۸ تمرین برای نجات نویسندگان مبتدی
در قسمت قبل به مشکلاتی پرداختیم که نویسندگان مبتدی و تازهکار را به شدت رنج میدهد. مسائلی مانند نداشتن اعتماد به نفس کافی، انتظار کشیدن برای دریافت الهام، مشکل کلی نوشتن، قصههای ناتمام درخشان و هزار نکتهی ریز و درشت دیگر که میتواند یک نویسندهی جوان را به حدی به ستوه آورد که برای همیشه عرصهی نوشتن را ترک کند. مشکلاتی که ریشه در نگرشها و عملکرد نویسنده دارد و غالبا هنگامی رخ میدهد که فرد سعی کرده کارهای زیادی را به یکباره انجام دهد و با وجود طی کردن گام به گام مسیر، قدمهای اشتباهی برداشتهاست.
این متن میخواهد تمرینهایی ارائه کند که به صورت گام به گام و آرام فرد را وارد دنیای نوشتن میکند. این موارد به هیچوجه جای آموزشهای فنی را نمیگیرد و صرفا پیشدرآمدی بر آنهاست. زیرا بدون درنظرگرفتن مشکلات ذکرشده آموزشهای فنی هم برای تویسندگان مبتدی مفید نخواهد بود.
تمرینهای کاربردی برای نویسندگان مبتدی
قبل از ارائهی هر تمرین باید دانست که گاهی دل دادن به تمارین و تغییر عادتها آن چنان که به نظر میرسد هم آسان نیست. عادتهای قدیمی قوی و حسودند و اگر هشداری مبنی بر نقشههای تازه بیابند به راحتی کنار نمیروند. آنها با ظرافت برای بقا میجنگند و اگر کاملا از بیخ و بن به آنها حمله شود زهر خود را خواهند ریخت. پس در انجام تمارین، تخیلات خود را هم دخیل کنید و با چهارچوب ذهنی آسوده و خوشایند به آنها بپردازید و خود را به آرامی در جهتی که میخواهید به سمتش بروید، قرار دهید. برای مدتی دشواریهای راه را فراموش کنید یا به آنها توجه نکنید و امکان شکست را از ذهن خود بیرون برانید.
قدم اول، بهرهگیری از ضمیر ناخودآگاه
یک نویسندهی نابغه پیش از هر چیز از ذهن ناخودآگاه خود بهره میگیرد. پس در گام نخست برای نوشتن باید یاد بگیرید که به سهولت در زمانی که ضمیر ناخودآگاه در اوج است، بنویسید.
بهترین شیوه این است که تقریبا نیم ساعت زودتر از معمول از خواب برخیزید. هرچقدر میتوانید زودتر دست به قلم شوید. بدون حرف زدن، خواندن روزنامه و… به این کار بپردازید تا ناخودآگاهتان آمادهتر باشد. هرچه به ذهنتان میرسد، بنویسید. اگر میتوانید رویای شب قبل، کارهای دیروز و… را بدون دخالت قوه انتقادیتان یادداشت کنید. کمال آنچه مینویسید مهم نیست. همین که خزعبلات محض نباشد کفایت میکند.
این کار، تمرینی برای نوشتن بین منطقهی خواب و بیداری کامل است. در ادامه، فردا صبح هم بدون خواندن مطالب روز قبل شروع به نوشتن کنید. بعد از یکی دو روز میفهمید که به سادگی و بدون فشار میتوانید بنویسید. در این مرحله متن را به چند جمله برسانید. سپس آن را از یک یا دو پاراگراف فراتر ببرید. کمی بعد سعی کنید مقدار نوشتن خود را پیش از دست کشیدن از کار صبحگاهی دو برابر کنید. کم کم در مییابید که نوشتن برای شما از رویاپردازی هم آسانتر شدهاست. اگر پس از مدتی توانستید هنگامی که از خواب بیدار میشوید به سراغ مدادتان بروید و تقریبا یک ضرب شروع به نوشتن کنید، برای قدم بعدی آماده هستید.
گام دوم، نوشتن در زمان مقرر
در ابتدای روز بنشینید و با خود فکر کنید که در طول روز چه کارهایی دارید و چند دقیقه در روز را میتوانید به خود اختصاص دهید. زیرا قرار است در این زمان به نوشتن بپردازید. یک نکتهی بسیار مهم در این جا این است که زمانی را که برای نوشتن در نظر گرفتهاید به هیچ وجه تغییر ندهید حتی اگر در آن زمان در حال مکالمه با دیگران باشید یا در جمعی دوستانه اسیر شدهاید و تنها راه فرار، رد شدن از روی سر دیگران باشد. هرچه خواستید هم بنویسید. معقول یا نامعقول تفاوتی ندارد. این کار را روزی یک بار قرار است انجام دهید. اما هربار ساعت متفاوتی را انتخاب کنید. هربار به خود بقبولانید در ساعت مقرر بنویسید. هیج عذری را نپذیرید و با توجه به زمان خود برای مثال یک ربع را به آن اختصاص بدهید. تا این جا بهتر است در برابر وسوسهی بازخوانی نوشتهها مقاوت کنید. تا وقتی که روان نوشتن را میآموزید. هرچقدر کمتر به مصالح خود نگاه کنید، بهتر است.
سودی که نویسندگان مبتدی از دو مرحلهی قبل میبرند چیست؟
اگر دو مرحلهی قبل را با موفقیت طی کرده باشید، راه درازی را در جادهی نویسندگی پیمودهاید چون قابلیت نوشتن و کنترل را ولو به شیوهی ابتدایی آموختهاید و این مهمترین فایدهی دو تمرین قبل است که سختی نوشتن را برای شما آسان میکند. در ثانی دریافتهاید که در هر زندگی هرچند هم شلوغ، زمانهایی پیدا میشود که فرد به خودش اختصاص بدهد و هیچ زندگی خالی از این فرصتها نیست.
از سوی دیگر همهی ما در زندگی روزمره آنقدر با کلمات احاطه شدهایم که به راحتی نمیتوانیم تشخیص بدهیم که ریتمهای خودمان چگونه هستند و واقعا چه موضوعاتی برایمان جذابیت دارند. حتی ممکن است با شور و شوق فراوان وسوسه شدهباشیم تا از نویسندگان تثبیت شده تقلید کنیم. درحالی که نویسندگان واقعی و با استعداد مطابق با ذوق شخصی خودشان مینویسند. رشد و تغییر میپذیرند و سبک خود را عوض میکنند. در حالی که هنوز نویسندگان مبتدی مقلد بیچاره در حال تقلید از کار دورهای و از مدافتادهی آنان هستند.
پس بهترین کار این است که هرچه زودتر سلایق و مزیتهای خودتان را پیدا کنید. دقیقا در همین جاست که کاغذهایی که تا به حال پر کردهاید به کارتان میآید. به عنوان غریبه نگاهی به این کاغذها بیاندازید. ببینید سلایق و استعدادهای این نویسندهی غریبه چیست؟ ایدههای تکرار شونده و اشکال رایج در نثرتان سرنخها را به شما خواهند داد. هیچ دلیلی ندارد که فکر کنید که فقط میتوانید به نحو خاصی بنویسید ولی این آزمایش به شما نشان میدهد که غنیترین رگههای شما در کجا نهفته است.
گام سوم، فراخواندن وجه بیروح خود
وقت آن رسیده که وجه بیروح خود را فرابخوانید زیرا قرار است در این مرحله به کمکتان بیاید. اگر قبل از این مرحله او را میخواندید بیشتر مانع شما بود تا این که کمک حالتان باشد.
باید به دقت و جز به جز کار خود را با عقل سلیم و شخصیت روزمره خودتان بررسی کنید. با صراحت خود را مخاطب قرار دهید. گلایهها را با دقت مطرح کنید و در صورت ممکن راهحلهایی دقیق برای آنها بیابید. حتی اگر شک دارید که ضعفهایی در کارتان وجود دارد که به دلایلی آن را نمیبینید. کار خود را به کسی نشان بدهید که به رای و سلیقهاش اطمینان دارید. در آن صورت درمییابید که فردی که به هیچ وجه ادعای نویسندگی ندارد تا چه حد درست میتواند به اندازهی یک نویسنده و ویراستار دست روی نقطه ضعف سبکی شما بگذارد.
گام چهارم، یافتن کتابهایی برای درمان
پس از استخراج مشکلات داستانتان به دنبال کتابهایی بروید که آن مشکل را حل میکنند. راه درمان خود را بیابید و مصمم باشید تا امتیاز نویسندگانی که فطرتا در مقابل شما قرار میگیرند را ببینید. در این مرحله به خود رحم نکنید و کتابهایی که معمولا شما را به خود جذب میکنند به جد کنار بگذارید.
گام پنجم، آماده کردن یک داستان تمرینی
سری به اوراق دم صبح خود بزنید و از میان آنها ایدههایی ترجیحا ساده بیابید که هستهی خوب و واضحی برای داستانی کوتاه یا حکایتی بسط یافته در اختیارتان میگذارد. هرمطلبی که در کار صبح وجود دارد واقعا برایتان سودمند است. پس ایدهی خود را از پسزمینهی پراکندهی آن جدا کنید و با جدیت بدان بپردازید.
البته هنوز قرار نیست داستان بنویسید. بلکه قرار است برای یکی دو روز در جزئیات آن غوطهور شوید. آگاهانه دربارهی ابعاد آن بیاندیشید و دربارهاش خیالپردازی کنید. شخصیتها را یک به یک تصور کنید و سپس به ترکیب آنها بیاندیشید. میخواهید هرکاری که از دستتان برمیآید برای داستانتان انجام دهید. پس تک تک جزئیات زندگی شخصیتها را پیش چشم بیاورید. حتی به پسزمینههای هر یک از آنها بیاندیشید. به مطالبی که هرچند در متن داستان ذکر نمیشوند اما به شما کمک میکنند تا نگاه قانعکنندهتری داشته باشید.
در این مرحله زمان نوشتن را تعیین کنید و به خود بگویید که در فلان روز و فلان ساعت مینویسید و بعد فکر داستان را از ذهن خود بیرون برانید.
گام ششم، نوشتن داستان
سر وقت معین بیدرنگ حملهور شوید. احساس ترس را کنار بگذارید و فقط شروع به کار کنید. اگر جملهی اول به ذهنتان نیامد. فعلا جای آن را خالی بگذارید. با بیشترین سرعت ممکن بنویسید. سعی کنید با قلمزدنی خوب و واضح هر جملهای را شروع کنید و به پایان ببرید. خیلی کم کارتان را بازخوانی کنید. گاهی در حد یکی دو جمله تا اطمینان پیدا کنید که در مسیر درستی قرار دارید. تکلیف مسائل از قبل روشن است و شما میتوانید با همین سرعت و اطمینان به پیش بروید. مهم نیست که چه مقدار روی داستان کار میکنید. این تمرین در نقطهای تمام میشود که اثری کامل به وجود بیاید و متن در همین یکبار به پایان برسد نه در زمانهای مختلف و متفاوت.
گاه هفتم، جدایی از داستان
حالا داستان را کنار بگذارید و اگر کنجکاویتان اجازه میدهد حتی دو سه روز آن را رها کنید. دست کم بگذارید یک شب نخوانده باقی بماند. داوری شما دربارهی آن تا وقتی آن شب نخوابیدهاید، مطلقا ارزشی ندارد. چون داوری زود هنگام یکی از دو شرایط زیر را به دنبال دارد. در حالت اول ممکن است فرسوده و دلسرد شوید و با مرور داستان خود در حالی که ابری از خستگی هر سطر را تیره و تار کرده، فکر کنید که ملالآورترین داستان ممکن را نوشتهاید و یا در حالت دوم هنگام خواندن آخرین ثمرهی تلاشتان هنوز دارای همان انرژی و کششی هستید که در ابتدای راه داشتهاید. در این حالت هر اشتباهی که در متن انجام داده باشید هنوز هم همان نیروی درونی که مسئول آن است در کار میباشد و کمک میکند تا شما دوباره چشم به روی آن اشتباهات ببندید.
در این شرایط، داستان را کنار بگذارید و توجه خود را به چیز دیگری معطوف کنید تا زمانی که بتوانید دوباره واقعبینانه آن را مطالعه کنید. در این بازه اگر دوست داشتید میتوانید سرگرمیای انتخاب کنید که حواس شما را از نویسندگی پرت میکند. برخی از نویسندگان مبتدی در این مرحله کششی در خود مییابند که بیدرنگ برروی داستانی دیگر متمرکز شوند. اگر چنین کششی احساس میکنید. با کمال میل تسلیم آن شوید و به داستان دیگر خود بپردازید.
گام هشتم، خوانش انتقادی داستان
حال که سرحال و آسوده هستید داستان را بردارید و بخوانید. احتمال دارد که بیش از آنچه فکر میکردید که در داستان ریختهاید، بیابید. مثلا میبینید صحنههایی که فکر میکردید در پیشیرد داستان کاملا حیاتی هستند، اصلا حضور ندارند و در عوض صحنههایی که برنامهای برای آن نداشتهاید جایی برای خود دست و پا کردهاند. شخصیتها، ویژگیهایی دارند که شما اصلا بدان واقف نبودهاید. حرفهایی میزنند که فکرش را نمیکردید. جملههایی در متن هست که با ظرافت بر آنها تاکید شده و شما به عنوان یک عبارت تصادفی به کار بردهاید و خلاصه این که با موفقیت در مییابید که متن حاضر بیش از آن که میپنداشتید از ذهن ناخودآگاهتان ناشی شدهاست تا ذهن آگاه شما.
حاصل این تمارین برای نویسندگان مبتدی چیست؟
شما در طی این مسیر با ناخودآگاه و سلیقهی شخصی خودتان آشنا شدید. با نوشتنهای مکرر بر سختی نوشتن غلبه کردید. به نقد نوشتههای خود پرداختید. جوانب یک داستان را به خوبی از پیش سنجیدید و در نهایت یک داستان را با تکیه بر ناخودآگاه ذهن خود خلق کردید. پس شما اولین گامها را به خوبی در مسیر نویسندگی برداشتهاید.
______________________________________________________________
منبع: برند، دورتیا(۱۳۹۵). نویسنده شدن.ترجمهی آرش محمدولی