“فرهنگ عوام” در زبان فارسی معادل کلمهی بینالمللی فولکلور (Folklore) به کار میرود. کلمهی فولکور خود از دو جزء “Folk” و “ Lore” به وجود آمده است که معنی آن فرهنگ عوام است. نخستین کسی که این کلمه را اختیار کرد آمبرواز مورتن (Ambroise Morton) در سال ۱۸۸۵ میلادی بود و مدتها گذشت تا این کلمه مورد پذیرش همگان قرار گیرد و به عنوان لغتی بینالمللی شناخته شود.
زیر شاخههای اصلی فرهنگ عوام چیست؟
فرهنگ عوام را به طور کلی میتوان به دو شاخهی اصلی دانش و هنر عوام تقسیم کرد که در برابر هنر و علم رسمی و شناختهشده قرار میگیرد. اما چگونه است که در کنار علم و هنر رسمی با این عظمت و شکوه، علم و هنر عوام هم در طول قرون متمادی شکل گرفته و به حیات خود ادامه داده است؟
به نظر میرسد در آغاز، بین علم و هنر عوام و علم و هنر رسمی تفاوتی نبودهاست، اما با گذر زمان گروهی از افراد برجستهی جامعه که فرصت و امکان و استعداد آن را داشتند که ذوق و اندیشهی خود را وقف این عرصهها کنند دنبالهی این کار را گرفتند و کاروان علم و هنر را به پیش بردند و به قلههای کمال رساندند. اما این به معنی آن نبود که سایر مردم اگر کنجکاوی و سوالی دربارهی جهان هستی و علم داشتند، پاسخهای مخصوص به خود را هرچند ساده و نازل و عوامانه مطرح نکنند. مثلا هنگامی که به پدیدهای مانند باران میاندیشیدند، تصور میکردند که در آسمان دریایی است که ابرها بدان جا میروند و با ورود به این دریا آبها را به خود میگیرند و در نهایت بازمیگردند و میبارند و بدین ترتیب پدیدهی باران را برای خود و همفکرانشان توضیح میدادند.
اهمیت هنر عوام در چیست؟
در کنار دانش عوام، هنر عوام هم بخش مهمی از فرهنگ فولکور محسوب میشود. تمایلات عاطفی هر بشری باید به نحوی ارضا شود و ذوق هنری آنها هم باید اثری در خور خویش پیدا کند پس بدین ترتیب عموم جامعه هم به تولید آثار هنری خود فارق از هنر رسمی پرداختند و هنر عامیانه را به وجود آوردند. از آنجا که هنر با خلاقیت و نیروی تخیل و ذوق و احساس مرتبط است و لزوما مانند علم نیازی به تعلیم ندارد، ازین رو آثار هنری مردم ساده، روستانشینان و هنرهای محلی برای هنرمندان رسمی همواره منبعی ارزشمند و الهام بخش بوده و بسیاری از شاهکارهای هنری با الهام از همین آثار فولکور به وجود آمده است. ازین رو هنر عوام بیشتر از علم عوام مورد توجه محققان است. هنرهای عامیانه دارای شاخههای مختلفی مانند نقاشی، موسیقی، رقص، ادبیات و… میباشد.
ادبیات عامیانه
ادبیات عامیانه فارسی هم مانند ادبیات رسمی فارسی در دو دستهی شعر و نثر میگنجد. هرچند در ادبیات برخی جوامع علاوه بر دو شاخهی ذکر شده نمایشنامه هم یکی از انواع مشخص ادبیات محسوب میشود اما در ادب فارسی تنها دو دستهی شعر و نثر وجود دارد و حتی تعزیه هم چیزی به جز قرائت همان شعرهای کلاسیک فارسی نبودهاست.
زبان ادبیات رسمی ما فارسی دری است. هرچند بخشی از ادبیات عامیانه فارسی هم به زبان دری خلق شدهاند اما ادبیات عامیانه در بسیاری از موارد از لهجه و زبان محلی بهره گرفته و اکثر ترانههای روستایی در سراسر ایران به زبان محلی و در وزن و قالب دوبیتی سروده شدهاست. مانند مجموعه دوبیتیهای منقول از باباطاهر همدانی.
شعر عامیانه
شعر در ادبیات رسمی ما در قالبهای متعدد قصیده، غزل، قطعه، دوبیتی و… سروده میشود. در سرایش شعرهای عامیانه هم این قالبهای متعدد به کار میروند اما برای مثال اگر در دورهای در ادبیات رسمی ما بیشتر قصیده سروده شده در نقطهی مقابل آن شعر عامیانه بیشتر در قالب دوبیتی بودهاست. دوبیتی قالب محبوب شعر عامیانهی فارسی است چون به علت کوتاهی هم سادهتر سروده میشود و هم بهتر در خاطر باقی میماند. تصنیفهای عوامانه هم اهمیت زیادی دارند و متناسب با هر اتفاق سیاسی و اجتماعی خاص در جامعه سروده میشدند. نوحهها هم نوعی تصنیف عوامانه محسوب میشوند.
در این میان شاهنامه، شاهکار بزرگ ادبیات فارسی و سایر منظومههای ملی هم با آنکه جزوء ادبیات رسمی بودند اما در بین عامهی مردم با استقبال و توجهی بینظیر رو بهرو شدند و به منبع اصلی نقالیها و داستانسراییهای جمعهای کوچک و بزرگ مبدل گشتند. اما به راستی علت استقبال بینظیر مردم از اثر بزرگ حکیم توس چه بود؟ منظومهای که تا بدین پایه مورد تمجید شاعران بزرگ قرار گرفت چرا باید تا به این حد با استقبال عامهی مردم روبهرو میشد؟
در پاسخ باید گفت که هرچند شاهنامه لباس ادبیات رسمی را به تن کردهاست اما در اصل در محتوا از آثار ادبیات عامیانه محسوب میشود. روایتهایی که از هزاران سال، پیش از سرایش شاهنامه سینه به سینه، دهان به دهان و نسل به نسل انتقال یافته است و صرفا با خلق شاهنامه تمام این روایتها یک کاسه شدند و به صورت منظوم درآمدند. در حقیقت شاهنامه داستانهایی برآمده از دل مردم بود که بر جان و دل آنها نشست هرچند که این مطلب به هیچ وجه از ارزش و اعتبار فردوسی و شاهکار بینظیر او نمیکاهد.
داستانهای عامیانه
در ادبیات رسمی فارسی کمتر کسی صرفا برای یک مقصد هنری و آفرینش زیبایی و تحت تاثیر قرار دادن عواطف خواننده دست به قلم برده است و غالبا نویسندگان از نوشتن، یک هدف غیرهنری، علمی و عقلانی داشتند. اما در مورد نثر عوام موضوع کاملا فرق میکند. منظور ما از نثر عوام، داستانهای عامیانه است. داستانهایی که صرفا برای سرگرم کردن، به هیجان آوردن و شگفتزده کردن شنوندگان به وجود میآمدند و اگر خالق داستان مقصد دیگری هم در نظر داشت آن را در درجهی دوم و سوم اهمیت قرار میداد. تا جایی که سمک عیار قدیمیترین داستان عوامانهی موجود خودش یک رمان تمام عیار محسوب میشود با تمام خصوصیات این “نوع” ادبی.
قصهها آیینه تمام نمای فرهنگ تودهی مردم
داستانهای عامیانه با همه زمختی و نتراشیدگیهای خود منبع بسیار خوبی برای شناخت فرهنگ توده مردم هستند مردمی که شرح احوالشان لابه لای صفحات تاریخ و ذکر احوال پادشاهان به فراموشی سپرده شدهاست. برای مثال قصهی خاله پیرزن که “خانهای داشت به اندازهی یک غربال و در آن خانه درخت انجیری داشت به اندازهی یک چوب کبریت… ” روزگاری را به ما یادآوری میکند که در آن پیرزن بدون نانآور محکوم به مرگ بوده پس تعجبی ندارد که خانهاش به اندازهی یک غربال و درخت انجیرش قد یک چوب کبریت باشد.
ادامهی داستان در شناساندن روحیات ما ایرانیان بسیار جالب توجه است آن جا که خر و سگ و گنجشگ و…. یک به یک از راه میرسند و با جملاتی تکراری از پیرزن میخواهند که با فرارسیدن شب به آنها پناه بدهد و پیرزن با مهربانی عجیبی همهی آنها را میپذیرد و بدین ترتیب این قصه، آیینهی تمامنمای مهمان نوازی و بخشندگی همان مردم تهیدست میشود. قصهای که هرشب با جاری شدن بر زبان مادران به کودکان راه و رسم محبت کردن را نسل به نسل انتقال میدهد.
دستهبندی داستانهای ادبیات عامیانه
برای داستانهای عامیانه میتوان دستهبندیهایی معرفی کرد:
ادبیات عامیانه شفاهی و مکتوب
بسیاری از داستانهای عامیانه، قصههایی شفاهی هستند که با مرگ راوی از بین میروند. داستانهایی که مادران برای خواب کردن کودکان خود میآفریدند از همین نوع محسوب میشود. اما برخی دیگر از داستانها هم فرصت و شانس مکتوب شدن و باقی ماندن پیدا کردند. خود این قصهها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. عدهای از آنها منبع قصهگویی و نقالی در جمعها بودهاست و برخی دیگر صرفا از روی کتاب خوانده و شنیده میشده و منبع نقالی نبودهاست.
البته بیشتر مردم دوست داشتند که به جای خواندن قصهها آنها را در جمع و با آداب مخصوص قصهگویی بشنوند وصد البته کم بودن تعداد افراد دارای سواد هم مزید بر علت بودهاست. از این بین میتوان به قصههایی مانند “شاهنامهی فردوسی ” و “حسین کرد” اشاره کرد که منابع نقالی محسوب میشدند. برخی قصهها هم مثل امیرارسلان رومی و هزار و یک شب مخصوص نقل گویی نبودند. در این صورت خواننده خود کتاب را به تنهایی میخواند و یا با صدای بلند قرائت میکرد تا گروهی در اطراف آن را بشنوند که این خود با نقالی و آداب و رسوم آن تفاوت داشت.
متناسب با اقتضای شنوندگان
شنوندگان قصهها گروههای سنی مختلفی داشتند و دستهای از مخاطبان جدی این قصهها کودکان بودند. قصههای کودکانه کوتاهترند و حتی برای بچههای سه چهار ساله فقط از چند جمله تشکیل میشوند. این قصهها با لحن آهنگین و الفاظ موسیقی و تکرار و ترجیع همراه هستند و شنیدن آنها برای کودکان لذت بخش است. داستانهایی مثل ” دویدم و دویدم ” و یا ” یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود …”
کودکان در سنین بالاتر قصههای هیجانیتر و پرحادثهتر و داستانیتر را میپسندیدند، البته اگر قصهها عجیبغریب و نامعقول هم باشند بازهم برای آنها لذتبخش هستند. مثلا داستان خاله سوسکه که چادر یزدی به سر میکند و کفش قرمزی میپوشد و خواستگار او آقا موشه است و در نهایت هم با ازدواج میکنند از نظر بچهها امری کاملا عادی میباشد. در حالی که بزرگسالان دیگر این قصهها را نمیپسندند و قهرمان قصههایشان به مردم عادی شبیه است، منتهی قویتر و یا قابلتر. قهرمانهایی مانند رستم دستان نیرومند و حاتم طایی بخشنده و…
با تفاوتهای گویندگان
قصهها را به اعتبار گویندگانشان هم میتوان طبقهبندی کرد. قصههای شفاهی را بیشتر زنان برای کودکانشان میگفتند در حالی که قصههای مکتوب بیشتر زاییدهی ذهن مردان بود و برای آنها هم روایت میشد زیرا این قصهها قبل از به وجود آمدن قهوهخانهها به صورت معرکهگیری در میادین و رهگذرها اجرا میشدند و پس از آن نیز به صورت نقالی به قهوهخانهها راه یافتند و هیچ کدام از این اماکن جایگاه زنان نبودهاست و زنان بیشتر در معرکههای دینی و مذهبی مانند تعزیه و روضه و سفرهها حضور داشتند.
نویسنده: الهام برزین
________________________________________________________________________________
*برگرفته از کتاب ادبیات عامیانهی ایران اثر دکتر محمد جعفر محجوب
واقعا لذت بردم جامع کامل زیبا و عمیق بود
انشالله سلامت باشید
ممنون از توجه شما دوست عزیزم