کمیکاستریپ یک هنر تازه و جذاب است. هنری که نقاشی و قصهگویی را با یکدیگر تلفیق میکند. به کارتون و انیمیشن میماند و مانند یک فیلم مهیج میتواند ساعتها مخاطبان را با خودش همراه کند. فیلمی که به جای پردههای بزرگ سینما و قابهای تلویزیونی بر روی صفحات کاغذی نقش میبندد.
دنیای کمیک سرزمین آفرینش جذابترین و محبوبترین شخصیتهای کارتونی و سینمایی در یک قرن اخیر است. به کمک کمیکاستریپ میتوان داستانی از تصاویر آفرید. شخصیتهایی دوستداشتنی خلق کرد و با روایتی جذاب و دلنشین در ذهن و دل خواننده جای گرفت.
کمیکاستریپ وسیلهای برای نشان دادن افکار و احساسات ما به دیگران است. دریچهای که رو به مخاطبان باز میشود و آنها را به دنیای رنگی خیالات ما پرتاب میکند. پس شاید بد نباشد که شما هم قلم بدست بگیرید و کمیکاستریپ خودتان را بیافرینید. برای خلق کمیکاستریپ باید با تصویرگری و نویسندگی آشنا شوید و صد البته زیر و بمها و اصول خاص کمیک را هم بشناسید. ساختن کمیکاستریپ احتمالا کار دشواری است. اما محصول نهایی میتواند خستگی راه را از تن بدر کند. پس با ما همراه شوید تا دست به قلم ببریم و از اصول آفرینش یک کمیکاستریپ خوب سخن بگوییم.
قصهگفتن با تصاویر
از قدیمالایام وقتی کسی برای دیگری قصه میگفت همیشه دو انتظار اساسی از شنوندهی خود داشت. یکی اینکه به خوبی داستان را بفهمد و دیگر اینکه تا پایان قصه همراهیاش بکند. از جای خودش تکان نخورد و با تمام وجود غرق در قصه بشود.
برای این که هدف اول محقق شود قصهگو باید اصول ارتباط خوب را بشناسد و داستانی واضح تعریف کند و برای هدف دوم یا باید هیجان قصه را بیشتر کند و یا محتوای داستان، شخصیتها و ایدههای آن را غنیتر سازد. البته باید بین هیجان داستان و واضح بودن آن تعادل ایجاد کرد. چون هیجان بیش از حد تعادل داستان را بهم میریزد.
پس شما به عنوان خالق کمیکاستریپ باید تلاش کنید تا یک داستان واضح در عین حال جذاب بیافرینید. در دنیای کمیکاستریپ این داستانها به کمک تصاویر روایت میشوند و گاهی هم کلماتی در کنارشان مینشیند که مفهوم داستان را کاملتر میکند.
انتخابهای مهم در ساخت کمیک استریپ
خالق کمیکاستریپ دائم در حال انتخاب است. مثلا انتخاب میکند که کدام لحظه از قصهاش را به تصویر بکشد و از کدام یک صرفنظر کند؟ از کدام فریم و قاب مخاطبان را به تماشای داستان ببرد؟ در هر پانل چه شخصیتها و تصاویر و جزئیاتی را نشان بدهد؟ چه کلماتی در کنار تصاویر بیاورد؟ و نگاه خواننده را به چه ترتیبی بین تصاویر قابشده حرکت دهد تا داستان را به خوبی دریابند؟ و صد البته در نهایت این انتخابهاست که تفاوت بین داستانی واضح و جذاب و یک داستان گیجکننده و کسالتآور را تعیین میکند.
داستانی که در ذهن شما جا خوش کردهاست باید در قالب قطعات و تصاویری قابل فهم درآید. قطعاتی که در کنار هم قرار میگیرند و در نهایت داستان را به خوبی نقل میکنند. در زبان کمیک استریپ به هر کدام از این قطعات یک پانل میگویند. پانلها باید به حدی ساده و روان و به جا انتخاب شدهباشند که اگر تصویری را برداریم معنای داستان به کلی عوض شود و این نشان میدهد که آن تصویر تا چه اندازه مهم است.
قرار دادن پانلها در کنار هم
انتقال از یک پانل به پانل دیگر میتواند:
- انتقال لحظه به لحظه: انتقال پانل به پانل میتواند به صورت لحظهای باشد. مثل ترسیم لحظه به لحظهی باز شدن یک چشم و… این نوع از انتقال برای داستانهایی مناسب است که روایت آرامی دارند و میخواهند بر روی یک مطلب خاص مثل تغییرات چهره و… تمرکز کنند.
- انتقال به شیوهی بازی به بازی: در این شیوه کارتونیستها برای هر بازی، رفتار یا حادثه صرفا یک لحظه را انتخاب میکند. چنین روایتی سرعت داستان را بالا میبرد و برای داستانهایی مناسب است که پر از حادثه و ماجرا باشند. مثل تصویر زیر از کتاب ماجراهای شازده کوچولو که به خوبی حرکت و رقابت بین شازده کوچولو و موجود شرور مقابلش را نشان میدهد. شازده کوچولو در یک تصویر به ناگاه تغییر میکند و نوع تصاویر به خوبی هیجان را منتقل میکند.
- سوژه به سوژه: نوع دیگری از انتقال بین پانلهاست. مانند شرایطی که دو نفر گفتوگو میکنند و دوربین از چهرهی یک نفر به چهرهی دیگری حال گردش است. مانند تصویر زیر که دوربین یک بار بر روی مار سیاه متمرکز میشود و بار دیگر بر روی چهرهی شخصیت دیگر داستان میایستد.
- صحفه به صفحه: این نوع انتقال ناگهان ما را از یک زمان و مکان به زمان دیگری میبرد. انتقال صفحه به صفحه برای نشان دادن فواصل زیاد زمانی و مکانی مفید است و داستان را کوتاه و خلاصه میکند. مثل این پانلها از مجموعه داستان گلبرگ که از یک یادآوری ساده آغاز میشود و بعد به یک سال پیش باز میگردد و سفری به اقلیم کردستان را روایت میکند.
- انتقال بیارتباط: انتقال پانل به پانل حتی میتواند بیارتباط با یکدیگر باشد.
اینها چند نمونه از انتقالهای پانل به پانل هستند که در داستانهای کمیکاستریپ به کار میروند. از این به بعد هنگام مطالعهی کمیکاستریپ میتوانید به نحوهی انتقال پانلها بیشتر دقت بکنید و انواع دیگر انتقال پانل را هم بشناسید.
انتخاب فریم
ساخت کمیک استریپ بیشباهت به فیلمبرداری نیست. خالق کمیکاستریپ از زاویهی دوربین خودش ما را به تماشای داستان میبرد. گاهی روی تصویر یک شخصیت زون میکند. مانند تصویر سمت راست از چهرهی شازدهکوچولو
گاهی هم دوربین را عقبتر میبرد تا فضای اطراف را به بیننده نشان بدهد. مانند تصویر سمت چپ. بدین ترتیب به خواننده کمک میکند تا در فضای داستان قرار بگیرد و حال و هوای آن را احساس کند. گاهی میتوانیم سوژه را از زاویهی پایین ببینیم و به او ابهت و عظمت ببخشیم. گاهی هم دورشدن از سوژه گزینهی مناسبی است که اطلاعات زیادی دربارهی صحنهی نمایش و فضای اطراف سوژه در اختیار بیننده قرار میدهد.
برای روایت کمیکاستریپ خودمان مثل یک فیلمبردار حرفهای میتوانیم از انواع و اقسام فریمها با توجه به هدف داستان بهره ببریم. همچنین میتوانیم پسزمینهها را ساده یا پر از جزئیات ترسیم کنیم. کشیدن تصویری با جزئیات بسیار هر چند کار پر زحمتی است اما به خوبی میتواند حس و حال فضا را به خواننده انتقال بدهد. همهی این فریمها قابل انتخاب است و بستگی به نیاز داستان و هدف شما دارد.
انتخاب کلمات ساخت کمیک استریپ
در کمیکاستریپ بار اصلی روایت داستان بر عهدهی تصاویر است. اما همانطور که در بیشتر آثار کمیکاستریپ میبینیم، کلمات هم در کنار تصاویر جا خوش کردهاند تا محتنوای داستانها را بهتر انتقال بدهند. چون برخی از مفاهیم صرفا از طریق کلمات قابل بیان هستند. این کلمات در نهایت قدرت داستان را بالاتر میبرند و ارتباط بین پانلها را بهتر میکنند.
کلمات و تصاویر باید به نحوی منسجم و در کنار یکدیگر قرار بگیرند. به طوری که خواننده در مجموع، متوجه حرکت چشم خود از یکی بر دیگری نشود.
برای نمایش گفتوگوی بین شخصیتها و بیان افکار آنها میتوان از بالنهای گفتگو استفاده کرد. بالنهای گفتگو اشکالی هستند که به صورت قراردادی در کمیکاستریپها طراحی میشوند و افکار شخصیتها و صحبتهای رد و بدل شده بین آنها را در دل خود میگنجانند. این بالنها اغلب به به صورت رو به رو هستند.
انتخاب جریان ساخت کمیک استریپ
در ساخت کمیک استریپ ، نحوهی قرار دادن پانلها در کنار یکدیگر موضوع مهمی است.این پانلها میتوانند به صورت ساده در کنار یکدیگر قرار بگیرند.
یا مانند تصویر رو به رو قاببندیهای خلاقانهتری داشتهباشند.
در هر ردیف میتوان به صورت ساده دو، سه و… پانل قرار داد یا پانلها را به شکل دیگری با یکدیگر ترکیب کرد. به هر حال به هر صورت که پانلها را در کنار یکدیگر قرار میدهیم باید به خاطر داشتهباشیم که خواننده باید بتواند داستان را به راحتی مطالعه کند. گیج نشود و به خوبی دریابد که خط سیر داستان و قرارگیری پانلها به چه صورت است. طبق قراردادی نانوشته پانلها از راست به چپ و از بالا به پایین خوانده میشوند و این قانون دربارهی بالنهای گفتوگو هم صدق میکند. البته در مجموع راهی وجود ندارد که خواننده را محبور کنیم تا مطابق با مسیر مورد نظر ما تصاویر را دنبال کند اما با کسب تجربه احتمالا میتوانیم پیشبینی کنیم که توجه خوانندهی از کجا به کجا معطوف میشود.
در نهایت اینکه…
حتما به خاطر داشتهباشید که کمیکاستریپ خود را پس از پایان به دوستی، آشنایی، کسی نشان بدهید و نظر او را جویا شوید. مطمئن باشید که نظر یک مخاطب عادی گاهی بهترین وسیله برای فهمیدن نقاط قوت و ضعف یک اثر است.
حالا که با اصول طراحی کمیکاستریپ تا حدودی آشنا شدهاید میتوانید دست به قلم ببرید و خالق کمیکاستریپ خودتان باشید. در این مرحله احتمال دارد که داستان شما با اسکچ زدن( کشیدن طرح اولیهی سریع و خام) از داستان آغاز شود و بعد شما به فکر دیالوگها، تصاویر، سیر کلی داستان، روایت و… بیافتید. احتمال هم دارد که کل فیلمنامهی داستانتان را از قبل بنویسید و سپس دست به طراحی آن بزنید و حتی ممکن است یک پانل شسته رفته بسازید که نمیدانید قرار است بعد از آن چه اتفاقی بیافتد.
به هر طریقی که آغاز میکنید به خودتان اطمینان داشتهباشید. این کار هم مانند هر هنر دیگری نیازمند صبر، استقامت، سعی و خطا و تمرین است. پس یک نفس عمیق بکشید. دست به قلم ببرید که دنیای رنگارنگ کمیکاستریپها با صدای بلند شما را فرا میخواند.
__________________________________________________________________________________
- کتاب هنر کمیک ۲ نوشتهی اسکات مک کلود، ترجمهی فرناز خوشبخت
- معرفی بالونهای گفتار در سایت ویکیپدیا