هرکدام از ما تنها یک بار به دنیا میآییم. یک برهه از تاریخ را به چشم خود میبینیم. آدمهای معدودی میشناسیم و در هر لحظه تنها میتوانیم در یک گوشه از این جهان خاکی زندگی کنیم. اما دنیای کتاب ها به تو فرصت بارها و بارها زندگی کردن را میدهد. کتابها، مرزهای زمان و مکان و تجربهها را میشکنند. در اتاق خود مینشینی و یک بار سر از روم باستان درآوری، بار دیگر با سربازان جنگ جهانی همراه شوی. ممکن است همراه با الیورتوئیست کوچک، کوچه پس کوچههای لندن را بپیمایی و یا همراه با داستایوفسکی سرمای سخت سنپترزبورگ را تجربه کنی و حتی شاید همراه با ژول ورن فرانسوی در هشتاد روز دور دنیا را بگردی.
جنگها، بیمها، مرگها، از دست دادنها، پیروزیها، عشقها، امیدها و خلاصه هرآنچه دیگران زیسته و تجربه کردهاند را با کتابها بار دیگر زندگی میکنی.
کتاب خواندن یعنی دیدن دنیا از دریچهی نگاه و تجربهی نویسندگان یعنی تماشای دنیا از پشت عینک دیگران. این تماشا کردن یک فرصت جدید است، فرصت بارها و بارها زیستن. کتاب به شما کمک میکند تا دیگران را بهتر درک کنید. وقتی کتاب میخوانید همراه با نویسندهی کتاب خوشحال میشوید، میخندید، گریه میکنید، درد میکشید، فریاد میزنید، حیرتزده میشوید و… یعنی شما احساسات نویسندهی کتاب را درک کردهاید و حتی میتوانید از زاویهی نگاه او جهان را ببینید و استدلال کنید. پس کتابها قادر هستند تا از شما انسانهای همدل و مهربانتری بسازند.
ما با کتابها بزرگ میشویم. آنها به ما کمک میکنند تا مسائل را از زاویههای مختلف ببینیم. کتابها روز به روز بر دانستههای ما میافزایند تا در فرصت کوتاه زندگی خود پربارتر زندگی کنیم. خواندن، درخت سرسبز و پرباری است که هرلحظه میوه تروتازه و شیرینتری را به ثمر مینشاند، درختی که با هرورق پربارتر و سنگینتر میشود.
خواندن یعنی غرق شدن در دنیای بینظیر تخیلات. تصاویر پیش چشم ما جان میگیرند. سوار بر بال گشودهی کتابها بر فراز قصرها، خرابهها، جنگلها و بیابانها پرواز میکنیم. کوچه پس کوچههای قدیم و جدید را میبینیم. همراه با رستم دستان با دیو سپید میجنگیم. ققنوس افسانهای را ملاقات میکنیم و شاید حتی در مکتبخانهای قدیمی همراه با لیلی و مجنون خردسال درس دلدادگی بیاموزیم….
کتاب یعنی کلماتی که با قلم فرد دیگری برروی کاغذ سراریز شدهاست. کسی که او را نمیبینی اما کلمات و جملاتش با تو سخنها میگوید و این یعنی یک اعجاز واقعی …