هنر نقالی و پرده خوانی

پرده خوانی و تفاوت آن با نقالی

 عبارت نقالی برای همه‌ی ما آشناست و احتمالا با شنیدن این نام تصویر مردی در ذهنمان جان می‌گیرد که بر بلندای سکویی در یک قهوه‌خانه ایستاده و عصا بر دست و با هیجان بسیار روایتی از شاهنامه را نقل می‌کند. اما شاید کمتر کسی از ما تاکنون نام هنر قدیمی پرده‌ خوانی را شنیده‌باشد. 

 پرده خوانی که از آن با عنوان هنر صورت‌خوانی هم یاد می‌شود، نوعی نقالی با تصویر است که به مراسم‌های مذهبی به ویژه عاشورا تعلق دارد. به عبارت دیگر پرده‌خوانی تکامل‌یافته‌ی هنر نقالی است که برای اثرگذاری بیشتر با نقاشی همراه شده‌است.

 این هنر با وجود شباهت‌های فراوان با نقالی تفاوت‌های عمده‌ای هم با آن دارد. برای مثال پرده‌خوانی یک مراسم مذهبی است و هدف پرده‌خوان و مردمی که تماشاچی اجرای او هستند، دریافت ثواب و کسب رضایت الهی می‌باشد و با وجود قدرت سرگرم‌کنندگی که دارد مانند نقالی برای سرگرمی صرف به کار نمی‌رود. پرده‌خوانی در اصل یک اجرای نمایشی بوده‌است که اغلب در ایام سوگواری یا ایامی از روزهای هفته که مردم به امور دینی می‌پرداختند، در زیارتگاه‌ها، قبور متبرکه و امامزاده‌ها توسط پرده‌خوان به اجرا در‌می‌آمده و مردم را برای یک مراسم مذهبی به دور خود جمع می‌کرده‌است. 

 پرده خوانی نمایشی است که از سه جزء داستان، نقاشی و بازیگر تشکیل می‌شود.

هنر نقالی و پرده خوانی

اهمیت “داستان” در پرده خوانی

قصه‌گویی در ایران تاریخچه‌ای طولانی دارد و به ایام ایران باستان باز‌می‌گردد. اما مدت زمان زیادی لازم بود تا در مسیر قصه‌گویی، داستان‌های پرده خوانی با ذوق و قریحه‌ی ایرانی و به کمک منابع اسلامی قدم به عرصه‌ی وجود بگدارند.

 شش قرن از اسلام گذشته بود که روایت‌های پراکنده‌ی عاشورایی شکل مقتل به خود گرفتند. مقتل‌هایی که به شرح مصائب امام حسین(ع) و خاندان ایشان می‌پرداختند. اما مهم‌ترین منبع پرده‌ها و تعزیه‌های حسینی کتاب “روضه‌الشهدا” است که ملاحسین واعظ کاشانی در قرن نهم هجری آن را نگاشته‌است. 

روضه‌الشهدا یک اثر دراماتیک یا نمایشی است. واعظ به خوبی با ویژگی‌های یک داستان نمایشی آشناست. می‌داند که چه طور بنویسد و چه‌طور مقاصد مختلف را بر روی یک هدف مشترک متمرکز کند. با آداب اجرا به خوبی آشناست و به روانشناسی و حال مخاطبان توجه تام دارد. 

 آثار واعظ کاشفی و داستان‌های دیگری که پرده‌خوانان نقل می‌کردند در اغلب موارد داستان‌هایی تخیلی و به دور از مستندات تاریخی بودند. اما با چنان مهارتی ساخته و پرداخته می‌شدند که اکثر مردم بدان باور داشتند و به خود اجازه نمی‌دادند که بر‌خلاف گفته‌های پرده خوان بیاندیشند. 

 همه‌ی داستان‌های پرده، مقدمه‌های کوتاه یا بلند و نتیجه‌گیری داشتند و در شنونده حس انتظار می‌آفریدند و از یک واقعه‌ی فرعی و به ظاهر دور از کربلا با استادی تمام به وقایع کربلا می‌رسیدند. در پرده خوانی به احترام تعداد یاران امام حسین(ع)، ۷۲ مجلس فرعی و اصلی وجود دارد که عمده‌ی آن‌ها در ارتباط با عاشورا هستند. پرده‌هایی مانند حرکت از کوفه، رو‌به‌رو شدن با حر، ورود ابن سعد، جنگ حضرت عباس‌(ع) بر سر نهر علقمه و پرده‌های دیگری از این دست که به شرح وقایع کربلا تا بعد از جریان عاشورا می‌پردازند. در بین این مجالس پرده‌خوان، پرده‌های دیگری از حضرت سلیمان‌(ع)، بهشت و دوزخ، امام رضا(ع) و مامون، ضامن آهو و حتی داستان کسی که بر سر رسول خدا‌(ص) خاکستر ریخته‌است را تعریف می‌کند تا با ایجاد تنوع در بین مجالس مخاطب را هم‌چنان مجذوب نگه دارد.

نقاشی

استفاده از نقاشی برای تبلیغ اندیشه‌های مذهبی در ایران سابقه‌ای طولانی دارد. به طوری که مانی پیامبر ایران باستان برای توصیف آیینش یک کتاب نقاشی‌شده و مصور داشته‌است. اما نقاشی در پرده‌خوانی به مراتب تکامل‌یافته‌تر است و نوعی عمل نمایشی محسوب می‌شود. تصاویر نقاشی‌شده نقطه عطف ماجراهایی هستند که پرده‌خوان آن‌ها را شرح می‌دهد.

   پرده معمولا از جنس کرباس است و ۴ متر طول و ۲ متر عرض دارد. علاوه بر این تصاویر یک پرده‌ی سفید هم موجود است که در ابتدا و انتهای پرده خوانی کشیده می‌شود و شروع و پایان برنامه را اعلام می‌کند. این پرده‌ی سفید، نقش‌ها را از تصاویر عادی متمایز ساخته و موجب حفظ حرمت و قداست آن‌ها می‌شود. در این نقاشی‌ها اولیای الهی همواره بزرگ‌تر از مردم عادی و اغلب در مرکز پرده جای می‌گیرند و چهره‌ی آن‌ها پوشش دارد. چهره‌ی زنان کربلا از آغاز ترسیم نمی‌شود. رنگ‌ها تند و تصاویر دو بعدی هستند و قیامت و جهنم با نماد‌هایی مانند اژدها و حیوانات ترسناک گناهکاران را از عاقبت اعمالشان می‌ترسانند. چنین نقش‌هایی نه به جهت کسب در‌آمد بلکه با خلوص نیت تمام ترسیم می‌شوند. 

نقالی (بازیگری)

پرده خوانی هم مانند نقالی نوعی بازیگری است. پرده‌خوان همواره شخصی به همراه دارد که علاوه بر وظیفه‌ی پرده‌کشی، نقش یک سوال‌کننده را هم بر عهده می‌گیرد و مخاطب گاه‌گدار راوی در حین نمایش محسوب می‌شود. اما بازیگر محوری و اصلی این نمایش همان شخص پرده‌خوان است.

  پرده‌خوان همه‌ی امتیازات نقالان و پرده‌خوان‌های حماسی را دارد. هرجا که لازم باشد حالات نقش را به خود می‌گیرد. آواز می‌خواند، نعره می‌کشد و حتی گاهی از سر سوز و با تبحر یک مداح مداحی می‌کند. پرده‌خوان خواستار بر‌انگیختن احساسات و عواطف مذهبی است و در شرایطی خود را موفق می‌شمارد که تماشاچیان را بگریاند و این اوج اقدام مذهبی او محسوب می‌شود. 

 پرده‌خوانان را معمولا درویش می‌نامند. این نام یادآور دورانی است که دروایش در سلسله مراتب اجتماعی دارای جایگاهی خاص بودند و از عزت و احترام ویژه‌ای در جامعه بهره‌مند می‌شدند.  

___________________________________________________

منبع: غریب‌پور، بهروز (۱۳۷۸). هنر مقدس صورت‌خوانی (= پرده‌خوانی). فصل‌نامه‌ هنر. شماره ۴۰

نقال مشهور

نقالی؛ شیوه‌ی محبوب قصه‌خوانی

  قصه‌ها جایگاه مهمی در زندگی اجداد ما داشتند. زمانی که خبری از تلویزیون و رادیو و سینما و… نبود این قصه‌ها بودند که به بهترین نحو ممکن اوقات فراغت مردم را پرمی‌کردند. هرکوی و برزنی مکان اجتماع جمع‌های کوچک و بزرگ مردم می‌شد که دور تا دور قصه‌گو را فرا می‌گرفتند و با نگاه کردن به حرکات و شنیدن صدای او با فراز و فرود داستان‌ها همراه می‌شدند. گاهی از هیجان فریاد می‌زدند و گاهی هم در سکوت و با دقت به روایت او گوش جان می‌سپردند. 

داستان سرایی و قصه‌گویی در این سرزمین بلندایی به قدمت تاریخ دارد به طوری که قدیمی‌ترین سند در این حوزه اولین داستان سرایی در شب را به اسکندر مقدونی نسبت می‌دهد. اسکندر برای بیدار نگه داشتن سربازان خود و جلوگیری از شبیخون و غافلگیری در سرزمین دشمن عده‌ای را به افسانه سرایی برای لشکریان خویش وامی‌دارد تا با سرگرم شدن لشکریان آن‌ها را هوشیار سازد.

نقالی؛ گرمابخش فضای قهوه‌خانه‌ها

 قصه‌گویی در ایران فراز و فرود بسیاری را طی می‌کند تا در نهایت شیوه‌ی امروزی نقالی که در تصور ما گرمابخش همیشگی فضای قهوه‌خانه‌هاست در دوران پادشاهان صفویه پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد. قهوه‌خانه‌ محلی برای گذران اوقات و جمع شدن مردم برای تنظیم روابط فردی و اجتماعیشان بود که در این مقطع زمانی به وجود آمد و از همان روزهای نخست به محلی دائمی برای قصه‌گوهای ایرانی تبدیل شد. جایی که نقال هرروز در ساعتی معین در آن حضور پیدا می‌کرد و روایت داستان خود را از ‌جایی که دیروز رها کرده بود، از سرمی‌گرفت.

 فعالیت سایر معرکه‎‌گیران در جامعه مانند زورگران، شعبده‌بازان، پرده‌داران و… به نحوی بود که مطلب امروزشان با گفته‌ی روز بعد و کار دیروزشان با کار فردا پیوستگی نداشت. مثلا شعبده‌باز معرکه‌ی خود را هرجایی که می‌خواست برپا می‌کرد و به انواع بازی‌های گوناگون می‌پرداخت و هرکسی هم از هرجایی برسر معرکه می‌رسید، هرچه می‌دید برایش موجب سرگرمی بود اما شرایط قصه‌گو با آن‌ها فرق می‌کرد. داستان او دنباله‌دار بود و شنوندگان برای شنیدن داستان باید روزهای متمادی در مجلس قصه‌خوانی حضور می‌یافتند. بنابراین قصه‌خوانان و نقالان از همان آغاز می‌کوشیدند تا جای ثابتی برای خود برگزینند و مکان ثابتی را به شنوندگان وفادار خود اختصاص دهند. با ظهور قهوه‌خانه‌ها، قصه‌گویان آن مکان مناسب را یافتند و صد البته صاحبان قهوه‌خانه هم از حضور آن‌ها استقبال ‌کردند چون مستمعین نقالی مشتریان دائمی قهوه‌خانه می‌شدند.

نقالی-شاهنامه

اصفهان اولین پایتخت نقالی ایران

نقالی به این شیوه ابتدا از اصفهان آغاز شد. زیرا اصفهان در دوران صفویان اولین پایتخت ایران بود. با انتقال پایتخت به تهران در دوره‌های بعد، نقالی هم سر از قهوه‌خانه‌های تهران درآورد و استادان برجسته‌ی این فن به پایتخت جدید روی آوردند. البته هنوز هم اساتید برجسته‌ی این رشته اهل اصفهان هستند و اصالت و آداب و تربیت نقالی در آن شهر بهتر از تهران حفظ شده‌است.

داستان‌های نقالان

در قرون گذشته علی‌الخصوص در عصر صفویان داستان‌های بسیاری نقل می‌شد، مانند رموز حمزه، اسکندرنامه، ابومسلم‌نامه و صد البته شاهنامه‌ی فردوسی. با وجود تعصبات مذهبی شدید در این دوران و نقل داستان‌هایی مانند رموز حمزه که به روایت دلاوری‌های حمزه عموی رسول خدا(ص) می‌پرداخت اما بازهم شاهنامه‌ی فردوسی در بین این روایت‌ها جایگاه ویژه و مقام برتری داشت به نحوی که در تذکره‌ی شاعران آن عصر اگر کسی شاهنامه‌خوان بود کار او تصریح می‌شد و اگر سایر قصه‌ها را نقل می‌کرد، نام داستان در تذکره‌ ذکر نمی‌شد. شاهنامه، قصه‌ی محبوب عامه‌ی مردم ایران در طول قرون و اعصار بود. قصه‌ایی که محتوای خود را وام‌دار عوام  بود و حکیم توس آن را با زبان شاعرانه‌ی بی‌نظیر خود در قالب منظوم ریخت تا برای همیشه این اثر را در زمره‌ی آثار جاودان ادبیات جهان قرار بدهد.

تربیت نقالان

نقالی-شاهنامه

در دوران متاخر کمتر اتفاق می‌افتاد که کسی از روز نخست نقال باشد و حرفه‌ای به غیر از نقالی اختیار نکند.  بلکه عموماً نقالان در آغاز شغل دیگری داشتند و بنابر دلایل و اتفاقات گوناگون شغل خود را رها کرده و به این شغل روی می‌آوردند. البته گاه گداری کسانی هم پیدا می‌شدند که نسل به نسل مباشر این حرفه بوده‌اند و با کارهایی که جنبه‌ی نمایشی عوامانه داشته مانند نقالی، تعزیه خوانی، سخنوری و… آشنایی داشتند و این گونه امور در خانواده‌ی ایشان مورثی بوده‌است.

به هر صورت نقالان که در غالب موارد آن‌ها را “گوینده” می‌نامند و اکثرا پس از ۳۰ سالگی به این حرفه روی آورده‌اند برای فراگیری نقالی نخست در مجلس قصه‌خوان محبوب خود حاضر می‌شدند و با گوش دادن به قصه‌ها می‌کوشیدند تا رمز و راز و ریزه‌کاری‌های این حرفه را بیاموزند. پس از آن، استاد در ساعت‌های فراغت آن‌ها را به سخن گفتن وامی‌داشت و عیب‌های کارهاشان را اصلاح می‌کرد و در برخی ریزه‌کاری‌ها، مانند تکیه بر تعدادی از عبارات و کلمات، غلت دادن صدا در هنگام ادای بخشی از شعر و اهمیت ” تحریر” صدا او را راهنمایی می‌کرد. گوینده‌ی تازه کار تنها برخی از داستان‌های حساس و بسیار موثر را در برابر استاد خود اجرا می‌کرد و باقی شاخ و برگ‌ها در طوماری آمده بود که به وسیله‌ای استاد در دوران تعلیم در اختیار شاگرد قرار می‌گرفت.

طومار نقالی

 قصه‌خوانان هر قصه‌ای که می‌گفتند به متن قصه اکتفا نمی‌کردند و بدان قانع نبودند بلکه متن داستان را دستاویزی برای بیان مطالب خود قرار می‌دادند و شاخ و برگ فراوان بدان می‌افزدوند تا جایی که در برخی موارد دیگر اثری از داستان اصلی باقی نمی‌گذاشتند. آن‌ها در حین بیان داستان به دادن پند و اندرز و اشاره به وقایع روزانه و مسائل هم می‌پرداختند و به اصطلاح، کلی به “حاشیه” می‌رفتند. البته این حاشیه‌رفتن‌ها اگر با موقعیت‌شناسی همراه می‌شد، لطف کلام را بیشتر می‌کرد و داستان مرده‌ی باستانی را با حیات زنده‌ی مردم گره می‌زد. 

در متن داستان نقال مطالب زیادی وجود داشت که در ماخذ اصلی روایت خبری از آن‌ها نبود از طرفی نمی‌توان ادعا کرد که این مطالب فی‌البداهه توسط خود گوینده خلق می‌شد. برای مثال نقال‌ها  اسامی برخی از اشخاص قصه را که در متن اصلی بدان اشاره نشده بود بیان می‌کردند. مثلا همگی می‌دانستند که نام پدر تهمینه، شاه سمنگان، سهرمشاه است. این مطلب خود گویای آن است که آن‌ها از متن‌های دیگری بهره می‌بردند. متونی که “طومار” نام داشتند.

طومارها در اصل نسخه‌هایی خطی و غالبا بدخط و پرغلطی بودند که نقالان و گویندگان پیشین با سواد و دانش اندک خود می‌نوشتند و نقالان هم معمولا آن‌ها را به کسانی که به این حرفه وارد نبودند نشان نمی‌دادند. از طرفی این طومارها خارج از این صنف هم خرید و فروش چندانی نداشتند. نسخه‌هایی که به خط و انشای نقالان معروف بود اهمیت و اعتبار بیشتری داشت. طومارهایی که با شاخ و برگ خود منبع روایت‌های نقالان می‌شد.

نقالی-شاهنامه

نقال مشهور

از نقالان معروف متاخر در تهران می‌توان مرشد غلام حسین معروف به غول بچه را نام برد که در حدود سال‌های ۱۳۲۶-۱۳۲۷ وفات یافت. او در آغاز نجار بود و سپس به قصه‌خوانی روی آورد و در این کار شهرت و محبوبیت بسیار یافت.

 

نویسنده: الهام برزین

______________________________________________

*برگرفته از کتاب ادبیات عامیانه‌ی ایران اثر دکتر محمد جعفر محجوب (جلد اول و دوم)