نقال مشهور

نقالی؛ شیوه‌ی محبوب قصه‌خوانی

  قصه‌ها جایگاه مهمی در زندگی اجداد ما داشتند. زمانی که خبری از تلویزیون و رادیو و سینما و… نبود این قصه‌ها بودند که به بهترین نحو ممکن اوقات فراغت مردم را پرمی‌کردند. هرکوی و برزنی مکان اجتماع جمع‌های کوچک و بزرگ مردم می‌شد که دور تا دور قصه‌گو را فرا می‌گرفتند و با نگاه کردن به حرکات و شنیدن صدای او با فراز و فرود داستان‌ها همراه می‌شدند. گاهی از هیجان فریاد می‌زدند و گاهی هم در سکوت و با دقت به روایت او گوش جان می‌سپردند. 

داستان سرایی و قصه‌گویی در این سرزمین بلندایی به قدمت تاریخ دارد به طوری که قدیمی‌ترین سند در این حوزه اولین داستان سرایی در شب را به اسکندر مقدونی نسبت می‌دهد. اسکندر برای بیدار نگه داشتن سربازان خود و جلوگیری از شبیخون و غافلگیری در سرزمین دشمن عده‌ای را به افسانه سرایی برای لشکریان خویش وامی‌دارد تا با سرگرم شدن لشکریان آن‌ها را هوشیار سازد.

نقالی؛ گرمابخش فضای قهوه‌خانه‌ها

 قصه‌گویی در ایران فراز و فرود بسیاری را طی می‌کند تا در نهایت شیوه‌ی امروزی نقالی که در تصور ما گرمابخش همیشگی فضای قهوه‌خانه‌هاست در دوران پادشاهان صفویه پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد. قهوه‌خانه‌ محلی برای گذران اوقات و جمع شدن مردم برای تنظیم روابط فردی و اجتماعیشان بود که در این مقطع زمانی به وجود آمد و از همان روزهای نخست به محلی دائمی برای قصه‌گوهای ایرانی تبدیل شد. جایی که نقال هرروز در ساعتی معین در آن حضور پیدا می‌کرد و روایت داستان خود را از ‌جایی که دیروز رها کرده بود، از سرمی‌گرفت.

 فعالیت سایر معرکه‎‌گیران در جامعه مانند زورگران، شعبده‌بازان، پرده‌داران و… به نحوی بود که مطلب امروزشان با گفته‌ی روز بعد و کار دیروزشان با کار فردا پیوستگی نداشت. مثلا شعبده‌باز معرکه‌ی خود را هرجایی که می‌خواست برپا می‌کرد و به انواع بازی‌های گوناگون می‌پرداخت و هرکسی هم از هرجایی برسر معرکه می‌رسید، هرچه می‌دید برایش موجب سرگرمی بود اما شرایط قصه‌گو با آن‌ها فرق می‌کرد. داستان او دنباله‌دار بود و شنوندگان برای شنیدن داستان باید روزهای متمادی در مجلس قصه‌خوانی حضور می‌یافتند. بنابراین قصه‌خوانان و نقالان از همان آغاز می‌کوشیدند تا جای ثابتی برای خود برگزینند و مکان ثابتی را به شنوندگان وفادار خود اختصاص دهند. با ظهور قهوه‌خانه‌ها، قصه‌گویان آن مکان مناسب را یافتند و صد البته صاحبان قهوه‌خانه هم از حضور آن‌ها استقبال ‌کردند چون مستمعین نقالی مشتریان دائمی قهوه‌خانه می‌شدند.

نقالی-شاهنامه

اصفهان اولین پایتخت نقالی ایران

نقالی به این شیوه ابتدا از اصفهان آغاز شد. زیرا اصفهان در دوران صفویان اولین پایتخت ایران بود. با انتقال پایتخت به تهران در دوره‌های بعد، نقالی هم سر از قهوه‌خانه‌های تهران درآورد و استادان برجسته‌ی این فن به پایتخت جدید روی آوردند. البته هنوز هم اساتید برجسته‌ی این رشته اهل اصفهان هستند و اصالت و آداب و تربیت نقالی در آن شهر بهتر از تهران حفظ شده‌است.

داستان‌های نقالان

در قرون گذشته علی‌الخصوص در عصر صفویان داستان‌های بسیاری نقل می‌شد، مانند رموز حمزه، اسکندرنامه، ابومسلم‌نامه و صد البته شاهنامه‌ی فردوسی. با وجود تعصبات مذهبی شدید در این دوران و نقل داستان‌هایی مانند رموز حمزه که به روایت دلاوری‌های حمزه عموی رسول خدا(ص) می‌پرداخت اما بازهم شاهنامه‌ی فردوسی در بین این روایت‌ها جایگاه ویژه و مقام برتری داشت به نحوی که در تذکره‌ی شاعران آن عصر اگر کسی شاهنامه‌خوان بود کار او تصریح می‌شد و اگر سایر قصه‌ها را نقل می‌کرد، نام داستان در تذکره‌ ذکر نمی‌شد. شاهنامه، قصه‌ی محبوب عامه‌ی مردم ایران در طول قرون و اعصار بود. قصه‌ایی که محتوای خود را وام‌دار عوام  بود و حکیم توس آن را با زبان شاعرانه‌ی بی‌نظیر خود در قالب منظوم ریخت تا برای همیشه این اثر را در زمره‌ی آثار جاودان ادبیات جهان قرار بدهد.

تربیت نقالان

نقالی-شاهنامه

در دوران متاخر کمتر اتفاق می‌افتاد که کسی از روز نخست نقال باشد و حرفه‌ای به غیر از نقالی اختیار نکند.  بلکه عموماً نقالان در آغاز شغل دیگری داشتند و بنابر دلایل و اتفاقات گوناگون شغل خود را رها کرده و به این شغل روی می‌آوردند. البته گاه گداری کسانی هم پیدا می‌شدند که نسل به نسل مباشر این حرفه بوده‌اند و با کارهایی که جنبه‌ی نمایشی عوامانه داشته مانند نقالی، تعزیه خوانی، سخنوری و… آشنایی داشتند و این گونه امور در خانواده‌ی ایشان مورثی بوده‌است.

به هر صورت نقالان که در غالب موارد آن‌ها را “گوینده” می‌نامند و اکثرا پس از ۳۰ سالگی به این حرفه روی آورده‌اند برای فراگیری نقالی نخست در مجلس قصه‌خوان محبوب خود حاضر می‌شدند و با گوش دادن به قصه‌ها می‌کوشیدند تا رمز و راز و ریزه‌کاری‌های این حرفه را بیاموزند. پس از آن، استاد در ساعت‌های فراغت آن‌ها را به سخن گفتن وامی‌داشت و عیب‌های کارهاشان را اصلاح می‌کرد و در برخی ریزه‌کاری‌ها، مانند تکیه بر تعدادی از عبارات و کلمات، غلت دادن صدا در هنگام ادای بخشی از شعر و اهمیت ” تحریر” صدا او را راهنمایی می‌کرد. گوینده‌ی تازه کار تنها برخی از داستان‌های حساس و بسیار موثر را در برابر استاد خود اجرا می‌کرد و باقی شاخ و برگ‌ها در طوماری آمده بود که به وسیله‌ای استاد در دوران تعلیم در اختیار شاگرد قرار می‌گرفت.

طومار نقالی

 قصه‌خوانان هر قصه‌ای که می‌گفتند به متن قصه اکتفا نمی‌کردند و بدان قانع نبودند بلکه متن داستان را دستاویزی برای بیان مطالب خود قرار می‌دادند و شاخ و برگ فراوان بدان می‌افزدوند تا جایی که در برخی موارد دیگر اثری از داستان اصلی باقی نمی‌گذاشتند. آن‌ها در حین بیان داستان به دادن پند و اندرز و اشاره به وقایع روزانه و مسائل هم می‌پرداختند و به اصطلاح، کلی به “حاشیه” می‌رفتند. البته این حاشیه‌رفتن‌ها اگر با موقعیت‌شناسی همراه می‌شد، لطف کلام را بیشتر می‌کرد و داستان مرده‌ی باستانی را با حیات زنده‌ی مردم گره می‌زد. 

در متن داستان نقال مطالب زیادی وجود داشت که در ماخذ اصلی روایت خبری از آن‌ها نبود از طرفی نمی‌توان ادعا کرد که این مطالب فی‌البداهه توسط خود گوینده خلق می‌شد. برای مثال نقال‌ها  اسامی برخی از اشخاص قصه را که در متن اصلی بدان اشاره نشده بود بیان می‌کردند. مثلا همگی می‌دانستند که نام پدر تهمینه، شاه سمنگان، سهرمشاه است. این مطلب خود گویای آن است که آن‌ها از متن‌های دیگری بهره می‌بردند. متونی که “طومار” نام داشتند.

طومارها در اصل نسخه‌هایی خطی و غالبا بدخط و پرغلطی بودند که نقالان و گویندگان پیشین با سواد و دانش اندک خود می‌نوشتند و نقالان هم معمولا آن‌ها را به کسانی که به این حرفه وارد نبودند نشان نمی‌دادند. از طرفی این طومارها خارج از این صنف هم خرید و فروش چندانی نداشتند. نسخه‌هایی که به خط و انشای نقالان معروف بود اهمیت و اعتبار بیشتری داشت. طومارهایی که با شاخ و برگ خود منبع روایت‌های نقالان می‌شد.

نقالی-شاهنامه

نقال مشهور

از نقالان معروف متاخر در تهران می‌توان مرشد غلام حسین معروف به غول بچه را نام برد که در حدود سال‌های ۱۳۲۶-۱۳۲۷ وفات یافت. او در آغاز نجار بود و سپس به قصه‌خوانی روی آورد و در این کار شهرت و محبوبیت بسیار یافت.

 

نویسنده: الهام برزین

______________________________________________

*برگرفته از کتاب ادبیات عامیانه‌ی ایران اثر دکتر محمد جعفر محجوب (جلد اول و دوم)

 

ادبیات-فولکلور-یا-ادبیات-عامیانه

ادبیات عامیانه یا فولکلور چیست؟

 “فرهنگ عوام” در زبان فارسی معادل کلمه‌ی بین‌المللی فولکلور (Folklore به کار می‌رود. کلمه‌ی فولکور خود از دو جزء “Folk” و “ Lore” به وجود آمده است که معنی آن فرهنگ عوام است. نخستین کسی که این کلمه را اختیار کرد آمبرواز مورتن (Ambroise Morton) در سال ۱۸۸۵ میلادی بود و مدت‌ها گذشت تا این کلمه مورد پذیرش همگان قرار گیرد و به عنوان لغتی بین‌المللی شناخته شود. 

زیر شاخه‌های اصلی فرهنگ عوام چیست؟

فرهنگ عوام را به طور کلی می‌توان به دو شاخه‌ی اصلی دانش و هنر عوام تقسیم کرد که در برابر هنر و علم رسمی و شناخته‌شده قرار می‌گیرد. اما چگونه است که در کنار علم و هنر رسمی با این عظمت و شکوه، علم و هنر عوام هم در طول قرون متمادی شکل گرفته و به حیات خود ادامه داده است؟ 

به نظر می‌رسد در آغاز، بین علم و هنر عوام و علم و هنر رسمی تفاوتی نبوده‌است، اما با گذر زمان گروهی از افراد برجسته‌ی جامعه که فرصت و امکان و استعداد آن را داشتند که ذوق و اندیشه‌ی خود را وقف این عرصه‌ها کنند دنباله‌ی این کار را گرفتند و کاروان علم و هنر را به پیش بردند و به قله‌های کمال رساندند. اما این به معنی آن نبود که سایر مردم اگر کنجکاوی و سوالی درباره‌ی جهان هستی و علم داشتند، پاسخ‌های مخصوص به خود را هرچند ساده و نازل و عوامانه مطرح نکنند. مثلا هنگامی که به پدیده‌ای مانند باران می‌اندیشیدند، تصور می‌کردند که در آسمان دریایی است که ابرها بدان جا می‌روند و با ورود به این دریا آب‌ها را به خود می‌گیرند و در نهایت بازمی‌گردند و می‌بارند و بدین ترتیب پدیده‌ی باران را برای خود و همفکرانشان توضیح می‌دادند. 

 

فولکلور-یا-ادبیات-عامیانه

اهمیت هنر عوام در چیست؟

در کنار دانش عوام، هنر عوام هم بخش مهمی از فرهنگ فولکور محسوب می‌شود. تمایلات عاطفی هر بشری باید به نحوی ارضا شود و ذوق هنری آن‌ها هم باید اثری در خور خویش پیدا کند پس بدین ترتیب عموم جامعه هم به تولید آثار هنری خود فارق از هنر رسمی ‌پرداختند و هنر عامیانه را به وجود آوردند. از آنجا که هنر با خلاقیت و نیروی تخیل و ذوق و احساس مرتبط است و لزوما مانند علم نیازی به تعلیم ندارد، ازین رو آثار هنری مردم ساده‌، روستانشینان و هنرهای محلی برای هنرمندان رسمی همواره منبعی ارزشمند و الهام بخش بوده و  بسیاری از شاهکارهای هنری با الهام از همین آثار فولکور به وجود آمده است. ازین رو هنر عوام بیشتر از علم عوام مورد توجه محققان است. هنرهای عامیانه دارای شاخه‌های مختلفی مانند نقاشی، موسیقی، رقص، ادبیات و… می‌باشد.

 

ادبیات عامیانه

ادبیات عامیانه فارسی هم مانند ادبیات رسمی فارسی در دو دسته‌ی شعر و نثر می‌گنجد. هرچند در ادبیات برخی جوامع علاوه بر دو شاخه‌ی ذکر شده نمایشنامه هم یکی از انواع مشخص ادبیات محسوب می‌شود اما در ادب فارسی تنها دو دسته‌ی شعر و نثر وجود دارد و حتی تعزیه هم چیزی به جز قرائت همان شعرهای کلاسیک فارسی نبوده‌است.

 زبان ادبیات رسمی ما فارسی دری است. هرچند بخشی از ادبیات عامیانه فارسی هم به زبان دری خلق شده‌اند اما ادبیات عامیانه در بسیاری از موارد از لهجه و زبان محلی بهره گرفته و اکثر ترانه‌های روستایی در سراسر ایران به زبان محلی و در وزن و قالب دوبیتی سروده‌ شده‌است. مانند مجموعه دوبیتی‌های منقول از باباطاهر همدانی.

 

شعر عامیانه 

 شعر در ادبیات رسمی ما در قالب‌های متعدد قصیده، غزل، قطعه، دوبیتی و… سروده می‌شود. در سرایش شعرهای عامیانه هم این قالب‌های متعدد به کار می‌روند اما برای مثال اگر در دور‌ه‌ای در ادبیات رسمی ما بیشتر قصیده سروده شده در نقطه‌ی مقابل آن شعر عامیانه بیشتر در قالب دوبیتی بوده‌است. دوبیتی قالب محبوب شعر عامیانه‌ی فارسی است چون به علت کوتاهی هم ساده‎تر سروده می‌شود و هم بهتر در خاطر باقی می‌ماند. تصنیف‌های عوامانه هم اهمیت زیادی دارند و متناسب با هر اتفاق سیاسی و اجتماعی خاص در جامعه سروده می‌شدند. نوحه‌ها هم نوعی تصنیف عوامانه محسوب می‌شوند.

در این میان شاهنامه، شاهکار بزرگ ادبیات فارسی و سایر منظومه‌های ملی هم با آنکه جزوء ادبیات رسمی بودند اما در بین عامه‎‌ی مردم با استقبال و توجهی بی‌نظیر رو به‌رو شدند و به منبع اصلی نقالی‌ها و داستان‌سرایی‌های جمع‌های کوچک و بزرگ مبدل گشتند. اما به راستی علت استقبال بی‌نظیر مردم از اثر بزرگ حکیم توس چه بود؟ منظومه‌ای که تا بدین پایه مورد تمجید شاعران بزرگ قرار گرفت چرا باید تا به این حد با استقبال عامه‌ی مردم رو‌به‌رو می‌شد؟

شاهنامه فردوسی

در پاسخ باید گفت که هرچند شاهنامه لباس ادبیات رسمی را به تن کرده‌است اما در اصل در محتوا از آثار ادبیات عامیانه محسوب می‌شود. روایت‌هایی که از هزاران سال، پیش از سرایش شاهنامه سینه به سینه، دهان به دهان و نسل به نسل انتقال یافته است و صرفا با خلق شاهنامه تمام این روایت‌ها یک کاسه ‌شدند و به صورت منظوم درآمدند. در حقیقت شاهنامه داستان‌هایی برآمده از دل مردم بود که بر جان و دل آن‌ها نشست هرچند که این مطلب به هیچ وجه از ارزش و اعتبار فردوسی و شاهکار بی‌نظیر او نمی‌کاهد.

داستان‌های عامیانه

در ادبیات رسمی فارسی کمتر کسی صرفا برای یک مقصد هنری و آفرینش زیبایی و تحت تاثیر قرار دادن عواطف خواننده دست به قلم برده است و غالبا نویسندگان از نوشتن، یک هدف غیرهنری، علمی و عقلانی داشتند. اما در مورد نثر عوام موضوع کاملا فرق می‌کند. منظور ما از نثر عوام، داستان‌های عامیانه است. داستان‌هایی که صرفا برای سرگرم کردن، به هیجان آوردن و شگفت‌زده کردن شنوندگان به وجود می‌آمدند و اگر خالق داستان مقصد دیگری هم در نظر داشت آن را در درجه‌ی دوم و سوم اهمیت قرار می‌داد. تا جایی که سمک عیار قدیمی‌ترین داستان عوامانه‌ی موجود خودش یک رمان تمام عیار محسوب می‌شود با تمام خصوصیات این “نوع” ادبی.

قصه‌ها آیینه تمام نمای فرهنگ توده‌ی مردم

داستان‌های عامیانه با همه زمختی و نتراشیدگی‌های خود منبع بسیار خوبی برای شناخت فرهنگ توده مردم هستند مردمی که شرح احوالشان لابه لای صفحات تاریخ و ذکر احوال پادشاهان به فراموشی سپرده شده‌است. برای مثال قصه‌ی خاله پیرزن که “خانه‌ای داشت به اندازه‌ی یک غربال و در آن خانه درخت انجیری داشت به اندازه‌ی یک چوب کبریت… ” روزگاری را به ما یادآوری می‌کند که در آن پیرزن بدون نان‌آور محکوم به مرگ بوده پس تعجبی ندارد که خانه‌اش به اندازه‌ی یک غربال و درخت انجیرش قد یک چوب کبریت باشد.

ادامه‌ی داستان در شناساندن روحیات ما ایرانیان بسیار جالب توجه‌ است آن جا که خر و سگ و گنجشگ و…. یک به یک از راه می‌رسند و با جملاتی تکراری از پیرزن می‌خواهند که با فرارسیدن شب به آن‌ها پناه بدهد و پیرزن با مهربانی عجیبی همه‌ی آن‌ها را می‌پذیرد و بدین ترتیب این قصه، آیینه‌ی تمام‌نمای مهمان نوازی و بخشندگی همان مردم تهی‌دست می‌شود. قصه‌ای که هرشب با جاری شدن بر زبان مادران به کودکان راه و رسم محبت کردن را نسل به نسل انتقال می‌دهد.                   

دسته‌بندی داستان‌های ادبیات عامیانه

برای داستان‌های عامیانه می‌توان دسته‌بندی‌هایی معرفی کرد:

ادبیات عامیانه شفاهی و مکتوب

بسیاری از داستان‌های عامیانه، قصه‌هایی شفاهی هستند که با مرگ راوی از بین می‌روند. داستان‌هایی که مادران برای خواب کردن کودکان خود می‌آفریدند از همین نوع محسوب می‌شود. اما برخی دیگر از  داستان‌ها هم فرصت و شانس مکتوب شدن و باقی ماندن پیدا کردند. خود این قصه‌ها را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. عده‌ای از آن‌ها منبع قصه‌گویی و نقالی در جمع‌ها بوده‌است و برخی دیگر صرفا از روی کتاب خوانده و شنیده می‌شده و منبع نقالی نبوده‌است.

البته بیشتر مردم دوست داشتند که به جای خواندن قصه‌ها آن‌ها را در جمع و با آداب مخصوص قصه‌گویی بشنوند وصد البته کم بودن تعداد افراد دارای سواد هم مزید بر علت بوده‌است. از این بین می‌توان به قصه‌هایی مانند “شاهنامه‌ی فردوسی ” و “حسین کرد” اشاره کرد که منابع نقالی محسوب می‌شدند. برخی قصه‌ها هم مثل امیرارسلان رومی و هزار و یک شب مخصوص نقل گویی نبودند. در این صورت خواننده خود کتاب را به تنهایی می‌خواند و یا با صدای بلند قرائت می‌کرد تا گروهی در اطراف آن را بشنوند که این خود با نقالی و آداب و رسوم آن تفاوت داشت.

متناسب با اقتضای شنوندگان

شنوندگان قصه‌ها گروه‌های سنی مختلفی داشتند و دسته‌ای از مخاطبان جدی این قصه‌ها کودکان بودند. قصه‌های کودکانه کوتاه‌ترند و حتی برای بچه‌های سه چهار ساله فقط از چند جمله تشکیل می‌شوند. این قصه‌ها با لحن آهنگین و الفاظ موسیقی و تکرار و ترجیع همراه هستند و شنیدن آن‌ها برای کودکان لذت بخش است. داستان‌هایی مثل ” دویدم و دویدم ” و یا ” یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود …” 

 کودکان در سنین بالاتر قصه‌های هیجانی‌تر و پرحادثه‌تر و داستانی‌تر را می‌پسندیدند، البته اگر قصه‌ها عجیب‌غریب و نامعقول هم باشند بازهم برای آن‌ها لذت‌بخش هستند. مثلا داستان خاله سوسکه که چادر یزدی به سر می‌کند و کفش قرمزی می‌پوشد و خواستگار او آقا موشه است و در نهایت هم با ازدواج می‌کنند از نظر بچه‌ها امری کاملا عادی می‌باشد. در حالی که بزرگسالان دیگر این قصه‌ها را نمی‌پسندند و قهرمان قصه‌هایشان به مردم عادی شبیه است، منتهی قوی‌تر و یا قابل‌تر. قهرمان‌هایی مانند رستم دستان نیرومند و حاتم طایی بخشنده و…

با تفاوت‌های گویندگان

قصه‌ها را به اعتبار گویندگانشان هم می‌توان طبقه‌بندی کرد. قصه‌های شفاهی را بیشتر زنان برای کودکانشان می‌گفتند در حالی که قصه‌های مکتوب بیشتر زاییده‌ی ذهن مردان بود و برای آن‌ها هم روایت می‌شد زیرا این قصه‌ها قبل از به وجود آمدن قهوه‌خانه‌ها به صورت معرکه‌گیری در میادین و رهگذرها اجرا می‌شدند و پس از آن نیز به صورت نقالی به قهوه‌خانه‌ها راه یافتند و هیچ کدام از این اماکن جایگاه زنان نبوده‌است و زنان بیشتر در معرکه‌های دینی و مذهبی مانند تعزیه و روضه و سفره‌ها حضور داشتند. 

 

نویسنده: الهام برزین

 

________________________________________________________________________________

*برگرفته از کتاب ادبیات عامیانه‌ی ایران اثر دکتر محمد جعفر محجوب

مکتب-ادبی-رمانتیک

مکاتب ادبی ۲ (ادبیات رمانتیک)

 عصر و روح زمان تغییر می‌کند و به دنبال آن مظاهر زندگی هم زیر و رو می‌شود. هنر و ادبیات هم همگام با مظاهر دیگر تغییر می‌کنند و به قول مادام دواستال (مروج مکتب رومانتیک) :” هیچ چیزی در زندگی نباید متوقف‌کننده باشد و هنر اگر تغییر نکند محکوم به فساد است.” پس به این ترتیب بود که با گذر زمان و تغییرات جامعه دیوارهای بلند زندان کلاسیک درهم شکسته شد و مکتب رمانتیک پا به عرصه‌ی هستی نهاد.

مکتب ادبی رمانتیک

رمانتیسم بیش از آن که یک مکتب ادبی هنری باشد، مرحله‌ای از حساسیت اروپایی است که ابتدا در اواخر قرن هجدهم در انگلستان (با ویلیام بلیک W.Blake ) و در آلمان ( با گوته Goete) رواج یافت و سپس در قرن نوزدهم در فرانسه (با ویکتور هوگو Victor Marie Hugo) و پس از آن در ایتالیا و اسپانیا و کشورهای اسکاندیناوی رونق گرفت. رمانتیسم یک جنبش انقلابی و معاصر با عصر انقلاب‌هاست که با شعارها و افکار سیاسی و فلسفی آن دوره یعنی بیان آزاد حساسیت‌های انسان و تایید حقوق فردی همراه می‌شود.

چرا مردم از دوران کلاسیک فاصله گرفتند؟

دوران کلاسیک‌ (یعنی قرن هفدهم میلادی) دوران حکومت اشراف، تسلط قدرت واحد مرکزی و نظام سلسله مراتب طبقاتی است اما عصر رومانتیک‌ دوران تسلط بورژوازی و از بین رفتن اهمیت اشراف است. در نیمه‌ی اول قرن هیجدهم میلادی طبقه‌ی اشراف و اصیل زادگان رفته رفته ارزش و اعتبار خود را از دست می‌دهند و فساد اخلاقی و انحطاط آن‌ها روز به روز بر جامعه بیشتر آشکار می‌شود. در این دوران آن‌ها به هرزگی و ولگردی مشغول بودند و عیاشی بیشتر و زیر پا گذاشتن قوانین، نشانه‌ی تجدد و شایستگی به شمار می‌رفت.

هزینه‌های زندگی اوج می‌گرفت و موازنه مالی در جامعه بهم ‌می‌خورد . مردم  دچار پریشانی و آشوب بودند و به شدت نیاز به اصلاحات را احساس می‌کردند. در چنین شرایطی طبیعی بود که اهل ادبیات هم حاضر نباشند تا به بهانه‌ی عدم مخالفت با مکتب کلاسیک از بیان هرگونه اظهار نظر و اعتراض و عقیده‌ی جدید خودداری کنند و خود را پایبند پیروی از چند اصل فرسوده سازند.

و احساس بر عقل برتری یافت …

زمانه با عصر کلاسیک کاملا متفاوت بود. مردم احساس می‌کردند که باید در مورد مسائل مختلف گفت و گو کنند و دنیا پیچیده‌تر و متنوع‌تر از آن چیزی است که آن‌ها تصور می‌کردند. دیگر مثل دوران کلاسیک نبود که هنرمندان پایبند آثار روم و یونان باستان باشند و به یک سری قوانین خشک دل‌ خوش کنند و درصدد هیچ گونه تغییری در جامعه برنیایند. آن‌ها از تسلط بیش از اندازه‌ی “عقل”، اصرار بر فهمیدن قبل از احساس کردن و “انواع ادبی” طبقه بندی شده و هرآنچه  که ” روح پیرمردانه‌ی قرن هفدهم” خوانده می‌شد، خسته بودند و به این ترتیب هنر را متناسب با نیاز زمانه تغییر دادند.

 شور و احساسات در آثار آن‌ها بر عقل برتری یافت. در زندگی اجتماعی، زندگی روستایی و طبیعت وحشی و بدوی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. عده‌ای از هنرمندان که در جست وجوی آزادی و برابری بودند. به یادگارهای ملی و سنتی و حتی دوران قرون وسطی علاقه نشان دادند و در عالم شعر هم اشعار ساده و صمیمانه و آزاد بیشتر جلب توجه کردند. 

در دوران “ماقبل رمانتیسم” این تغییرات در قالب‌های کهن عرضه می‌شد اما دوران رومانتیک واقعی هنگامی آغاز شد که عده‌ایی از نویسندگان خوش قریحه و جسور طرز بیان جدیدی برای احساسات خود به وجود آوردند. 

تفاوت‌ مکتب ادبی رمانتیک با کلاسیک در چیست؟ 

  • کلاسیک‌ها بیشتر کمال‌گرا بودند و در هنر تنها از خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی سخن می‌‌گفتند در حالی که هنرمندان رمانتیک علاوه بر زیبایی‌ها، زشتی‌ها و بدی‌ها را هم دست‌مایه‌ی سخن قرار دادند و حتی از بیان غم‌ها و مصیبت‌ها و پستی‌ها هم واهمه نداشتند.
  • کلاسیک‌ها عقل را اساس شعر می‌دانستند درحالی که رومانتیک‌ها دلبسته‌ی احساس و خیال‌پردازی بودند.
  • کلاسیک‌ها‌ صرفا از آثار هنرمندان روم و یونان قدیم الهام می‌گرفتند در حالی که رومانتیک‌‌ها به ادبیات قرون وسطی و رنسانس، افسانه‌های ملی و داستان‌های معاصر ملل دیگر هم توجه داشتند.
  • کلاسیک‌ها طرفدار وضوح و قاطعیت بودند. اما رومانتیک‌ها رنگ و منظره و جلال را دوست داشتند. در شعر هم زبان منظم و یکنواختی نداشته و ترجیح ‌دادند که اشعارشان بیشتر شبیه نثر و همراه با مضامین تصویری و متنوع باشد.
  • رومانتیک‌ها به دنبال آزادی و مبارزه‌ بودند. از هر دستورالعملی که مانع آزادی افکار آن‌ها باشد بدشان می‌آمد بنابراین تمام قواعد کلاسیک را شکستند و به دور انداختند.

 

برنامه‌ها و اصول مکتب ادبی رمانتیک چیست؟

  • آزادی: هنرمند رومانتیک برای خواهش‌ها و احتیاجات روح خودش اهمیت زیادی قائل است. از نظر او معنا و مفهوم زندگی که به هنرمند الهام می‌شود همان مفهوم “عشق و علاقه” است. علاقه‌ای که باید آزاد باشد و تحت فشار جامعه و اخلاق و قوانین خشک کلاسیک و… قرار نگیرد. ادبیات می‌تواند به هرگوشه‌ای از زندگی چه زشت و چه زیبا سرک بکشد و درباره‌ی هر دوره‌ی تاریخی و هرمنظره‌ای که دوست دارد سخن بگوید.
  • شخصیت: رومانتیک‌ها “من” را بر آثار ادبی حاکم کردند و ازین طریق به بیان خواهش دل و احساسات خود پرداختند. البته این به معنای خودبینی نبود بلکه آن‌ها به جای قهرمان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌ای و “فرا‌انسانی”، خود را قرار ‌دادند و ازین طریق به نمونه‌ای از همنوعان خود تبدیل شدند. 
  • هیجان و احساسات: هوس‌های روح و احساسات آدمی در این مکتب اهمیت ویژه‌ای دارد. اندوه شاخص رمانتسیم در بسیاری از این آثار دیده می‌شود.
  • گریز و سیاحت در زمان و مکان: رومانتیک‌ها به دنبال گریز از از زمان و محیط خود هستند و در جغرافیای تاریخ و مکان‌ها سفر می‌کنند تا به محیط‌های زیبا و کمال مطلوب دست یابند.
  • افسون سخن:  کلاسیک‌ها به تعدادی کلمات ساده و معین اکتفا ‌کردند اما رومانتیک‌ها برای کلمات ارزش ویژه‌ای قائل بودند و به مفهوم خیال‌انگیز و ارزش آهنگین آنها، رابطه‌ی بین کلمات و هیجان و خاطره‌هایی که آن‌ها برمی‌انگیزند هم توجه داشتند.
  • کشف و شهود: رومانتیک‌ها تخیل و امید و آرزو و معجزه را جانشین حقیقت کردند. هنر خود را با مبالغه در آمیختند و به جای تقلید در پی تصور رفتند. 

 

سایر مشخصات مکتب ادبی رمانتیک

رومانتیک‌ها به مسیحیت علاقه داشتند و دین را یک احتیاج درونی و قلبی می‌دانستند و به آن از جنبه‌ی هنری و شاعرانه ‌می‌نگریستند. حزن و اندیشه از ویژگی‌های شاخص آثار رومانتیک بود. این هنرمندان برخلاف کلاسیسم مجذوب و شیفته‌ی دوران قرون وسطی بودند و آن‌ را دست مایه‌ی آثار خویش قرار می‌دادند، برای مثال داستان گوژپشت نوتردام اثر ویکتور هوگو در فضای قرون وسطی روایت می‌شود. رومانتیسم برخلاف کلاسیک‌ها که بیشتر به ارسطو رجوع می‌کردند، بیشتر به شکسپیر رجوع داشتند. 

نکات بیان شده اصول کلی نهضت رومانتیسم است اما باید توجه داشت که این نهضت در بین ملت‌های گوناگون اروپایی مانند انگلستان، آلمان ، روسیه و… رنگ و بویی متنوع دارد و چه بسا هر رمانتیسم ملی با رمانتیسم‌های دیگر عمیقاً متفاوت باشد که شرح آن‌ها در این مقال نمی‌گنجد.

 

_______________________________________________________________________

*برگرفته از کتاب مکتب‌های ادبی اثر رضا سید حسینی

مکتب ادبیات کلاسیک (کلاسیسم)

مکاتب ادبی ۱ (ادبیات کلاسیک)

کلاسیسم یا ادبیات کلاسیک چیست؟

هنگامی که از کلاسیک به عنوان یک مکتب ادبی سخن می‌گوییم منظور ما مکتبی است که در قرن هفدهم میلادی در کشور فرانسه به وجود آمد و از ادبیات روم و یونان قدیم تقلید می‌کرد. با ایجاد این جریان ادبی تازه، کشورهای دیگر هم از مکتب ادبیات کلاسیک فرانسه سرمشق گرفتند و به خلق آثار ادبی با این ویژگی‌ها پرداختند.

در دوره‌ی قرون وسطی هنرمندان آثار خود را با قریحه ذاتی، سهولت بیان و سلاست خودجوش و فی البداهه خلق می‌کردند. این هنرمندان با وجود خلق شاهکارهای تردیدناپذیر در عرصه‌های گوناگون هیچ وقت تصور نمی‌کردند که برای رسیدن به زیبایی می‌توان به یک رشته قوانین و قواعد و نظام کم و بیش منسجم رجوع کرد.

در حقیقت در این دوره اثری از آموزش حرفه به نویسندگان و شاعران نبود و صرفا تخیلی قوی به همراه احساسات ظریف و بیانی سلیس و استعدادی ذاتی برای آفرینش اثر ادبی کفایت می‌کرد. اما بنیانگذاران مکتب کلاسیک تصمیم گرفتند تا قبل از خلق آثار ادبی ابتدا آن را فرا بگیرند و برای این کار به آثار ادیبان بزرگ گذشته رجوع کردند.

بنابراین به جای تقلید از گذشتگان به مطالعه‌ی نظریات آن‌ها پرداختند و تلاش کردند تا اصول و قواعدی را که آن‌ها در آثار خود ذکر کرده‌اند، تشریح و تفسیر کنند و کارهای خود را با این قواعد تطبیق بدهند. از نظر آن‌ها هنر اصلی شاعر یا نویسنده در رعایت دقیق این اصول بود و نویسنده‌ای می‌توانست اثری زیبا به وجود بیاورد که این قواعد را بهتر رعایت می‌کرد. 

دلیل اینهمه قواعد محکم در عالم ادبیات چه بود؟

برای بیان اینکه چه دلایلی وجود چنین قواعد محکم و تغییرناپذیری در عالم ادبیات را ایجاب می‌کرد ابتدا باید وضعیت اجتماعی این عصر را بشناسیم. عصر کلاسیک بیش از هرچیز دوران سلسله مراتب است. پادشاهان با پیروزی در جنگ‌ها با قدرت زیاد در عرصه‌ی حکمرانی مستقر شدند و با حقی که خدا به ایشان داده‌ بود به فرمانروایی مطلق جامعه دست یافتند و هرطور که می‌خواستند مردم و اموال آن‌ها را اداره می‌کردند.

در این دوران مفهوم عشق به میهن با عشق به پادشاه و اطاعت از او درآمیخته بود و زندگی درباری و سالن‌ها بسیار مجلل و درخشان و سرشار از آداب و رسوم بود، پس در چنین شرایطی ادبیات هم باید تابع انضباط و قواعد و مقررات می‌شد. در این دوره “هنر” وسیله‌ی تفریح و تفنن نبود و تنها هنگامی ارزش داشت که چیزی یاد می‌داد یا به “اخلاق” خدمت می‌کرد.

هنرمندان کلاسیک از ذکر برخی موضوعات مهم مانند بحث‌های تند سیاسی، مخالفت با مذهب و آوردن سخنان الحادی و… در تئاتر پرهیز می‌کردند و قصد نداشتند که ساز دیگری بنوازند و نظم موجود در جامعه را برهم بزنند. از ادیبان این دوره می‌توان به بوالو، راسین و لافونتن اشاره کرد.

اصول و قواعد ادبیات کلاسیک چیست؟

 در این جا به معرفی مختصر برخی اصول و قواعد ادبیات کلاسیک می‌پردازیم. این اصول از بررسی آثار ادبی روم و یونان قدیم و نظریات آن‌ها بدست آمده‌است:

تقلید از طبیعت

هنرمند کلاسیک کل طبیعت را تقلید نمی‌کند بلکه درصدد تقلید از طبیعت انسانی است بنابراین به شرح تمایلات، محبت‌ها و تاثرات آدمی می‌پردازد که در مخاطب هم اثر خود را می‌گذارد البته در این آثار از صفات پست انسانی صحبت نمی‌شود چون این صفت‌ها در حیوانات هم وجود دارند و پرداختن به آن‌ها دون شان انسان است.

تحلیل احساسات

 در این دوره برخی از جوامع اروپایی تحت تاثیر اندیشه خردگرایی دکارتی هستند اما نویسندگان کلاسیک فرانسوی ادعای خردگرایی و دادن نظام خردگرایانه به زندگی را مسخره می‌کردند و آن را مناسب ادبیات نمی‌دانستند. آن‌ها شور درون را مقاومت‌ناپذیر و احساسات آدمی را گوناگون و گول زننده می‌دادند پس به جای نگاه خردگرایانه نگاهی تحلیلی به احساسات انسان ‌ها داشتند به نحوی که قهرمانان ترا‌ژدی و رمان کلاسیک به خوبی احساسات خود را تحلیل می‌کردند. 

جست و جوی تعادل و کمال

کلاسیک به دنبال تعادل درونی و کمال است. وجود آدمی با نیروهای پرهرج و مرجی مانند عشق و عاطفه، جنون، عصیان و… احاطه شده‌است. درین جا هنرمند می‌کوشد تا براین احساسات متفاوت غلبه کند و اگر هم نتوانست آن‌ها را در مسیر معینی هدایت نماید. آدمی با اندیشیدن به “کمال” و غلبه بر احساسات و امیال خود آرامش می‌یابد برخود مسلط شود و احساس شادمانی می‌نماید.

آموزنده و خوشایند

از نظر هنرمند کلاسیک اثر هنری باید آموزنده و دارای نتیجه اخلاقی باشد. البته این مکتب مخصوص وعظ و خطابه خشک هم نیست بلکه یک مکتب اخلاقی حد فاصل درس و تعلیم محض و بازی و تفریح ساده است و تلاش می‌کند که به نحوی این مسائل را آموزش بدهد که برای مردم خوشایند باشد و اصولا دلیل ایجاد اثر هنری در حقیقت همان جنبه‌ی اخلاقی آن است.

وضوح و ایجاز

هنرمند کلاسیک جمله‌ها را با دقت و ظرافت هنرمندانه‌ای تنظیم می‌کند و کلمات نامفهوم و زائد را حذف می‌کند. زبان کلاسیک وسیع نیست و کلمات محدود است و قاعده‌ی مهم کلاسیک در این است که مطالب بیشتری با حداقل کلمات ممکن بیان شود و کلمات متعدد و غیرمصطلح به کار نرود. اثر نویسنده بایستی خلاصه باشد و در یک یا دو جلد بگنجد و از گفتن موارد بی‌فایده پرهیز نماید.

حقیقت نمایی

در ادبیات سخن از چیزی نیست که اتفاق افتاده‌است بلکه صحبت از وقایعی است که برحسب ضرورت یا ” حقیقت نمایی” امکان وقوع دارد. برای مثال مورخ آنچه که رخ داده‌است را شرح می‌دهد اما شاعر از آنچه که می‌توانست اتفاق بیفتد بر حسب شخصیت و روحیات خود سخن می‌گوید.

وحدت موضوع

زندگی عادی و روزانه هرشخصی سرشار از حوادث و وقایع گوناگون است اما برای خلق یک نمایشنامه یا داستان به شرح یک حادثه پرداخته می‌شود و شاخ و برگ‌ها و وقایع زائد از روایت حذف می‌شود. اجزای مختلف یک موضوع باید به نحوی در کنار هم چیده شوند و چنان وحدتی را تشکیل بدهند که کوچکترین قسمتی از آن را نتوان تغییر داد یا حذف کرد.

وحدت مکان و زمان

مکان‌هایی که حوادث در آن به وقوع می‌پیوندد نباید متعدد و دور از هم باشد. ارسطو یکی از ویژگی‌های تراژدی را بستر زمانی محدود روایت در حد یک شبانه روز می‌داند به عبارت دیگر نباید داستان نمایش در بستر سال‌ها و قرن‌ها رخ بدهد و همان مدت زمان اجرای نمایش برای بستر روایت کفایت می‌کند.

طبقه بندی انواع آثار ادبی در دوره‌ی کلاسیک

در دوره‌ی کلاسیک آثار ادبی هم مانند طبقات اجتماع دارای سلسله مراتب طبقه بندی شده بودند که در زیر به معرفی برخی از این طبقات پرداخته می‌شود.

حماسه در ادبیات کلاسیک

هریک از شاعران کلاسیک به نوبه‌ی خود کوشیدند تا اثری مانند ایلیاد به وجود بیاورند. در این آثار عظمت و جلال جنگ‌جویانه و قهرمانان داستان برجسته هستند و عشق هم به شرط این که دارای جایگاهی برجسته و بزرگ باشد می‌تواند در خلال حوادث مطرح شود. قهرمانان حماسه از هرجهت کامل هستند به ‌طوری که حتی خطاهای آن‌ها هم خالی از جنبه‌ی قهرمانی نمی‌باشد.

ترا‌ژدی و کمدی

تراژدی، روایتی نمایشی است که از تاریخ یا افسانه‌ها استخراج می‌شود. قهرمان تژادی قرار نیست که بیش از حد پرهیزکار و صحیح العمل یا جنایتکار باشد. بلکه به عقیده‌ی ارسطو باید فردی باشد که بر اثر یک اشتباه از خوشبختی به تیره روزی افتاده است و چنین روایتی در مخاطب احساس ترس و ترحم می‌کند. بنابر عقیده ارسطو در تراژدی قهرمان باید با اشخاصی که قطب مخالف او را تشکیل می‌دهند، رابطه‌ی خانوادگی و یا احساسی داشته باشد. 

کمدی هم یک اثر نزدیک به تراژدی است. اثری نمایشی و جالب که حوادث آن از زندگی روزمره گرفته شده و اصل حقیقت نمایی بیشتر از سایر آثار در آن رعایت شود. کمدی باید پایان خوشی داشته باشد و دارای حادثه‌ای ابتکاری باشد.

اشعار چوپانی، غنائی و هجایی

اشعار چوپانی داستان چوپان‌هایی است که نغمه طبیعت و عشق‌های خود را می‌سرایند. این نوع از شعر نباید جنبه‌ی ابتدایی و روستایی خود را از دست بدهد. اشعار غنایی انواع مختلفی دارد و مهم‌ترین نوع آن قصیده است که شامل ستایش خدایان و وصف فتوحات و بیان عشق است. از انواع دیگر شعر می‌توان به اشعار هجایی، لطیفه، ترجیع بند و… اشاره کرد که دارای اصول و قانون مشخصی نیستند و بیشتر بنابر ذوق گویندگان روایت می‌شوند. 

 

نویسنده: الهام برزین

___________________________________________________________________________

*برگرفته از کتاب مکتب‌های ادبی اثر رضا سید حسینی جلد اول

تمثیل-و-داستان-تمثیلی

تمثیل چیست و داستان تمثیلی چگونه است؟

تمثیل یک نوع ژانر ادبی 

 تمثیل (Allegory)، بیان حکایت و روایتی است که هرچند معنایی ظاهری دارد اما هدف گوینده‌ی حکایت از بیان آن معنایی کلی‌تر است. در حقیقت تمثیل نوعی پوشیده سخن گفتن و رساندن منظور به صورت غیر مستقیم است. از آن‌جا که تمثیل معمولا برای تیپ سازی به کار می‌رود و ماهیت تمثیل‌شده نماینده‌ی طبقه یا تیپ یا طرز فکر و عملکردی خاص است بنابراین با سمبل همراه می‌باشد. در حقیقت تمثیل در کلام و جمله است و سمبل در واژه‌ها نهفته و اجزای تمثیل را تشکیل می‌دهد.

 در ادبیات فارسی داستان تمثیلی فراوان است. شخصیت‌ داستان‌های تمثیلی ممکن است جانوران (تمثیل‌های حیوانی) و یا انسان‌ها (تمثیل‌های غیرحیوانی) باشند. بسیاری از داستان‌های مثنوی از نوع تمثیل‌های انسانی هستند و مولانا از بیان آن‌ها معنایی بالاتر از معنای ظاهری را منظور کرده‌است البته عارفان دیگر نیز داستان‌های معمولی را در حکم تمثیل می‌گرفتند و آن را تفسیر عرفانی می‌کردند اما مولانا ازین منظر از همگان پیشتازتر است و قصه‌های مختلف او مانند طوطی و بازرگان (از مجموعه مولوی نامه)، روغن ریختن طوطی و… همگی جنبه‌های تمثیلی دارند. مولوی به شدت به تمثیل توجه داشته و در ابیاتی ظاهر داستان خود را پوسته و باطن آن را مغز آن ‌نامیده است.

ای برادر قصه چون پیمانه ایست                    معنی اندر وی به سان دانه ایست

  دانه‌ی معنــی بگــیرد مـرد عقل                    ننگرد پیمـــــانه را گرگشت نقل

( دفتر دوم مثنوی)

منطق‌الطیر عطار هم دارای روایت‌های تمثیلی است و در اغلب روایات، یک بیت راهنمای تمثیلی آورده‌ شده که خوانندگان را از ظاهر حکایت‌ها به معنای باطنی آن‌ها می‌رساند.

تمثیل در حقیقت یک ژانر یا نوع ادبی است. قصه‌هایی مانند کلیله و دمنه در گذشته و داستان‌های کافکا در عصر جدید از نوع قصه‌های تمثیلی هستند. این قصه‌ها سرشار از اجزای سمبلیک می‌باشند برای مثال در داستان قصر کافکا، آقای کا (کافکا) در دهکده‌یی است که به صورت مداوم در آن برف می‌بارد و می‌خواهد به قصری وارد شود که نمی‌تواند. در این جا در حقیقت دهکده، سمبل دنیا و زندگی، قصر، سمبل اسرار الهی و متافیزیک و برف، سمبل مرگ می‌باشد. 

تمثیل برای استدلال، توضیح، پند و اندرز و گاهی هم برای انتقال پیامی( مثلا سیاسی و انتقادی) به کار می‌رود. 

فابل، معروف‌ترین قسم داستان تمثیلی

معروف‌ترین نوع داستان تمثیلی، قصه های تمثیلی حیوانی است که غربیان به آن فابل(Fable) می‌گویند. قهرمان‌ این قصه‌ها جانوران هستند که هرکدام نماینده‌ی یک تیپ و یک قشر می‌باشند و از مشهورترین آن‌ها می‌توان به قصه‌های کلیله و دمنه اشاره کرد. در مطالعه‌ی این نوع داستان برخلاف تمثیل‌های انسانی به سرعت می‌توان از ظاهر داستان به معنای باطنی آن‌ها پی برد. تمثیل‌های پروین اعتصامی علاوه بر حیوانات از سیر و عدس و دیگ و… هم سخن می‌گوید که به همه‌ی این حکایات هم لفظ فابل اطلاق می‌شود.

دو نوع دیگر تمثیل در کتب غربیان

در کتب غربی‌ها از دو نوع دیگر تمثیل به غیر از فابل هم نام برده می‌شود یکی پارابل یا مثل گویی است که شامل روایت‌های کوتاهی می‌باشد که شباهت‌های جز به جز بسیاری با یک اصل اخلاقی، مذهبی یا عرفانی دارند و معمولا از زبان پیامبران، مردان بزرگ و عارفان نقل می‌شود. در حقیقت پارابل داستانی حاوی نتایج اخلاقی است که برای پند و اندرز به کار می‌رود و به صورت غیر مستقیم بیان می‌شود تا تاثیر بیشتری داشته باشد.

دیگری اگزمپلوم یا مثال داستانی است به معنی داستان تمثیلی که شهرتی بسیار دارد و شنونده به محض شنیدن تمام و یا شاید قسمت کوتاهی از آن متوجه منظور باطنی و نتیجه‌ی اخلاقی قصه می‌شود. مانند قصه‌ی مردی که در هنگام مرگ پسران خود را فرا می‌خواند و به هریک از آن‌ها چوبی می‌دهد تا آن را بشکنند سپس همه‌ی چوب‌ها را جمع می‌کند و این بار پسران دیگر  قادر به شکستن چوب‌های جمع شده نیستند و به این ترتیب آن‌ها به اهمیت اتحاد و دوری از تفرقه واقف می‌شوند که این قصه برای همگان بسیار آشنا می‌باشد.

اگزمپلوم در وعظ و خطابه مرسوم بوده و در اروپای قرون وسطا در مراسم‌های موعظه در کلیسا بسیار رواج داشته‌است.

 

بازنویسی: الهام برزین

_______________________________________________________

*برگرفته از کتاب بیان اثر سیروس شمیسا

اسطوره در ادبیات فارسی

اسطوره در ادبیات ؛ خیال یا واقعیت؟

اسطوره در ادبیات به چه معناست؟

حتماً تا به حال نام اسطوره را شنیده‌اید؟ آیا می‌دانید اسطوره در ادبیات چه معنایی دارد؟ اسطوره (myth) به داستانی گفته می‌شود که در اعصار قدیم برای بشر معنایی حقیقی داشته‌است؛ اما امروزه در معنای لفظی خود حقیقت محسوب نمی‌شود و انسان‌های امروزی باوری به آن ندارند. به معنای دیگر اسطوره زمانی برای مردم به مثابه‌ی تاریخ بوده‌است در حالی که امروز به صورت قصه و داستان فهمیده‌ می‌شود.

اسطوره مانند یک تشبیه است. تشبیهی که یک طرف آن یعنی اسطوره برای ما عیان و واضح است اما طرف دیگر نه. در واقع نمی‌دانیم که داستان‌های اسطوره‌ای حاصل تشبیه چه اعتقادات، اتفاقات تاریخی و شرایط اجتماعی در گذشته‌ی بشر هستند. 

اسطوره‌ها به چه دورانی برمی‌گردند؟

داستان‌های عجیب اسطوره‌ای بر اعتقادات مذهبی کهن، وقایع تاریخی و تجربیات یک جامعه دلالت دارند. برخی از این مبانی با تحقیق علمی و تاویل و تفسیرها تا حدودی آشکار شده‌ اما دریافت برخی دیگر هنوز هم میسر نمی‌باشد. برای مثال داستان “قهرکردن طهمورث دیوان و خط آموختن او از ایشان” احتمالا بر یک واقعه‌ی تاریخی در سرزمین ما دلالت دارد و آن هم غلبه‌ی آریاییان بر اقوام بومی ساکن ایران و آموختن خط از ایشان بوده‌است.

در حقیقت اسطوره می‌کوشد تا به صورت غیر مستقیم ما را با اعتقادات و تجربیات گذشتگان رو به رو نماید. باورها، جنگ‌ها، شیوه‌ی زیست مردم و مصائبی مانند خشکسالی‌ها و … در قالب داستانی عجیب ریخته می‌شوند و از فراز قرون و اعصار به دست ما می‌رسند. اسطوره‌ها مقدم بر عصر ادبیات هستند و به دوران قبل از پیدایش خط و کتابت تعلق دارند.

اساطیر چگونه تفسیر می‌شوند؟

برای بشر عصر اساطیر بسیاری از تعبیرات تشبیهی جنبه‌ی “این همانی” داشته‌است. مثلا عبارت “مرغ روح” برای ما تشبیه است در حالی که برای بشر آن زمان واقعاً روح در حکم یک پرنده بوده‌است و برکفن‌های کهن نقش شاهین دیده می‌شود. در شاهنامه هم گاهی پهلوانان با لفظ اژدها اطلاق می‌شوند در حالی که در روایت‌های اساطیری برخی از آنان واقعاً اژدها بوده‌اند؛ مثلا در روایت “ودا” فریدون ماری سه سر بوده که بر مار سه سر دیگری یعنی همان ضحاک چیره می‌شود ولی در قالب داستان شاهنامه، فریدون به فردی تبدیل می‌شود که به جای سه سر، سه پسر دارد و بر دوش ضحاک، مار می‌نشیند.

تفکر اسطوره‌ای یک شیوه‌ی غیر مستقیم بیان است؛ مثلا در زبان اساطیر خورشید همان شیر است و زمین به جهت باروری همان گاو محسوب می‌شود. پس تصویر حمله‌ی شیر به گاو در نقاشی‌های کهن بر بارآوری و پیدایش بهار تاکید دارد. البته تفسیر اساطیر امر حساسی است و نباید کوشید تا همه‌ی اساطیر را با منطق و طرز تفکر امروزی میزان کرد.

 می‌دانیم که در گذر زمان نحوه‌ی نگاه به اساطیر تغییر کرده و بشر، دیگر از جنبه‌ی حقیقت به اسطوره‌ها نمی‌نگرد. همان طور که بسیاری از شاعران، علی الخصوص شاعران عارف در اشعار خود داستان‌های اسطوره‌ای را وسیله‌ای برای بیان خواسته‌ها و آموزه‌های خود قرار داده‌اند و دیگر کاری به کم و کیف و حقیقت اسطوره‌ها نداشته‌اند.  

 

بازنویسی: الهام برزین

______________________________________________________________

*برگرفته از کتاب بیان اثر سیروس شمیسا

تفاوت-قصه-با-زندگی-واقعی

تفاوت قصه با زندگی واقعی

اگر قصه‌نویس را کسی بدانیم که دست به تقلید از زندگی می‌زند و یک نسخه‌ی ثانی از زندگی بشر برروی زمین را ارائه می‌دهد بنابراین باید معلوم کنیم که این تقلید به چه صورت است و قصه‌نویس چگونه با تقلید از حوادث زندگی به سطح یک آفریننده‌ی هنری ارتقا می‌‌یابد؟

ماهیت زندگی چگونه است؟

اگر زندگی روال عادی و روزمره‌ی ما باشد، حقیقتی است بسیار آشفته، بی‌نظم و درهم و برهم. زندگی واقعیت پرهرج و مرجی است که در آن حوادث یکی در این سو و دیگری در آن سو و سومی در جایی دیگر رخ می‌دهد و به نظر می‌آید که همه چیز تصادفی و بی‌نقشه است و هیچ الگوی خاصی برآن‌ها حاکم نمی‌باشد. زندگی تداوم ندارد و این عدم تداوم حتی بر حافظه و افکار انسان نیز حاکم است. پس اگر زندگی به همین شکل تقلید شود چیزی به جز اثری آشفته و بی‌جهت و بدون معنا به وجود نمی‌آید.

فرق قصه با زندگی واقعی در چیست؟

هدفمند و جهت دار بودن

کار هنر در شکل دادن و جهت‎‌دار کردن و منطق بخشیدن به تجربه‌ها و حوادث بی‌مفهوم است. قصه‌نویس دانه‌های حوادث را می‌گیرد به آن‌ها معنی می‌بخشد و سپس با نخی از طرح و توطئه‌ی داستانی این دانه‌ها را در کنار یک یکدیگر به تسبیح می‌کشد. قصه‌های امروزی همه پیرو قانون علت و معلول هستند و برخی از اعمال و حوادث به صورت مشخص تحت تاثیر عوامل و حوادث دیگر می‌باشند.

برای خلق یک قصه، قصه‌نویس از تجربه‌های شخصی خودش شروع می‌کند و نسبت به آن جهت‌گیری عاطفی می‌نماید و به این طریق آن را از رودخانه‌ی بی‌هدف تجربیات دیگر جدا می‌سازد. رفته رفته تجربه‌های مشابه در کنار این تجربه قرار می‌گیرند و به این ترتیب از تداوم این تجربیات قصه‌ها آفریده می‌شوند. به عبارتی دیگر نویسنده یک طرح و الگوی خاص را بر زندگی سوار می‌کند که ناشی از دید عاطفی و فکری او می‌باشد.

خلق وقایع در قصه

البته زندگی با همه‌ی بی‌شکلی خود از حقایقی ثابت هم تشکیل می‌شود. تاریخ و حوادث آن مانند اعمال انجام‌شده‌ای هستند که به جبر رخ داده‌اند. در میان اصحاب قلم، مورخان و روزنامه‌نگاران باید حوادث را به همان صورت که به وقوع پیوسته‌اند، روایت نمایند و قادر به دخل و تصرف جدی در آن نمی‌باشند اما شرایط قصه‌نویس متفاوت است. او می‌تواند به خلق محدود و دوباره‌ی وقایع بپردازد و این یک امکان و مزیت ویژه است. برای مثال در دوره‌های سیاه و استبداد مانند عصر نازی‌ها که مورخان و روزنامه‌نگاران تحت فشار هستند این روشنفکران نویسنده‌اند که با بیان رمزی خود در قالب قصه‌ها به مبارزه با استبداد می‌پردازند.

عنصر زمان

در نهایت تفاوت دیگر قصه با زندگی واقعی در عنصر زمان است. قصه‌ها برخلاف زندگی نیاز به زمان فشرده دارند و نویسنده برای خلق قصه‌ی خود زمان لازم را از زندگی جدا ساخته و باقی را به دور می‌اندازد. 

____________________________________________________________________

برگرفته از کتاب “قصه نویسی” اثر رضا براهنی

داستان نویسی حرفه ای

تفاوت داستان نویسی حرفه ای با آماتور

قصه نویس حرفه‌ای و غیر حرفه‌ای هردو کسانی هستند که داستان نویسی، پیشه و حرفه‌ی آن‌هاست اما داستانی که یک نویسنده‌ی حرفه‌ای خلق می‌کند با یک قصه‌ی غیرحرفه‌ای تمایز آشکار دارد. یک قصه‌نویس حرفه‌ای طوری قلم می‌زند که نشان می‌دهد نوشتن، بریده و دوخته بر قامت اوست. اصول یک قصه‌ی خوب امروزی را می‌شناسد و بهترین اثر ممکن را خلق می‌کند. یک نویسنده‌ی حرفه‌ای نگاه عینی‌تری به اشخاص و روایات خود دارد. با زندگی همان گونه که بوده و هست و خواهد بود سرو کار دارد نه آن چیزی که باید باشد و نیست.

ایرادات یک داستان نویسی غیرحرفه ای

یک نویسنده‌ی غیر‌حرفه‌ای هرچند که به اجبار در ایستگاه واقعیت سوخت‌گیری می‌کند، اما نوعی ذهنیت مطلق، نوعی رویا و خوابگردی بر آثارش حاکم می‌شود. او در عمق ذهنیت درونی و فردی خود فرو رفته و به خواننده‌ی خود اهمیتی نمی‌دهد و صرفا به دنبال ترسیم دنیای درونی خویش با استفاده از کلمات است. قصه‌نویس غیر‌حرفه‌ای همه را از نگاه خود می‌بیند و آن‌ها را بیشتر به “من” تبدیل می‌کند در حالی که یک داستان‌نویس حرفه‎‌‌ای خودش را به همه تبدیل کرده یا اصلا خود را فراموش می‌کند تا در دیگران حلول نماید.

نویسنده‌ی غیرحرفه‌ای شخصی منزوی و گوشه گیر است، درحالی که نویسنده حرفه‌ای خود مرکزی است که همه را به دور خود می‌چرخاند و خودش را فدا می‌کند تا زندگی فردی و اجتماعی و معنوی انسان‌ها بدون واسطه در قالب شخصیت‌هایی برای خواننده به نمایش در آیند، برخلاف قصه‌نویس غیرحرفه‌ای که در آثارش به جای اشخاص، صرفاً خود او دیده می‌شود. بدین ترتیب یک قصه‌ی حرفه‌ای، واقعی‌تر، عینی‌تر و صمیمانه‌تر است. 

فضای یک قصه‌ی حرفه‌ای چگونه توصیف می‌شود؟

یک قصه حرفه‌ای در حالت و موقعیتی تعریف می‌شود که طبیعی‌ترین حالت و موقعیت ممکن است و زندگی در قالب الگویی چنان طبیعی و قابل لمس ریخته می‌شود که خواننده را با ماهیت زندگی خود و محیط اطرافش آشناتر می‌کند. اشخاص این داستان جز در وضعی که نویسنده آن‌ها را ترسیم کرده، قابل تصور نیستند و جهت اعمال و افکار و عواطف آن‌ها جز در مسیر تعیین شده حرکت نمی‌کند. چنین روایتی برای خواننده‌ی خود کشش دارد و او را با اشتیاق هرچه تمام‌تر تا پایان قصه به دنبال خود می‌کشاند.

با این اوصاف تولستوی، داستایوسفکی، دیکنز، استاین بک، سارتر، کامو و حتی آل احمد و… قصه‌نویس‌های حرفه‌ای محسوب می‌شوند. 

___________________________________________________________________________________

برگرفته از “کتاب قصه نویسی” اثر رضا براهنی

حکایت های قدیمی و داستان های امروزی

از حکایت های قدیم تا قصه‌های جدید

حتماً تا به حال با داستان‌ها و حکایت‌های قدیمی رو به رو شده‌اید قصه‌هایی مثل امیرارسلان نامدار، هزار و یک شب، کلیله و دمنه و… که در گذشته‌های بسیار دور آفریده شده‌اند و اجداد ما از شنیدن آن‌ها لذت فراوان می‌بردند اما این داستان‌ها با قصه‌های امروزی ما، زمین تا آسمان فرق می‌کنند انگار اصلا به جهان دیگری تعلق دارند. اما دقیقا راز تفاوت حکایت‌های قدیمی و داستان‌های امروزی در چیست؟ 

قصه به سبک امروزی

قصه به معنای امروزی یک شکل و قالب ادبی است که در اروپا از قرن هیجدهم میلادی و در ایران از آغاز مشروطه متولد شده‌است. قبل از این زمان، تاریخ بشر، تاریخی راکد بوده است. تاریخ راکد یعنی تاریخی که در آن حرکت‌های اجتماعی و آگاهانه‌ی توده‌های مردم برای رسیدن به اهدافی خاص کمتر دیده می‌شود. افراد بالادست اجتماع تغییر می‌کنند، شاهی به جای شاه دیگر می‌نشیند اما تغییر و تحول اجتماعی خاصی رخ نمی‌دهد.

ابعاد مختلف جامعه طوری چیده شده‌است که وضع موجود صرفا حفظ شود و نسل‌های مختلف همه شبیه هم باشند. این شرایط جوامع اروپایی در زمان فئودالیسم و ایران قبل از مشروطه است. اما با تغییرات اجتماعی در جامعه‌ی اروپا طبقه‌ی جدید متوسط در برابر فئودال‌‌ها قد علم کرد و نشان داد که اهل تغییر است و می‌خواهد زندگی را با تمام نیروها و پیچیدگی‌هایش کشف کند. این تحولات عمیق در جامعه منجر به ایجاد گونه‌ی جدیدی از ادبیات در جهان شد که همان قصه یا رمان‌های امروزی ما می‌باشد.

تفاوت حکایت های قدیمی با قصه‌های جدید در چیست؟ 

زمان و مکان 

حکایت های قدیمی زمان و مکان خاصی ندارند چون جامعه‌ی آن زمان، تاریخی ثابت، زمانی ثابت و مردمی ثابت می‌خواست و مخالف هرنوع تغییر بود. بنابراین قهرمان داستان‌ها هم در زمان و مکان خاصی زندگی نمی‌کردند مثلا نمی‌توان فهمید که قصه‌ی امیرارسلان نامدار دقیقا در کدام قرن و در کجا به وقوع می‌پیوندد. در حالی که زمان و مکان در تکامل شخصیت قصه‌های امروزی جایگاه ویژه‌ای دارد. 

همزاد پنداری با شخصیت داستان

یکی از ویژگی‌های بارز قصه‌های امروزی این است که خواننده و نویسنده در وجود قهرمان داستان حلول می‌کند و در سرنوشت و محیط او شریک می‌شود در حالی که در حکایت‌‌های قدیمی همیشه خواننده از قهرمان دور مانده‌ است. از دور ایستاده و صرفا او را تماشا کرده‌است. اصلا یکی از ویژگی‌های قصه‌ی امروزی سرزدن به درون آدم‌ها و فهمیدن حال و هوای ایشان است، خاصیتی که در حکایات قدیمی جایگاهی ندارد.

حکایت‌ها تخیلی‌اند و اشخاص داستان‌ها حالتی غیرواقعی دارند اما در روزگار جدید به علت اهمیت گرفتن ارتباط با زندگی واقعی، قهرمان‌ها دیگر قهرمان‌های مطلق و اغراق شده نیستند بلکه انسان‌هایی زمینی‌اند که شخصیت ایشان در برخوردها و تجربه‌های گوناگون تکامل می‌یابد. روند داستان‌ها بر خلاف حکایت‌‌ها بر‌اساس منطق علت و معلول شکل می‌گیرند و این طور نیست که مانند حکایات، چیزی بی دلیل به وقوع بپیوندد.

تفاوت زبان حکایت های قدیمی با قصه های امروزی

از دیگر تفاوت‌های مهم قصه با حکایت در زبان آن است. در گذشته پادشاه و گدا، امیر و غلام، شیر و گاو و….همه با زبانی واحد سخن  می‌گفتند که زبان تیپ آن‌ها نبود بلکه زبان معین خود نویسنده بود که بدون در نظر گرفتن طبقه، روحیه، موقعیت و … برآن‌ها تحمیل می‌شد در حالی که قصه‌ها می‌کوشند تا زبان را متناسب با اشخاص قرار بدهند البته در ایران از عصر مشروطه نیز کوشش شد تا زبان نثر به زبان مردم عادی نزدیک شود و از شیوه‌ی مجلسی و پرتکلف آن زمانی‌اش دور گردد.

در مجموع قصه‌های امروزی ما با حکایات اجدادمان زمین تا آسمان فرق می‌کند چون نوع نگاه ما به زندگی از نوع نگاه ایشان کیلومترها فاصله گرفته‌است.

 

______________________________________________________________________________

برگرفته از کتاب “قصه نویسی” اثر رضا براهنی

مهارت قصه‌گویی

مهارت قصه‌گویی (قسمت ۲)

 

چه قصه‌هایی برای روایت مناسب هستند؟

قصه‌هایی که در محافل خانوادگی بیان می‌شوند، قصه‌هایی هستند که باید به نسل بعدی منتقل شوند. مثل داستان‌های تاریخ خانوادگی، داستان‌های عامیانه، قصه‌هایی که دلیل آداب و رسوم خانواده را نشان می‌دهند و داستان‌های مرگ و تولد افراد. بچه‌ها از همه بیشتر داستان تولد خود را دوست دارند. قصه‌گویی‌هایی که می‌توانند با دیدن عکس‌های آلبوم خانوادگی و نمایش عروسکی همراه شوند و مهارت قصه‌گویی راوی می‌تواند این روایت‌ها را جذابتر کند.

نوع دیگری از قصه‌ها که بسیار می‌تواند مورد توجه باشد قصه‌های عامیانه، افسانه و اسطوره‌ها هستند. روانشناسان معتقدند که این نوع قصه‌های خیالی و افسانه‌ای عوامل موثر و قدرتمندی در تکامل بخشیدن به شخصیت کودکان هستند. زبان این قصه‌ها خیالی، شعرگون و دل نشین است و تجربه گوش دادن به آن‌ها لذت بخش است. در بیان این قصه‌ها مهّم است که والدین بتوانند به فرزندان در مرزبندی دنیای خیالی و واقعی کمک کنند و قصه‌های مناسب با سن آن‌ها را بیان کنند. 

یکی از اهداف مهم قصه‌گویی از گذشته‌های دور مفهوم بخشیدن به محیط و توضیح آن بوده‌است. این نوع قصه‌ها به ما کمک می‌کنند تا با احترام به محیط اطراف خود بنگریم و نگاهی موشکافانه و باریک بین به تغییرات محیطی داشته‌باشیم. در حقیقت این نوع قصه‌ها مهارت مشاهده‌ی ما را افزایش می‌دهند مثل قصه‌هایی که به علت به وجود آمدن پدیده‌ها می‌پردازند. این داستان‌ها می‌توانند حاوی نکات ارزشمندی مانند تلاش برای حفظ محیط زیست نیز باشند.

برخی داستان‌ها هم پیام و یا معنویت خاصی ندارند بلکه صرفا سرگرم کننده‌اند. البته نباید از اهمیت این قصه‌ها غافل شد. قصه‌های فکاهی و خنده‌آور که دقایقی چند به آدم‌ها احساس نشاط و رضایتمندی می‌بخشند و با ایجاد خنده حتی می‌توانند در درمان هم موثر باشند. 

ویژگی‌های یک قصه‌گوی خوب کدام است؟

قصه‌گویی در محیط خانه و خانواده راحت‌تر از قصه‌گویی در محیط‌‌های رسمی و جمع‌های بزرگ است. مهم‌ترین عامل موفقیت قصه‌گو روایت طبیعی قصه است به نحوی که گویی قصه از تجربیات و تخیلات خود راوی سرچشمه گرفته نه از آن‌چه که خوانده و یا شنیده‌است.

یکی از شیوه‌های قصه‌‌گفتن برای بچه‌ها تقلید حرکات(پانتومیم) و درآوردن صدای شخصیت‌هاست. هرچند که این‌گونه روایت بسیاری از اوقات برای کودکان لذت بخش است اما شیوه‌ی دقیق و ظریفی نیست و بالاخره لحظه‌ای هم فرا می‌رسد که قصه‌گو چیزی بالاتر از خندیدن و لذت بردن از شنونده خود می‌طلبد.

قصه‌گویی نباید با اغراق و گزافه همراه باشد. بهتر است با صدای آرام و طبیعی بیان شود و قصه‌گویی با ژست مختصر می‌تواند وسوسه انگیزتر از یک قصه‌گویی کاملا پانتومیم باشد. زمان و مکان قصه‌گویی هم مهم است. فضای قصه‌گویی باید صمیمانه باشد و قصه‌گو به روایت داستانی بپردازد که به معنای واقعی کلمه به آن عشق می‌ورزد و به جزییات آن احاطه‌ی کامل دارد. یک قصه‌گوی خوب روایت خود را با سرعت عادی بیان می‌کند و به موضوع و محتوای داستان خود نیز معتقد است. 

____________________________________________________________________________________

* این متن از کتاب مهارت قصه‌گویی ترجمه و گردآوری مصطفی رحماندوست برداشت شده که در سال ۱۳۹۱ توسط موسسه فرهنگی برهان به چاپ رسیده‌است.