۴ مشکل رایج نویسندگان تازه کار
نویسنده شدن یک امر محال نیست اما پیچوخمهای خطرناکی دارد که ممکن است یک فرد مبتدی و تازه کار را به راحتی از جادهی نویسندگی بیرون کند، مشکلاتی که عموم نویسندگان تازه کار با آن دست و پنجه نرم میکنند و البته نویسندگان با اراده در نهایت از آن جان سالم به در میبرند. تقریبا اکثر کسانی که کتابی دربارهی داستاننویسی میگیرند و یا در کلاسهای مهارتآموزی نوشتن داستان کوتاه ثبت نام میکنند؛ از یکی از چهار مشکل زیر رنج میبرند:
مشکلات اصل نوشته
اولین مشکل خود نوشتن است. یعنی آن جریان کامل و وافری که باید برقرار شود تا صدای نویسنده به گوش دیگران برسد، اصلا آغاز نمیشود. چنین مشکلی احتمالا ریشه در جوانی، تواضع یا آشفتگی دغدغهها داشته باشد. حتی گاهی شخص مبتدی در انتظار نوعی الهام است که از آسمان نازل شده و او را دست به قلم کند. هرچند ایراد اصلی در چنین شرایطی همان شکل دادن به ساختار داستان و پیرنگ است که نویسنده باید از عهدهی آن برآید و اگر نتواند به ناچار باقی مراحل را کنار میگذارد.
نویسنده گاه به گاه
برخی نویسندگان تازه کار قابلیت نوشتن دارند اما در فواصل طولانی و فرساینده آثاری تاثیرگذار میآفرینند. در این جا هم باید تصویر روشنی از مشکل ایجاد شود. برای مثال، احتمالا در این مورد هم خیال خطور بارقهی الهام به ذهن مطرح باشد و یا گاهی پای غروری زودرنج در میان است که به هیچ وجه نمیخواهد خطر بیاعتنا واقع شدن را بپذیرد و به کار داستانی بپردازد که احتمالا اندکی ضعف دارد. در مجموع، چنین حالتی در نتیجهی نوعی تصورات آرمانی از کمال است.
نویسنده نامتوازن
در چنین شرایطی شخص در به پایان بردن داستانی ناتوان است که به طرزی زنده و درخشان اما ناقص به تصویر درآمدهاست. چنین نویسندگانی اغلب به خوبی میتوانند داستان را آغاز کنند اما پس از چند صفحه آن را غیر قابل مهار مییابند یا به حدی خشک مینویسند که تمام ارزشهای داستان از بین میرود. در حقیقت، نویسنده کنش محوری چنین داستانی را به اندازهی کافی به حرکت درنیاورده در نتیجه داستانش متقاعدکننده از آب در نیامدهاست.
در این جا در گام نخست میتوان فرد را با آموزش ساختار داستان یاری کرد. اما ابتدا به ساکن نویسنده فاقد اعتماد به نفس لازم برای ارائهی ایدهی خود است یا بیتجربهتر از آن است که بداند در شرایط دنیای واقعی، خود در چنین موقعیتی چگونه عمل میکند و یا کمروتر از آن است که بتواند با تمام توان و شوری بنویسد که لازمهی زندهشدن یک داستان است. پس در چنین شرایطی او باید به خود داستان اعتماد کند و به راه خود ادامه دهد تا به به یک قلم مطمئن و ماهرانه دست یابد و در نقل داستان آرام و آسوده باشد.
نویسندهی تک کتابی
تازهکارها ممکن است باور کنند که نویسندگانی وجود دارند که تک کتابی هستند. یعنی تنها یک بار کتابی براساس بخشی از زندگینامه خود نوشتهاند و حال دیگر از تکرار آن عاجزند. البته چنین نویسندهای را نمیتوان تک کتابی محسوب کرد. چون اگر غیر از این بود دیگر از او خبری نداشتیم. علاوه بر این همهی داستانها به نحوی خود زندگینامه هستند و نویسنده باید بتواند به شکلدهی و عینی ساختن تجربههای خود در قالب داستانها و کتابهای مختلف ادامه بدهد و معمولا حق با اوست که میتواند از پس این مشکل برآید.
این موارد اشکالاتی هستند که نویسنده اغلب در آغاز زندگی هنریاش با آنها مواجه میشود و تا زمانی که بر آنها غلبه نکردهاست نمیتواند بهرهی چندانی از آموزشهای فنی ببرد. آموزشهایی که پس از حل این مشکلات برایش بسیار با ارزش خواهند بود. گاهی افراد در کلاس تهییج میشوند و میتوانند در طول دوره، داستانهایی بنویسند اما به محض پایان کلاس این روند متوقف میشود. مسلما آنها به دنبال کمکی هستند که ازین طریق به آن دست نمییابند.
مشکل از کجاست؟
مشکل این نویسندگان تازه کار را باید در زندگی، نگرشها و عادات آنان جستوجو کرد. در تصورات عامهپسندانه نویسندگان ممکن است به عنوان افرادی با روحیات شاعرانه، رفتارهای عجیب خارج از عرف و روحیاتی روان رنجور معرفی شوند. در حالی که این گونه نیست و هنرمندان هم زندگی خود را با الگوهایی از زندگی مردم عادی اداره میکنند. اما تفاوت مهم هنرمند با دیگر انسانها در دید قوی و نگاه معصومانهی او به زندگی است.
هنرمند شاخکهای حساسی در نگاه به دنیای اطراف دارد و رویدادهای کهنه را تازه میبیند. موقعیتهای پیش پاافتاده را مشتاقانه حس میکند. مقولات گرد و خاک گرفته را مرتب میکند و به جای فراموشی، آنها را طوری میبیند که انگار خداوند آنها را به تازگی ابداع کردهاست. در کنار چنین نگاهی هنرمند یک وجه عاقل و بالغ و معتدل هم دارد که وجه صنعتگر و منتقد اوست که به او کمک میکند تا متعادل باشد و آثاری مناسب خلق کند.
حقیقتهایی از زندگی یک نویسنده
آغاز راه نوشتن زمان فهم مسائلی است که زندگی یک نویسنده مستلزم آن است. نویسندگی نه رویاپردازی در روز، بلکه کار دشوار تبدیل کردن رویاها به واقعیت بدون قربانی کردن آن است. نه دنبال کردن منفعلانهی داستان کس دیگر بلکه یافتن و پایان بردن داستانی از آن خود است. نه نوشتن چند پاراگراف محدود بلکه دورنمای نوشتن پاراگراف پشت پاراگراف و صفحه پشت صفحه داستانی است که به خاطر سبک، محتوا و تاثیرگذاریاش خوانده میشود و این مطلبی است که یک نویسندهی تازهکار به هیچ وجه آن را پیشبینی نمیکند.
نویسندگان تازه کار فاقد اعتماد به نفس لازم است و با فکر کردن به ناپختگیاش خود را آزار میدهد. احساس میکند که حرفی برای گفتن ندارد. شاید هم میترسد که داستانهایش همگی شبیه به هم از کار درآیند یا به بررسی کار افراد مشهور و همنسل خودش میپردازد و با این فکر به ستوه میآید که شوخ طبعی این و یا مهارت آن نویسنده را ندارد. خود را با افراد نابغه مقایسه میکند و خلاصه این که صد دلیل برای شک کردن به خود مییابد اما یک دلیل برای اعتماد به نفس پیدا نمیکند.
چنین فردی باید بداند که سعی کرده کارهای زیادی را یکدفعه انجام دهد و هرچند قدم به قدم آموخته اما قدمهای اشتباهی برداشتهاست.
حالا چه باید کرد؟
نویسنده شدن انگیزه میخواهد. نویسندهی تازهکار باید در حل مشکلات خود گام به گام جلو برود. چنین فردی نیاز به مهلت، زمان و راهکار دارد. اگر شما هم از این دست مشکلات رنج میبرید و در جستوجوی راه حل آن هستید. حتما به شما پیشنهاد میکنیم که قسمت دوم این متن را از دست ندهید.
______________________________________________________________
منبع: برند، دورتیا(۱۳۹۵). نویسنده شدن.ترجمهی آرش محمدولی