه بهره‌مند می‌شدند.  

___________________________________________________

منبع: غریب‌پور، بهروز (۱۳۷۸). هنر مقدس صورت‌خوانی (= پرده‌خوانی). فصل‌نامه‌ هنر. شماره ۴۰

آشنایی-با-ژانر-پلیسی-

آشنایی با ژانر پلیسی

ژانر مهیج جنایی که در ایران با عنوان ژانر پلیسی شناخته می‌شود. یکی از جذاب‌ترین و پرطرفدار‌ترین گونه‌های قصه‌نویسی در جهان است. این ژانر عموما با شخصیت‌هایی مانند کارآگاه معروف شرلوک هلمز، خانم مارپل کنجکاو و پوآرو بلژیکی باوقار در ذهن‌ها ماندگار شده‌است. کارآگاه‌هایی باهوش و اسطوره‌ای که در پایان داستان با پرده برداشتن از راز جنایت‌ها خواننده را به حیرت وامی‌دارند و او را غرق در لذت می‌کنند. اما شاید جالب باشد که بدانید این داستان‌ها تنها به گونه‌ای خاص از ژانر ادبی پلیسی تعلق دارند و این ژانر تا به امروز سبک‌ها و شیوه‌های مختلفی را تجربه کرده‌است.

داستان‌های پلیسی ذیل ادبیات واقع‌گریز می‌گنجند. ادبیاتی که هدفی به جز سرگرم کردن خواننده ندارد. این نوع داستان‌ها جنبه‌ی تجاری داشته و اغلب مورد توجه مطبوعات و سینماگران هستند. داستان‌های فانتزی، مهیج، کارآگاهی، هراس‌انگیز و… همگی در این دسته می‌گنجند.

خواندن داستان‌های سرگرم‎‌کننده راحت است. فکر نمی‌برد و کنجکاو‌برانگیز بودنشان خواننده را به دنبال خود می‌کشاند. شاید این طور به نظر بیاید که نویسنده‌ی این نوع داستان‌ها مثل مسافری است که در جهان داستان می‌گردد و تنها در فکر تدارک موضوعات سرگرم‌کننده و جالب توجه برای خوانندگان است تا با ایجاد فراغت‌خاطر، خواننده را لحظاتی چند از مشکلات جهان واقعی دور سازد.

چرا سرگرمی دراین داستان‌ها شکل جرم و جنایت و بزه به خود می‌گیرد؟

جرم و جنایت و پلیدی همیشه در جامعه وجود داشته‌است. کل زندگی بشر تقابل خوبی و بدی و خیر و شر است. همیشه نیروهای اهورایی در تقابل با نیروهای شیطانی در حال نبرد هستند و این جنبه‌ی عام دارد. چه هنگامی که تشکیلات حکومتی با گروه‌ها و دسته‌های بزهکار و جنایتکار می‌جنگند و چه هنگامی که فردی یا گروهی علیه رژیم‌های خود‌کامه مبارزه می‌کند. اصلا همین برخوردهاست که ماجرا‌های زندگی بشر را رقم می‌زند.

به عبارت دیگر داستان پلیسی را می‌توان روایت مبارزه دو نیروی خیر و شر دانست که با غلبه‌ی خیر بر شر به پایان می‌رسد. حتی اگر در داستانی دو گروه خلافکار در مقابل یکدیگر قرار بگیرند، در این صورت هم ما یک گروه را نماینده‌ی خیر و دیگری را نماینده‌ی شر در نظر می‌گیریم و انتظار پیروزی گروه مورد نظر خود را می‌کشیم.

 

آشنایی-با-ژانر-پلیسی-

 

منشا داستان‌های جنایی چیست؟

افراد یک جامعه خصوصیات روحی و اخلاقی متفاوتی دارند که آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌کند. با زندگی در یک اجتماع ناگزیر هستیم که وجود همدیگر را بپذیریم و تابع قاعده قانون‌های آن جامعه باشیم. قوانینی مانند قوانین اخلاقی، راهنمایی رانندگی و… که هر‌چقدر هم که سخت باشند، همگی موظف به رعایت آن‌ هستیم. اما از گذشته‌های دور قانون‌شکنی طرفداران خاص خود را داشته‌است. کسانی که قوانین از نظر آن‌ها محدودکننده و ناخوشایند بوده و نمی‌خواستند خود را دربست در اختیار قانون قرار بدهند و براساس خواست و نحوه‌ی تفکر شخصیشان عمل می‌کردند.

قصه‌گفتن از این افراد از گذشته‌های کهن تا به امروز ژانر جنایی (پلیسی) را می‌سازد. می‌توان قصه‌گویانی را تصور کرد که به دور آتش یا در زیر سایه‌ی درختان نشسته‌اند و نخستین قصه‌های جنایی را برای دیگران تعریف می‌کنند و آن‌ها را به وجد می‌آورند.

در طول زمان چنین داستان‌هایی تکامل یافتند. خوانندگان، دیگر به یک نوع از آن قناعت نمی‌کردند. گونه‌های متنوع از این داستان‌ها قدم به عرصه‌ی هستی گذاشتند و ناگزیر دیگر نیاز به نامی داشتند که به آن‌ها هویت بدهد. در این مرحله، ناشران غربی برچسب جنایی را برگزیدند. ژانری که با صنعتی شدن جوامع، میل به آن فزونی یافت و نویسندگان بسیاری را به خود جذب کرد و در شمار پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان قرار گرفت.

شاخه‌های مختلف ژانر پلیسی

از آغاز قرن هفدهم به بعد با ایجاد پلیس، حق اعمال خشونت به انحصار دولت‌ها در‌آمد و کسی که خارج از این دایره دست به اعمال خشونت می‌زد به عنوان مجرم شناخته می‌شد. به این ترتیب با پیدایش پلیس مدرن در جوامع شهری با پدیده‌ای به نام جنایت یقه سفید رو‌به‌رو هستیم. جنایت‌هایی که توسط انسان‌های نسبتا مرفه انجام می‌شود و در آن تلاش بر این است که راز جرم سر‌پوشیده بماند. این نوع از جنایت‌ها ما را به سمت داستان‌های پلیسی معمایی می‌برد.

اما در گذر زمان با گسترش شهرنشینی و ایجاد باندهای مافیایی حوزه‌هایی مانند تعقیب و گریز، جنایت‌های سازمان‌یافته و … هم به وجود ‌آمدند که منشاء گونه‌ی دیگری از ادبیات پلیسی به نام رمان سیاه هستند. رمان‌هایی که از جنگ‌ باندهای مافیایی سخن می‌گویند.

در مجموع گونه‌های پرشماری از این نوع داستان وجود دارد که از این بین می‌توان به چند نوع داستان کارآگاهی کلاسیک (قاتل کیست؟)، داستان مهیج حقوقی، داستان هول و ولا و داستان اسرار آمیز اشاره کرد که در مطلب آتی به توضیح یکی از این زیر‌شاخه‌ها یعنی داستان‌های کارآگاهی کلاسیک می‌پردازیم.

اگر به ژانر پلیسی علاقه‌مند هستید و یا احیانا می‌خواهید قلم به دست گرفته و اثری در این حوزه بیافرینید حتما به شما پیشنهاد می‌کنیم که مطلب بعدی ما را از دست ندهید.

_________________________________________________________________________

منبع: میر‌صادقی، جمال (۱۳۹۴). داستان‌های پلیسی.

نویسنده-ی-نابغه

توصیه‌هایی برای یک نویسنده نابغه

در دو متن پیشین به شرح مشکلات نویسندگان تازه‌کار و ارائه‌ی راه‌حل‌هایی گام به گام برای ورود به دنیای نویسندگی پرداختیم. در این‌ متن می‌خواهیم به اصولی اشاره کنیم که در افزایش توان یک نویسنده واقعی موثر است.

۱- یک نویسنده اصیل باشید.

 هر نویسنده‌ای برای یافتن مصالح کارش باید به خودش رجوع کند. هرچند این نکته در ظاهر بسیار بدیهی به نظر می‌رسد اما به حدی مهم است که باید به آن پرداخته شود.

  این جمله از زبان نویسندگان، ویراستاران و معلمان زیاد شنیده ‌می‌شود که کلید بزرگ موفقیت در نویسندگی، اصالت است. اگر پرسشگر مصمم باشد که معنای این جمله را بیشتر بداند احتمالا چند نویسنده‌ی بزرگ را هم به او معرفی می‌کنند. اما نویسنده‌ی جوان ما که نکته‌ی نصیحت را اشتباه دریافته‌است. به خانه می‌رود و با تمام توان می‌کوشد تا از افراد نامبرده تقلید کند و قصه‌هایی با حال و هوای آن‌ها بیافریند. غافل از این که کسی که لباسش را با الگوی لباس دیگری می‌دوزد. قطعا کارش به شکست می‌انجامد.

بهتر است در اولین فرصت در زندگی ادبی‌مان بیاموزیم که هرکدام از ما در عالم ادبیات تنها یک دین برای ادا‌کردن داریم. آن هم این که دریافتمان از جهان را آن‌گونه که به چشم ما می‌آید با دیگران به اشتراک بگذاریم. هرکسی در جایگاه خودش یگانه است. هیچ کسی در همان زمان و در همان مقطع از تاریخ کشورتان از والدین شما متولد نشده و تجربیات شما را از سر نگذارانده است و آن طور که شما با جهان مواجه شده‌اید، مواجه نشده‌است. پس اگر دوستانه با خودتان کنار بیایید و چیزی بگویید که دقیقا درباره‌ی هر موقعیت یا شخصیت مفروضی می‌اندیشید. آن هنگام است که شما یک اثر اصیل خلق کرده‌اید. این در حالی است که بسیاری از نویسندگان متوسط به علت مطالعه‌ی بالا تمایل دارند تا جهان را از چشم دیگری ببینند. 

نویسنده باید درباره‌ی مطلبی سخن بگوید که بدان اعتقاد دارد.

 اگر واقعا بتوانید کشف کنید که واقعا چه طور آدمی هستید و عقاید شما در مورد موضوعات مهم زندگی چیست آن هنگام یک داستان صادقانه و اصیل می‌نویسید. سوالاتی مثل این که آیا به خدا اعتقاد دارید؟ جبرگرا هستید یا به اختیار معتقدید؟ نظرتان راجع به ازدواج چیست؟ چه عقیده‌ای درباره‌ی عشق رمانتیک دارید؟ و هزار و یک پرسش دیگر که شما را در راه شناخت خودتان یاری می‌دهد. اگر در پاسخ به برخی از این پرسش‌ها دو دل هستید. پس هنوز برای نوشتن داستانی که پای مسائل اساسی را به میان بکشد، آماده نیستید در این‌گونه موارد به موضوعات دیگر بپردازید که می‌توانید راجع به آن‌ها به طور دقیق صحبت کنید.

ممکن است احساس کنید که هنوز به لحاظ فکری به پختگی لازم نرسیده‌اید و عقیده‌ی امروز شما با عقیده‌ی دیروزتان متفاوت است. عیبی ندارد. به خاطر داشته باشید که همه‌ی ما تنها وظیفه داریم درباره‌ی عقاید امروزمان بنویسیم و سخن بسراییم و عقیده‌ی آینده را به همان زمان می‌سپاریم.

۲- دوباره دیدن را بیاموزید.

  یک نویسنده‌ی توانا و نابغه در تمام روز آن احساس سرزندگی و شدت علاقه‌ای که یک کودک در راه درک جهان پیرامون دارد را تداوم می‌بخشد. خیلی از ما این نشاط و حساسیت را به خوبی تا دوران نوجوانی حفظ می‌‌کنیم. اما تعداد کمی از مردان و زنان بالغ این شانس را دارند که بتوانند چنین حساسیتی را در دوران بزرگسالی هم تداوم بخشند. 

نویسنده-ی-نابغه

  بسیاری از ما در حالی که مشکلات دستانمان را بسته‌است، این سو و آن سو می‌رویم و با چشمان بسته از میان روزهای زندگی‌ می‌گذریم در حالی که تمام توجه‌مان معطوف به موضوعات جزئی و بی‌اهمیت شده‌است. این ملال و کسالت در دریافت ما از جهان یک زنگ خطر واقعی برای نویسندگی محسوب می‌شود. چون بدین ترتیب حس‌های تازه و ایده‌های جدید نمی‌اندوزیم و تمایل داریم تا برای یافتن مواد خام نوشتن به دوره‌ای واحد از زندگی‌‌مان رجوع کنیم. برای مثال به صورت دائم احساس دوران کودکی یا سال‌های اول جوانی را بازنویسی نماییم.

هر روز دنیا را تازه ببینید.

 البته این که بعد از سال‌ها غوطه‌ور شدن در مشکلات بتوانید فکر خود را معطوف به جهان بیرون کنید تا حدودی مشکل است. پس باید هر روز مدت زمانی را برای خود تعیین کنید و بکوشید تا به معصومیت نگاه و کنجکاوی دوران کودکی بازگردید. 

 چه طور وقتی برای اولین بار وارد شهر یا روستایی می‌شوید آن را آن طور زنده می‌بینید. سعی کنید به همان دقت به اطراف خود نگاه کنید. مثلا به خود بگویید ظرف مدت ۱۵ دقیقه هرچیزی را که دیده‌ام به خاطر می‌سپارم. مثلا اگر سوار اتوبوس شده‌اید، اتوبوس دقیقا چه رنگی است؟ دیوار، کف، روکش صندلی‌ها و پوسترهای تبلیغاتی چه طور است؟ نفر رو به رو چه لباسی پوشیده؟ چه صداهایی می‌شنویم؟ چه بویی احساس می‌کنیم؟ خلاصه این که به تک تک جزئیات آدم‌ها و محیط توجه کنیم. حتی از احساس لامسه هم کمک بگیریم و جنس وسایل اطراف را دریابیم. حتی ارزشش را دارد که گاهی سری به خیابان‌های ناشناس شهر بزنیم.

  تمام این امور مهم و ضروری است زیرا هیچ خواننده‌ای دوست ندارد که طی صفحاتی بی‌شمار ذهنی ملال‌آور و کسالت‌بار را دنبال کند. پس به دنبال تغییر باشید.

۳- در مقام یک نویسنده بخوانید.

هرکسی که به هر روی به نویسندگی علاقه‌مند است، باید هرکتاب را به عنوان یک نمونه ببیند نه صرفا به عنوان یک وسیله‌ی سرگرمی. پس برای یک مطالعه‌ی تاثیرگذار لازم است هر کتاب را از این منظر بخوانیم تا کیفیت کارمان بالاتر برود. 

بیشتر نویسندگان آینده کرم کتاب هستند اما غالبا نوعی بیزاری عمیق از شرحه شرحه کردن کتاب و یا خواندن آن صرفا به خاطر سبک و ساختمان و  توجه به این که نویسنده چه طور از پس مشکلات خود برآمده‌است، دارند. اما هنگامی که نقادانه خواندن را آموختید. آن وقت لذت شما از مطالعه چندین برابر می‌شود و حتی مطالعه‌ی یک کتاب بد هنگامی که شما در جست‌و‌جوی معایب آن هستید، به مراتب قابل تحمل‌تر است.

 مطالعه‌ی نقادانه داشته‌ باشید.

  •  ابتدا هر داستان یا مقاله‌ای را که باید مطالعه شود را سریع بخوانید. درست مانند روزهایی که در مطالعه هیچ مسئولیتی به جز لذت بردن از متن نداشته‌اید.
  • کاغذ بردارید و چکیده‌‌ای کوتاه از آن‌چه خوانده‌اید، بنویسید.
  • یک داوری مختصر از متن داشته باشید. مثلا از داستان خوشتان آمده‌است یا نه؟ از بخشی خوشتان آمده یا کل داستان را دوست داشتید؟ باورش کردید یا با ناباوری آن را به پایان رساندید؟ کدام بخش از داستان به نظر شما ضعیف است؟ آیا هیچ کدام از صحنه‌های کتاب در ذهن شما برجسته شده‌است؟ دلیل برجستگی چیست؟ آیا شخصیت‌ها با مهارت یکسان ترسیم شده‌اند؟ نویسنده چه طور از پس موقعیت‌هایی که برای شما دشوار بوده‌، برآمده‌است؟ خلاصه این‌که در این مرحله هر بخش را که به نظر جالب توجه می‌آید، واکاوی کنید.
  • برای بررسی یک کتاب خوب زمان بیشتری صرف کنید و سوالات را مفصل‌تر پاسخ بدهید. اما در مواجهه با یک کتاب ضعیف به ذکر همان نقاط ضعف اکتفا کنید. در این مرحله تا جایی که می‌توانید به سوالات پاسخ دهید و هرجا که پاسخی پیدا نشد علامت بزنید تا در خوانش دوم آن را بیابید. 
  • حال به خوانش دوم بپردازید. دوباره از آغاز، کلمه به کلمه متن را بخوانید. همه‌ی جوانب را در نظر بگیرید و پاسخ‌های روشن شده را یادداشت کنید. 
  • اگر جایی از متن، ماهرانه از مصالحی بهره‌گرفته که برای شما دشوار است، آن را علامت‌گذاری کنید تا بعدتر بتوانید به عنوان الگو بدان رجوع نمایید. به دنبال شیوه‌های نوشتاری نویسنده و یا کلمات مورد علاقه‌تان بگردید و تصمیم بگیرید که آیا ارزش دارد از آن‌ها تقلید کنید یا آن ویژگی‌ها بیش از حد به خود نویسنده تعلق دارند و قابل تقلید نیستند.

تنها روش صحیح تقلید کردن

 وقتی یاد گرفتید در نوشته‌های دیگران مصالحی بیابید که برای کار شما نکاتی دارد. در آن زمان می‌توانید به تنها شکل صحیح ممکن تقلید کنید. به خاطر داشته باشید که شما تنها می‌توانید تکنیک‌های دیگران را تقلید کنید و نه ایده‌ها و تفکرات آن‌ها را. برای برداشت فلسفه‌ی فکری نویسنده باید به کتابی که مرجع فکری او بوده رجوع کنید و در صورتی که با مطالعه آن موارد با او هم عقیده بودید آن زمان شما هم می‌توانید آن عقیده را مطرح کنید.

  اما برتری‌های تکنیکی قابل تقلید هستند. وقتی قطعه‌ی کوتاه یا بلندی یافتید که خیلی بهتر از هر چیزی است که قادر به انجامش هستید. بنشینید و از آن یاد بگیرید. کلمه به کلمه و جمله به جمله آن را بشکافید. به عناصر مختلف مانند گذر زمان توجه کنید. ببینید چه میزان از داستان به مصالح فرعی مانند شب و روز و … پرداخته‌است. به ساختار جمله‌ها و ریتم‌ها دقت کنید و حتی گاهی عینا از ساختار آن جملات تقلید کنید و بدین طریق کیفیت نوشته‌های خود را بالا ببرید.

 

_______________________________________________

منبع: برند، دورتیا(۱۳۹۵). نویسنده شدن.ترجمه‌ی آرش محمد‌ولی.