نقالی؛ شیوهی محبوب قصهخوانی
قصهها جایگاه مهمی در زندگی اجداد ما داشتند. زمانی که خبری از تلویزیون و رادیو و سینما و… نبود این قصهها بودند که به بهترین نحو ممکن اوقات فراغت مردم را پرمیکردند. هرکوی و برزنی مکان اجتماع جمعهای کوچک و بزرگ مردم میشد که دور تا دور قصهگو را فرا میگرفتند و با نگاه کردن به حرکات و شنیدن صدای او با فراز و فرود داستانها همراه میشدند. گاهی از هیجان فریاد میزدند و گاهی هم در سکوت و با دقت به روایت او گوش جان میسپردند.
داستان سرایی و قصهگویی در این سرزمین بلندایی به قدمت تاریخ دارد به طوری که قدیمیترین سند در این حوزه اولین داستان سرایی در شب را به اسکندر مقدونی نسبت میدهد. اسکندر برای بیدار نگه داشتن سربازان خود و جلوگیری از شبیخون و غافلگیری در سرزمین دشمن عدهای را به افسانه سرایی برای لشکریان خویش وامیدارد تا با سرگرم شدن لشکریان آنها را هوشیار سازد.
نقالی؛ گرمابخش فضای قهوهخانهها
قصهگویی در ایران فراز و فرود بسیاری را طی میکند تا در نهایت شیوهی امروزی نقالی که در تصور ما گرمابخش همیشگی فضای قهوهخانههاست در دوران پادشاهان صفویه پا به عرصهی وجود میگذارد. قهوهخانه محلی برای گذران اوقات و جمع شدن مردم برای تنظیم روابط فردی و اجتماعیشان بود که در این مقطع زمانی به وجود آمد و از همان روزهای نخست به محلی دائمی برای قصهگوهای ایرانی تبدیل شد. جایی که نقال هرروز در ساعتی معین در آن حضور پیدا میکرد و روایت داستان خود را از جایی که دیروز رها کرده بود، از سرمیگرفت.
فعالیت سایر معرکهگیران در جامعه مانند زورگران، شعبدهبازان، پردهداران و… به نحوی بود که مطلب امروزشان با گفتهی روز بعد و کار دیروزشان با کار فردا پیوستگی نداشت. مثلا شعبدهباز معرکهی خود را هرجایی که میخواست برپا میکرد و به انواع بازیهای گوناگون میپرداخت و هرکسی هم از هرجایی برسر معرکه میرسید، هرچه میدید برایش موجب سرگرمی بود اما شرایط قصهگو با آنها فرق میکرد. داستان او دنبالهدار بود و شنوندگان برای شنیدن داستان باید روزهای متمادی در مجلس قصهخوانی حضور مییافتند. بنابراین قصهخوانان و نقالان از همان آغاز میکوشیدند تا جای ثابتی برای خود برگزینند و مکان ثابتی را به شنوندگان وفادار خود اختصاص دهند. با ظهور قهوهخانهها، قصهگویان آن مکان مناسب را یافتند و صد البته صاحبان قهوهخانه هم از حضور آنها استقبال کردند چون مستمعین نقالی مشتریان دائمی قهوهخانه میشدند.
اصفهان اولین پایتخت نقالی ایران
نقالی به این شیوه ابتدا از اصفهان آغاز شد. زیرا اصفهان در دوران صفویان اولین پایتخت ایران بود. با انتقال پایتخت به تهران در دورههای بعد، نقالی هم سر از قهوهخانههای تهران درآورد و استادان برجستهی این فن به پایتخت جدید روی آوردند. البته هنوز هم اساتید برجستهی این رشته اهل اصفهان هستند و اصالت و آداب و تربیت نقالی در آن شهر بهتر از تهران حفظ شدهاست.
داستانهای نقالان
در قرون گذشته علیالخصوص در عصر صفویان داستانهای بسیاری نقل میشد، مانند رموز حمزه، اسکندرنامه، ابومسلمنامه و صد البته شاهنامهی فردوسی. با وجود تعصبات مذهبی شدید در این دوران و نقل داستانهایی مانند رموز حمزه که به روایت دلاوریهای حمزه عموی رسول خدا(ص) میپرداخت اما بازهم شاهنامهی فردوسی در بین این روایتها جایگاه ویژه و مقام برتری داشت به نحوی که در تذکرهی شاعران آن عصر اگر کسی شاهنامهخوان بود کار او تصریح میشد و اگر سایر قصهها را نقل میکرد، نام داستان در تذکره ذکر نمیشد. شاهنامه، قصهی محبوب عامهی مردم ایران در طول قرون و اعصار بود. قصهایی که محتوای خود را وامدار عوام بود و حکیم توس آن را با زبان شاعرانهی بینظیر خود در قالب منظوم ریخت تا برای همیشه این اثر را در زمرهی آثار جاودان ادبیات جهان قرار بدهد.
تربیت نقالان
در دوران متاخر کمتر اتفاق میافتاد که کسی از روز نخست نقال باشد و حرفهای به غیر از نقالی اختیار نکند. بلکه عموماً نقالان در آغاز شغل دیگری داشتند و بنابر دلایل و اتفاقات گوناگون شغل خود را رها کرده و به این شغل روی میآوردند. البته گاه گداری کسانی هم پیدا میشدند که نسل به نسل مباشر این حرفه بودهاند و با کارهایی که جنبهی نمایشی عوامانه داشته مانند نقالی، تعزیه خوانی، سخنوری و… آشنایی داشتند و این گونه امور در خانوادهی ایشان مورثی بودهاست.
به هر صورت نقالان که در غالب موارد آنها را “گوینده” مینامند و اکثرا پس از ۳۰ سالگی به این حرفه روی آوردهاند برای فراگیری نقالی نخست در مجلس قصهخوان محبوب خود حاضر میشدند و با گوش دادن به قصهها میکوشیدند تا رمز و راز و ریزهکاریهای این حرفه را بیاموزند. پس از آن، استاد در ساعتهای فراغت آنها را به سخن گفتن وامیداشت و عیبهای کارهاشان را اصلاح میکرد و در برخی ریزهکاریها، مانند تکیه بر تعدادی از عبارات و کلمات، غلت دادن صدا در هنگام ادای بخشی از شعر و اهمیت ” تحریر” صدا او را راهنمایی میکرد. گویندهی تازه کار تنها برخی از داستانهای حساس و بسیار موثر را در برابر استاد خود اجرا میکرد و باقی شاخ و برگها در طوماری آمده بود که به وسیلهای استاد در دوران تعلیم در اختیار شاگرد قرار میگرفت.
طومار نقالی
قصهخوانان هر قصهای که میگفتند به متن قصه اکتفا نمیکردند و بدان قانع نبودند بلکه متن داستان را دستاویزی برای بیان مطالب خود قرار میدادند و شاخ و برگ فراوان بدان میافزدوند تا جایی که در برخی موارد دیگر اثری از داستان اصلی باقی نمیگذاشتند. آنها در حین بیان داستان به دادن پند و اندرز و اشاره به وقایع روزانه و مسائل هم میپرداختند و به اصطلاح، کلی به “حاشیه” میرفتند. البته این حاشیهرفتنها اگر با موقعیتشناسی همراه میشد، لطف کلام را بیشتر میکرد و داستان مردهی باستانی را با حیات زندهی مردم گره میزد.
در متن داستان نقال مطالب زیادی وجود داشت که در ماخذ اصلی روایت خبری از آنها نبود از طرفی نمیتوان ادعا کرد که این مطالب فیالبداهه توسط خود گوینده خلق میشد. برای مثال نقالها اسامی برخی از اشخاص قصه را که در متن اصلی بدان اشاره نشده بود بیان میکردند. مثلا همگی میدانستند که نام پدر تهمینه، شاه سمنگان، سهرمشاه است. این مطلب خود گویای آن است که آنها از متنهای دیگری بهره میبردند. متونی که “طومار” نام داشتند.
طومارها در اصل نسخههایی خطی و غالبا بدخط و پرغلطی بودند که نقالان و گویندگان پیشین با سواد و دانش اندک خود مینوشتند و نقالان هم معمولا آنها را به کسانی که به این حرفه وارد نبودند نشان نمیدادند. از طرفی این طومارها خارج از این صنف هم خرید و فروش چندانی نداشتند. نسخههایی که به خط و انشای نقالان معروف بود اهمیت و اعتبار بیشتری داشت. طومارهایی که با شاخ و برگ خود منبع روایتهای نقالان میشد.
نقال مشهور
از نقالان معروف متاخر در تهران میتوان مرشد غلام حسین معروف به غول بچه را نام برد که در حدود سالهای ۱۳۲۶-۱۳۲۷ وفات یافت. او در آغاز نجار بود و سپس به قصهخوانی روی آورد و در این کار شهرت و محبوبیت بسیار یافت.
نویسنده: الهام برزین
______________________________________________
*برگرفته از کتاب ادبیات عامیانهی ایران اثر دکتر محمد جعفر محجوب (جلد اول و دوم)