کمیک-و-خلاقیت

کمیک و کشف خلاقیت ها

آیا تا به حال شنیده‌اید که تلاش برای ساخت یک پی‌نما می‌تواند خلاقیت را تقویت کند؟ امروز می‌خواهیم در دنیای هیجان انگیز کمیک‌ها شیرجه زده و کشف کنیم که آن‌ها چگونه می‌توانند تخیل هنری ما را آزاد کنند.

۱. ماجراهای شگفت انگیز:

کمیک استریپ‌ها همه در زمینه‌ی داستان‌سرایی به شیوه‌‌‌ای بصری فریبنده هستند. آن‌ها شما را به جهان‌ خارق‌العاده‌ای منتقل می‌کنند که در آن هر چیزی ممکن است! به عنوان یک نوجوان، می‌توانید کمیک استریپ‌های خود را بسازید و به تخیل خود اجازه دهید شخصیت‌های جذابی را اختراع کند، رویاپردازی‌های هیجان‌انگیز داشته باشد و در نتیجه داستان‌های خود را بر روی صفحات کاغذ زنده کنید!

۲. قدرت بصری:

کمیک استریپ‌ها راهی جالب برای تبدیل شدن شما به یک متخصص داستان‌سرای بصری هستند. وقتی کمیک می‌خوانید، یاد می‌گیرید که چگونه اطلاعات را از طریق تصاویر درک و تفسیر کنید. شما به نشانه‌های بصری توجه می‌کنید، جریان پنل‌ها را دنبال می‌کنید و داستان‌های هیجان انگیزی کشف خواهید کرد. این سواد بصری نه تنها باعث می‌شود از کمیک‌ها بیشتر لذت ببرید، بلکه به شما در برقراری ارتباط چشمی با آثار هنری کمک می‌کند.

۳. خود را بیان کنید:

به نمایش درآوردن خلاقیت های خاص شما توسط آثارتان موضوع جالبی است و کمیک استریپ‌ها راهی مناسب برای معرفی شما با آثار منحصر به فردتان هستند. از ایجاد طرح‌های مختص شخصیت خالق تا تصمیم‌گیری در مورد نحوه چیدمان پانل‌ها، هر کدام فرصتی برای ابراز یک جنبه از وجود هنرمند شما است. می‌توانید تکنیک‌های هنری مختلفی را آزمایش کنید، با رنگ‌ها بازی کنید و صدای هنری خود را به گوش دیگران برسانید. اجازه دهید تخیل شما فعال شود و کمیک‌هایی خلق کند که منحصر به شما هستند!

۴. حل مسئله:

ایجاد کمیک استریپ مانند حل پازل است. شما درمی‌یابید که چگونه ایده‌های خود را در پنل‌ها بگنجانید، طرح‌های هیجان انگیز ایجاد کنید و شخصیت‌های خود را زنده کنید. این یک چالش جدید است که به شما کمک می‌کند انتقادی فکر کنید و مشکلات را خلاقانه حل کنید. شما یاد خواهید گرفت که داستان و سبک هنری خود را با قالب کمیک نمایش دهید و اینچنین قدرت حل مسئله شما در تمام زمینه‌های زندگی تقویت می‌شود.

۵. تیم شوید و از آن لذت ببرید:

شما می‌توانید به انجمن‌ طرفداران پی‌نما بپیوندید و دوستانی پیدا کنید که مانند شما مشتاق دنیای کمیک استریپ هستند. حتی می‌توانید باهم همکاری کنید، به تبادل ایده‌های خود بپردازید و با هم داستان بسازید. کار با دیگران نه تنها خلاقیت شما را افزایش می‌دهد، بلکه به شما امکان می دهد از دیدگاه‌های مختلف به یک موضوع نگاه کنید و دوستان پی‌نماگر و پی‌نمانویس شگفت انگیزی پیدا کنید.

در نتیجه:

کمیک استریپ‌ها کلیدی برای برای باز کردن جنبه‌هایی از خلاقیت در وجود شما هستند. دوستان همکار من! آن‌ها قوه تخیل شما را برمی انگیزند، مهار‌ت‌ داستان سرایی بصری شما را تقویت می‌کنند و راهی منحصر به فرد برای بیان خود به شما می‌دهند. در دنیای کمیک شیرجه بزنید، شخصیت‌ها و داستان‌های خود را بسازید و اجازه دهید خلاقیت شما بدرخشد.
برای به نمایش گذاشتن ماجراهای هیجان انگیزی که در تخیل شما زندانی شده‌اند آماده شوید!

کمیک-استریپ-های-روزنامه-ای

کمیک روزنامه ای

در تاریخ کمیک استریپ جهان آمریکایی‌ها نقش مهمی بازی می‌کنند. مردمی که عاشق کمیک‌استریپ‌اند و عشقشان به کمیک‌‌ها حسابی به کار و بار کارتونیست‌ها رونق داده‌است. استقبال آمریکایی‌ها از کمیک‌استریپ، صد‌ها انسان با‌استعداد را وارد بازار کار کمیک کرد و زمینه‌ای برای ظهور داستان‌هایی بزرگ در این حوزه شد. در این راه روزنامه‌های آمریکایی نقش مهمی ایفا ‌کردند. شاید اگر روزنامه‌ها در آمریکا سری به دنیای کمیک‌‌ها نمی‌زدند، کمیک‌استریپ‌های امروزی تا به این حد جذاب و دوست‌داشتنی و پیشرفته نبودند. 

کمیک-روزنامه-ای

کمیک روزنامه ای کمیکی است که به جای مجله، کتاب، اینترنت و… در روزنامه چاپ می‌شود و در سرزمین آمریکا سابقه‌ای طولانی و پر فراز و نشیب دارد. این کمیک‌ها اغلب سیاه و سفید بودند اما اخیرا  به صورت رنگی هم چاپ می‌شوند.

کمیک‌هایی که سر از روزنامه‌ها در می‌آورند.

تا قرن نوزدهم میلادی هنوز کمیک‌استریپ‌ به اکثر مناطق دنیا راه پیدا نکرده‌‌‌ و قریب به اتفاق بچه‌های دنیا هنوز طعم دوست‌داشتنی کمیک‌ را نچشیده‌ بودند. اگر جایی هم کمیک‌استریپ یافت می‌شد منحصر به مجلات فکاهی بود. اما در آمریکا شرایط حسابی فرق می‌کرد. سردبیران روزنامه‌ها به قدرت فوق‌العاده‌ی کمیک‌استریپ‌ پی‌برده‌‌ بودند و به زبان کمیک از مسائل سیاسی و اجتماعی روز سخن می‌گفتند. 

در آغاز کاریکاتور‌های روزنامه‌ای سری به عالم سیاست زدند و با تصاویر خود حسابی از آقایان سیاستمدار انتقاد کردند. اما کار کمیک روزنامه ای به همین‌جا هم ختم نشد. روزنامه‌ها تازه به معجزه‌ی تصاویر پی‌برده‌بودند و هر کدام تلاش می‌کردند تا محتوایی منحصر به فرد تولید کنند. رقابت روز به روز شدید‌تر می‌شد و برخی از روزنامه‌ها رو به سوی” کارتون‌های خیالی” آوردند. این کارتون‌ها از خبر‌های اساسی کشور جذاب‌تر بودند و احساس خوبی در خوانندگان بر‌می‌انگیختند. 

از آن زمان تا به امروز کمیک‌‌‌ها در کنار مطالب جدی روزنامه‌ها قرار می‌گیرند تا سیاست و جامعه و مسائل مختلف آن را به نقد بکشند. این کمیک‌ها گاهی بدون هیچ گونه ابایی نقد‌هایی اساسی به سیاستمدران وارد می‌کنند. برای مثال کمیک‌استریپ “پوگو” از شخصیت‌های حیوانات استفاده می‌کرد تا سیاست‌مدران زمان خود را دست بیاندازد. هنوز هم برخی از سیاست‌مدران آمریکایی در حال مبارزه با این کمیک‌ها هستند و حتی به تازگی موفق شده‌اند تا یکی از روزنامه‌های یکشنبه را متقاعد کنند تا کمیک‌استریپ سیاسی “دونزبری” را دیگر به چاپ نرساند. 

علاوه بر کمیک‌های سیاسی کمیک‌های دیگری مانند “دیلبرت” هم وجود دارد که در صفحات اقتصادی روزنامه‌ها چاپ می‌شود چون محتوایی اقتصادی و کاری دارد. 

ضمیمه‌های یکشنبه

یکشنبه‌ها روز تعطیلی مردم آمریکاست. زمانی که مجبور نیستند سرکار بروند و با یک دل سیر می‌توانند سری به ضمیمه‌ی هیجان‌انگیز یکشنبه‌‌ها بزنند. بنیانگذار ضمیمه‌ی یکشنبه‌ها روزنامه‌ی “نیویورک هرالد” است که برای اولین‌بار در سال ۱۸۴۱ ضمیمه‌ی یکشنبه را برای سرگرم کردن خوانندگانش به چاپ می‌رساند. ضمیمه‌ی یکشنبه‌ها به حدی در میان مردم پا می‌گیرد که تا سال ۱۸۹۰، ۲۵۰ روزنامه‌ی دیگر هم ضمیمه‌ی یکشنبه تدارک می‌بینند. ضمیمه‌هایی که به طرز سرسام‌آوری پر از تصاویر کمیک بودند. به این ترتیب، کار و بار کارتونیست‌ها حسابی سکه می‌شود و نان‌شان در روغن می‌افتد.

تا سال ۱۹۰۲ ضمیمه‌ی یکشنبه‌ها بین ۳۲ تا ۸۶ صفحه داشتند. حتی گاهی برای تعطیلات خاص ممکن بود به ۱۳۰ صفحه هم برسند. روزنامه‌های معروف فهمیده‌بودند که مخاطبانشان بیشتر بیننده هستند تا خواننده. یعنی بیشتر دوست دارند چشم‌هایشان را بین تصاویر کمیک‌استریپ بگردانند تا این که زمان خود را صرف خواندن یک مقاله بکنند. داستان‌های خنده‌آور ضمیمه‌ی یک‌شنبه‌ها هم رفته رفته حذف شدند تا جای بیشتری برای نمایش کمیک‌استریپ‌ها باقی بگذارند. روزنامه‌ها و مجلات فکاهی که در برابر این ضمیمه‌‌ها مقاومت می‌کردند به کل از بین رفتند و آن دسته از روزنامه‌های باقی مانده هم به شدت مشغول جدال بر سر جذب کارتونیست‌ها بودند. 

هنرمندان موفق مدام با پیشنهاد‌های وسوسه‌انگیز سردبیر‌ها و ناشران متعدد رو به رو می‌شدند.  قانون کپی رایتی هم در کار نبود تا دست افراد را از سرقت، تقلید یا استفاده‌ی بی‌اجازه‌ از کمیک‌های یکدیگر کوتاه کند. مثلا خالق کمیک‌استریپ مشهور “بچه‌ی زرد‌پوش” با دریافت پیشنهادی عالی شخصیت خود را برداشت و  به روزنامه‌ای دیگر رفت ولی صاحب روزنامه‌ی قبلی هم دست بردار نبود و فرد دیگری را برای ادامه‌ی داستان استخدام کرد و به این صورت داستان دو نسخه‌ای شد که این از ارزش و اعتبار آن می‌کاست.

تاسیس سندیکای ملی کمیک‌ها 

در سال ۱۹۰۶ سندیکای ملی کمیک‌ها برای کمک به هزینه‌های  نشر فعالیت خود را آغاز کرد. تاسیس این سندیکا پیشرفت مهمی برای جامعه‌ی کارتونیست‌ها بود و به کمیک‌استریپ‌های آمریکایی کمک کرد تا در درجه‌ی اول به پدیده‌ای ملی و سپس بین‌المللی تبدیل شوند. سندیکای روزنامه‌نگاران افرادی برای خلق کمیک‌استریپ استخدام می‌کرد و سپس کمیک‌های آن‌ها را در اختیار روزنامه‌های مختلف قرار می‌داد و به این ترتیب کمتر کمیک‌استریپی بود که به یک روزنامه‌ی خاص تعلق داشته‌باشد. 

روزنامه‌ها در آن زمان مهم‌ترین رسانه‌ی موجود بودند اما کمی بعد رقیبانی جدی به نام رادیو و تلویزیون ظهور کردند. دیگر مردم تبلیغات خود را به جای روزنامه به رادیو و تلویزیون  می‌سپردند و در نتیجه روزنامه درآمد کمتری داشتند تا از کارتونیست‌های محبوبشان حمایت کنند. 

ملوان زبل، معروف‌ترین کمیک روزنامه ای

معروف‌ترین کمیک‌استریپ روزنامه‌ای دنیا “پاپای” یا همان “ملوان زبل” است. همان ملوان بامزه‌ای که همیشه یک پیپ گوشه‌ی دهانش دارد و با خوردن اسفناج زور بازویش چند برابر می‌شود و امروزه برای اکثر ما با کارتون ملوان زبل شناخته شده‌است. 

آقای “الزی سگار” خالق پاپای در آغاز کمیک‌استریپی به نام “تیمبل تاتر” می‌سازد. این کمیک‌استریپ داستان خانواده‌ی “اپل” است. خواهر و برادری به نام‌های “کاستور” و “آلیو” و مردی به اسم “هام گریوی” که عاشق آلیو است. 

قصه‌های سگار جذاب و سرشار از شوخی و بازیگوشی‌های فوق‌العاده هستند. داستان‌هایی که پر بودند از آدم‌های خل‌و‌چلی که در یک جلسه ظاهر می‌شدند و در جلسه‌ی بعد از به کلی بین می‌رفتند. اما در یک قسمت‌، کاراکتری ظهور کرد که نه تنها نرفت بلکه سرنوشت داستان و خالقش را به کلی تغییر داد.

در این قسمت که در سال ۱۹۲۹ به چاپ رسید دو نفر از شخصیت‌های اصلی داستان یعنی کاستور و هام مرغ پر‌یمن‌شان را زیر بغل زدند و تصمیم گرفتند تا به جزیره‌ی گنج بروند. اما برای رسیدن به جزیره‌ی گنج نیاز به یک دریانورد ماهر داشتند. در این جاست که کاستور چشمش به یک دریانورد قد کوتاه می‌افتد و به این صورت پاپای معروف ما وارد مجموعه‌ی تیمبل تاتر می‌شود و طولی نمی‌کشد که از دیگر شخصیت‌ها جلو زده و کل داستان را به تسخیر خود در‌می‌آورد. پس از چند وقت که پاپای به اوج محبوبیت خود می‌رسید، سر از دنیای کارتون هم درمی‌آورد.

زبل-خان-_-کمیک-روزنامه-ای

پاپای یک ملوان قلچماق است که از هیچ کس و هیچ چیز حساب نمی‌برد. همیشه مشتش به راه است و اعتماد به نفس عجیبی دارد. با آن که در آغاز حضورش در داستان مدام با آلیو درگیر می‌شود اما پس از مدتی به عاشق سینه‌چاک آلیو مبدل می‌گردد.

پس از چندی انتشارات “هارست” از سگار می‌خواهد تا از خشونت داستان‌ها بکاهد و دیالوگ‌هایی به کار ببرد که به بچه‌ها کلمات بد یاد نمی‌دهد. دیگر پاپای مجبور است علت عصبانیت خود را قبل از هر دعوایی نشان بدهد. کم کم شخصیت “بلوتو” هم اضافه می‌شود که دشمن اصلی پاپای است و اما در ۲۶ ژوئن ۱۹۳۱ اتفاق فوق‌العاده‌ای رخ می‌دهد و پاپای برای اولین بار از منبع قدرت خود پرده‌برداری می‌کند. یک قوطی اسفناج!! بله اسفناج منبع اصلی قدرت پاپای است و به این ترتیب در آن برهه، مصرف اسفناج در آمریکا  به سرعت بالا می‌رود چون ملوان زبل بی‌نهایت در بین مردم آمریکا محبوب بوده‌است.

گارفیلد گربه‌ای کمیک‌استریپی 

یکی دیگر از شخصیت‌های محبوب کمیک روزنامه ای نه یک کاراکتر انسانی بلکه یک گربه است. گارفیلد گربه‌ا‌ی نارنجی رنگ است که شهرتی جهانی دارد و شوخی‌هاییش برای همه‌ی مردم دنیا بامزه است. این شخصیت اولین بار در سال ۱۹۷۸ قدم به دنیای کمیک‌استریپ‌ها می‌گذارد و تا به امروز سر از عوالم دیگر مانند انیمیشن هم در آورده‌است.

گارفیلد و سگی به نام “ادی” در اصل حیوانات خانگی پسری به نام “جون آربوکل” هستند. این گربه نمی‌تواند با صاحبش صحبت کند اما قادر است با ادی و سایر حیوانات سخن بگوید. کمیک‌استریپ گارفیلد در اصل شوخی با حیوانات و صاحبان آن‌هاست. حیوان‌هایی که به نوعی رئیس خانه هستند و از نزدیک مشکلات و رفتارهای صاحبانشان را می‌بینند. مشکلات آدم‌ها مثل تنفر از روز اول کاری، بی‌حوصلگی، ضعف در ارتباط با دیگران و… هم در بین داستان‌ها مطرح می‌شود.

در آغاز چهره‌ی ظاهری گارفیلد حسابی چاق است و چشم‌های ریزی دارد ولی هر چه قدر که می‌گذرد رفته رفته لاغر‌تر و بهتر می‌شود و چشم‌های درشت خوشگلی پیدا می‌یابد و در نهایت در دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی به چهره‌ی مشهور امروزیش می‌رسد. 

کمیک روزنامه ای پی‌ناتس

نمی‌شود از کمیک‌های موفق روزنامه‌ای سخن گفت و یادی از کمیک‌استریپ پی‌ناتس نکرد. پی ناتس که به زبان ما معنای بادام‌زمینی می‌دهد، یکی از محبوب‌ترین کمیک‌استریپ‌های جهان است. نشان به این نشان که در اوج محبوبیت خود در ۲۶۰۰ روزنامه به چاپ رسیده‌است و ۳۵ میلیون نفر در ۷۵ کشور جهان با ۲۱ زبان مختلف مخاطب آن بوده‌اند.

پی‌ناتس در ۲ اکتبر ۱۹۵۰ به دست “چارلز شولتز” خلق می‌شود. تعداد کاراکتر‌های این مجموعه در ابتدا کم‌ هستند و محدود به چهار شخصیت‌ “چارلی براون”، “پتی”، “شرمی” و “اسنوپی” می‌شوند. چارلی براون شخصیت اصلی گروه حسابی لجباز است. مثلا در بیس‌بال برنده نمی‌شود و نمی‌تواند بادکنک هوا کند اما هیچ وقت هم دست از تلاش برنمی‌دارد و یک جور‌هایی بگی نگی عقده‌ی خود‌کم‌بینی دارد. در کل مجموعه‌ی طولانی داستان‌‌های پی‌ناتس تیم بیس بال بچه‌ها تقریبا ده بار برنده می‌شود، آن هم تنها زمانی است که چارلی براون در تیم حضور ندارد. 

اسنوپی از دیگر شخصیت‌های مهم این داستان است. سگی که در آغاز داستان یک توله سگ معمولی است اما رفته رفته افکارش را با حباب‌های تفکر به ما منتقل می‌کند. او در ذهن خود یک خلبان جنگ‌جهانی اول یا یک نویسنده‌ی کتاب‌های جنایی است در حالی که باقی شخصیت‌ها از افکاراو بی‌خبرند. در ادامه شخصیت‌های دیگری هم به داستان اضافه می‌شوند. حتی یک درخت بادبادک‌خور معرفی می‌شود که دشمن چارلی است و ساختمان یک مدرسه که نظرات خودش را درباره‌ی بچه‌ها بیان می‌کند.

پی‌ناتس با وجود ظاهر کودکانه‌ی خود در باطن به مسائل مهم می‌پردازد و شولتز می‌کوشد تا به مسائل مختلف جامعه‌ی آن زمان آمریکا یعنی جنگ ویتنام، تبعیض‌های نژادی و … هم اشاره کند. این کمیک‌استریپ محبوب تا روز ۱۳ فوریه ۲۰۰۰ یعنی یک روز بعد از مرگ خالقش به حیات خود ادامه می‌دهد. 

_________________________________________________________________________

کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ” ترجمه و تالیف مهدی ترابی مهربانی

کتاب کمیک‌ها، مانگاها و رمان‌های مصور اثر رابرت.اس.پترسن ترجمه‌ی مهرداد گروسی

طراحی-کاراکتر-کمیک

خلق کاراکتر کمیک استریپ

آدم‌ها خودشان را دوست دارند. عاشق دیدار و ملاقات با یکدیگرند. از شنیدن نظرات، ایده‌ها، افکار و تخیلات همدیگر لذت می‌برند. آن‌ها عاشق قصه‌ هم هستند. چون قصه‌ها جایگاه آفرینش شخصیت‌های خیالی‌اند. انسان‌هایی از جنس خودشان که دیدن و وصف آن‌ها در کتاب‌ها، فیلم‌ها، کارتون‌ها و… حسابی جذبشان می‌کند. پس آدم‌ها به راحتی با هر ابزار ممکن دست به خلق یک کاراکتر‌ خیالی  می‌زنند. 

مثلا با گردش قلمی ساده، آدمک می‌کشند یا با وصف‌هایشان یک شخصیت جدید در ذهن دیگران می‌آفرینند. خلاصه این‌که آفرینش یک شخصیت جدید در مجموع کار سختی نیست. اما اگر بخواهیم شخصیتی خاص و ماندگار کمیک‌استریپ خلق کنیم قطعا باید برای آن بیشتر زمان بگذاریم. 

طراحی یک کاراکتر خوب 

 

طراحی-کاراکتر-کمیک-استریپ

دنیای کمیک‌استریپ محل تولد تعدادی

 از بهترین و جذاب‌ترین شخصیت‌های کارتونی و سینمایی در جهان است. شخصیت‌هایی که همه آن‌ها را می‌شناسند و یادآوری‌شان لذتی عمیق و کودکانه در خاطره‌ها بر‌می‌انگیزد. از  تن‌تن و لوک خوش‌شانس و ملوان زبل گرفته تا حتی ابر‌قهرمان‌هایی مانند سوپر‌من، بت‌من‌، اسپایدر‌من و …

همه‌ی این شخصیت‌ها یک روز در کنج ذهن یک هنرمند خلاق آفریده‌شدند. اما رفته رفته سر و شکلی گرفتند و مرز‌های شهرت و محبوبیت را در‌نوردیدند. پس بدون شک شما هم می‌توانید خالق یک کاراکتر محبوب و دوست‌داشتنی باشید. کافی است دکمه‌ی روشن کردن خلاقیتتان را بزنید. دست به قلم شوید و برای آفرینش موجود مورد علاقه‌تان تلاش بکنید. 

مطمئن باشید که هیچ قاعده قانون خاصی برای آفرینش یک شخصیت وجود ندارد. هر کاراکتری بنا بر سلیقه و سبک آفریننده‌اش خلق می‌شود. اما در مجموع یک کاراکتر خوب و قوی کمیک‌استریپ چند ویژگی اصلی دارد. 

زندگی درونی طراحی شده

این مطلب احتمالا با‌اهمیت‌ترین بخش در طراحی یک کاراکتر قوی است. هر فرد مبتدی بلاخره می‌داند که یک کاراکتر‌ داستانی نیازمند شخصیت است. اما احتمالا شخصیت را صرفا منحصر به یک سری رفتار‌ و صفات می‌کند و کاری به علت و هدف آن رفتار‌ها ندارد.

اما هر کدام از ما تاریخچه‌ی جداگانه‌ای در زندگی‌ داریم. اتفاقات و تجربیاتی که بر شخصیت‌مان اثر‌‌ می‌گذارد و عقاید و جهان‌بینی خاصی که رفتار‌ها و تصمیماتمان را می‌سازند. کافی است تا نگاهی به خودمان بیاندازیم. این که در کجا به دنیا آمده‌ایم؟ کجا بزرگ شده‌ایم؟ مادر و پدر ما چه جور آدم‌هایی هستند؟ چه تجارب تلخ و شیرینی در زندگی داشته‌ایم؟ به چه چیزی علاقه داریم؟ از چه رفتاری بدمان می‌آید؟ چه عقایدی داریم؟ و هزاران سوال دیگر که ابعاد مختلف و پس‌زمینه‌های شخصیت ما را مشخص می‌کند. برای طراحی کاراکتر هم باید این نکات را در نظر بگیریم. وقتی آدم‌ها تجربه‌ها و تاریخچه‌های مختلفی داشته‌باشند. احتمالا برخوردشان با یکدیگر ماجرا‌های متفاوتی می‌آفریند.

به طور مثال

دو نفر را در نظر بگیرید که یکی که همیشه ثروتمند بوده و دیگری از کودکی در فقر بزرگ شده‌است. اگر این دو نفر را در سفر، کار، تفریح و… در کنار هم قرار بدهیم احتمالا کلی ماجرای جدید آفریده می‌شود که ناشی از همین پس‌زمینه‌ی متفاوت است.

وقتی خواننده با پس زمینه‌ی کاراکتر‌های ما آشنا شد آن زمان بین خودش و او احساس همذات پنداری برقرار می‌کند. مثلا در داستان اسپایدر‌من وقتی برای نخستین بار پیتر به قدرتی جادویی می‌رسد، تنها هدفش این است که به کمک این نیرو ثروتمند شود. اما کشته‌شدن عمویش به دست دزدی ناجوان‌مرد، پیتر را دچار تحول روحی عمیقی می‌کند. او به مسئولیت زیاد خودش پی می‌برد و از آن به بعد تصمیم می‌گیرد تا به مبارزه با افراد شرور بپردازد. بدین ترتیب مخاطبان اسپایدرمن وقتی کشته‌شدن عموی پیتر را می‌بینند به خوبی علت حوادث بعدی را در‌می‌یابند و دیگر می‌دانند که چرا پیتر برای مبارزه با افراد جنایت‌کار این ‌طور خودش را به آب و آتش می‌زند. 

البته پس زمینه‌ای که ما در طراحی شخصیت‌‌ها در نظر می‌گیریم خیلی هم لازم نیست مفصل باشد. علی الخصوص برای شخصیت‌های فرعی. راستش را بخواهید وسواس داشتن بیش از حد در جزئیات از اشتباهات متداول افراد مبتدی است پس هر چند باید آن را در نظر بگیرید اما خیلی هم وسواس به خرج ندهید.

یک نکته دیگر هم این که نگاه آدم‌ها به جهان هم بر روی انتظارات و خواسته‌هایشان اثر می‌گذارد و علت بسیاری از ماجرا‌ها می‌شود. مثلا پادشاهی مثل ژولیوس سزار را در نظر بگیرید که خودش بسیار قدرتمند است و فکر می‌کند که همه باید از او پیروی کنند و مردم دهکده‌ی کوچک آستریکس که اعتقاد دارند نباید زیر بار اطاعت از دیگران بروند و استقلال دهکده‌یشان باید حفظ بشود. همین دو نوع نگاه کافی است تا کلی ماجرای هیجان‌انگیز آفریده شود و مبارزات مردم این دهکده در قالب کمیک‌استریپ محبوب آستریکس درآید.

در همه‌ی شخصیت‌ها پنهان نشویم

بسیاری از نویسندگان همیشه بخشی از شخصیت خود را در کاراکتر مورد نظرشان بر جای می‌گذارند که این البته به واقعی‌تر شدن و قوی‌تر شدن داستان کمک می‌کند. ولی اگر در این راه بیش از حد افراط کنیم. احتمالا همه‌ی کاراکتر‌هایمان شکل هم می‌شوند. پس از این جهت باید حواسمان باشد که ویژگی‌های متنوعی را برای این کاراکتر‌ها در نظر بگیریم چون وقتی همه‌ی شخصیت‌ها شکل هم باشند دیگر داستانی برای گفتن باقی نمی‌ماند.

توجه به ویژگی‌های ظاهری 

 

کاراکتر‌های یک کمیک‌استریپ نه تنها باید شخصیت و خلق‌وخو‌های متنوعی داشته باشند بلکه قیافه‌ی ظاهریشان هم باید با یکدیگر فرق بکند. تفاوت چهره و قد و وزن و هیکل شخصیت‌ها موضوع مهمی است و کمک می‌کند تا خواننده آن‌ها را بشناسد و گیج نشود.

 اگر کاراکتر‌های شما همگی شکل هم باشند و تنها در مواردی جز‌ئی مانند رنگ مو، لباس و… فرق بکنند، احتمالا کار شما بی‌مزه و کلیشه‌ای از آب در‌می‌آید. هر چند خلق یک کاراکتر جدید بسیار سخت است و هم از این جهت است که بسیاری از هنرمندان از یک قیافه‌ی ظاهری خاص برای شخصیت‌هایشان بهره می‌گیرند. ولی این زحمت مضاعف برای طراحی کاراکتر‌های جدید  در نهایت به کار ارزش بیشتری می‌بخشد. مثلا به ظاهر خاص و منحصر به فرد دو شخصیت آستریکس و ابلیکس نگاه کنید. یکی کوتاه قامت است و دیگری درشت و چاق و بانمک. قرار گرفتن این دو هیکل متفاوت در کنار هم یکی از ویژگی‌های جذاب مجموعه‌ی آستریکس است.

ممکن است قبل از طراحی یک کاراکتر جدید بخواهید از آن تعداد زیادی مدل‌شیت بکشید. یعنی تصور کنید که از زاویه‌های متفاوت به شخصیت خود نگاه می‌کنید و حالت‌های گوناگون او را نقش می‌زنید. در این طراحی‌ها بهتر است هم کلوزآپ شخصیت را بکشید. یعنی بر روی چهره‌اش زوم کنید و هم از زاویه‌ای دور‌تر به او بنگرید. لباس‌های جور‌ و واجور تنش بکنید و برای کشیدن جزئیات لباسش وقت بگذارید. 

حالت‌های چهره‌ی یک کاراکتر هم مهم است. می‌توانید مدل‌شیت‌های مختلفی بکشید که چهره‌ی شخصیت شما را در حالت عصبانیت، خوشحالی، نگرانی و… نشان می‌دهد و بعد تصمیم بگیرید که کاراکتر مورد نظر بیشتر چه حالتی داشته‌باشد. مثلا چهره‌اش گیج باشد یا متفکر یا خنگ یا  هر حالت دیگری که مورد پسند شماست.

حفظ کردن ظاهر فیزیکی منسجم در تمام قصه برای هر کاراکتر چالش مهمی است و در همین مرحله است که مدل شیت‌ها می‌توانند به داد شما برسند. طراحی هزاران باره‌ی یک شخصیت کار دشواری است. پس سعی کنید شخصیتی بیافرینید که دوستش دارید تا از همنشینی با او و تکرار کردن هزار باره‌اش خسته و دلزده نشوید. 

حالت‌های مختلف چهره را بشناسیم.

حالت چهره در کمیک‌استریپ موضوع خیلی خیلی مهمی است. اصولا در طول روز چهره‌ی ما به هزاران شکل مختلف در می‌آید. مثلا نشان می‌دهد که درد داریم. خسته هستیم. ناراحتیم. تعجب کرده‌ایم. متفکریم. از دیدن دیگران خوشحالیم یا کلافه‌ایم و یا هزاران هزار پیام دیگر که به کمک عضلات چهره و حرکات آن‌ به دیگران منتقل می‌شود.

در مجموع ما ۶ حالت چهره‌ی پایه داریم که نشان‌دهنده‌ی احساسات اصلی‌مان هستند یعنی حالت‌های خشم، نفرت، ترس، ناراحتی و تعجب. این ۶ حالت مثل رنگ‌های پایه و اصلی می‌مانند که با ترکیب آن‌ها رنگ‌های دیگر ساخته‌می‌شوند. با ترکیب این حالت‌ها هم حالت‌های جدید به وجود می‌آیند. 

ترسیم حالت‌های چهره و توجه به آن‌ها  موضوع چالش‌برانگیزی برای تصویرگران است. هر‌چند که ما در طول روز به صورت عادی بار‌ها این حالت‌ها را در چهره‌ی دیگران می‌بینیم. اما برای ترسیم‌شان به توجه و دقت بیشتری نیاز داریم.

 باید به حرکت عضلات صورت‌ها دقت بکنیم. اگر احساس کردیم نیاز به مدل زنده داریم حتی می‌توانیم از دیگران کمک بخواهیم تا آن حالت‌ها را به خودشان بگیرند و بعد چهره‌یشان را به دقت ترسیم نماییم. بدین ترتیب احتمالا اثر واقعی‌تری بدست می‌آوریم و تبحر‌مان هم بیشتر می‌شود. حتی اگر کسی در اطرافمان نبود باز هم جای نگرانی ندارد. خودمان که هستیم. یک آیینه به دست بگیریم و از حالت‌های چهره‌ی خودمان استفاده ‌کنیم. 

توجه به زبان بدن 

کاراکتر-کمیک-استریپ

بدن‌ ما هم مانند چهره‌ی‌مان کلی حرف برای گفتن دارد و در موقعیت‌های گوناگون احساسات ما را به طرق مختلف به دیگران منتقل می‌کند. مثلا تا به حال دقت کرده‌اید که وقتی خجالت‌زده یا شرمنده می‌شویم. اشتباه می‌کنیم و شکست می‌خوریم. ناخوداگاه شانه‌هایمان می‌افتند تا بدنمان به دیگران این پیام را انتقال دهد که ناراحت هستیم؟ حتی آدم‌های ضعیف را هم اغلب با این خمودگی شانه‌ها می‌شناسیم. یا مثلا وقتی با کسی صمیمی می‌شویم و با او احساس راحتی می‌کنیم ناخودآگاه به او نزدیک می‎‌شویم و وقتی با کسی راحت نیستیم از او فاصله می‌گیریم؟ شاید حتی سر بر‌گردانیم و عقب برویم یا حتی نگاهمان را از او بدزدیم. ت

مام این موارد برای بیننده‌ی ما پیام مهمی دارد و به او نشان می‌دهد که ما تا چه حد با دیگری صمیمی هستیم. باقی اعضا و حرکات بدن هم به همین صورت است. هر عضو بدن به خودی خود می‌تواند پیام‌های زیادی منتقل کند. مثلا کسی را در نظر بگیرید که با بالا بردن بازو‌هایش و نشان دادن عضلاتش می‌خواهد به دیگران ثابت کند که تا چه اندازه نیرومند است.

توجه به زبان بدن در کمیک‌استریپ و فراگیری آن هر چند کاری زمان‌بر است. اما وقتی به این مطلب مسلط شدید به خوبی می‌توانید کمیک‌استریپ‌تان را سرشار از قدرت شخصیت‌پردازی، شور و نشاط زندگی بکنید. و صد البته توجه داشته‌باشید که حالت‌های بدن و چهره اغلب با یکدیگر هماهنگ هستند و در کنار هم باید به درستی ترسیم بشوند.

توجه به ویژگی‌های رفتاری

و نکته‌ی پایانی درباره‌ی خلق شخصیت کمیک‌استریپ هم همان است که اغلب ما به آن واقف هستیم یعنی دادن صفات و ویژگی‌های رفتاری خاص به یک کاراکتر. ویژگی‌های رفتاری کاراکتر به خوبی در ذهن خواننده می‌نشیند و بر جذابیت یک اثر می‌افزاید. برای مثال شخصیت‌های داستان تن‌تن را در نظر بگیرید. کاپیتان هادوک دوست صمیمی و یار همیشگی تن‌تن که با کوچکترین اتفاقی عصبانی می‌شود و به زمین و زمان لعنت می‌فرستد.

پروفسور تورنسل که گیج است و حواس درست و حسابی ندارد و گوشش هم خوب نمی‌شنود و دائم با کاپیتان بحث می‌کند. دو کارآگاه دوقلو و احمق داستان دوپونت و دوپونط که حتی نظر‌دادن‌شان هم مثل هم است و میلو سگ کوچک تن‌تن که حاضر است جانش را هم برای خبرنگار جوان ما به خطر بیاندازد. قرار گرفتن این شخصیت‌های بامزه در کنار تن‌تن موجب ماندگاری اثر شده و تک‌تک رفتار‌هایشان از ناسزاهای هادوک گرفته تا حرکات بامزه‌ی کاراگاه‌ها در ذهن خوانندگان نقش بسته‌است.

خلاصه این که خلق کاراکتر کار جذابی است. اما بلاخره مانند هر کار دیگری مقداری زمان‌گذاری و تلاش می‌خواهد. ولی به خودتان اطمینان داشته‌باشید. شما هم می‌توانید. پس قلم به دست بگیرید. شما خالق جذاب‌ترین و محبوب‌ترین کار‌اکتر‌های آینده‌ی کمیک‌استریپ هستید.

________________________________________________________________________________

  • کتاب هنر کمیک ۲ نوشته‌ی اسکات مک کلود، ترجمه‌ی فرناز خوشبخت
  • مقاله راز ماندگاری تن‌تن نوشته‌ سعید رزاقی
کمیک استریپ تن تن و میلو

تن تن، کمیک استریپ محبوب بلژیکی

کمیک استریپ‌های بزرگ فقط از غرب وحشی و سرزمین بزرگ آمریکا طلوع نمی‌کنند. جا به جای این کره‌ی خاکی می‌تواند محل تولد قهرمان‌های دوست‌داشتنی کمیک باشد. مثلا کمی آن‌سو‌تر در فرانسه و همسایه‌اش بلژیک حول و حوش سال ۱۹۳۰ به بعد شخصیت‌هایی بر روی کاغذ جان ‌گرفتند که نه تنها بچه‌های اروپا بلکه بچه‌های تمام دنیا با آن خاطره دارند. داستان‌هایی که چندین نسل را بزرگ کرده‌اند و هنوز هم به غایت محبوب و دوست‌داشتنی هستند. پس با ما همراه شوید تا در این قسمت سری به کمیک‌استریپ‌های بی‌نظیر فرانسوی و بلژیکی بزنیم.

کمیک استریپ در بلژیک

بلژیک یکی از کشور‌های اروپای شمالی است. کشوری کوچک و سرسبز که از طرف مرز جنوبی خود با فرانسه  و از شمال با هلند همسایه است. در بلژیک ۶۰ درصد از مردم هلندی و ۴۰ درصد باقی‌مانده فرانسوی صحبت می‌کنند. به خاطر همین بلژیکی‌ها از روز نخست، استقبال خوبی از کمیک‌استریپ‌های فرانسوی کردند. در مقابل فرانسوی‌ها هم از کمیک‌استریپ‌های بلژیکی خوششان ‌آمد و به تهیه و توزیع آن پرداختند.

در همین بلژیک کوچک و سرسبز بود که در سال‌ ۱۹۲۹ در اتاق خبرنگاری خلاق یکی از محبوب‌ترین کمیک‌استریپ‌های جهان آفریده‌شد. قهرمانی که خودش هم مثل خالقش یک خبرنگار جوان و ماجراجو بود. بله درست حدس زدید. تن‌تن را می‌گویم. داستان‌های هیجان‌انگیز تن‌تن و سگ سفیدش میلو که در ایران طرفداران فراوان دارد و چندین نسل از بچه‌های ایرانی حسابی با کتاب‌هایش مجذوب خود کرده‌است. روایت امروز ما داستان تن‌تن است.

تن تن خبرنگار دوست‌داشتنی

خالق تن‌تن آقای ژرژ رمی  است. البته ما بیشتر او را با لفظ “هرژه” می‌شناسم. اسمی که خودش برای خودش  ساخته و برای مردم بلژیک هم معنای خاصی ندارد. چون در این مورد هم خلاقیت به خرج داده و با جا‌به‌جا کردن حروف اسمش به این کشف جدید رسیده‌است.

tin tin

ژرژ رمی خالق تن‌تن دوست‌داشتنی است. خبرنگاری که همراه با سگ سفیدش برفی (که در ایران ما آن را به لفظ فرانسوی میلو می‌شناسیم) از غرب به شرق زمین در حال سفر است و با سر‌زدن به اقوام و کشور‌های مختلف درگیر ماجراجویی‌های فوق‌العاده می‌شود. تن‌تن ما را با خوش همراه می‌کند و سر از مشرق و مغرب عالم در می‌آورد. یک‌بار به آفریقا و کشور کنگو می‌رود و بار بعد راهی سرزمین آمریکا می‌شود. یک‌بار به شرق دور می‌رود و بار دیگر به مصر و عربستان و… سفر می‌کند. حتی ماجراجویی‌هایش به کره‌ی زمین هم ختم نمی‌شود و سفری به کره‌ی ماه را هم برایمان تدارک می‌بیند. خلاصه این‌که از هیچ موضوعی که برای بچه‌ها جذابیت داشته‌باشد به این راحتی نمی‌گذرد. البته خود رمی خبرنگار بوده‌ و این در انتخاب موضوعاتش به هیچ‌وجه بی‌تاثیر نبوده‌است.

جذابیت کاراکترهای کمیک استریپ تن تن

یکی از راز‌های جذابیت و ماندگاری تن‌تن شخصیت‌های دور و بر او هستند که کاراکتر‌هایی به غایت جذاب و دوست‌داشتنی‌اند. کاپیتان هادوک، دریانورد سن و سال داری که حسابی عصبانی و بد‌دهن است و به زمین و زمان لعنت می‌فرستد. پروفسور تورنسل گیج و حواس‌پرت که گوشش هم درست نمی‌شنود و دائم با کاپیتان هادوک جر و بحث می‌کند و موجبات خنده‌ و سرگرمی خوانندگان می‌شود. دوپونت و دوپونط دو کارآگاه دوقلوی احمق که فقط نوک سبیل‌هایشان  با یکدیگر فرق می‌کند و انگار به وجود آمده‌اند تا روی اعصاب کاپیتان راه بروند و صد البته میلوی دوست‌داشتنی که سگ محبوب تن‌تن است و کسی به جز تن‌تن حرف‌هایش را نمی‌فهمد و حاضر است جانش را هم در راه صاحبش بدهد.

تن تن هرژه

تن‌تن به حدی در زمان خودش محبوب می‌شود که در محبوبیت با ژنرال شارل دو‌گل، رئیس‌جمهور فرانسه  رقابت می‌کند و شارل دوگل او را بیشتر از همه کس شبیه به خودش می‌داند چون معتقد است که او و تن‌تن در گروه آدم‌های کوچکی قرار می‌گیرند که هیچ ترسی از قدرت‌های بزرگ ندارند.

محبوبیت تن‌تن در جهان موجب می‌شود که در آغاز  ۱۶ ناشر در کشور‌های مختلف دنیا مسئولیت پخش آثار تن‌تن را بر‌عهده بگیرند که بعد‌ها این تعداد به ۴۰ ناشر در ۴۰ کشور دنیا می‌رسد.

نگاه نژاد پرستانه در کمیک‌های تن‌تن

هر‌چند ما هم مثل مردم سراسر دنیا  دوست‌دار تن‌تن هستیم. اما حواسمان باشد که تن‌تن به روشی موذیانه رگه‌هایی از نژاد‌پرستی را هم منتقل می‌کند. مثلا سیاه‌پوستان در این داستان‌‌ها هیچ‌وقت در جایگاه یک شخصیت اصلی قرار نمی‌گیرند و اغلب به درد خدمتکاری سفید‌‌ها می‌خورند. اعراب افرادی بدوی هستند که در وسط پذیرایی خود خیمه به پا می‌کنند و فقط از جهت دارایی مهمی مثل نفت برای اروپایی‌ها اهمیت دارند. هندی‌ها مردمی هستند گاو‌پرست که به خاطر گاو‌هایشان هر کاری می‌کنند و این تنها اروپایی‌ها علی الخصوص بلژیکی هستند که مردمی متمدن و همه‌چیز تمام محسوب می‌شوند که هیچ خطایی از آن‌ها سر نمی‌زد. نژاد‌پرستانه بودن کتاب‌های تن‌تن در زمان حیات نویسنده هم مورد اعتراض قرار می‌گیرد و خود هرژه هم این مطلب را می‌پذیرد و حتی در مواردی تغییراتی را اعمال می‌کند.

روایت داستانی و تصویر‌گری‌های تن‌تن

اولین داستان‌های تن‌تن فن داستان‌نویسی خاصی نداشتند. هرژه صرفا با تکیه بر تخیل خود آن‌ها را می‌آفرید و تنها در پایان هر قسمت تلاش می‌کرد تا کشش را لازم را برای ادامه‌ی داستان ایجاد کند. اما وقتی دریافت که تا چه اندازه تن‌تن محبوب شده‌است از داستان “گل آبی” به بعد انسجام بیشتری به کار‌هایش داد.

تن‌تن در مجموع، بار داستانی خوبی دارد و مخاطب را به خوبی درگیر حوادث می‌کند. تصویر‌ها و دیالوگ‌ها داستان را به خوبی پیش می‌برند و سیر داستان و تصاویر به حدی مناسب و روان‌اند که وقتی کتاب را باز می‌کنیم دیگر نمی‌توانیم آن را زمین بگذاریم.

شخصیت‌های تن‌تن از این مجموعه تا مجموعه‌ی بعدی لباس‌های تنشان تغییر نمی‌کند. این لباس‌ها نه کهنه می‌شود. نه کثیف و نه فرسوده. تن‌تن به شکل جوان‌های اروپایی اوائل قرن بیستم میلادی لباس می‌پوشد. شلوار فلانل گشادی به پا دارد که آن را توی جورابش می‌کند. پیراهنی یقه بسته می‌بوشد و یقه‌‌ی پیراهن را بیرون می‌گذارد. فقط در اواخر عمر هرژه در دهه ‌های ۷۰ میلادی است که تن‌تن کمی تغییر می‌کند و با پوشیدن شلوار‌های کتان سوار بر موتور‌سیکلت این طرف و آن طرف می‌رود و بی‌آن که گذر زمان ذره‌ای چین و چروک به چهره‌اش بیاندازد شکل نوجوان‌های دهه‌ی ۷۰ میلادی می‌شود. ولی هرژه ترجیح می‌دهد که بقیه‌ی شخصیت‌ها را با همان لباس‌های همیشگی‌شان باقی بگذارد.تن تن جدید

رنگ‌ها در داستان تن‌تن اهمیت بسیاری دارند. هر سکانس یک رنگ در پس‌زمینه دارد و وقتی که پس زمینه رنگش تغییر می‌کند ما متوجه می‌شویم که مکان و زمان داستان عوض شده‌است. رنگ‌های داستان تن‌تن ملایم ‌هستند و در نقطه‌ی مقابل کمیک‌استریپ‌های آمریکایی و ژاپنی قرار می‌گیرند که برای هیجان‌زده کردن مخاطب از رنگ‌های تند و جیغ استفاده می‌کنند. تصاویر داستان‌های اولیه تن‌تن (مثل تن‌تن در کنگو) خلوت و ساده‌اند اما هر چقدر زمان می‎گذرد این تصاویر شلوغ‌تر و جذاب‌تر می‌شوند.

داستان‌های تن‌تن عاری از خشونت هستند. مشتی و لگدی هم که در آن‌ها پرانده می‌شود، پنبه‌ای است و شدت ضربه‌ها با کشیدن چند ستاره‌ی رنگی در اطرافش تلطیف می‌شود.

تن‌تن از ازل تا ابد یک شخصیت کاغذی کارتونی است و میانه‌ی خوبی با دنیای سینما و فیلم‎سازی ندارد. از روی کمیک‌استریپ تن‌تن فیلم موفقی ساخته نشده‌ و تنها سری کارتون‌های تن‌تن که توسط تلویزیون بلژیک تولید می‌شود به موفقیت قابل توجهی می‌رسد.

تن تن در ایران

تن‌تن یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های کمیک‌استریپ در ایران هم هست. بچه‌های زیادی در ایران با ذوق و شوق بسیار تن‌تن خوانده‌اند و حتی سر خواندن کتاب‌های این مجموعه با هم جنگیده‌اید.

تن تن و میلو

تن تن را اولین‌بار قبل از انقلاب نشر یونیور‌سال چاپ می‌کند. این کتاب‌ها چاپ‌هایی بسیار مرغوب داشتند و از ترجمه‌های خوبی بهره می‌گرفتند. بعد از انقلاب نشر یونیورسال جمع می‌شود و تا سال‌ها چاپ تن‌تن در اختیار ناشری قرار می‌گیرد که نسخه‌هایی بسیار بی‌کیفیت عرضه می‌کند. چند دهه بعد با انتشار مجوز کمیک‌استریپ‌ها توسط وزارت ارشاد، انتشارات‌های ورشکسته‌ فرصت را غنیمت می‌شناسند تا با انتشار دوباره‌ی تن‌تن خود را نجات بدهند و به این ترتیب دوباره تن‌تن با چاپ‌های مرغوب به بازار ایران بازمی‌گردد. تا نسلی دیگر از بچه‌های ایرانی را شیفته‌ی خود کند.

______________________________________________________________________________________

منابع: کتاب تاریخچه‌ی کمیک‌استریپ اثر مهدی ترابی مهربانی، مقاله راز ماندگاری تن‌تناز سعید رزاقی، مقاله سبک هرژه ، نگاهی بر ساختار تصویری داستان‌های دنباله‌دار تن‌تن از پرویز اقبالی،سایت موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات

کمیک-و-خلاقیت-بچه-ها-

کمیک استریپ؛ راهی برای نجات خلاقیت

خلاقیت، کلید مشکلات است. جامعه‌ای که پر از آدم‌های خلاق باشد آینده‌ی بهتری دارد و این مطلب خودش به تنهایی اهمیت فوق‌العاده خلاقیت را نشان می‌دهد. آدم‌های خلاق هر بار با کوله‌باری از آفریده‌های نو و تازه از راه می‌رسند و دیگران را شگفت‌زده می‌کنند. توانایی حل مسائلی را دارند که با راه‌های همیشگی نمی‌توان به آن‌ها پاسخ داد و همیشه جیب‌هایشان پر از ایده‌های نو و تازه و سنجیده‌است. 

همه‌ی آدم‌های روی کره‌ی زمین خلاق به دنیا می‌آیند و اصلا تا به حال کسی بدون خلاقیت پا به این کره‌ی خاکی نگذاشته‌است. اما برای جریان داشتن و از بین نرفتن این ویژگی فوق‌العاده، انسان‌ها باید در محیط مناسبی هم قرار بگیرند. دوران بچگی دوران بسیار حساسی است. دوره‌ای که تخیل و خلاقیت شما در اوج قرار دارند و آموزش‌های نادرست به راحتی می‌تواند آن‌ها‌ را نابود کند.

 امروزه در دنیا به پرورش خلاقیت کودکان بهای بسیار می‌دهند. اما محیط‌های آموزشی ما اغلب سنتی هستند و انرژی زیادی صرف سازگار کردن بچه‌ها با قوانین و شرایط سفت و سخت مدرسه می‌کنند. در این بین مهم‌ترین چیزی که احتمالا آسیب می‌بیند همان خلاقیت کودکانه است. با این وجود کمیک استریپ می‌تواند به کمک مدرسه بیاید و خلاقیت بچه‌ها را نجات بدهد.

 کمیک استریپ‌هایی که کلاس‌های درس را جذاب‌تر می‌کنند.

 قبل از آن که هفت ساله شویم و مثل آدم‌بزرگ‌ها قدم به محیط مدرسه بگذاریم، همه چیز را از ورای تصاویر و اصوات می‌فهمیم. دنیای ما در کودکی دنیای صدا و تصویر است. دنیای بازی، تلویزیون، فیلم‌ها، آهنگ‌ها، گفت‌و‌گوها و… اما مدرسه حق انتخاب ما را به واسطه‌ی قوانین خود محدود می‌کند و حجم عظیمی از تصاویری که هر روز با آن‌ها رو به رو بوده‌ایم را با نوشته‌های کوتاه و بلند جایگزین می‌کند. 

آموزش سنتی، تصویر را از متن جدا می‌سازد. کلاس نقاشی را هم از کلاس ادبیات و روخوانی و ریاضی و… جدا می‌کند. در این سیستم، تصویرها ارزش کمتری از نوشته‌ها دارند. به همین نسبت هم هنر در جایگاه پایین‌تری از املا، ادبیات، ریاضی و… قرار می‌گیرد. اما در این بین کمیک استریپ‌ها موجودات جالبی هستند که متن و تصاویر را در کنار یکدیگر قرار می‌دهند. 

وقتی با یک متن کمیک استریپ در کتاب درسی رو به رو می‌شوید با یک نگاه از بالا به پایین احتمالا موضوع داستان را می‌فهمید و دیگر مجبور نیستید که مانند روخوانی کلاسی، متن را از اول تا آخر دقیق مطالعه کنید. چشم‌هایتان از زل زدن مداوم به نوشته‌ها خسته نمی‌شود و بین تصاویر و متن کمیک استریپ‌ها دائم در نوسان هستند. در کل با کمک کمیک استریپ‌ها آزادی بیشتری دارید. این آزادی به شما کمک می‌کند تا خلاق‌تر باشد و برای لحظاتی چند، از شرایط سخت کلاس و کتاب‌های درسی آسوده شوید. 

 کمیک استریپ‌ها با تصاویرشان شما را به دوران پیش از مدرسه بازمی‌گردانند. تصاویرها جذاب هستند و خیلی راحت‌تر فهمیده می‌شوند. درس یاد گرفتن به کمک کمیک استریپ‌ها آسان‌تر است. آن‌ها‌ حتی می‌توانند هنر را با سایر درس‌ها مثل ریاضی، علوم و… در هم بیامیزند.

مثالی از آموزش ریاضی به کمک کمیک استریپ

 برای مثال کتاب کمیکی را تصور کنید که می‌خواهد ریاضی را به صورت غیر مستقیم و به شکلی خلاقانه آموزش بدهد. در این صورت برای یاد گرفتن روابط بین اعداد، جمع، تفریق و… نیازی نیست که خطوطی به دور سیب‌های رنگ‌شده بکشید و تلاش کنید تا از خط بیرون نزنید. بلکه تنها کافی است تا در جریان یک داستان کمیک استریپ جذاب قرار بگیرید. ب

رای مثال داستانی کارآگاهی که قهرمان داستان رمزی برای یک گاو صندوق تعریف کرده که از یک رشته اعداد مثلا …،۲،۳،۵،۸،۱۳ تشکیل شده‌است. شما پیامی دریافت می‌کنید و با تمام وجود تلاش می‌کنید تا او را در کشف رمز یاری دهید و در این راه از راهنمایی موجودی مانند فرشته‌ی نگهبان یا سگ وفادار هم بهره‌مند می‌شوید. مثلا در این مورد خاص راهنمایی می‌شوید تا اعداد را با هم جمع کنید و در نهایت به کشف روابط بین آن‌ها برسید. به نظر شما یادگیری به این صورت واقعا جذاب‌تر نیست؟!

کمیک استریپ و معجزه‌ی کارتون‌ها

کمیک استریپ‌ها ما را در موقعیتی مشابه با تماشای یک کارتون قرار می‌دهند. شخصیت‌های کمیک استریپ به حدی می‌توانند جذاب و دوست‌داشتنی باشند که بی‌درنگ ما را عاشق خود کنند. ما در ذهن خود با آن‌ها یکی می‌شویم و از ابتدا تا انتهای داستان ماجراهایشان را دنبال می‌کنیم. کمیک استریپ‌ها به کمک تخیل ما می‌آیند و تخیل، موتور اصلی به راه انداختن خلاقیت می‌شود. 

برای نجات خلاقیت کمیک استریپ بیافرینید.

کمیک-و-خلاقیت-

 آفرینش کمیک استریپ از خواندن آن هم به مراتب جذاب‌تر است و تاثیر فوق‌العاده‌ای بر یادگیری و خلاقیت بچه‌ها دارد. در کمیک استریپ شما ابزارهای متفاوتی برای بیان و خلق یک داستان دارید از از تصاویر پر رنگ و لعاب گرفته تا متن، بالن تفکر، بالن گفت‌و‌گو و… پس به خوبی می‌توانید موتور خلاقیتتان را روشن کنید.

کلاس خلاقانه‌ی ساخت کمیک با شرایط آموزش سنتی از زمین تا آسمان فرق می‌کند. در آن صورت شما پای تخته می‌روید و سعی می‌کنید که درس را مانند یک بچه‌ی خوب، مو به مو براساس متن کتاب پاسخ بدهید و ذره‌ای از نوشته‌‌های کتاب فاصله نگیرید. ولی در کلاس ساخت کمیک دست شما باز است. خلاقیتتان فوران  می‌کند و تنها ملاک ارزیابی شما گزارش عین به عین جملات کتاب نیست. 

هنر یعنی خلاقیت و همه‌ی بچه‌ها هنرمند هستند. بچه‌ها نقاشی می‌کشند بازی می‌کنند و تخیل فوق‌العاده‌ای دارند و شخصیت‌های خیالی بامزه‌ای می‌آفریند. پس به خوبی می‌توانند کمیک استریپ بسازند. کمیک استریپ به آن‌ها کمک می‌کند تا خلاقیشان را قبل از آن‌که بمیرد تغذیه کنند و علاقه‌ی بیشتری به مطالعه بیابند.

بچه‌هایی که کمیک می‌سازند چه ویژگی‌هایی دارند؟

بچه‌هایی که در دوره‌های کمیک استریپ شرکت می‌کنند با آفرینش داستان و تبدیل شدن به قهرمان آن ناگزیر به کند‌و‌کاوی درونی و سفری به اعماق احساسات خود می‌پردازند. کمیک استریپ برای آن‌ها نه یک جسم بی‌جان بلکه امکانی برای زندگی کردن است. مثلا بچه‌ای که از تمسخر دیگران رنج می‌برد داستانی می‌آفریند که در آن به نیرویی خارق‌العاده مجهز شده و بچه‌هایی را دیگران را تمسخر می‌کنند با وردی خاص ناپدید می‌کند. به این ترتیب او با زبان قصه احساساتش را برای بچه‌های دیگر شرح می‌دهد و بر آن‌ها تاثیر می‌گذارد.

بچه‌هایی که کمیک می‌سازند. بیشتر کتاب می‌خوانند. بیشتر فیلم و کارتون می‌بینند و بیشتر در جست‌و‌جوی ایده‌ای برای داستان‌های خود هستند. آن‌ها در طول دوره تغییرات زیادی می‌کنند و از لحاظ خواندن و نوشتن و… توانمند‌تر می‌شوند. طرح داستان آن‌ها برای کمیک، بارها و بارها مورد اصلاح و خوانش قرار می‌گیرد و بنابراین آن‌ها بارها و بارها فرصت تجربه کردن دارند.

در مجموع، کلاس آموزش کمیک استریپ با ایجاد یک فضای باز آموزشی به بچه‌ها آزادی و فرصت خطا کردن می‌دهد. به آن‌ها فرصت می‌دهد تا به غایت از خلق یک داستان لذت ببرند و در نهایت با افزایش انگیزه از آن‌ها آدم‌های خلاق‌تری می‌سازید.

کمیک‌استریپ‌ها فوق‌العاده‌اند. قبول دارید؟ پس اگر شما هم مثل ما به معجزه‌ی آن‌ها ایمان آورده‌اید فرصت را از دست ندهید و بی‌درنگ سری به این کتاب‌های جذاب و دوست‌داشتنی بزنید.  

 

گردآوری: الهام برزین

____________________________________________________________________________

  • بیرانوند، شیوا (۱۳۸۹). نقش کمیک استریپ در رشد و خلاقیت کودکان. کتاب ماه کودک و نوجوان. مرداد ۱۳۸۹.
  • هنسی، بت و ترزا آمابیلی(۱۳۹۳). خلاقیت و یادگیری. تهران: انتشارات هزاره ققنوس. در دسترس در سایت طاقجه. بازیابی: ۸/۱۴۰۰
  • ترابی مهربانی، مهدی(۱۳۸۸). تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ. تهران: انتشارات سوره مهر.
  • نجیبی، زهرا.(۱۳۹۷) بررسی تاثیر کمیک استریپ بر آموزش و پرورش کودکان ۶ تا ۹سال ایرانی. پایان‌نامه کارشناسی ارشد ارتباط تصویری. موسسه آموزش عالی ارم شیراز. شهریور ۱۳۹۷
داستان-کوتاه-و-تفاوتش-با-رمان

داستان کوتاه و تفاوتش با رمان

 

 بسیاری از رمان‌نویسان اولین تجربه‌‌ی ورودشان به دنیای نویسندگی خلاق با آفرینش داستان کوتاه بوده‌است. در وهله‌ی نخست، نوشتن داستان‌کوتاه آسان‌تر به نظر می‌رسد، اما در اصل مهارت زیادی می‌خواهد.

داستان کوتاه چیست؟

در ساده‌ترین تعریف، اغلب نویسندگان، ویراستاران و ناشران، داستان‌کوتاه را داستانی می‌دانند که حداکثر ۵۰۰۰ کلمه داشته‌باشد. رمان کوتاه معمولا از داستان‌کوتاه طولانی‌تر است و غالبا بین ۵ تا ۴۰ هزار کلمه دارد. 

داستان‌کوتاه روایت برشی از زندگی است و در بهترین شکل همان زندگی است که در حجمی به اندازه‌ی یک کپسول جا‌گرفته‌باشد. با خواندن داستان‌کوتاه، زندگی را از زاویه‌ی دید راوی می‌بینیم و صداها، افکار و اعمال شخصیت‌ها را رصد می‌کنیم و در نهایت آن‌چه از گفتار و رفتار شخصیت‌ها در لحظات سرنوشت‌ساز زندگی یاد می‌گیریم به ما بصیرت بهتر درک شرایط را می‌دهد. 

داستان‌کوتاه چه تفاوتی با رمان دارد؟

هم داستان‌کوتاه و هم رمان هر‌دو به ما کمک می‌کنند تا خود و جهانمان را بهتر بشناسیم. البته هر‌یک به شیوه‌ی متفاوت و خاص خودشان عمل می‌کنند. تفاوت آشکار این دو در ظاهر صرفا طولانی بودن متن رمان است اما این تنها وجه تمایز این دو نیست.

  • زمان روایت و یگانه بودن داستان: هر رمان احتمالا یک داستان اصلی و تعدادی داستان فرعی دارد که در زمانی طولانی رخ می‌دهد اما در داستان‌کوتاه تنها یک داستان آن هم در زمانی کوتاه به وقوع می‌پیوندد.
  • ضرباهنگ: جنبه‌ی دیگر داستان‌ کوتاه که وجه تعیین‌کننده‌ای در آن دارد، ضرباهنگ یا سرعت داستان است. داستان‌کوتاه جملات زیادی ندارد و هریک از این جملات باید بتواند قصه را به نحوی به پیش براند. اگر در داستان‌کوتاه بخواهید قبل از آن که به عناصر اصلی داستان بپردازید، صفحات زیادی را به توصیف شخصیت‌ها اختصاص دهید تا صحنه را برای بازگو کردن آن‌چه رخ داده آماده کنید زمان از دست می‌رود و صبر و حوصله‌ی خواننده رو به اتمام می‌گذارد. پس نویسنده‌ی داستان کوتاه باید سریع وارد اصل موضوع شود.
  • زاویه دید: از تفاوت‌های دیگر داستان‌کوتاه با رمان، نحوه به کار‌گیری زاویه‌دید در آن‌هاست. در رمان از زاویه دیدهای مختلفی استفاده می‌شود. مثلا در داستان “کوهستان سرد” اثر چارلز فرایزر هر‌کدام از دو شخصیت اصلی قصه، ماجرای آشنایی و جدایی‌شان را مجزا و از دید خود تعریف می‌کنند. اما در داستان‌کوتاه به علت کمبود فضا چنین امکانی وجود ندارد. اگر در یک داستان‌کوتاه بخواهیم از زاویه‌دیدهای مختلف استفاده کنیم، استحکام داستان بهم می‌ریزد و موجب می‌شود تا شخصیت‌ها برای خواننده به سرعت شناخته نشوند.
  • شروع سخت داستان‌کوتاه: شروع یک قصه همیشه دشوارترین قسمت داستان است. خواننده‌ی داستان‌کوتاه باید سریع جذب و وارد جریان داستان شود. در این‌جا مانند رمان نمی‌توان زمان زیادی را صرف کرد و پس از توضیحات بسیار وارد ماجرای اصلی داستان شد. شروع داستان لحن داستان را مشخص می‌کند. شخصیت‌ها را معرفی می‌کند و تصمیم خواننده را تعیین می‌کند که این قصه را باید بخواند یا آن‌که رهایش کند؟ شروع قوی و معروف داستان “گردن‌بند” گی‌دو موپوسان نمونه‌ی مناسبی برای یک شروع خوب قصه است.
  • پایان بندی خوب : پایان داستان هم درست مانند شروع آن مهم است و نوشتن آن کاری دشوار می‌باشد. بهترین پایان‌بندی در داستان کوتاه کشمکش‌های قصه را حل می‌کند و نشان می‌دهد که شخصیت‌ها یا موقعیت‌های آن‌ها چه‌طور تغییر می‌کنند. پایان‌بندی تاثیر‌گذار اغلب خوانندگان را شگفت‌زده می‌کند و احساس رضایت‌بخشی به آن‌ها می‌بخشد.

ویژگی‌های کلی داستان‌کوتاه

داستان-کوتاه

  • موضوعی ساده دارند؛ موضوعی که معمولا این امکان را می‌دهد که قصه در مدت زمان کوتاهی اتفاق بیافتد.
  • تعداد شخصیت‌های آن‌ها کم است و به سرعت نشو و نمو می‌کنند.
  • گفت‌و‌گوها و حوادث، سیر داستان را به پیش می‌برد.
  • از زاویه دید یک نفر بیشتر استفاده نمی‌کنند. 
  • ضرباهنگ سریعی دارند.
  • با شروعی گیرا آغاز می‌شوند.
  • روایت قصه تا پایان آن مسیری مستقیم دارد.
  • این داستان‌ها غالبا پایانی قوی دارند که قصه را کامل می‌کنند و خواننده را به درک مطلبی نائل می‌کنند که به آن‌ها احساس رضایت می‌بخشد.
  • پیرنگ و شخصیت‌هایی دارند که بینش تازه‌ای به خواننده می‌دهد. 

در نوشتن داستان‌کوتاه باید توجه داشت که قصه حال و هوای واحدی داشته‌باشد و تمام جملات همسو با این حال و هوا باشند. 

 داستان‌کوتاه و گفت‌و‌گو

داستان خوبی که اصلا گفت‌و‌گو ندارد و در آن تنها از روایت استفاده شده، حتما وجود دارد. اما گفت‌و‌گوهای واقعی و خوب ارزش و تاثیر هر قصه موثری را چندین برابر می‌کند. اصلا چه راهی بهتر از این که داستانی را شخصیت‌هایش شرح بدهند؟ اگر داستانی پیرنگ و شخصیت‌های جالب و جذابی داشته‌باشد به احتمال زیاد خوانندگان می‌خواهند بدانند آن‌ها چه چیزی برای گفتن دارند. گفت‌و‌گو به صحنه‌های قصه جان می‌بخشد و آن‌ها را واقعی‌تر جلوه می‌دهد. 

با استفاده از گفت‌و‌گو خواننده درک عمیق‌تری از شخصیت‌های قصه و خصوصیاتشان به دست می‌آورد. وقتی شخصیتی حرف می‌زند، مستقیماً ذهنیت و فکر خود را به خواننده منتقل می‌کند. ما از گفت‌و‌گوی بین شخصیت‌ها متوجه می‌شویم که منطقی هستند یا نه؟ شادند یا غمگین؟ از کجا آمده‌اند؟ چه چیزی را دوست دارند؟ از چه بدشان می‌آید؟ هدف و آرزویشان چیست؟ و…

 هم‌چنین شخصیت‌ها با صحبت درباره‌ی حوادث و درگیری‌های خود با آن حادثه و احساساتشان موجب می‌شوند تا پیرنگ داستان(روابط علت و معلولی بین حادثه‌ها) واضح‌تر شود. در نتیجه در فهم بهتر داستان موثر هستند. 

با گفت‌و‌گو می‌توان روابط بین شخصیت‌ها را ترسیم کرد و نشان داد که چگونه این روابط در لحظات کشمکش تغییر می‌کند و به این طریق اطلاعات مهمی به خواننده منتقل کرد. 

در قصه می‌توان حتی از مونولوگ استفاده کرد. مونولوگ گفت‌و‌گوی درونی شخص با خود است که ما را با تردیدها، آشفتگی‌ها، احساسات و افکار شخصیت آشنا می‌کند.

داستان کوتاه بنویسید

داستان‌کوتاه شروع خوبی برای نویسندگی است پس شما هم می‌توانید قلم به دست بگیرید و با آفرینش داستان‌کوتاه قدم به این وادی بگذارید. قالبی که زمینه‌ای برای تمرین بسیاری از رمان‌نویسان است. هم‌چنین با مطالعه‌ی آثار برجسته‌ی داستان‌کوتاه می‌تواند بر قدرت قلم خود در این عرصه بیافزایید. پس درنگ نکنید. 

_______________________________________________________

منبع: وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق.

داستایفسکی-فیودور

از تبعید تا مرگ فئودور داستایفسکی

 

در متن پیشین به شرح قسمت اول از زندگی پرماجرای فئودور داستایفسکی، نویسنده‌ی بزرگ روس پرداختیم. در آن‌جا دیدیم که داستایفسکی جوان فراز و نشیب‌هایی عجیب و حیرت‌انگیز را پشت سر‌می‌گذارد. از دست یافتن به موفقیت و شهرت درخشان ادبی گرفته تا گرفتار شدن به میدان تیر و رهایی از اعدام و در پی آن همزیستی اجباری با زندانیان خلافکار و آسیب‌دیده. زندگی پرماجرای او آنقدر عجیب است که به یک تراژدی غم‌انگیز می‌ماند. 

تا این مقطع از روایت، فئودور داستایفسکی ده سال از جوانی خود را به اجبار در سکوت سپری کرده و از عالم ادبیات دور افتاده‌است.اما اکنون در سال ۱۸۵۵ میلادی، داستایفسکی ۳۴ ساله در تبعید درجه‌ی افسری پیشین را باز‌می‌یابد. درجه‌ای که او را از زندگی در پادگان می‌رهاند و به او فرصت نوشتن دوباره می‌دهد. 

این‌بار بازگشت به اوج ادبی برای داستایفسکی پا به سن گذاشته به هیچ‌وجه کار آسانی نیست. سکوتش بیش از حد طولانی شده و قصیده‌های وطنی که در تبعید در طرفداری از حکومت تزار سروده‌ به هیچ‌وجه به مذاق روشنفکران خوش نیامده‌است. اما هیچ‌کدام از این‌ها سد راه او نمی‌شود. داستایفسکی عزم خود را جزم کرده تا دوباره به شکوه و اعتبار گذشته بازگردد. این متن روایت بازگشت فئودور داستایفسکی به عالم ادبیات و تلاش بی‌وقفه‌ی او در این راه است. 

بازگشت و رهایی از تبعید

 داستایفسکی در سال ۱۸۵۹ از تبعید رهایی یافته و به بخش اروپایی روسیه بازمی‌گردد و چون اجازه‌ی اقامت در مسکو و سن‌پتزربورگ را ندارد به ناچار به شهر تور می‌رود که به هردو شهر نزدیک است. او هر چند تور را دوست ندارد اما به این نکته پی می‌برد که خواه و ناخواه در کانون فعالیت‌های ادبی این دو شهر  قرار دارد و این شروعی واقعی برای بازگشت به ادبیات پس از ده سال است.

او نخست در صدد بر‌می‌آید تا آثاری که در گذشته مشهورش کرده‌بود را گردآوری کرده و در صورت لزوم اصلاحشان کند. تا سه سال بعد یعنی تا سال ۱۸۶۲ داستایفسکی یکسره در حال تلاش برای بازستانی شهرت گذشته‌ی خود است.

ماهنامه‌ی ورمیای فئودور داستایفسکی

 در ۱۸۶۰ میلادی برادران داستایفسکی ماهنامه‌ی نقادانه و روشنفکرانه‌ی خود یعنی ورمیا (زمان) را راه می‌اندازند و برادر نویسنده‌ی‌شان را سردبیر آن قرار می‌دهند. داستایفسکی برای آغاز کار ورمیا اعلانی نوشته‌است که ضمن مشخص کردن موضع مجله، آن را به عرصه‌ای برای ایدئولوژی نوظهور “سرزمین زادبومی” تبدیل می‌کند. 

این گرایش در اصل در برابر اندیشه‌های لیبرال و طرفداران تمدن غرب قرار می‌گیرد و از روشنفکران می‌خواهد که به اصل فرهنگ روسیه و اعاده‌ی فرهنگی و اخلاقی جامعه‌ی خود باز‌گردند و نسل درخشانی از آیندگان را پی بریزند. داستایفسکی تا پایان عمر عقایدی این چنین دارد. او فردی به شدت مذهبی و طرفدار تزار است و در آثار خود عقاید بنیادگرایانه‌اش را بازتاب می‌دهد. البته او در برابر سایر نویسندگان با استعداد می‌کوشد تا از درگیری‌های ایدئولوژیک به دور بماند و به نوعی شرافت و نجابت ادبی‌اش را حفظ کند. 

اما در نهایت، برادران داستایفسکی در تحقق آرمان‌های خود موفق نمی‌شوند و در میان بدهی‌ها و تعهدات ناموفق بسیار به ناچار ماهنامه‌ی خود را دو سال بعد یعنی در سال ۱۸۶۳ جمع می‌کنند. در این زمان، داستایفسکی که همسر و برادرش را در مدت  زمان کوتاهی از دست داده‌است به شدت مقروض و منزوی می‌شود. پس تصمیم می‌گیرد تا این بار با آزمون‌های ادبی و چاپ کتاب، پول مورد نظرش را بدست بیاورد.

جنایات و مکافات

داستایفسکی اهل قمار بود. گاهی برنده می‌شد و پولی به چنگ می‌آورد. گاه هم می‌باخت و همه‌ی دار و ندار خود را از دست می‌داد. یکی از کتاب‌هایش هم به شایستگی “قمارباز” نام گرفت که در حقیقت ریشه در تجارب خودش داشت. اما این‌بار داستایفسکی می‌خواست بر سر هنر داستان‌نویسی‌اش قمار ‌کند. 

در شرایط سخت پس از مرگ برادر، داستایفسکی با کوله‌باری از قرض و لباسی عاریه‌ای که بر تن داشت به سن‌پترزبورگ بازگشت تا نوشتن رمان جدیدی که مایه‌ی انگیزش و خوش‌بینی‌اش شده‌بود را آغاز کند. او در خلال ماه سپتامبر طرح جسورانه‌ای خطاب به کاتکوف سر‌دبیر مجله‌ی روسکی وستینک (پیک روسی) مطرح کرد و از داستانی سخن گفت که امروزه همه‌ی ما بارها و بارها نام آن را شنیده‌ایم. بله این داستان همان رمان معروف “جنایات و مکافات” است.

در این نامه نویسنده ضمن تاکید بر این‌که چگونه این اثر او را “از خود بی‌ خود کرده‌است”به کاتکوف می‌نویسد. “جنبه بازاری‌اش را تضمین می‌کنم اما سویه‌ی هنری‌اش با دیگران است.”

داستایفسکی امیدوار بود که جنایات و مکافات مهم‌ترین اثر ادبی‌اش از کار درآید. در حقیقت هم این رمان قابلیت آن را داشت که نام نویسنده‌اش را به چنان رتبه‌ی رفیعی برساند که پیش از آن ‌بی‌سابقه بوده‌است. رمانی که می‌توانست به تنهایی موجب فرازش جایگاه داستایفسکی در میان نویسندگان طراز اول اروپایی و روس بشود و در نهایت بهبود وضع مالی‌اش را به دنبال داشته‌باشد. 

داستان از چه قرار بود؟

جنایات و مکافات داستان جوانی به نام راسکولینوف است که به خاطر اصول، مرتکب قتل می‌شود و زنی رباخوار و خواهرش را که به صورت غیر منتظره در صحنه‌ حضور یافته به قتل می‌رساند و این ماجرا برای او عواقب بسیاری به دنبال دارد. 

این داستان برای نویسنده به سان قماری بود که می‌توانست نامش را احیا کند. او در اواخر اکتبر ۱۸۶۶ دچار حملات پی در پی صرع می‌شد که بر اثر نزدیک شدن به موعد مقرر و دهشت‌زای تحویل نوشته‌ها تشدید می‌شدند. داستایفسکی با استلافسکی ناشر قرار‌داد بسته‌ و متعهد شده‌بود که رمان جنایات و مکافات و یک رمان دیگر را تا نوامبر ۱۸۶۶ به ناشر تحویل بدهد و در غیر این صورت تا ۲۰ سال آینده امتیاز چاپ آثار خود را به آن انتشارات بدهد. 

او در نامه‌ای خطاب به زنی که به تازگی از او خواستگاری کرده‌است می‌نویسد:

“می‌خواهم کار بی‌سابقه‌ای انجام بدهم و در عرض ۱۴ ماه ششصد صفحه برای دو رمان متفاوت بنویسم. صبح‌ها روی اولی کار می‌کنم و عصر‌ها روی دومی تا بتوانم در موعد مقرر آن‌ها را تحویل بدهم. آخر می‌دانی آناواسیلیونای عزیز، من همیشه از انجام چنین کارهای شاقی لذت می‌برده‌ام.”

اما هر‌چه‌قدر داستایفسکی بیشتر بر سر هنر خود قمار می‌کرد؛ شرافتمندی هنری‌اش را هم بیشتر در معرض مخاطره قرار می‌داد. در چنین شرایطی حاصل نهایی رمان ضعف‌هایی آشکار داشت. مثلا خوانندگان داستان در انتها متوجه نمی‌شوند که اصلا قتل دوم چرا رخ داده و انگیزه‌ی قاتل چه بوده‌است. به هر صورت در نهایت او از این قمار سر‌بلند بیرون آمد. جنایات و مکافات انقلابی در عرصه‌ی داستان‌نویسی به پا کرد و زندگی‌ نویسنده را به ثبات بیشتری رساند.

او سال بعد یعنی در ۱۸۶۷ با آنا گریگوری یونا اسنیکتیونا جوان و شاداب که در تندنویسی رمان قمارباز یاری‌اش داده بود ازدواج کرد. 

فئودور داستایفسکی خالق شخصیت‌های نامحتمل

داستایفسکی-جوان

قدرت داستایفسکی در خلق شخصیت‌های داستانی و کاریزمای آن‌هاست. این شخصیت‌ها در دایره‌ی بسته‎‌ی ایدئولوژیک عمل می‌کنند و رفتارهایی عجیب و نامحتمل دارند. هرچند چنین تیپ‌هایی قبل‌تر هم در ادبیات روسیه مسبوق به سابقه بودند. اما داستایفسکی تا جایی پیش‌ می‌رود که واهمه و نگرانی همعصران خود را هم بر‌می‌انگیزد.

یک عادت جالب داستایفسکی در نوشتن، ترسیم چهره‌ی شخصیت‌های داستانی و معماری بناهای داستان بوده‌است. دست‌نوشته‌های به جای مانده از او با تصاویری همراه شده‌ که از ذهن پر از خیالش برخاسته‌است.

بلاغت کلام داستایفسکی در داستان‌هایش بی‌نظیر است و انتقادات کوبنده‌ای به جوامع اروپایی آن روزگار می‌کند. انتقاد‌هایی که از جهت اهمیت و قدرت تاثیرگذاری هم‌طراز انتقادهای کارل مارکس و فریدریش نیچه‌ قرار می‌گیرد. او به دنبال تحولی در جامعه‌ی روسیه بود که سر‌چشمه‌اش را از عوالم خیال و فعالیت‌های هنری‌اش می‌جست پس به عالم ادبیات و داستان پناه برد و تا پایان عمر در راه هدفش به نوشتن پرداخت.

برادران کارمازوف

فئودور داستایفسکی در سال ۱۸۷۷ به همراه یار غار خود ولادیمیر سالایوف که فیلسوفی جوان بوده‌است راهی سفری می‌شود تا به زیارت صومعه‌ی آپتینا پوستین برود. این سفر برای او تا حدودی بازگشتی به دوران کودکی محسوب می‌شود و می‌توانست حال خوش و فراغتی برایش حاصل کند. اما داستایفسکی چندی قبل پسر سه ساله‌اش آلکسی را بر اثر حمله‌ی صرع از دست داده و در این سفر سینه‌اش مملو از اندوه و درد بوده‌است.

این سفر زمینه‌ای برای رمان برادران کارمازوف محسوب می‌شود. بسیاری از جزئیات این رمان مانند صحنه مادران دلتنگ و مغموم و پند و تسلایی که پیر زوسیما به آن‌ها می‌دهد بازتابی از تجربه‌های او در این سفر است و شخصیت آلکسی در داستان هم، هم نام با فرزند از دست داده‌ی نویسنده است. 

ملاقات با پیر صومعه‌ی آپتینا پوستین در این سفر در نویسنده تاثیری عمیق برجای می‌گذارد. داستایفسکی دلبسته‌ی رهبانیت مسیحی است و راه حل مشکلات جامعه‌ی آن روز روسیه را در جان بخشیدن دوباره به کلیسای ارتدوکس از طریق مفهوم “پیر”می‌داند و برادران کارمازوف هم در اصل کوششی برای نشان دادن همین مطلب است.

دغدغه‌ی داستایفسکی درباره‌ی نسل جدید فرزندان روسیه و این‌که آن‌ها خطاهای پدرانشان را تشدید می‌کنند و تقابل بین دو نسل در این رمان مشهود است. او در همان سال سری به ملک پدری‌اش می‌زند و خاطرات شیرین کودکی برایش دوباره زنده می‌شود. از این رو به زعم عده‌ای او احتمالا خاطرات کودکی‌اش را هم در این رمان گنجانده‌است.

مرگ و پایان راه فئودور داستایفسکی

زندگی داستایفسکی داستانی پر از رنج است. او همیشه درگیر مشکلات مالی و بدهی و قرض بوده‌است. در سال‌های پایانی عمر گره نا‌گشودنی ارثیه‌ی خاله ثروتمندش هم به این درگیری‌ها اضافه می‌شود. مساله‌ای که به شدت روح و روانش را آزار می‌دهد. هرچند آنا گریگوری همسری لایق است و همواره می‌کوشد به وضعیت مالی خانواده سر و سامانی بدهد و در نهایت هم موفق به خرید چند ملک می‌شود. اما همچنان درگیری‌های مالی تا پایان عمر، داستایفسکی را همراهی می‌کند. 

در روزهای پایانی عمر علاوه بر بیماری آمفیزم به سل هم مبتلا می‌شود. در روز ۲۵ و ۲۶ ژانویه ۱۸۸۱ به جهت پاره شدن شریانی در ریه‌های ناسورش خون قی می‌کند ولی هم‌چنان بی‌اعتنا به این اتفاق به کارهای روزمره‌اش ادامه می‌دهد. فردای آن روز سر ناهار با خواهرش بر سر موضوع املاک بحث می‌کند و احوالش رو به وخامت می‎گذارد و سرانجام در ساعت هشت و سی و هشت دقیقه‌ی شامگاه ۲۸ ژانویه ۱۸۸۱ چشم از جهان فرو می‌بندد.

او در ماه‌های واپسین عمر به چهره‌ای مردمی دست می‌یابد و از این رو در مراسم تشیع جنازه‌اش جای سوزن انداختن نبوده‌است. هزاران نفر در مراسمش حاضر می‌شوند. رهگذری متعجب از خیل عظیم جمعیت می‌پرسد که چه کسی را با چنین کبکبه و دبدبه‌ای به خاک می‌سپارند و  پاسخ دو پهلویی دریافت می‌کند.”یک محکوم را”

شاهد این بهترین توصیف برای فئودور داستایفسکی باشد. کسی که بیش از ۳۰ سال از تعلیق حکم اعدامش همچنان مانند یک محکوم به زندگی خود ادامه می‌دهد. حمله‌های صرع، قمار‌های نومیدانه، بی‌امان نوشتن‌های ناشی از نزدیک شدن به موعد مقرر همه و همه تداعی‌گر لحظه‌های نخستین نزدیک به مرگ او بودند. تجربه‌ای که بارها و بارها دستمایه‌ی آثار داستانی‌اش شده‌است.

البته نویسنده‌ای مثل داستایفسکی هیچ‌گاه نمی‌میرد. نیروی مرموز شخصیتش افسانه‌های گوناگون پیرامون زندگی‌ شخصی‌اش ساخته که تا به امروز ادامه دارد. نویسنده‌ای با قلمی بی‌نظیر و دنیایی خیالی که تا ابد و با اشتیاق فراوان خوانندگان خود را در سراسر جهان به سوی دنیای ایده‌آلش راهنمایی می‌کند. بله فئودور داستایفسکی بزرگ هیچ‌وقت نمی‌میرد.

_____________________________________________________________________________

منبع: برد، رابرت(۱۳۹۴). فیودور داستایفسکی. ترجمه‌‌ی مهران صفوی و میلاد میناکار. 

 

آثار-و-ویژگی-های-نویسندگی-گابریل-گارسیا-مارکز-min

شیوه‌ی نویسندگی و آثار مارکز

 در متن گذشته به شرح مختصر زندگی گابریل گارسیا مارکز نویسنده‌ی بزرگ کلمبیایی و خالق شیوه‌ی داستان‌نویسی رئالیسم جادویی پرداختیم. در این متن با دو اثر مهم نویسنده یعنی رمان صد سال تنهایی و خزان پدر سالار و ویژگی‌های قلم این نویسنده بیشتر آشنا می‌شویم.

رمان صدسال تنهایی و آغاز رئالیسم جادویی

گارسیا مارکز هنگامی که در شهر ائده‌آل خود مکزیکو به کار روزنامه‌نگاری مشغول بوده‌است ناگهان ابتدای رمان صد سال تنهایی که سال‌ها ذهن او را به خود مشغول کرده‌بود برایش متبلور می‌شود. تک تک واژه‌های فصل اول در نظرش مجسم می‌شوند و حالا تنها کاری که می‌بایست انجام می‌داد این بود که آن را با ماشین دیکته کند. پس از همسرش می‌خواهد که در مورد مسائل مختلف علی‌الخصوص پول و هزینه‌های زندگی مزاحم او نشود و ۱۸ ماه پیاپی به نوشتن رمان می‌پردازد.

در پایان این زمان خانواده‌ی او که حالا دو پسربچه هم به آن اضافه شده‌است‌ مبلغ ۱۰ هزار دلار مقروض می‌باشد. تا جایی که وقتی با همسرش به اداره‌ی پست می‌رود تا نسخه‌ی حروف‌چینی رمان را برای ناشر آرژانتینی بفرستد هزینه‌ی ارسال کامل صفحات را ندارد پس به ناچار نصف آن‌ها را می‌فرستد و نصف دیگرش را با گرو گذاشتن سشوآر همسرش و تعداد دیگری از وسایل تامین می‌کند.

استقبال باورنکردنی

 گارسیا مارکز که توقع استقبال چندانی از کتاب را ندارد از ناشر می‌خواهد که تنها ۱۰۰۰ نسخه از آن را چاپ کند ولی ناشر تصمیم می‌گیرد تا ۸۰۰۰ نسخه را طی ۳ ماه به فروش برساند. اما در نهایت نتیجه‌ی کار، خارق‌العاده و فرای انتظار است. تمام ۸ هزار نسخه در همان هفته‌ی اول در ایستگاه‌های متروی آرژانتین به فروش می‌رسد و طولی نمی‌کشد که مردم آمریکای لاتین برای خرید رمان صد سال تنهایی به دکه‌های روزنامه‌ و کتاب‌فروشی‌ها هجوم می‌آورند و ترجمه‌های آن در سراسر جهان پخش می‌شود. 

با  کتاب صد سال تنهایی رمان آمریکای لاتین به جهان معرفی شد و شیوه‌ی داستان‌نویسی “رئالیسم جادویی” که ترکیبی از خیال و واقعیت است برای نخستین بار در عرصه‌ی رمان پدیدار گشت. در این داستان که زندگی چندین نسل از خانواده بوئندیا گزارش می‌شود، مرز میان خیال و واقعیت از میان می‌رود و توانایی و اطمینان ما در تمایز میان این دو کاهش می‌یابد. در صد سال تنهایی رویدادهای غریبی به وقوع می‌پیوندد مثلا کشیشی که از زمین بلند می‌شود یا گل‌های زردی که مثل باران بر ماکوندو می‌بارند یا قتل‌عامی که یک شبه توسط مقامات حکومتی از حافظه‎‌ها پاک می‌شود. 

رمان سیاسی

صد سال تنهایی رمانی درباره‌ی سیاست است و به مسائلی مثل جنگ‌های داخلی، اعتصاب‌ها و سرکوب‌های نظامی می‌پردازد. مسائلی که به یاری تخیل مردی آفرینش دوباره می‌یابد که به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان سیاسی جهان شناخته‌ می‌شود. او اعماق زوایای قدرت را می‌کاود و جبر فولادین حاکم بر زندگی انسان‌ها را به نمایش می‌گذارد.

فهم درست این رمان نیازمند شناخت تاریخ پر خشونت کشور کلمبیا است به گفته‌ی خود نویسنده شاید کسی که با تاریخ کلمبیا آشنا نباشد از خواندن کتاب لذت ببرد اما قطعا بسیاری از رویدادهای کتاب برای او عاری از معنی و مفهوم خواهد بود. 

گابریل گارسیا مارکز آثار

خزان پدر سالار، داستان تنهایی دیکتاتورها

گارسیا مارکز در اکتبر ۱۹۶۷ برای فرار از دردسرهای موفقیت خارق‌العاده‌ی خود که به دنبال انتشار رمان صد سال تنهایی پیش آمد، راهی بارسلونای اسپانیا شد. مشاهده‌ی اسپانیای آن روز که تحت حکومت دیکتاتوری به نام فرانکو بود و مردم رنجدیده‌ای که در این شرایط زندگی می‌کردند؛ زمینه‌ای برای خلق رمان دیگر نویسنده یعنی خزان پدرسالار شد. او برای نوشتن این رمان ۱۰ سال درباره‌ی دیکتاتورها به مطالعه پرداخت و با انسان‌های گوناگونی که در جوامع دیکتاتوری زندگی می‌کردند گفت‌و‌گو کرد. سپس به کارائیب بازگشت و ۷ سال تمام به نوشتن رمان خزان پدرسالار مشغول شد و سرانجام در سال ۱۹۷۵ یعنی سال مرگ فرانکو این کتاب را منتشر کرد. 

جزئیات خزان پدر سالار

در این رمان نویسنده برای پدرسالار نامی قرار نمی‌دهد. داستان به کمک صداهای گوناگون از جمله صدای مادر پدرسالار روایت می‌شود. رمان با روایت مرگ پدر سالار آغاز شده و به شرح داستان یک دیکتاتور می‌پردازد. خسران‌هایی او برای مردم و کشورش به ارمغان می‌آورد آن‌قدر بزرگ و وخیم است که تنها به یاری جادو می‌توان آن را بیان کرد، پس گارسیا مارکز هم در کلام  خود رو به عناصر جادویی و اغراق می‌آورد. مثلا در طول داستان، پدرسالار برای پرداخت وام‌های خارجی و جلوگیری از ورود نیروهای بیگانه و اشغال کشور دریای سرزمین خود را به آمریکا می‌فروشد. از نظر نویسنده دریا همه چیز است و از دست دادن دریا یعنی از دست دادن همه‌ی دارایی یک سرزمین. در این‌جا او تلویحا به استعمار اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین توسط همسایه‌ی شمالی یعنی آمریکا اشاره می‌کند و آن را محکوم می‌نماید. 

دیکتاتور تنها

گارسیا مارکز خزان پدرسالار را شعر بلندی درباره‌ی تنهایی یک دیکتاتور می‌داند و آن را نسبت به صد سال تنهایی دستاورد ادبی مهم‌تری می‌شمارد. او توصیفی عمیق و عجیب از  تنهایی دیکتاتورها دارد : “آدم هر‌چه‌ بیشتر قدرت بدست بیاورد، تشخیص این‌ که چه کسی با اوست و چه کسی علیه اوست دشوار‌تر می‌شود. هنگامی که به قدرت کامل دست یافت دیگر تماس او با واقعیت به کلی قطع می‌شود و این بد‌ترین نوع تنهایی است. شخص دیکتاتور شخص بسیار خودکامه، گرداگردش را علائق و آدم‌هایی می‌گیرند که هدفشان جدا کردن او از واقعیت است. همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا تنهایی او را کامل کنند.”

گارسیا مارکز یک نویسنده‌ی سیاسی 

گارسیا مارکز یکی از بزرگترین نویسندگان سیاسی در جهان است. او سه هدف مهم از نوشتن دارد. نخست آن‌که می‌خواهد ادبیاتی خوب و ماندگار بیافریند. دیگر آن‌که بر وحشت‌ها و بی‌عدالتی‌های آمریکای لاتین انگشت بگذارد به نحوی که این وحشت‌ها و بی‌عدالتی‌ها همواره در وجدان جمعی مردم زنده بمانند و سوم این‌که می‌کوشد تا به کمک نوعی دیپلماسی زیرزمینی بر حل برخی از مسائل فائق بیاید. شهرت و نفوذی که گارسیا مارکز با نویسندگی به آن دست می‌یابد موجب می‌شود تا بتواند در جهت صلح، خلع سلاح و حقوق بشر گام‌های بلندی بردارد.

گابریل گارسیا مارکز سبک

ویژگی‌های قلم گارسیا مارکز

در هم آمیختن خیال و واقعیت(رئالیسم جادویی)

گارسیا مارکز به نحوی خیال و واقعیت را در هم می‌آمیزد که تمایز آن‌ها از یک دیگر دشوار می‌شود و به این ترتیب شیوه‌ی داستان‌نویسی رئالیسم جادویی را می‌آفریند. اما جالب است که بدانید، او خود از این‌ که رمان صد سال تنهایی به جهت عنصر تخیل مورد تحسین قرار می‌گیرد اظهار تعجب می‌کند و می‌گوید که در سراسر متنش یک سطر هم پیدا نمی‌شود که براساس واقعیت نوشته ‌نشده‌باشد. در اصل، واقعیت از نظر او فقط زندگی روزمره نیست، بلکه اسطوره‌ها، افسانه‌ها، عقاید مردم و… هم بخشی از واقعیت روزانه محسوب می‌شوند. محیطی که گارسیا مارکز خود در آن بزرگ شده از اختلاط فرهنگ‌های گوناگون به وجود آمده‌است و سرشار از افسانه و رازها و نادانسته‌ها بوده‌است.

 کلام جادویی گارسیا مارکز معنای خاص خود را دارد و در خدمت اهداف نویسنده می‌باشد مثلا در “داستان ارندیرای بی‌گناه و مادر‌بزرگ سنگدلش” هر بار که اولیس جوان به لیوان دست می‌زند رنگ لیوان تغییر می‌کند. گارسیا مارکز در توضیح این تغییر می‌گوید:” می‌خواستم بگویم که عشق زندگی را دگرگون می‌کند. هر چیزی را دگرگون می‌کند.”

استفاده از اغراق در آثار مارکز

کلام گارسیا مارکز سرشار از اغراق است. برای مثال هرچند در واقعه‌ی تاریخی اعتصاب کارگران کشتزارهای موز تعداد واقعی کشته‌ها مشخص نیست و در حدود چند صد نفر تخمین زده می‌شود اما نویسنده در صد سال تنهایی برای نشان دادن وحشت این قتل‌عام و دست خالی بودن کارگران تعداد کشته‌ها را تا ۳ هزار نفر بالا می‌برد و مردم هم با خواندن رمان از ۳ هزار کشته در این واقعه سخن می‎‌گویند.

استفاده از بیان دقیق برای باور‌پذیر کردن تخیل و اغراق‌

او معتقد است نویسنده هر چیزی را می‌تواند در متن خود بگنجاند به شرط آن‌که بتواند آن را باورپذیر کند و  شگرد گارسیا مارکز برای باور‌پذیر کردن تخیلاتش بیان دقیق آن‌ها بوده‌است. مثلا توضیح می‌دهد: ” اگر بگویید ۲۰۰ فیل گذشتند کسی حرف شما را باور نمی‌کند ولی اگر بگویید ۲۳۲ فیل گذشتند که میان آن‌ها ۷ بچه فیل هم دیده می‌شدند، آن وقت خواننده باور می‌کند.” 

عنصر اغراق هم در کلام او به همین شیوه قابل باور می‌شود. “اگر بگویید یک فیل ارغوانی دیده‌اید کسی باور نمی‌کند اما اگر بگویید که آن روز بعد‌از ‌ظهر ۱۷ فیل ارغوانی دیده‌اید که پرواز می‌کنند آن وقت داستان شما ظاهر حقیقی به خود می‌گیرد.”

آغاز رمان با یک تصویر بصری

هر کدام از رمان‌های گارسیا مارکز با یک تصویر بصری آغاز می‌شود. نقطه‌ی آغازین رمان “طوفان برگ” پیرمردی است که نوه‌ی خود را به مراسم تشیع جنازه می‌برد. صد سال تنهایی هم با تصویر پیرمرد دیگری آغاز می‌شود که نوه‌ی خود را به بازار می‌برد تا به او نشان بدهد که یخ چیست؟ 

چنین تصاویری این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که چرا رمان‌های گارسیا مارکز با تصویر یک پیرمرد آغاز می‌شود؟ این پیرمرد در حقیقت همان پدربزرگ نویسنده است که تاثیری عمیق در روح او به جای نهاده‌است. پیرمردی که گارسیا مارکز دوران کودکی خود را در کنار او سپری کرده و درباره‌ی او می‌گوید: “فرشته‌ی نگهبان کودکی من یک پیرمرد است. در واقع پدربزرگم بوده. من همیشه در ذهنم پدربزرگم را می‌بینم که چیزهای مختلفی را نشانم می‌دهد. ” پس به این ترتیب ابتدای رمان‌ها با تصویر پیرمردی آغاز می‌شود که خواننده را با خود همراه می‌کند تا چیزهای مختلفی را به او نشان بدهد.

بهره گرفتن از محیط و تجربیات زندگی

هر چند آثار گارسیا مارکز لبریز از تخیل است اما او برای خلق همین تخیل هم به محیط و تجربیات خود رجوع می‌کند. برای مثال یکی از داستان‌هایی که مادربزرگ برای او در کودکی تعریف کرده‌بود. قصه‌ی دختری است که همراه با فروشنده‌ی دوره‌گردی می‌گریزد. مادربزرگ برای پایان دادن به داستان می‌گوید که دختر به آسمان‌ها رفته‌است. سال‌ها بعد نویسنده از پشت پنجره خدمتکار  همسایه را می‌بیند که لباس‌ها را روی رخت پهن می‌کند. پس تصویر لازم را بدست می‌آورد و در صد سال تنهایی رمدیوس خوشگله در حالی که دارد ملافه‌ها را تا می‌کند به آسمان‌ها پرواز می‌نماید. 

در شهرک آرکاتا زادگاه گارسیا مارکز کشیشی می‌زیسته‌است که به گفته‌ی مردم مقامی آن‌قدر بالا داشت که در طول مراسم عشای ربانی هر وقت جام را بلند می‌کرد از روی زمین بلند می‌شد. همان‌طور که کشیش در صد سال تنهایی هر وقت شیر کاکائو می‌نوشد از روی زمین بلند می‌شود. در جای دیگری از رمان به دنبال مرگ اورسولا و به احترام درگذشت او هزارها پرنده از آسمان به زمین می‌افتند. گارسیا مارکز این صحنه را از دوران روزنامه‌نگاری خود به یاد دارد و می‌گوید یک بار تغییرات جوی سبب مرگ میلیون‌ها پرنده شد و امواج لاشه‌ی آن‌ها را به ساحل اکوادور و کلمبیا آورد. پس به این ترتیب ترکیبی از فرهنگ و تجربیات، نویسنده را در خلق تخیلاتی بی‌نظیر و آفرینش شیوه‌ی رئالیسم جادویی یاری می‌کند. 

 

نویسنده: الهام برزین

_____________________________________________

منبع: گلشیری، احمد. مقدمه بهترین داستان‌های کوتاه/گابریل گارسیا مارکز.

 

گابریل-گارسیا_-مارکز

گابریل گارسیا‌ مارکز و جادوی کارائیب

گابریل گارسیا‌ مارکز نویسنده‌ی کلمبیایی، خالق شیوه‌ی “رئالیسم جادویی” و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است. او تا حد بسیار زیادی از جایگاه یک نویسنده فراتر رفته و برای اهالی آمریکای لاتین به صورت پدیده‌ای مردمی در‌آمده‌است و آثارش نه تنها تحسین و احترام بلکه محبت و صمیمیت همگان را برانگیخته است.

در کشور کلمبیا زادگاه گارسیا مارکز تمامی مردم از پرستارها و فروشنده‌ها گرفته تا کارگران و کارمندان همه او را می‌شناسند و دست‌کم اثر جهانی و مشهور او یعنی رمان “صد سال تنهایی” را خوانده‌اند و با نام خودمانی “گابو” یا “گابیتو” از او یاد می‌کنند. در و دیوار شهرهای کلمبیا پر از نام “ماکوندو” است (مکانی خیالی که ماجرای رمان صد سال تنهایی در آن می‌گذرد) از داروخانه‌ی ماکوندو گرفته تا آرایشگاه و حتی هتل ماکوندو.

پس از صد سال تنهایی

در سال ۱۹۸۲ میلادی هنگامی که خبر اهدای جایزه‌ی نوبل ادبیات به گارسیا مارکز در شهر مکزیکو پخش شد، دانش‌آموزان یک دبیرستان در مقابل خانه‌‌‌اش در محله‌ی ال‌پدرگال جمع شدند و با خواندن سرود دسته‌جمعی به او تبریک گفتند و بعد‌از ‌ظهر همان روز که از پاسخ تلفن‌های بی‌شمار دوستان و آشنایانش به تنگ آمد‌ه‌بود و سوار بر ماشین از منزل بیرون می‌رفت باز هم مردم او را رها نکردند و با زدن بوق و روشن کردن چراغ  به او تبریک گفتند. گارسیا مارکز در هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل به جای پوشیدن لباس رسمی سفید و بستن پاپیون، لباس کتان و سنتی کارائیب را به تن کرد و ۶ گروه موسیقی کارائیب را برای اجرای برنامه با خود به سوئد برد که نشان از تعلق خاطر او به فرهنگ سرزمینش داشت.

رمان صد سال تنهایی اثر جاودانه‌ی گابریل گارسیا‌ مارکز ابتدا در سال ۱۹۶۷ و در کشور آرژانتین منتشر شد و تمام ۸۰۰۰ نسخه‌ی آن در همان هفته‌ی نخست در کیوسک‌های متروی بوئنوس آیرس به فروش ‌رسید. چیزی نگذشت که در سراسر آمریکای لاتین، مردم برای خریدن رمان صد سال تنهایی به کیوسک‌های روزنامه‌فروشی و کتاب‌فروشی‌ها هجوم ‌آوردند و ترجمه‌های این کتاب از مرز ۳۵ زبان گذشت و تنها یک شرکت انتشاراتی آمریکایی ۱میلیون نسخه از آن را ظرف مدت کوتاهی به فروش ‌رساند. این حجم از استقبال خارق‌العاده بود و حتی خود نویسنده را  شگفت‌زده کرد. پس با ما همراه باشید تا گابریل گارسیا‌ مارکز بزرگ را بیشتر بشناسیم.

گابریل-گارسیا_-مارکز

کودکی و آغاز زندگی گابریل گارسیا‌ مارکز

وی در سال ۱۹۲۸ میلادی در  آرکاتای کلمبیا در جامعه‌ای خشن و پرالتهاب به دنیا آمد. اهالی این شهرک کسانی بودند که از جنگ داخلی کلمبیا که در حدود صد‌ سالی به درازا کشیده‌بود، گریخته بودند. در آن‌جا علاوه بر آمریکایی‌هایی که صاحبان مزارع موز بودند، اسلاف بردگان سیاه‌پوست، سرخپوستان گواخیرو، مهاجران خاورمیانه، دورگه‌ها و… هم زندگی می‌کردند. بنابراین گارسیا مارکز کوچک از همان ابتدا در محیطی از فرهنگ‌های گوناگون که خالی از سحر و جادو هم نبود و از آسیا تا آفریقا را در بر‌می‌گرفت، رشد کرد و بزرگ شد.

تولد او مصادف با اعتصاب مشهور کارگران موز ‌در آن ناحیه بود که از رویدادهای مهم تاریخ کلمبیا محسوب می‌شود. این واقعه در ذهن گارسیا مارکز کوچک تاثیر ‌عمیقی گذاشت و او بعدها در کتاب صدسال تنهایی خود از این کشتار بی‌رحمانه یاد کرد. این اعتصاب برعلیه شرکت آمریکایی یونایتد فروت صورت گرفت که انحصار کشتزار‌های موز در این ناحیه را در اختیار داشت. در جریان این اعتراض صدها نفر از کارگران کلمبیایی کشته شدند که احتمالا جسد بسیاری از آن‌ها به دریا ریخته‌شده‌است. ریشه‌ی نگرش نویسنده در آینده و مبارزه‌ی او با استعمار اقتصادی آمریکا را احتمالا بتوان در همین واقعه‌ی هولناک جست‌و‌جو کرد.

گابریل گارسیا‌ مارکز در چه خانواده‌ای بزرگ شد؟

پدر گارسیا مارکز الیخیو گارسیا، تلگرافچی بود و مادرش سانتیاگو مارکز به یکی از سرشناس‌ترین خانواده‌های آرکاتا تعلق داشت. پس از به دنیا آمدن گارسیا مارکز، پدربزرگ و مادربزرگ مادریش او را نزد خود بردند تا بزرگ کنند. در کارائیب سپردن کودکی که پدر و مادرش اوضاع مالی خوبی ندارند به پدربزرگ و مادربزرگ امری عادی محسوب می‌شود. بنابراین گابریل کوچک از همان ابتدا به همراه برخی از اقوام در خانه‌ای جادار و بزرگ تربیت شد که بعدها از آن به عنوان خانه‌ای جن‌زده یاد می‌کرد.

نقش پدر بزرگ و مادر بزرگ

گارسیا مارکز در این دوره بهترین رابطه را با پدربزرگش داشت. درباره‌ی پدربزرگ مادریش می‌گوید:

مرا به سیرک می‌برد. او بود که سینما را به من شناساند. با آن چیزهای واقعی و خیالی که برای من تعریف می‌کرد و همه برای من واقعی بودند، در واقع بند ناف من به حساب می‌آمد. او در عین حال فرشته‌ی نگهبان من بود و من بهترین رابطه را با او داشتم

بسیاری از رمان‌های گارسیا مارکز بعدها با تصویر یک پیرمرد آغاز می‌شود که به خوبی نشان‌دهنده‌ی تاثیر پدربزرگ است کسی که دست گابریل را می‌گرفت و او را به کشف چیزهای تازه وا‌می‌داشت. با این وجود مادربزرگ گارسیا مارکز بیشترین تاثیر را در شگرد داستان‌نویسی او داشته‌است. او برای نوه‌ی خود از چیزهایی قصه می‌گفت که در خواب دیده‌بود. داستان‌های خانوادگی تعریف می‌کرد. خاطراتش آکنده از سحر و جادو و مطالب خارق‌العاده بود و شب‌ها داستان‌هایی از آدم‌های مرده و جهان دیگر به زبان می‌آورد که مو را بر تن گابریل کوچک سیخ می‌کرد. بعدها لحن نویسنده در نوشتن رمان همان لحن مادربرزگش در حالت قصه‌گویی شد. خونسرد، بدون احساس، با چهره‌ای خشک و بی‌روح که موجب می‌شود که مخاطب به هیچ‌وجه در صحت گفته‌های او تردید به خود راه ندهد.

او در سن ۸ سالگی با مرگ پدربزرگ به منزل مادر و پدر خود بازمی‌گردد. ولی مدت زیادی آن‌جا نمی‌ماند و به مدرسه‌ی شبانه‌روزی می‌رود. در ۱۶ سالگی با مرگ مادربزرگ در سفری به همراه مادر به آرکاتا بازمی‌گردد تا همان خانه‌ی آبا و اجدادی را به فروش برساند. سفری که بعدها انگیزه‌ی رمان صدسال تنهایی او می‌شود. او چندی بعد به دانشگاه شهر بوگوتا می‌رود تا در رشته‌ی حقوق به تحصیل بپردازد.

گابریل-گارسیا_-مارکز-1

گابریل گارسیا‌ مارکز ، نویسنده و روزنامه‌نگار

در سال ۱۹۶۴ اتفاقی مهم در زندگی‌اش به وقوع می‌پیوندد. یکی از دوستانش مجموعه داستان‌های کوتاه فرانتس کافکا را به او می‌دهد. او داستان “مسخ” را می‌خواند و مسحور روبدادهای آن می‌شود. از این‌جاست که تمایل به نوشتن در وجودش جوانه می‌زند و اولین داستانش یعنی “تسلیم سوم” را در سال اول دانشگاه می‌نویسد. این داستان برنده‌ی جایزه می‌شود و در روزنامه‌ی ال اسپکتاتور به چاپ می‌رسد و سردبیر روزنامه او را “نابغه‌ی جدید ادبیات کلمبیا” می‌نامد. از این تاریخ به بعد داستان‌های او به طور مرتب در این روزنامه به چاپ می‌رسد.

سال ۱۹۵۰ گارسیا مارکز به شهر بارانیکا می‌رود و با یکی از سازنده‌ترین دوران‌های زندگی‌اش رو‌به‌رو می‌شود. در آن‌ شهر گروهی گرد‌هم می‌‌آمدند که شیفته‌ی ادبیات بودند و به آثار نویسندگانی هم‌چون ویلیام فاکنر، جیمز جویس و ارنست همینگوی علاقه داشتند. یاران کلمبیا در جمع خود نویسندگان بسیاری چه کلاسیک و چه نو را پرورش دادند. گارسیا مارکز هم به این گروه می‌پیوندد.

در این زمان نویسنده اوضاع مالی خوبی ندارد و به کارهایی گوناگون می‌پردازد. مثلا برای فروش دائره‌المعارف ناگزیر است که از این شهر به آن شهر برود و به این ترتیب سفری را به دور کلمبیا آغاز می‌کند که ماحصل آن تجربه‌هایی گران‌بهاست.

نقش دوستان در چاپ نخستین رمان

در سال ۱۹۵۴ به طور جدی کار روزنامه‌نگاری را در پیش می‌گیرد و به نوشتن نقدفیلم در روزنامه‌ی ال اسپکتاتور ‌می‌پردازد و از طرف همان روزنامه به اروپا سفر می‌کند. چندی بعد، پینیا دیکتاتور کلمبیا دفتر روزنامه را تعطیل می‌کند و گارسیا مارکز بدون دریافت حقوق در مضیقه‌ی مالی شدید در اروپا باقی ‌می‌ماند. دوستان او در کلمبیا که از وضعیت مالی‌اش باخبر می‌شوند نسخه‌ی دست‌نویس رمان طوفان بزرگ را در کشوی میزش یافته و به دست ناشر می‌سپارند و به این ترتیب نخستین رمان گارسیا مارکز در غیاب او در کلمبیا به چاپ می‌رسد. در حقیقت گارسیا مارکز بزرگ بدون سماجت دوستانش احتمالا امروز نویسنده‌ای گمنام بود‌ ، زیرا اکثر آثارش را به همت و یاری آن‌ها به چاپ رساند.

او در سال‌های آغازین نویسندگی بسیار پرکار بوده. خود درباره‌ی آن زمان می‌گوید:” برای روزنامه‌ی ال اسپکتاتور کار می‌کردم. هفته‌ای دست‌کم سه داستان کوتاه می‌نوشتم. هر روز سه مقاله و سه نقد فیلم می‌نوشتم. سپس شب هنگام که همه به خانه رفته‌بودند در دفتر روزنامه می‌ماندم و روی رمانی که در دست داشتم کار می‌کردم. از صدای دستگاه چاپ لانیو تایپ که به صدای ریزش باران می‌ماند، خوشم می‌آمد اگر آن‌ها خاموش می‌شدند و سکوت ایجاد می‌شد دیگر نمی‌توانستم کار کنم”

در سال ۱۹۶۰ یعنی یک سال پس از انقلاب کوبا و به قدرت رسیدن فیدل کاسترو، گابریل گارسیا‌ مارکز به کوبا می‌رود و برای خبرگزای کوبایی پرسنا لاتینا به کار می‌پردازد. از این تاریخ به بعد است که تهدید کوبایی‌های تبعیدی هم آغاز می‌شود. تا جایی که یک‌بار در نیویورک در اتومبیل خودش مورد تیراندازی قرار می‌گیرد. با این وجود پا پس نمی‌کشد و هم‌چنان به کار برای این خبرگزاری ادامه می‌دهد.

در سال ۱۹۶۷ با انتشار کتاب صد سال تنهایی او به موفقیتی چشمگیر و باورنکردنی دست می‌یابد. این کتاب به سرعت مرزهای آمریکای لاتین و جهان را در می‌نوردد و شیوه‌ی داستان‌نویسی “رئالیسم جادویی” را به مردم جهان معرفی می‌کند.

نویسنده‌ی سیاسی و روشنفکر چپ‌گرا

او پس از صد سال تنهایی در سال ۱۹۷۵ رمان “خزان پدر سالار” را منتشر کرد که داستانی درباره‌ی دیکتاتورها و تنهایی آن‌هاست. او یک نویسنده‌ی سیاسی و روشنفکر چپ‌گرا بود که به هیچ حزبی نپیوست. دفتر مجله‌ی گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۰ در پی انفجار بمبی در آن تعطیل شد و او در اوائل همان دهه از دولت مکزیک درخواست پناهندگی کرد چون گروه چریکی ام نوزده کلمبیا در جایی ادعا کرده‌بود که گارسیا مارکز به آن‌ها کمک مالی کرده‌است بنابراین دولت کلمبیا نام گارسیا مارکز را در فهرست کسانی قرار داد که باید دستگیر بشوند.

گارسیا مارکز با ثروت حاصل از کسب جوایز  نشریه‌های مستقلی در تقابل با نشریه‌های رسمی به وجود آورد. او در سایه‌ی نفوذ شخصی خود گام‌های بلندی در جهت صلح، خلع سلاح و حقوق بشر برداشت و در انجام کارهایی که خود را نسبت به آن‌ها متعهد می‌دید توفیق یافت. او در این راه از دوستی و همراهی انسان‌های مشهوری مانند فیدل کاسترو و نویسندگان بزرگی مانند کارلوس فوئنتس، ماریو بارگاس یورسا و گراهام گرین بهره برد. گارسیا مارکز هم‌چنین با پابلو نرودا شاعر بزرگ شیلی رفاقت داشت.

گابریل گارسیا مارکز سرانجام در ۱۷ آوریل سال ۲۰۱۴ در منزل خود در شهر مکزیکو سیتی چشم از جهان فرو بست و آمریکای لاتین را با کوله‌باری از آثار ادبی باشکوه تنها گذاشت.

________________________________________________________________________________

منبع: گلشیری، احمد. مقدمه بهترین داستان‌های کوتاه/گابریل گارسیا مارکز.

کتاب-کودک-و-نوجوان

برای کودک و نوجوان کتاب بنویسیم.

بسیاری از نویسندگان تازه‌کار تصور می‌کنند که نوشتن کتاب‌های کودکان راه آسانی برای شروع راه نویسندگی است. هر چند کتاب‌های کودکان معمولا خیلی کوتاه‌تر از کتاب‌های بزرگسالان هستند و بیشتر حجم آن‌ها را تصویر تشکیل می‌دهد تا کلمه و از این جهت نوشتن آن‌ها آسان‌تر به نظر می‌رسد اما در حقیقت نوشتن برای بچه‌ها کاری کارستان است.

نویسندگان کودک نه تنها به مهارت‌های نویسندگی برای بزرگسالان و درک دنیای آن‌ها نیاز دارند، بلکه باید بتوانند دنیا را از چشم کودکان هم ببینند و با آگاهی یک بچه‌ی نوپای پر‌جنب و جوش و یا با چشمان نوجوانی حیران و جویای تجربه به همه چیز نگاه کنند.

بهترین کتاب‌های کودکان، کتاب‌های بزرگسالانی نیستند که فقط یکی دو درجه رقیق شده‌باشند. بلکه این کتاب‌ها با صدایی خاص حرف می‌زنند. صدایی که برای مخاطب کودک آشناست و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. کتاب‌های کودک و نوجوان آثار ادبی هستند و نوشتن آن‌ها به هیچ‌وجه یک کار سرسری نیست. بسیاری از این کتاب‌ها به مسائل اجتماعی، عاطفی، نژادی، زیست محیطی و…  می‌پردازند و از این طریق ضمن آموزش دادن به کودکان، آن‌ها را سرگرم می‌کنند.

 

ویژگی‌های یک نویسنده‌ی موفق ادبیات کودک و نوجوان

برای این‌که یک نویسنده‌ی موفق کودکان باشیم باید همیشه به خاطر بسپاریم که برای چه کسانی قلم به دست گرفته‌ایم. نویسندگان کودک معمولا برای هم‌کوک شدن با مخاطبانشان به دوران بچگی خودشان فکر می‌کنند و سعی می‌کنند اسباب‌بازی‌ها، رنگ‌ها، بازی‌ها، علایق و حتی عواطف و زبان و احساسات آن دوران را به خاطر بیاورند. البته بخش عمده‌ای از خاطرات دوران کودکی همه‌ی ما به فراموشی سپرده شده اما اگر با دقت به تماشای بچه‌ها بنشینیم حتما در‌می‌یابیم که چه چیزهایی آن‌ها را جذب و خشنود می‌کند و یا احتمالا  آشفته و ناراحتشان می‌سازد.

می‌توانیم چیزهایی را به خاطر بیاوریم که در کودکی به آن‌ها علاقه داشتیم و به این فکر کنیم که چه چیزی در آن‌ها بود که این‌طور ما را به دنیای خاص خودش جذب می‌کرد. همچنین خواندن آثار کلاسیک موفق کودک و نوجوان که بچه‌ها قرن‌ها عاشق آن‌ها بوده‌اند راه بسیار خوبی است تا بفهمیم چه مطالبی برای مخاطبان ما اهمیت دارد.

طبقه‌بندی کتاب‌های کودکان

این کتاب‌ها را اغلب برحسب سن خوانندگانشان طبقه‌بندی می‌کنند. بعضی نویسنده‌ها فقط برای یک مقطع سنی خاص می‌نویسند چون یک دوره از کودکی‌شان را بهتر به خاطر می‌آورند و با آن احساس راحتی بیشتری می‌کنند برخی هم فرزندانشان در آن مقطع سنی هستند و از آن‌جا که هر روز با آن‌ها زندگی می‌کنند و سر و کله می‌زنند پس این مقطع زمانی را بیشتر می‌شناسند. البته همه‌ی نویسندگان هم محدود نیستند و برخی برای دو یا سه رده‌ی سنی کتاب می‌نویسند و با جمعیت بیشتری از کودکان ارتباط می‌گیرند.

این طبقه‌بندی براساس ویژگی‌های هر دوران است. دوران نخستین زندگی کودک که او خردسال محسوب می‌شود را می‌توان به دو دوره‌ی پیش از یادگیری زبان و پس از آن تقسیم کرد. در دوران نخست کودک بیشتر به تصویر علاقه دارد و در دوره‌ی دوم روابط منطقی را تا حدودی درک می‌کند اما توانایی درک حوادث پیچیده را ندارد. این توانایی‌ها رفته رفته با افزایش سن بیشتر می‌شود و آثار نوشته‌شده هم متناسب با آن‌ها تغییر می‌کند.

کتاب‌هایی برای کودکان خردسال

ادبیات-کودک-و-نوجوان

با این‌که چندسال طول می‌کشد تا خردسالان بتوانند خود کتاب بخوانند اما از صدای کلماتی که دیگران برای آن‌ها می‌خوانند خوششان می‌آید. والدینی که می‌خواهند محیط پراحساسی برای نوزاد و یا فرزند خردسال خود فراهم کنند به دنبال کلمات و عباراتی می‌گردند که گوش‌نواز باشند. این کتاب‌ها، کلمات و صداهای موزون را به کار می‌برند تا توجه خردسالان را جلب کنند، به آن‌ها اطمینان و آرامش بدهند و کمکشان کنند تا با خانواده ارتباط بهتری بگیرند. این کتاب‌ها معمولا مجموعه‌ی مصوری از لالایی‌ها، اشعار موزون کودکان و قصه‌هایی معمولی هستند که برای خردسالان با لحن معمولی و یا با آواز خوانده می‌شوند.

از این دسته کتاب‌ها می‌توان به مجموعه کتاب ارتباط با کودک اشاره کرد که شامل چهار کتاب مادر و دختر، پدر و دختر، مادر و پسر و پدر و پسر است. روایت موزون این کتاب‌ها می‌کوشد تا از زبان والدین، عشق و محبت سرشار آن‌ها به کودک را توصیف کند و موجب دلبستگی بیشتر بین آن‌ها بشود.

 

کتاب‌هایی برای کودکان نوپا

همین که بچه‌ها کمی بزرگ‌تر شدند و بنا را بر راه رفتن و دویدن ‌گذاشتند دیگر با همه‌چیز کار دارند. در این سن، کودکان از گوش سپردن به کتاب‌هایی که کلمات و تصاویر در آن به دقت انتخاب شده‌ و گوش و چشم‌نواز باشد، لذت می‌برند. در این مقطع، بچه‌ها روابط منطقی را تا حدودی می‌فهمند اما در درک حوادث پیچیده ناتوان هستند. آن‌ها دوست ندارند که مدت زمان زیادی بنشینند و به یک داستان گوش بدهند. پس معمولا داستان و موضوع آن باید بسیار کوتاه باشد و در کنار تصویرهای بزرگ و خوش آب و رنگ قرار بگیرد. برای افزایش مهارت زبانی هم باید داستان با کلماتی ساده و همراه با قافیه و تکرار بیان شود تا بچه‌ها بتوانند به راحتی آن‌ها را فرابگیرند.

کتاب‌های بچه‌های نوپا بیشتر بر روی رابطه‌ی آشنا برای بچه‌ها یعنی رابطه‌ی بین کودک و پدر مادر تاکید می‌کنند. گاهی هم شخصیت‌های داستان از دنیای حیوانات انتخاب می‌شوند و مثل آدم‌ها با بچه‌ها حرف می‌زنند. برخی کتاب‌ها هم چندان داستانی نیستند بلکه به معرفی کلمات و مفاهیم می‌پردازند. این کتاب‌ها ممکن است حتی بی‌کلام باشند و صرفا تصاویری خوش رنگ و نگار را ارائه ‌بدهند.

ادبیات-کودک-و-نوجوان

کتاب‌های مصور برای بچه‌های کودکستانی و دبستان

کتاب‌های مصوری که برای بچه‌های کودکستانی و دبستانی تنظیم می‌شود معمولا بیشتر از کتاب‌های بچه‌های نوپا به داستان متکی هستند و بچه‌هایی که تا حدودی لغات و اصطلاحات را آموخته‌‌باشند از دنبال کردن شخصیت‌ها در خلال داستان و حوادث لذت می‌برند.

کلمات این کتاب‌ها بیشتر از کتاب‌هایی است که برای کودکان نوپا تهیه می‌شود و متوسط تعداد کلماتشان هزار کلمه است. هرچند، برخی تنها ۱۵۰ کلمه یا کمتر دارند. در این کتاب‌ها تصاویر بیشتر جذاب هستند و بار معانی بر دوش آن‌هاست. از آن‌جا که تعداد کلمات کم است پس باید به دقت انتخاب شوند و برای شنوندگان کم سن‌و‌سال جذاب باشند. هیچ کلمه‌ای نباید اضافی باشد. این داستان‌ها باید یکراست سر اصل مطلب بروند و فوری احساس شنونده را در چنگ بگیرند و با ایجاد حس تعلق، خواننده‌ی کنجکاو را تا پایان داستان با خود همراه بکنند و در نهایت به پایانی خوب و راضی‌کننده برسانند.

برای خلق این کتاب‌ها لازم نیست که شما به عنوان نویسنده لزوما تصویرگر هم باشید. ناشر کتاب، خود تصویرگر مناسب می‌یابد. حال اگر تصاویر طراحی‌شده مناسب نبود. آن وقت نویسنده باید بگوید که چگونه تصاویر کتابش ترسیم شوند تا داستانی که به خودی خود کامل است، اعمال و شخصیت‌هایش هم تصویری بشوند.

در هر صفحه از این کتاب‌ها معمولا ۱۰۰ کلمه بیشتر وجود ندارد و هر چند کلمه هم که وجود داشته‌باشد بازهم باید فضای کافی برای تصویر در نظر گرفته شود. موضوعات این کتاب‌ها باید مورد علاقه‌ی بچه‌ها باشد و می‌تواند به موضوعاتی ارزشمند هم بپردازد. از این دست کتاب‌ها می‌توان به کتاب داستان فطرس اشاره کرد.

وقتی بچه‌ها کمی بزرگ‌تر شدند و می‌خواهند به دنیای کتابخوانی قدم بگذارند کتاب‌هایشان می‌تواند کمی پیچیده‌تر و پرحادثه‌تر بشود و حجم نوشته در  کمی افزایش یابد. خواندن این‌کتاب‌ها به بچه‌ها احساس توانمندی می‌دهد و با جملات کوتاه و سرراست آن‌ها را به مطالعه و کتابخوانی ترغیب می‌کند. البته این آثار همچنان باید مصور باشند. از این دست کتاب‌ها می‌توان به کتاب مادر، ضریح، کبوتر، راز دعبل، سلام بر وحی، ارمغانی از آسمان و نمازی دیگر اشاره کرد.

ورود به دنیای نوجوانی

رفته رفته با افزاش سن کودک و نزدیک‌شدن به دوران نوجوانی اهمیت داستان در کتاب پر‌رنگ‌تر می‌شود و حجم تصاویر کاهش ‌می‌یابد. کتاب‌های فصل‌دار بسیاری در این سنین برای بچه‌ها تهیه می‌شوند که از نمونه‌های جهانی آن می‌توان به مجموعه داستان “رامونا”،  “هری پاتر” و مجموعه داستان “بچه‌های بدشانس” اثر لمونی اسنیکت اشاره کرد.

فصل‌های این داستان‌ها به حدی کوتاه هستند که نوجوان در یک نشست می‌تواند آن را تمام کند. این کتاب‌ها معمولا به روابط بین دوستان، حیوانات، موقعیت‌های سخت زندگی، آشفتگی‌های خانوادگی و ماجراجویی‌های طنزآمیز می‌پردازند. در این‌جا شخصیت‌ها هم بیشتر رشد و نمو می‌کنند و هم جامع‌ترند. داستان‌های این چنینی می‌توانند به تجربیات نوجوانی، خواسته‌ها و نیازها و رویاهای نوجوانان بپردازند. برای مثال رامونا دخترکی شلوغ‌کار و شنگول و بامزه است که فکر می‌کند خودش به تنهایی می‌تواند اتوبوس مدرسه را براند. قلدرمآبانه با خواهرش دعوا می‌کند و به سرعت درگیر حوادث و موقعیت‌هایی می‌شود که برای کودکان بسیار آشنا می‌باشد.

نوع دیگری از کتاب‌های این چنینی قالب جذاب کمیک را بر می‌گزینند و نوجوانان را با تصاویر و دیالوگ‌ها به دل حوادث و اتفاقات می‌برند. این نوع کتاب‌ها به دنیای کارتون و انمیشین بیشتر نزدیک هستند تا رمان. از این دست کتاب‌ها می‌توان به مجموعه کتاب سهراب بزرگ مرد کوچک، مجموعه گلبرگ، شاهزاده کوچولو و مولوی‌نامه اشاره کرد. این کتاب‌ها می‌توانند نوجوانان را به دنیایی فانتزی ببرند یا آن‌ها را درگیر تجربه‌های دوران بزرگسالی بکنند.

کتاب برای نوبالغان

بچه‌هایی که به سال‌های آخر راهنمایی و دوران خستگی‌ناپذیر نوجوانی وارد می‌شوند داستانی جذبشان می‌کند که از لحاظ سرشت خیلی شبیه به رمان‌های بزرگسالان است. داستان‌هایی که دربردارنده‌ی ماجراهای عاشقانه ( البته نه عشق بی‌پرده)، ارزش‌ها، تخیلات (داستان‌های فانتزی)، دوستی‌ها، زندگی خانوادگی و … هستند و گاهی خواننده را درگیر حوادث پیچیده‌ای می‌کنند که احساسات او را به شدت بر‌می‌انگیزند. علایق بچه‌های دبیرستانی مانند ورزش، نمایش، رفتن به باشگاه و گردش و … باید جایی در طرح داستان داشته‌باشند و قهرمان‌های قصه از بین نوجوانان ۱۳ تا ۱۹ ساله انتخاب بشوند. از نمونه‌های مشهور کلاسیک و جهانی این نوع داستان‌ها می‌توان به کتاب “آرزوهای بزرگ” اثر چارلز دیکنز و کتاب “اما” اثر جین آستین اشاره کرد.

آثار غیر داستانی جذاب برای کودک و نوجوان

هر‌چند کودکان در هر سنی که باشند از لم دادن و شنیدن داستان‌های جذاب لذت می‌برند اما خیلی از آن‌ها هم عطش سیری‌‌ناپذیری برای به دست آوردن اطلاعات دارند. حتی کم سن و سال‌ترین بچه‌ها هم دوست دارند چیزهایی از اتومبیل‌ها، کامیون‌ها، گربه‌ها، دایناسورها و… بدانند. این کتاب‌ها ساعاتی لذت‌بخش برای بچه‌ها فراهم می‌کنند و به آن‌ها این امکان را می‌دهند تا به کشف دنیاهای تازه بپردازند. این کتاب‌ها می‌توانند در مورد هر موضوعی نوشته شوند. تصاویر در آن‌ها اهمیت زیادی دارند و به شناخت کامل‌تر بچه‌ها از دنیای اطرافشان کمک می‌کنند.

نوشتن این کتاب‌ها هم کاری جذاب و هیجان‌انگیز است و هم راهی برای نویسندگان است تا به کار نویسندگی  کودک و نوجوان بپردازند بی‌آنکه گرفتار پیچیدگی داستان‌نویسی مانند طراحی شخصیت، گفت‌و‌گو، صحنه‌پردازی و… بشوند. اگر می‌خواهید آثار غیر داستانی برای کودکان بنویسید چند نکته‌ی زیر را حتما در نظر بگیرید:

  • موضوع شما باید متناسب با گروه سنی مد نظرتان باشد.
  • نویسنده‌ی کتاب باید یاد بدهد و از موعظه بپرهیزد.
  • نویسنده خود باید از قبل در مورد موضوع به خوبی تحقیق کرده‌باشد.
  • کتاب نباید حوزه‌ی وسیعی را در بربگیرد. مثلا شرح کوتاه یک نبرد از یک جنگ کفایت می‌کند و لازم نیست تمام رویدادهای آن جنگ بیان بشود.
  • موضوع کتاب باید به خوبی خواننده را جذب بکند.

از این دست کتاب‌هامی‌توان مجموعه کتاب ریاضی در طبیعت، ریاضی در علم، ریاضی در فضا و تجربه‌های علمی شگفت‌انگیز نیروها و حرکت از نشر آثار سبز را نام برد.

_____________________________________________________________________________________

منابع:

  • وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق
  • www.tazeha.pub