تولستوی در زمرهی بهترین رماننویسان جهان قرار دارد. حتی به اعتقاد بسیاری نفر اول در این عرصه به شمار میآید. پیش از تولستوی هم ادبیات روسیه در عالم شهرت تمام یافتهبود. همه پوشکین، گوگول، تورگینف و داستایوفسکی را میشناختند. در اروپا، ادبیات روسی را جدیدترین ادبیات بزرگ جهان مینامیدند. اما وقتی تولستوی قلم به دست گرفت، ادبیات روسیه را به اوج قلهی خود رسانید.
اعتبار تولستوی فقط از جنبهی ادبی آثار او نیست. او نه تنها یک داستاننویس درجه یک بلکه یک انسان اهل تامل و تفکر است که دغدغههای دینی و اخلاقی در وجودش به اوج کمال میرسد. او درد حقیقت دارد. درد خداوند و انسانیت و معنویت. در یک کلام میتوان گفت که تولستوی شخصیتی بینظیر است که میتوان ساعتها از زندگی و آثار و افکار او سخن گفت. اما رشتهی کلام ما کوتاه میشود و صرفا به معرفی مختصری از این شخصیت بزرگ جهانی بسنده میکند.
زندگی پرماجرای لئو تولستوی
تولستوی زندگینامهاش را شفاف و بیپرده مینویسد. او یک نویسندهی رئالیست است که با پردهبرداشتن از ابعاد مختلف زندگیش، خواننده را با نقاط مثبت و منفی شخصیت و اعمالش آشنا میکند. او خود دوران حیاتش را براساس تحولات رخ داده به چهار دورهی کودکی، جوانی، ازدواج و توجه به خانواده تقسیم کردهاست و البته مهمترین این دورانها، دوران بحران معنوی اوست که سی سال آخر عمر را به خود اختصاص میدهد.
کودکی و آغاز زندگی
خانواده اشرافی
لئو تولستوی در سال ۱۸۲۸ میلادی در دهکدهی یاسنائیا پولیانا در روسیه در یک خانوادهی اشرافی چشم به جهان گشود. مادرش وارث قلمرو یاسنائیا پولیانا و پدرش یک کنت بود. تقریبا دو ساله بود که مادرش را از دست داد و غم نشناختن مادر تا پایان عمر او را همراهی کرد. تولستوی در خاطرات و رمانهایش دوران کودکی خود را به زیبایی هرچه تمامتر ستودهاست و این روزگار خوش را در کتاب “دوران کودکی” خود وصف میکند. خانوادهی تولستوی برای تحصیلات کودکانشان بسیار خرج میکردند و معلم سرخانه همواره همراه تولستوی و برادرانش بودهاست. به نحوی که لئو کوچک در ۵ سالگی الفبای فرانسه را مانند الفبای روسی به تمامی میشناسد.
خانهی بزرگ آنها در چشمان کوچک لئو زیباترین منزل جهان است. این خانه پر از جمعیت است و پایگاهی برای دهکده محسوب میشود. قریب به سی خدمتکار در آنجا حضور دارند که بسیاری از آنها کار مشخصی نمیکنند. همواره مهمانان ثابتی چند روزی در خانه اتراق کردهاند و علاوه بر خویشاوندان فقیر، بچههای یتیم، مربیان روسی، فرانسوی، آلمانی و غیره، همچون امواجی از انسانها در خانه حضور دارند و از محبت ارباب بهرهمند میشوند.
روحیات خاص تولستوی در کودکی
تولستوی روایت میکند که در این دوران، هرشب یکی از فرزندان به نوبت کنار تخت مادربزرگ بودهاست. در این هنگام، در درگاه پنجره مردی نابینا که قصهگو است، ظاهر میشود. مینشیند و برای مادربزرگ در هنگام خواب قصه میگوید. مرد با مخلوط کردن قصههای روسی با داستانهای شهرزاد و هزار و یک شب قصهاش را ادامه میدهد و لئو در خواب تصویر صورتک آدمهای قصه را میبیند. حتی گاهی در خانه عمامه بر سر میگذارد و با کبریت کوچکی سبیل میکارد تا شبیه موجودات قصههای پیرمرد بشود.
لئو کوچک بسیار احساساتی است و زود اشکش جاری میشود از اینرو، برادران او “لئوی گریان” مینامند. او در مقایسه با دیگران هر چیز را با حساسیت بیشتری احساس میکند و لبریز از تخیلی بینظیر و سرشار است. نیکلا برادر بزرگتر لئو با داستانبافیهای تخیلی خود در کودکی بر پرورش حس داستاننویسی تولستوی بسیار موثر بودهاست.
جوانی تولستوی
تولستوی از این دوره که ۱۸ سال به طول میانجامد همواره با پشیمانی یاد میکند و خاطرات گناهآلود آن دوره تا آخر عمر او را آزار میدهد. در این زمان، نویسندهی جوان درگیر شهوت و قمار و شرابخواری میشود. تولستوی این دوره را دورهای خسارتبار میداند اما ارتباط او با دنیای سیاهکارها به تجربیاتش در عرصه رماننویسی کمک فراوان میکند. در این دوره او رمانهای کودکی و نوجوانی را مینویسد و از این طریق به جامعهی ادبی روسیه معرفی میشود و مورد تجمید نویسندگان بزرگ روس قرار میگیرد.
تولستوی در این سالها فداکاریهای درخشانی در ارتش روسیه میکند که تفصیل آنها را در رمان “قزاقها و نبرد سباستپول” آوردهاست. در این زمان سفرهایی هم به اروپا دارد و اطلاعات خود را دربارهی ادبیات آن دیار پربار میکند و با بزرگانی مانند مارکس در زمینهی اقتصادی به بحث و تبادل نظر میپردازد.
ازدواج و خانواده
سوفیا برس
تولستوی در ۳۴ سالگی با سوفیا برس ۱۹ ساله ازدواج میکند. سوفیا در آن زمان خواستگاران دیگری از جمله یک افسر ارتش دارد که تولستوی ماجرای خود و این افسر را با افزودن عنصر تخیل در کتاب آناکارنینا به تفصیل شرح میدهد. این دو صاحب ۱۳ فرزند میشوند که چندنفر از آنها فوت میکنند. این زن علاوه بر سر و سامان دادن به زندگی و کنترل معاش خانواده نقش مهمتری از نظر تاریخی ایفا کرده که همان تشویق تولستوی به ادبیات و رماننویسی بودهاست. او عامل موثر و تحریککنندهای بود که تولستوی را به ادبیات بازمیگرداند. سوفیا از این که تولستوی دست به قلم ببرد و رمانهای زیبا بنویسد، حقیقتا به شعف میآمد. او در نامهای خطاب به خواهرش میگوید:
من در حقیقت در زندگی کمبودی دارم و چیزی که دوستش میدارم کار ادبی لئون است. کاری که مرا در حد اعلا قرین شادی میکند و برایش احترام بسیار قائلم.
او در کار پاکنویس و مرتب کردن فیشهای تولستوی زحمت بسیاری را با شوق و ذوق فراوان متحمل میشود. با این حال رابطهی بین این دو بسیار متلاطم و پرفراز و نشیب است. با وجود علاقهی سوفیا به لئون، سختگیریهای لئون و بعدها تحولات روحی و معنوی او زمینهساز اختلافات بسیار بین این دو میشود تا جایی که تولستوی را در روزهای آخر عمر به ترک خانه وامیدارد.
نقش پدری
تولستوی در خانه، پدری مقتدر است که در چند سال ابتدایی زندگی کودکان با آنها ارتباط نمیگیرد. برای بچهها شخصیت محوری خانه مادر آنهاست. با این حال پدر در بسیاری از مواقع شادیآفرین میشود. او برای بچهها داستانهای جذاب نقل میکند. “دور دنیا در هشتاد روز” میخواند. با لباسهای گوناگون جلوی بچهها شکلک درمیآورد و باعث تفریحشان میشود. تولستوی هنگامی که احساس میکند خانواده کسل هستند، نمایشنامهای ترتیب میدهد که خود قهرمان آن است و دیگران را از خنده رودهبر میکند. او هیچگاه بچهها را تنبیه نکرد چون معتقد بود که تنبیه روح بچه را تحقیر میکند و تنها رفتار سرد پدر و مادر برای بچهی خطاکار کفایت میکند.
بحران معنوی
بحران معنای زندگی
تولستوی در ۵۰ سالگی دچار بحران معنای زندگی میشود. تمام مایملک، ثروت، خانواده و حتی ارزشهای ادبی خود را بیحاصل میبیند و فکر مرگ او را منقلب میکند. با خود میگوید:” فرض کن از گوگول و شکسپیر و پوشکین و مولر و دیگر نویسندگان معتبر حهان هم معروفتر شدی، آن وقت چه میکنی؟” او به حس بیهودگی لذت زندگی میرسد و در این سن و سال مرگ را پیشروی خود میبیند مرگی که از بینبرندهی لذات است. دیگر نمیداند که چرا زندگی میکند؟ چرا فرزندانش را دوست دارد و از آنها حمایت میکند و میکوشد تا منافع آنها را حفظ کند؟ در حالی که حقیقتی مانند مرگ انتظارش را میکشد. این درگیری فکری او را افسرده میکند و تا مرز خودکشی به پیش میبرد.
تولستوی که پاسخ سوال خود را نزد عالمان تجربی و اسقفها پیدا نمیکند. سرانجام به زندگی سادهی روستاییان پناه میبرد و پاسخ خود را از در زندگی آنها مییابد. او میبیند که روستاییان با همهی مشقتهای زندگی نمیخواهند خود را از بین ببرند و راز شجاعت آنها در ایمان سادهیشان به کلیسا نهفتهاست. او میفهمد که وقتی خدا را به سبب علمش انکار میکند، خلقش تنگ میشود و باور به پروردگار عالم در وجودش موجی از شادمانی پدید میآورد. از اینجا به بعد است که تولستوی به یک مسیحی بسیار معتقد تبدیل میشود.
اختلاف با خانواده
این اندیشهها تا جایی پیش میرود که تولستوی خانواده را فرا میخواند و از آنها میخواهد که زمینهای خود را به دهقانان واگذار کنند و خود زندگی دهقانی پیشه سازند. اعضای خانواده علی الخصوص سوفیا که با این تحول فکری تولستوی بیگانه بودند؛ در پاسخ به او تردید نشان میدهند. خانواده تولستوی روحیهای اشرافی دارند و نمیتوانند بپذیرند که به زندگی روستایی تن بدهند. این شرایط، سرآغاز درگیرهای دیگری بین تولستوی و سوفیا است. سوفیا در برابر بخشش اموال مقاومت میکند و درگیریهای مالی این دو تا پایان عمر تولستوی ادامه مییابد.
تولستوی گاهی حتی به فقیرترین محلهی مسکو که منطقهی دزدان، گدایان و محکومان اعمال شاقه است، سر میزند و به شدت متاثر میشود و هربار با بازگشت به خانه از تجمل زندگی خانوادگیاش احساس انزجار میکند. این اختلافات ادامه دارد تا جایی که در سال ۱۹۱۰ میلادی هنگامی که تولستوی ۸۲ ساله است، یک شب از خانه میگریزد و طولی نمیکشد که چند روز بعد بر اثر بیماری از دنیا میرود.
او در مجموع در زندگی فردی مقتدر و خشمگین است که در دوران کهنسالی تا حد زیادی تغییر میکند. در این زمان دیگر زود به زود عصبانی نمیشود. تبسم به لب دارد و در چهرهاش نوعی رضایت و رافت عمیق و فراگیر مینشیند و این دقیقا خصوصیات عکسی است که در آخر عمر از او گرفته شده و عجیب آنکه اکثر جهانیان تولستوی را با همین تصویر میشناسند و در خاطر سپردهاند.
تولستوی شیفتهی ادبیات ایران
تولستوی به ادبیات و موسیقی ایران عشق میورزید. آثار سعدی را بسیار دوست میداشت و برخی حکایتهای سعدی از گلستان را به شکل قصه درآوردهبود و بسیاری از حکمتهای سعدی را وارد کتاب درسی کرد. او علاوه بر سعدی به حافظ و فردوسی هم علاقه داشت. در بسیاری از نامههایش خطاب به دوستش فت از حافظ سخن میگفت و بیصبرانه منتظر بود تا دوسش غزلی از حافظ را ترجمه کرده و برایش ارسال نماید.
آثار تولستوی
تولستوی آثار بسیاری دارد که از این بین میتوان به رمانهایی نظیر: کودکی، نوجوانی، جوانی، سباستپول، آناکارنینا، جنگ و صلح و.. اشاره کرد. علاوه بر آن تعداد بسیار زیادی مقاله هم از او برجای مانده است. اگر مایل هستید که با آثار تولستوی و ویژگیهای نویسندگی او آشنا شوید حتما به شما پیشنهاد میکنیم که قسمت بعدی متن ما را از دست ندهید.
__________________________________________________________________________________________
منبع: تاجدینی، علی(۱۳۹۴). تولستوی. تهران: سوره مهر