در تاریخ کمیک استریپ جهان آمریکاییها نقش مهمی بازی میکنند. مردمی که عاشق کمیکاستریپاند و عشقشان به کمیکها حسابی به کار و بار کارتونیستها رونق دادهاست. استقبال آمریکاییها از کمیکاستریپ، صدها انسان بااستعداد را وارد بازار کار کمیک کرد و زمینهای برای ظهور داستانهایی بزرگ در این حوزه شد. در این راه روزنامههای آمریکایی نقش مهمی ایفا کردند. شاید اگر روزنامهها در آمریکا سری به دنیای کمیکها نمیزدند، کمیکاستریپهای امروزی تا به این حد جذاب و دوستداشتنی و پیشرفته نبودند.
کمیک روزنامه ای کمیکی است که به جای مجله، کتاب، اینترنت و… در روزنامه چاپ میشود و در سرزمین آمریکا سابقهای طولانی و پر فراز و نشیب دارد. این کمیکها اغلب سیاه و سفید بودند اما اخیرا به صورت رنگی هم چاپ میشوند.
کمیکهایی که سر از روزنامهها در میآورند.
تا قرن نوزدهم میلادی هنوز کمیکاستریپ به اکثر مناطق دنیا راه پیدا نکرده و قریب به اتفاق بچههای دنیا هنوز طعم دوستداشتنی کمیک را نچشیده بودند. اگر جایی هم کمیکاستریپ یافت میشد منحصر به مجلات فکاهی بود. اما در آمریکا شرایط حسابی فرق میکرد. سردبیران روزنامهها به قدرت فوقالعادهی کمیکاستریپ پیبرده بودند و به زبان کمیک از مسائل سیاسی و اجتماعی روز سخن میگفتند.
در آغاز کاریکاتورهای روزنامهای سری به عالم سیاست زدند و با تصاویر خود حسابی از آقایان سیاستمدار انتقاد کردند. اما کار کمیک روزنامه ای به همینجا هم ختم نشد. روزنامهها تازه به معجزهی تصاویر پیبردهبودند و هر کدام تلاش میکردند تا محتوایی منحصر به فرد تولید کنند. رقابت روز به روز شدیدتر میشد و برخی از روزنامهها رو به سوی” کارتونهای خیالی” آوردند. این کارتونها از خبرهای اساسی کشور جذابتر بودند و احساس خوبی در خوانندگان برمیانگیختند.
از آن زمان تا به امروز کمیکها در کنار مطالب جدی روزنامهها قرار میگیرند تا سیاست و جامعه و مسائل مختلف آن را به نقد بکشند. این کمیکها گاهی بدون هیچ گونه ابایی نقدهایی اساسی به سیاستمدران وارد میکنند. برای مثال کمیکاستریپ “پوگو” از شخصیتهای حیوانات استفاده میکرد تا سیاستمدران زمان خود را دست بیاندازد. هنوز هم برخی از سیاستمدران آمریکایی در حال مبارزه با این کمیکها هستند و حتی به تازگی موفق شدهاند تا یکی از روزنامههای یکشنبه را متقاعد کنند تا کمیکاستریپ سیاسی “دونزبری” را دیگر به چاپ نرساند.
علاوه بر کمیکهای سیاسی کمیکهای دیگری مانند “دیلبرت” هم وجود دارد که در صفحات اقتصادی روزنامهها چاپ میشود چون محتوایی اقتصادی و کاری دارد.
ضمیمههای یکشنبه
یکشنبهها روز تعطیلی مردم آمریکاست. زمانی که مجبور نیستند سرکار بروند و با یک دل سیر میتوانند سری به ضمیمهی هیجانانگیز یکشنبهها بزنند. بنیانگذار ضمیمهی یکشنبهها روزنامهی “نیویورک هرالد” است که برای اولینبار در سال ۱۸۴۱ ضمیمهی یکشنبه را برای سرگرم کردن خوانندگانش به چاپ میرساند. ضمیمهی یکشنبهها به حدی در میان مردم پا میگیرد که تا سال ۱۸۹۰، ۲۵۰ روزنامهی دیگر هم ضمیمهی یکشنبه تدارک میبینند. ضمیمههایی که به طرز سرسامآوری پر از تصاویر کمیک بودند. به این ترتیب، کار و بار کارتونیستها حسابی سکه میشود و نانشان در روغن میافتد.
تا سال ۱۹۰۲ ضمیمهی یکشنبهها بین ۳۲ تا ۸۶ صفحه داشتند. حتی گاهی برای تعطیلات خاص ممکن بود به ۱۳۰ صفحه هم برسند. روزنامههای معروف فهمیدهبودند که مخاطبانشان بیشتر بیننده هستند تا خواننده. یعنی بیشتر دوست دارند چشمهایشان را بین تصاویر کمیکاستریپ بگردانند تا این که زمان خود را صرف خواندن یک مقاله بکنند. داستانهای خندهآور ضمیمهی یکشنبهها هم رفته رفته حذف شدند تا جای بیشتری برای نمایش کمیکاستریپها باقی بگذارند. روزنامهها و مجلات فکاهی که در برابر این ضمیمهها مقاومت میکردند به کل از بین رفتند و آن دسته از روزنامههای باقی مانده هم به شدت مشغول جدال بر سر جذب کارتونیستها بودند.
هنرمندان موفق مدام با پیشنهادهای وسوسهانگیز سردبیرها و ناشران متعدد رو به رو میشدند. قانون کپی رایتی هم در کار نبود تا دست افراد را از سرقت، تقلید یا استفادهی بیاجازه از کمیکهای یکدیگر کوتاه کند. مثلا خالق کمیکاستریپ مشهور “بچهی زردپوش” با دریافت پیشنهادی عالی شخصیت خود را برداشت و به روزنامهای دیگر رفت ولی صاحب روزنامهی قبلی هم دست بردار نبود و فرد دیگری را برای ادامهی داستان استخدام کرد و به این صورت داستان دو نسخهای شد که این از ارزش و اعتبار آن میکاست.
تاسیس سندیکای ملی کمیکها
در سال ۱۹۰۶ سندیکای ملی کمیکها برای کمک به هزینههای نشر فعالیت خود را آغاز کرد. تاسیس این سندیکا پیشرفت مهمی برای جامعهی کارتونیستها بود و به کمیکاستریپهای آمریکایی کمک کرد تا در درجهی اول به پدیدهای ملی و سپس بینالمللی تبدیل شوند. سندیکای روزنامهنگاران افرادی برای خلق کمیکاستریپ استخدام میکرد و سپس کمیکهای آنها را در اختیار روزنامههای مختلف قرار میداد و به این ترتیب کمتر کمیکاستریپی بود که به یک روزنامهی خاص تعلق داشتهباشد.
روزنامهها در آن زمان مهمترین رسانهی موجود بودند اما کمی بعد رقیبانی جدی به نام رادیو و تلویزیون ظهور کردند. دیگر مردم تبلیغات خود را به جای روزنامه به رادیو و تلویزیون میسپردند و در نتیجه روزنامه درآمد کمتری داشتند تا از کارتونیستهای محبوبشان حمایت کنند.
ملوان زبل، معروفترین کمیک روزنامه ای
معروفترین کمیکاستریپ روزنامهای دنیا “پاپای” یا همان “ملوان زبل” است. همان ملوان بامزهای که همیشه یک پیپ گوشهی دهانش دارد و با خوردن اسفناج زور بازویش چند برابر میشود و امروزه برای اکثر ما با کارتون ملوان زبل شناخته شدهاست.
آقای “الزی سگار” خالق پاپای در آغاز کمیکاستریپی به نام “تیمبل تاتر” میسازد. این کمیکاستریپ داستان خانوادهی “اپل” است. خواهر و برادری به نامهای “کاستور” و “آلیو” و مردی به اسم “هام گریوی” که عاشق آلیو است.
قصههای سگار جذاب و سرشار از شوخی و بازیگوشیهای فوقالعاده هستند. داستانهایی که پر بودند از آدمهای خلوچلی که در یک جلسه ظاهر میشدند و در جلسهی بعد از به کلی بین میرفتند. اما در یک قسمت، کاراکتری ظهور کرد که نه تنها نرفت بلکه سرنوشت داستان و خالقش را به کلی تغییر داد.
در این قسمت که در سال ۱۹۲۹ به چاپ رسید دو نفر از شخصیتهای اصلی داستان یعنی کاستور و هام مرغ پریمنشان را زیر بغل زدند و تصمیم گرفتند تا به جزیرهی گنج بروند. اما برای رسیدن به جزیرهی گنج نیاز به یک دریانورد ماهر داشتند. در این جاست که کاستور چشمش به یک دریانورد قد کوتاه میافتد و به این صورت پاپای معروف ما وارد مجموعهی تیمبل تاتر میشود و طولی نمیکشد که از دیگر شخصیتها جلو زده و کل داستان را به تسخیر خود درمیآورد. پس از چند وقت که پاپای به اوج محبوبیت خود میرسید، سر از دنیای کارتون هم درمیآورد.
پاپای یک ملوان قلچماق است که از هیچ کس و هیچ چیز حساب نمیبرد. همیشه مشتش به راه است و اعتماد به نفس عجیبی دارد. با آن که در آغاز حضورش در داستان مدام با آلیو درگیر میشود اما پس از مدتی به عاشق سینهچاک آلیو مبدل میگردد.
پس از چندی انتشارات “هارست” از سگار میخواهد تا از خشونت داستانها بکاهد و دیالوگهایی به کار ببرد که به بچهها کلمات بد یاد نمیدهد. دیگر پاپای مجبور است علت عصبانیت خود را قبل از هر دعوایی نشان بدهد. کم کم شخصیت “بلوتو” هم اضافه میشود که دشمن اصلی پاپای است و اما در ۲۶ ژوئن ۱۹۳۱ اتفاق فوقالعادهای رخ میدهد و پاپای برای اولین بار از منبع قدرت خود پردهبرداری میکند. یک قوطی اسفناج!! بله اسفناج منبع اصلی قدرت پاپای است و به این ترتیب در آن برهه، مصرف اسفناج در آمریکا به سرعت بالا میرود چون ملوان زبل بینهایت در بین مردم آمریکا محبوب بودهاست.
گارفیلد گربهای کمیکاستریپی
یکی دیگر از شخصیتهای محبوب کمیک روزنامه ای نه یک کاراکتر انسانی بلکه یک گربه است. گارفیلد گربهای نارنجی رنگ است که شهرتی جهانی دارد و شوخیهاییش برای همهی مردم دنیا بامزه است. این شخصیت اولین بار در سال ۱۹۷۸ قدم به دنیای کمیکاستریپها میگذارد و تا به امروز سر از عوالم دیگر مانند انیمیشن هم در آوردهاست.
گارفیلد و سگی به نام “ادی” در اصل حیوانات خانگی پسری به نام “جون آربوکل” هستند. این گربه نمیتواند با صاحبش صحبت کند اما قادر است با ادی و سایر حیوانات سخن بگوید. کمیکاستریپ گارفیلد در اصل شوخی با حیوانات و صاحبان آنهاست. حیوانهایی که به نوعی رئیس خانه هستند و از نزدیک مشکلات و رفتارهای صاحبانشان را میبینند. مشکلات آدمها مثل تنفر از روز اول کاری، بیحوصلگی، ضعف در ارتباط با دیگران و… هم در بین داستانها مطرح میشود.
در آغاز چهرهی ظاهری گارفیلد حسابی چاق است و چشمهای ریزی دارد ولی هر چه قدر که میگذرد رفته رفته لاغرتر و بهتر میشود و چشمهای درشت خوشگلی پیدا مییابد و در نهایت در دههی ۱۹۸۰ میلادی به چهرهی مشهور امروزیش میرسد.
کمیک روزنامه ای پیناتس
نمیشود از کمیکهای موفق روزنامهای سخن گفت و یادی از کمیکاستریپ پیناتس نکرد. پی ناتس که به زبان ما معنای بادامزمینی میدهد، یکی از محبوبترین کمیکاستریپهای جهان است. نشان به این نشان که در اوج محبوبیت خود در ۲۶۰۰ روزنامه به چاپ رسیدهاست و ۳۵ میلیون نفر در ۷۵ کشور جهان با ۲۱ زبان مختلف مخاطب آن بودهاند.
پیناتس در ۲ اکتبر ۱۹۵۰ به دست “چارلز شولتز” خلق میشود. تعداد کاراکترهای این مجموعه در ابتدا کم هستند و محدود به چهار شخصیت “چارلی براون”، “پتی”، “شرمی” و “اسنوپی” میشوند. چارلی براون شخصیت اصلی گروه حسابی لجباز است. مثلا در بیسبال برنده نمیشود و نمیتواند بادکنک هوا کند اما هیچ وقت هم دست از تلاش برنمیدارد و یک جورهایی بگی نگی عقدهی خودکمبینی دارد. در کل مجموعهی طولانی داستانهای پیناتس تیم بیس بال بچهها تقریبا ده بار برنده میشود، آن هم تنها زمانی است که چارلی براون در تیم حضور ندارد.
اسنوپی از دیگر شخصیتهای مهم این داستان است. سگی که در آغاز داستان یک توله سگ معمولی است اما رفته رفته افکارش را با حبابهای تفکر به ما منتقل میکند. او در ذهن خود یک خلبان جنگجهانی اول یا یک نویسندهی کتابهای جنایی است در حالی که باقی شخصیتها از افکاراو بیخبرند. در ادامه شخصیتهای دیگری هم به داستان اضافه میشوند. حتی یک درخت بادبادکخور معرفی میشود که دشمن چارلی است و ساختمان یک مدرسه که نظرات خودش را دربارهی بچهها بیان میکند.
پیناتس با وجود ظاهر کودکانهی خود در باطن به مسائل مهم میپردازد و شولتز میکوشد تا به مسائل مختلف جامعهی آن زمان آمریکا یعنی جنگ ویتنام، تبعیضهای نژادی و … هم اشاره کند. این کمیکاستریپ محبوب تا روز ۱۳ فوریه ۲۰۰۰ یعنی یک روز بعد از مرگ خالقش به حیات خود ادامه میدهد.
_________________________________________________________________________
کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ” ترجمه و تالیف مهدی ترابی مهربانی
کتاب کمیکها، مانگاها و رمانهای مصور اثر رابرت.اس.پترسن ترجمهی مهرداد گروسی