ادبیات, قصه نویسی

رقابت ادبیات امروزی با قصه‌های مولوی

قصه های مولوی و ادبيات امروزی

 

چرا مولوی برای انتقال اندیشه‌های خود، قصه‌های منظوم می‌گوید؟

 مثنوی در ادبیات فارسی در دسته‌ اشعار حکمی و تعلیمی قرار می‌گیرد. اشعاری که اولین و مهم‌ترین هدفشان انتقال علم و معرفت به دیگران است. در این صورت اگر بخواهیم شعر را صرفا وسیله‌ای برای تسهیل یادگیری تصور کنیم پس چنین شعری باید در آموزش علوم گوناگون مانند پزشکی و صرف و نحو و… هم به کار برود. اما وظیفه‌ی شعر حکمی و تعلیمی فقط تسهیل یادگیری نیست. شعر حکمی می‌خواهد تاثیر و نفوذ لازم را هم در خواننده ایجاد کند. بنابراین قلمرو دانش خود را تنگ‌تر می‌کند و صرفا به علومی مانند دین و اخلاق و فلسفه و … می‌پردازد.

شعر حکمی و تعلیمی برای این که به خوبی مطالب مورد نظر خود را به دیگران منتقل کند باید مخاطب را غرق شور و لذت کند. باید او را تحت تاثیر قرار بدهد. پس به شگردها و عناصر شعری پناه می‌آورد و عواطف مخاطب را به اقتضائات گوناگون تحریک می‌کند و از آن‌جا که هرچیزی که احساسات آدمی را بیان ‌می‌کند، زیباست، مخاطب هم تحت تاثیر قرار می‌گیرد و علم و معرفت نهفته در شعر را با لذت دریافت می‌کند. 

در این میان، قصه و حکایت وسیله‌ی بسیار خوبی برای جلب توجه و لذت بردن خوانندگان و فهم بهتر مطالب است. بنابراین شعر تعلیمی عرفانی که عموم مردم را مخاطب خود قرار داده از همان آغاز به قصه‌ها روی ‌آورد. قصه‌هایی ساده و روشن و نزدیک به زبان مردم که می‌توانند با کمک تمثیل، اندیشه‌های بلند و پیچیده‌ی عارفان را تا سطح ادراک عامه، ساده و قابل فهم کنند. این کمک گرفتن از قصه‌ها در ادبیات عرفانی با حدیقه سنایی آغاز می‌شود. با مثنوی عطار ادامه ادامه می‌یابد و با مولوی به نقطه‌ی اوج و تکامل خود می‌رسد. هرچند که قصه‌های مولوی کجا و حکایت‌های سنایی و عطار کجا … !!

قصه‌های مولوی کجا و حکایت‌های سنایی و عطار کجا …!

 قصه‌های مثنوی تراوش ذهنی شخص مولانا نیستند و اصل روایت‌ها از مآخذ دیگری برداشت شده‌اند. تعدادی از داستان‌های مولوی عینا در حدیقه سنایی و مثنوی‌های عطار هم یافت می‌شوند اما گویی از زمین تا آسمان بین نحوه‌ی روایت آن‌ها تفاوت وجود دارد. هرچند اصل روایت‌ها یکی است اما شیوه‌ی روایت‌ مولانا به معنای واقعی کلمه هنرمندانه‌تر، جذاب‌تر و دلنشین‌تر است و هنر قصه‌پردازی نویسنده را به نمایش می‌گذارد. مولانا از شگرد‌های متنوع داستان‌نویسی که امروز متداول است در عصر خود به بهترین شکل ممکن بهره می‌گیرد و جنبه‌ی تفریحی اثر خود را به حد اعلاء می‌رساند. توجه به این نکته‌های ظریف داستان‌پردازی مولانا را بسیار شبیه به داستان‌نویسی جدید می‌کند که در ذیل به معرفی برخی از این شگردها پرداخته می‌شود.

شگردهای امروزی قصه‌های مولوی

پیچیده‌تر کردن طرح داستان (plot)

طرح داستان مجموعه حوادثی است که یک داستان را به وجود می‌آورد که شامل نقش‌مایه‌های مقید و آزاد است. نقش‌مایه‌های مقید حوادثی است که وجودشان برای شکل‌گیری یک داستان ضروری است اما نقش‌مایه‌های آزاد حضور یا عدم حضورش چهارچوب اصلی قصه را  بهم نمی‌ریزد. اما این همین طرحواره‌های آزاد هستند که به طرق گوناگون به وسیله‌ی نویسنده بر طرح اصلی اضافه می‌شوند و آن را گیرا و جذاب می‌کنند و مرکز اصلی جلوه‌ی هنری قصه محسوب می‌شوند. یکی از تفاوت‌های جدی قصه‌های مولوی با سایر روایت‌های عرفانی در همین است. 

مولانا با افزودن حوادثی به روایت اصلی آن‌ را جذاب‌تر و واقعی‌تر و منطقی‌تر می‌کند. رابطه‌ی علت و معلولی اتفاقات را بهتر نشان می‌دهد و خواننده را در تردید و انتظار فرو می‌برد. در حالی که در روایت‌های عرفانی دیگر مانند روایت‌های غزالی و عطار و… کمتر به نقش‌مایه‌های آزاد پرداخته می‌شود و قصه‌ها صرفا وسیله‌ای برای انتقال مفاهیم مورد نظر هستند و نفس قصه گفتن برخلاف رویه‌ی مولانا به خودی خود ارزشی ندارد و کمتر برای جذاب کردن آن کوشش می‌شود.

خلق گفت و گوهای کوتاه و بلند

یکی از تفاوت‌های اصلی بین قصه‌های مولوی و روایت‌های مشابه، همان خلق گفت‌و‌گوهای بلند و کوتاه بین شخصیت‌هاست که در خلال روایت‌ها مطرح می‌شود. بر جنبه‌ی داستانی اثر می‌افزاید و آن را به متنی جذاب و گیرا تبدیل می‌کند. در اصل همین گفت‌و‌گوهاست که مثنوی را از حالت خشک فلسفی و عرفانی خارج کرده و آن را به یک اثر هنری جذاب تبدیل می‌کند.

 این گفت‌و‌گوهای طولانی بین شخصیت‌ها غالبا برای نشان دادن اندیشه‌های عرفانی و فلسفی به کار می‌رود و هرکدام از شخصیت‌ها نماینده‌ی دو طرز فکر مخالف هستند که هستی و حقیقت انسان را از زاویه‌ی دید خود می‌‌بینند. در خلال این گفت‌و‌گوها که هر یک از طرفین می‌کوشند تا صحت عقاید خود را ثابت کنند گوینده که همان مولانا باشد خود را به ظاهر بی‌طرف نشان می‌دهد و این مطلب به تنهایی بر جذابیت متن می‌‌افزاید و خواننده گفت‌و‌گو را دنبال می‌کند تا در نهایت ببیند که کدام یک از طرفین مباحثه پیروز می‌شود.

 این گفت‌و‌گوهای طولانی می‌توانست ملال‌آور باشد اما مولوی با به کاربردن ترفندهایی ظریف مانند آوردن حکایت‌ها و تمثیل‌های کوتاه و بلند بر جذابیت متن افزوده است. البته این گفت‌و‌گوها تنها درصدد نشان دادن آراء و عقاید مورد نظر نیستند بلکه در بسیاری از موارد، خصوصیات روانی شخصیت‌ها را نشان می‌دهند و ساختار داستان را سر و شکل می‌بخشند. گاهی هم هیچ کدام از این کارکردها را ندارند و صرفا جنبه‌ی تفریحی داشته و برای جذاب‌تر کردن داستان به کار می‌روند.

شخصیت‌پردازی از طریق گفت‌و‌گوها

شخصیت‌پردازی‌های مولوی بی‌نظیر است. او در ضمن گفت‌و‌گوها احوال روحی شخصیت‌ها ، مقام و موقعیت آن‌ها را به خوبی نمایش می‌دهد و قهرمان‌های داستان‌ خود را به نماینده‌ی گروه و صنفی خاص در جامعه تبدیل می‌کند به نحوی که خواننده اگر تجربه‌ی مواجهه با آن نوع شخصیت را داشته باشد با خواندن قصه، شباهتی عجیب بین نمونه‌های کلی و مصادیق عینی و ذهنی خود احساس می‌کند. مولانا در این “تیپ سازی” به زبان شخصیت‌ها هم توجه می‌کند و با به کار بردن تکیه کلام و ضرب‌المثل‌ها و واژگان، حالت و موقعیت شخصیت را به خوبی نمایش می‎‌دهد. 

این نشان‌دهنده‌ی آن است که مولانا جامعه و مردم زمان خود را خوبی دیده و در احولات آن‌ها در دقیق شده‌است به نحوی که قصه‌های او به آیینه‌ی تمام نمای مردم عصر و زمانش تبدیل می‌شود.

روایت از زاویه‌ی دید دانای کل (omniscient)

 قصه‌ها از زاویه‌ی دید دانای کل روایت می‌شوند به نحوی که خواننده از مخفی‌ترین زوایای روحی شخصیت هم آگاه است.

تنوع بخشیدن در شیوه‌ی بیان داستان و نظم حوادث

  شیوه‌ی روایت داستان‌ها متنوع است و در بسیاری از موارد خلاف روایت ساده و رعایت ترتیب داستان‌گویی در گذشته است. مثلا داستان اعرابی و زنش بی‌مقدمه با بگو مگوی زن و مرد آغاز می‌شود و شخصیت دو طرف با این گفت‌وگوها و درگیری‌هاست که برای خواننده واضح می‌شود.

ایجاد تعلیق (Suspense)

مولوی در حد مقدور با تکنیک‌های متنوع مانند به تاخیر انداختن علت بیان حوادث، قطع و وصل کردن جریان داستان، توصیف احوال روحی شخصیت‌ها، گفت‌و‌گوها و … خواننده را در حالت انتظار نگه می‌دارد و بر شوق و تردید او می‌افزاید.

 

قصه های مولوی و ادبیان امروز جهان

از دیگر تفاوت‌های متن مولوی با متون مشابه

داستان در داستان بودن

شیوه‌ی روایت مثنوی، آوردن داستان در داستان است که قبل‌تر در کتاب‌هایی مانند سندبادنامه، کلیله و دمنه و مثنوی‌های عطار هم سابقه داشته اما در آن کتاب‌ها نویسندگان داستان‌ها را با آگاهی کامل و به عنوان شاهد و مصداق برای بیان آرا و اندیشه‌های خود به کار می‌بردند و ساختار داستان و نتیجه‌ی آن از قبل با نیت نویسنده هماهنگ بوده ‌است اما در مثنوی انگار مهار داستان به هیچ وجه در دست نویسنده و گوینده نیست و این خود داستان‌ها و استعدادها و امکانات پیدا و ناپیدای آن‌هاست که اندوخته‌های سرشار مولوی را از ذهن او بیرون می‌کشد و به مناسب‌های گوناگون مطالب و داستان‌های جدید را پیش می‌آورد.

گویی مسیر حرکت و شکل‌گیری کتاب از قبل نه برای خواننده و نه حتی برای خود راوی کتاب واضح و مشخص نیست. قابلیت‌های ذهن مولانا  یک مسیر جدید را خلق می‌کند. به نحوی که خود مولانا غافلگیر و شگفت‌زده می‌شود تا جایی که آن را الهام و وحی می‌خواند و خود را نی می‌شمارد که دیگری در او می‌دمد. این انتظار ستیزی که حاصل گردش احوال مولوی بین قلمرو آگاهی و ناآگاهی است. فضای مثنوی را رازآلود می‌کند و با برهم زدن انتظارات و تصورات خواننده در او نوعی احساس لذت می‌آفریند.

اثر پذیری از ادبیات قرآنی

از دیگر ویژگی‌های روایت کتاب می‌توان به تغییر مخاطب و متکلم بدون قرینه اشاره کرد که احتمالا تحت تاثیر ادبیات قرآن کریم است. در بسیاری از آیات قرآن مخاطب بدون قرینه تغییر می‌کند، برای مثال در یک آیه خداوند با کافران سخن می‌گوید و در آیه‌ی بعد بی‌مقدمه از آن‌ها روی گردانیده و رسول خدا را مخاطب قرار می‌دهد و یا در آیه‌ای مطلبی از زبان یکی از شخصیت‌های داستان پیامبران نقل می‌شود و در آیه‌ی بعد بی‌مقدمه این خود خداوند است که سخن می‌گوید. این ویژگی در روایت مثنوی هم مشاهده می‌شود به نحوی که در برخی ابیات مشخص نیست که گوینده خود مولوی است یا همان شخصیت‌های داستان هستند که دارند به گفت‌و‌گوهای خود ادامه می‌دهند.

 در مجموع ادبیات مثنوی از جهاتی به ادبیات قرآن کریم شبیه است و تحت تاثیر آن می‌باشد. برای مثال در قرآن داستان پیامبران آورده می‌شود و روحیات آن‌ها در خلال داستان‌ها با گفت‌و‌گوی بین شخصیت‌ها مشخص می‌گردد که این شیوه‌ی بیان به وسیله‌ی مولانا هم اجرا می‌شود.

فقدان ابیاتی که داستان‌ها و حکایت‌ها را از یک دیگر جدا کند و نشان بدهد که مولوی قصد دارد به موضوع دیگری بپردازد به کل مطالب دفترهای مثنوی علی رغم تنوع داستان‌ها و حکایت‌ها ظاهری یکپارچه بخشیده و نظمی ساخته در عین پریشانی.  

این ویژگی‌های مثنوی است. کتابی که معجزه‌ی بزرگ ادبیات فارسی محسوب می‌شود و در قد و قامت ادبیات امروز جهانی همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد.

 

نویسنده: الهام برزین

________________________________________________

*منبع: پورنامداریان، تقی (۱۳۸۰) در سایه آفتاب.

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *