کمیک-استریپ-های-روزنامه-ای

کمیک روزنامه ای

در تاریخ کمیک استریپ جهان آمریکایی‌ها نقش مهمی بازی می‌کنند. مردمی که عاشق کمیک‌استریپ‌اند و عشقشان به کمیک‌‌ها حسابی به کار و بار کارتونیست‌ها رونق داده‌است. استقبال آمریکایی‌ها از کمیک‌استریپ، صد‌ها انسان با‌استعداد را وارد بازار کار کمیک کرد و زمینه‌ای برای ظهور داستان‌هایی بزرگ در این حوزه شد. در این راه روزنامه‌های آمریکایی نقش مهمی ایفا ‌کردند. شاید اگر روزنامه‌ها در آمریکا سری به دنیای کمیک‌‌ها نمی‌زدند، کمیک‌استریپ‌های امروزی تا به این حد جذاب و دوست‌داشتنی و پیشرفته نبودند. 

کمیک-روزنامه-ای

کمیک روزنامه ای کمیکی است که به جای مجله، کتاب، اینترنت و… در روزنامه چاپ می‌شود و در سرزمین آمریکا سابقه‌ای طولانی و پر فراز و نشیب دارد. این کمیک‌ها اغلب سیاه و سفید بودند اما اخیرا  به صورت رنگی هم چاپ می‌شوند.

کمیک‌هایی که سر از روزنامه‌ها در می‌آورند.

تا قرن نوزدهم میلادی هنوز کمیک‌استریپ‌ به اکثر مناطق دنیا راه پیدا نکرده‌‌‌ و قریب به اتفاق بچه‌های دنیا هنوز طعم دوست‌داشتنی کمیک‌ را نچشیده‌ بودند. اگر جایی هم کمیک‌استریپ یافت می‌شد منحصر به مجلات فکاهی بود. اما در آمریکا شرایط حسابی فرق می‌کرد. سردبیران روزنامه‌ها به قدرت فوق‌العاده‌ی کمیک‌استریپ‌ پی‌برده‌‌ بودند و به زبان کمیک از مسائل سیاسی و اجتماعی روز سخن می‌گفتند. 

در آغاز کاریکاتور‌های روزنامه‌ای سری به عالم سیاست زدند و با تصاویر خود حسابی از آقایان سیاستمدار انتقاد کردند. اما کار کمیک روزنامه ای به همین‌جا هم ختم نشد. روزنامه‌ها تازه به معجزه‌ی تصاویر پی‌برده‌بودند و هر کدام تلاش می‌کردند تا محتوایی منحصر به فرد تولید کنند. رقابت روز به روز شدید‌تر می‌شد و برخی از روزنامه‌ها رو به سوی” کارتون‌های خیالی” آوردند. این کارتون‌ها از خبر‌های اساسی کشور جذاب‌تر بودند و احساس خوبی در خوانندگان بر‌می‌انگیختند. 

از آن زمان تا به امروز کمیک‌‌‌ها در کنار مطالب جدی روزنامه‌ها قرار می‌گیرند تا سیاست و جامعه و مسائل مختلف آن را به نقد بکشند. این کمیک‌ها گاهی بدون هیچ گونه ابایی نقد‌هایی اساسی به سیاستمدران وارد می‌کنند. برای مثال کمیک‌استریپ “پوگو” از شخصیت‌های حیوانات استفاده می‌کرد تا سیاست‌مدران زمان خود را دست بیاندازد. هنوز هم برخی از سیاست‌مدران آمریکایی در حال مبارزه با این کمیک‌ها هستند و حتی به تازگی موفق شده‌اند تا یکی از روزنامه‌های یکشنبه را متقاعد کنند تا کمیک‌استریپ سیاسی “دونزبری” را دیگر به چاپ نرساند. 

علاوه بر کمیک‌های سیاسی کمیک‌های دیگری مانند “دیلبرت” هم وجود دارد که در صفحات اقتصادی روزنامه‌ها چاپ می‌شود چون محتوایی اقتصادی و کاری دارد. 

ضمیمه‌های یکشنبه

یکشنبه‌ها روز تعطیلی مردم آمریکاست. زمانی که مجبور نیستند سرکار بروند و با یک دل سیر می‌توانند سری به ضمیمه‌ی هیجان‌انگیز یکشنبه‌‌ها بزنند. بنیانگذار ضمیمه‌ی یکشنبه‌ها روزنامه‌ی “نیویورک هرالد” است که برای اولین‌بار در سال ۱۸۴۱ ضمیمه‌ی یکشنبه را برای سرگرم کردن خوانندگانش به چاپ می‌رساند. ضمیمه‌ی یکشنبه‌ها به حدی در میان مردم پا می‌گیرد که تا سال ۱۸۹۰، ۲۵۰ روزنامه‌ی دیگر هم ضمیمه‌ی یکشنبه تدارک می‌بینند. ضمیمه‌هایی که به طرز سرسام‌آوری پر از تصاویر کمیک بودند. به این ترتیب، کار و بار کارتونیست‌ها حسابی سکه می‌شود و نان‌شان در روغن می‌افتد.

تا سال ۱۹۰۲ ضمیمه‌ی یکشنبه‌ها بین ۳۲ تا ۸۶ صفحه داشتند. حتی گاهی برای تعطیلات خاص ممکن بود به ۱۳۰ صفحه هم برسند. روزنامه‌های معروف فهمیده‌بودند که مخاطبانشان بیشتر بیننده هستند تا خواننده. یعنی بیشتر دوست دارند چشم‌هایشان را بین تصاویر کمیک‌استریپ بگردانند تا این که زمان خود را صرف خواندن یک مقاله بکنند. داستان‌های خنده‌آور ضمیمه‌ی یک‌شنبه‌ها هم رفته رفته حذف شدند تا جای بیشتری برای نمایش کمیک‌استریپ‌ها باقی بگذارند. روزنامه‌ها و مجلات فکاهی که در برابر این ضمیمه‌‌ها مقاومت می‌کردند به کل از بین رفتند و آن دسته از روزنامه‌های باقی مانده هم به شدت مشغول جدال بر سر جذب کارتونیست‌ها بودند. 

هنرمندان موفق مدام با پیشنهاد‌های وسوسه‌انگیز سردبیر‌ها و ناشران متعدد رو به رو می‌شدند.  قانون کپی رایتی هم در کار نبود تا دست افراد را از سرقت، تقلید یا استفاده‌ی بی‌اجازه‌ از کمیک‌های یکدیگر کوتاه کند. مثلا خالق کمیک‌استریپ مشهور “بچه‌ی زرد‌پوش” با دریافت پیشنهادی عالی شخصیت خود را برداشت و  به روزنامه‌ای دیگر رفت ولی صاحب روزنامه‌ی قبلی هم دست بردار نبود و فرد دیگری را برای ادامه‌ی داستان استخدام کرد و به این صورت داستان دو نسخه‌ای شد که این از ارزش و اعتبار آن می‌کاست.

تاسیس سندیکای ملی کمیک‌ها 

در سال ۱۹۰۶ سندیکای ملی کمیک‌ها برای کمک به هزینه‌های  نشر فعالیت خود را آغاز کرد. تاسیس این سندیکا پیشرفت مهمی برای جامعه‌ی کارتونیست‌ها بود و به کمیک‌استریپ‌های آمریکایی کمک کرد تا در درجه‌ی اول به پدیده‌ای ملی و سپس بین‌المللی تبدیل شوند. سندیکای روزنامه‌نگاران افرادی برای خلق کمیک‌استریپ استخدام می‌کرد و سپس کمیک‌های آن‌ها را در اختیار روزنامه‌های مختلف قرار می‌داد و به این ترتیب کمتر کمیک‌استریپی بود که به یک روزنامه‌ی خاص تعلق داشته‌باشد. 

روزنامه‌ها در آن زمان مهم‌ترین رسانه‌ی موجود بودند اما کمی بعد رقیبانی جدی به نام رادیو و تلویزیون ظهور کردند. دیگر مردم تبلیغات خود را به جای روزنامه به رادیو و تلویزیون  می‌سپردند و در نتیجه روزنامه درآمد کمتری داشتند تا از کارتونیست‌های محبوبشان حمایت کنند. 

ملوان زبل، معروف‌ترین کمیک روزنامه ای

معروف‌ترین کمیک‌استریپ روزنامه‌ای دنیا “پاپای” یا همان “ملوان زبل” است. همان ملوان بامزه‌ای که همیشه یک پیپ گوشه‌ی دهانش دارد و با خوردن اسفناج زور بازویش چند برابر می‌شود و امروزه برای اکثر ما با کارتون ملوان زبل شناخته شده‌است. 

آقای “الزی سگار” خالق پاپای در آغاز کمیک‌استریپی به نام “تیمبل تاتر” می‌سازد. این کمیک‌استریپ داستان خانواده‌ی “اپل” است. خواهر و برادری به نام‌های “کاستور” و “آلیو” و مردی به اسم “هام گریوی” که عاشق آلیو است. 

قصه‌های سگار جذاب و سرشار از شوخی و بازیگوشی‌های فوق‌العاده هستند. داستان‌هایی که پر بودند از آدم‌های خل‌و‌چلی که در یک جلسه ظاهر می‌شدند و در جلسه‌ی بعد از به کلی بین می‌رفتند. اما در یک قسمت‌، کاراکتری ظهور کرد که نه تنها نرفت بلکه سرنوشت داستان و خالقش را به کلی تغییر داد.

در این قسمت که در سال ۱۹۲۹ به چاپ رسید دو نفر از شخصیت‌های اصلی داستان یعنی کاستور و هام مرغ پر‌یمن‌شان را زیر بغل زدند و تصمیم گرفتند تا به جزیره‌ی گنج بروند. اما برای رسیدن به جزیره‌ی گنج نیاز به یک دریانورد ماهر داشتند. در این جاست که کاستور چشمش به یک دریانورد قد کوتاه می‌افتد و به این صورت پاپای معروف ما وارد مجموعه‌ی تیمبل تاتر می‌شود و طولی نمی‌کشد که از دیگر شخصیت‌ها جلو زده و کل داستان را به تسخیر خود در‌می‌آورد. پس از چند وقت که پاپای به اوج محبوبیت خود می‌رسید، سر از دنیای کارتون هم درمی‌آورد.

زبل-خان-_-کمیک-روزنامه-ای

پاپای یک ملوان قلچماق است که از هیچ کس و هیچ چیز حساب نمی‌برد. همیشه مشتش به راه است و اعتماد به نفس عجیبی دارد. با آن که در آغاز حضورش در داستان مدام با آلیو درگیر می‌شود اما پس از مدتی به عاشق سینه‌چاک آلیو مبدل می‌گردد.

پس از چندی انتشارات “هارست” از سگار می‌خواهد تا از خشونت داستان‌ها بکاهد و دیالوگ‌هایی به کار ببرد که به بچه‌ها کلمات بد یاد نمی‌دهد. دیگر پاپای مجبور است علت عصبانیت خود را قبل از هر دعوایی نشان بدهد. کم کم شخصیت “بلوتو” هم اضافه می‌شود که دشمن اصلی پاپای است و اما در ۲۶ ژوئن ۱۹۳۱ اتفاق فوق‌العاده‌ای رخ می‌دهد و پاپای برای اولین بار از منبع قدرت خود پرده‌برداری می‌کند. یک قوطی اسفناج!! بله اسفناج منبع اصلی قدرت پاپای است و به این ترتیب در آن برهه، مصرف اسفناج در آمریکا  به سرعت بالا می‌رود چون ملوان زبل بی‌نهایت در بین مردم آمریکا محبوب بوده‌است.

گارفیلد گربه‌ای کمیک‌استریپی 

یکی دیگر از شخصیت‌های محبوب کمیک روزنامه ای نه یک کاراکتر انسانی بلکه یک گربه است. گارفیلد گربه‌ا‌ی نارنجی رنگ است که شهرتی جهانی دارد و شوخی‌هاییش برای همه‌ی مردم دنیا بامزه است. این شخصیت اولین بار در سال ۱۹۷۸ قدم به دنیای کمیک‌استریپ‌ها می‌گذارد و تا به امروز سر از عوالم دیگر مانند انیمیشن هم در آورده‌است.

گارفیلد و سگی به نام “ادی” در اصل حیوانات خانگی پسری به نام “جون آربوکل” هستند. این گربه نمی‌تواند با صاحبش صحبت کند اما قادر است با ادی و سایر حیوانات سخن بگوید. کمیک‌استریپ گارفیلد در اصل شوخی با حیوانات و صاحبان آن‌هاست. حیوان‌هایی که به نوعی رئیس خانه هستند و از نزدیک مشکلات و رفتارهای صاحبانشان را می‌بینند. مشکلات آدم‌ها مثل تنفر از روز اول کاری، بی‌حوصلگی، ضعف در ارتباط با دیگران و… هم در بین داستان‌ها مطرح می‌شود.

در آغاز چهره‌ی ظاهری گارفیلد حسابی چاق است و چشم‌های ریزی دارد ولی هر چه قدر که می‌گذرد رفته رفته لاغر‌تر و بهتر می‌شود و چشم‌های درشت خوشگلی پیدا می‌یابد و در نهایت در دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی به چهره‌ی مشهور امروزیش می‌رسد. 

کمیک روزنامه ای پی‌ناتس

نمی‌شود از کمیک‌های موفق روزنامه‌ای سخن گفت و یادی از کمیک‌استریپ پی‌ناتس نکرد. پی ناتس که به زبان ما معنای بادام‌زمینی می‌دهد، یکی از محبوب‌ترین کمیک‌استریپ‌های جهان است. نشان به این نشان که در اوج محبوبیت خود در ۲۶۰۰ روزنامه به چاپ رسیده‌است و ۳۵ میلیون نفر در ۷۵ کشور جهان با ۲۱ زبان مختلف مخاطب آن بوده‌اند.

پی‌ناتس در ۲ اکتبر ۱۹۵۰ به دست “چارلز شولتز” خلق می‌شود. تعداد کاراکتر‌های این مجموعه در ابتدا کم‌ هستند و محدود به چهار شخصیت‌ “چارلی براون”، “پتی”، “شرمی” و “اسنوپی” می‌شوند. چارلی براون شخصیت اصلی گروه حسابی لجباز است. مثلا در بیس‌بال برنده نمی‌شود و نمی‌تواند بادکنک هوا کند اما هیچ وقت هم دست از تلاش برنمی‌دارد و یک جور‌هایی بگی نگی عقده‌ی خود‌کم‌بینی دارد. در کل مجموعه‌ی طولانی داستان‌‌های پی‌ناتس تیم بیس بال بچه‌ها تقریبا ده بار برنده می‌شود، آن هم تنها زمانی است که چارلی براون در تیم حضور ندارد. 

اسنوپی از دیگر شخصیت‌های مهم این داستان است. سگی که در آغاز داستان یک توله سگ معمولی است اما رفته رفته افکارش را با حباب‌های تفکر به ما منتقل می‌کند. او در ذهن خود یک خلبان جنگ‌جهانی اول یا یک نویسنده‌ی کتاب‌های جنایی است در حالی که باقی شخصیت‌ها از افکاراو بی‌خبرند. در ادامه شخصیت‌های دیگری هم به داستان اضافه می‌شوند. حتی یک درخت بادبادک‌خور معرفی می‌شود که دشمن چارلی است و ساختمان یک مدرسه که نظرات خودش را درباره‌ی بچه‌ها بیان می‌کند.

پی‌ناتس با وجود ظاهر کودکانه‌ی خود در باطن به مسائل مهم می‌پردازد و شولتز می‌کوشد تا به مسائل مختلف جامعه‌ی آن زمان آمریکا یعنی جنگ ویتنام، تبعیض‌های نژادی و … هم اشاره کند. این کمیک‌استریپ محبوب تا روز ۱۳ فوریه ۲۰۰۰ یعنی یک روز بعد از مرگ خالقش به حیات خود ادامه می‌دهد. 

_________________________________________________________________________

کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ” ترجمه و تالیف مهدی ترابی مهربانی

کتاب کمیک‌ها، مانگاها و رمان‌های مصور اثر رابرت.اس.پترسن ترجمه‌ی مهرداد گروسی

کمیک-های-کارتونی

تولد کمیک های کارتونی

کارتون و کمیک‌استریپ به هیچ‌وجه با یکدیگر بی‌ارتباط نیستند. در اصل می‌توان کمیک‌استریپ را مرحله‌ی تحول‌یافته‌ی کارتون دانست که از چاشنی قوی مزاح و شوخی هم بهره ‌می‌برد. اصلا دنیای کارتون و کمیک‌استریپ در هم آمیخته‌است. کمیک‌استریپ‌هایی وجود دارند که نخستین بار در فضای کارتون متولد شده‌اند. مثل داستان‌های “میکی‌ماوس” و “عمو دانلد داک” که در شمار یکی از محبوب‌ترین کمیک‌استریپ‌ها در سراسر جهان قرار دارند.

این کمیک‌‌ها که ما آن‌ها را “کمیک های کارتونی” می‌نامیم وجوهی انسانی دارند و اولین آثاری  هستند که بچه‌های ایرانی را با دنیای دوست‌داشتنی کمیک‌استریپ‌ آشنا می‌کنند. پس بیایید اول سری به نخستین روزهای حضور کارتون و کمیک‌استریپ در ایران بزنیم. سپس با کمیک های کارتونی و شخصیت‌های مشهور در این حوزه بیشتر آشنا شویم. 

وقتی سر و کله‌ی کارتون در ایران پیدا می‌شود!

ایرانی‌ها آن اوایل، کارتون را کارتون صدا نمی‌زدند بلکه به آن لقب جالبی داده‌بودند به نام “مضحک قلمی”!! بله درست شنیدید مضحک قلمی. مضحک یعنی خنده‌دار و قلم هم که به صورت مشخص به نقاشی بودن کارتون‌ها اشاره می‌کند. 

اولین‌باری که مردم ایران کارتون می‌دیدند در سینما‌های دهه‌ی ۱۳۲۰ بود. سال‌های بعد از جنگ‌جهانی دوم که فیلم‌ها اکثرا هندی یا ایرانی بودند و کارتون‌ها در قالب قطعاتی کوتاه و فانتزی به صورت میان‌پرده لا‌به‌لای فیلم‌های سینمایی پخش می‌شدند. البته در آن زمان این کارتون‌های کوتاه به بچه‌ها اختصاص نداشتند و صرفا برای جلب نظر بزرگ‌تر‌ها بر روی پرده‌های سینمایی جای می‌گرفتند. البته تا اواخر دهه‌ی ۱۳۲۰ ایرانی‌ها هم به اهمیت کارتون‌ پی‌بردند و کارتون‌ها به ابزاری برای سرگرمی بچه‌ها تبدیل شدند. حالا دیگر وقتش بود که ایرانی‌ها اولین فیلم کارتونی زندگی‌شان را تجربه کنند. فیلم کارتونی “سفید‌برفی و هفت‌کوتوله” که در سال ۱۳۲۹ در سینما “میهن” تهران به نمایش در می‌آید. 

تولد-کمیک-در-کارتون

 کم‌کم شخصیت‌های کارتونی به مجله‌های کودکان هم راه یافتند و همین اتفاق زمینه‌ای برای ورود کمیک‌استریپ به ایران بوده‌است. مجله‌های کودکان از آغاز دهه‌ی ۱۳۳۰ از کمیک‌های مصور استفاده می‌کنند و رفته‌رفته کمیک‌استریپ تقریبا به پایه‌ی ثابت آن‌‌ها تبدیل می‌شود. البته اکثر کمیک‌های این مجلات همان داستان‌‌های معروف کارتونی آن دوره یعنی “میکی ماوس” و “دانلد داک” هستند که در رده‌ی بهترین و خاطره‌انگیز‌ترین کارتون‌های شرکت آمریکایی “والت‌دیزنی” محسوب می‌شوند. در حقیقت کمیک های کارتونی اولین کمیک‌هایی هستند که بچه‌های ایرانی را با دنیای بی‌نظیر کمیک‎‌استریپ آشنا می‌کنند. 

والت‌دیزنی و کمیک های کارتونی

والت دیزنی قبل از آن‌که نام یک کمپانی بزرگ در حوزه‌ی کارتون باشد، نام یک شخص بوده‌است. آقای والت دیزنی که در نخسین سال قرن بیستم میلادی به دنیا می‌آید و تا سن ۲۸ سالگی استودیوی معروف خود یعنی استودیوی “دیزنی” را تاسیس می‌کند. احتمالا با خودتان فکر می‌کنید که والت دیزنی از اول آدم ثروتمندی بوده که به چنین کاری پرداخته‌است. اما در حقیقت او از کودکی در فقر بزرگ شد و همین امر از این هنرمند بزرگ یک انسان به غایت صرفه‌جو ساخت که این صرفه‌جویی‌اش در کارش هم بروز و ظهور بسیار داشت. 

walt disney

او ابتدا برای کسب درآمد دست به هرکاری می‌زد و حتی مدتی راننده‌ی آمبولانس صلیب سرخ بود. اما عشق عجیبی به بازیگر شدن داشت که در نهایت او را به یک مرکز فیلم‌برداری در تگزاس کشاند. البته آقای دیزنی رفته‌رفته در‌یافت که استعداد چندانی در بازیگری ندارد اما می‌تواند درحوزه‌ی دیگری یعنی ساخت کارتون خوش بدرخشد. در آغاز اوضاع چندان هم بر وفق مراد نبود و دیزنی جوان فرازو نشیب‌های بسیاری طی کرد و روز‌های بی‌پولی فراوانی را از سر گذرانید.تا این که یک روز در اوج نا‌امیدی با یک موش در کارگاهش رو به رو شد. یک موش گرسنه‌ی از همه جا بی‌خبر که قرار بود منشا تحولات بسیاری در تاریخ کارتون باشد. 

میکی ماوس محبوب‌ترین موش دنیا

 این موش گرسنه‌ی ناقلا حسابی نظر والت دیزنی را به خودش جلب می‌کند. او محو جست و خیز و حرکات موش می‌شود. مقداری نان برایش می‌ریزد و تک تک حالت‌هایش را به خاطر می‌سپارد. حالا دیگر والت دیزنی شخصیت محبوب خود را پیدا کرد‌ه‌است. موش گرسنه‌ی گاراژ در ذهن دیزنی تبدیل به یک شخصیت اغراق‌آمیز  شده‌است. او شروع به ترسیم تصاویر بسیاری از حرکت‌های یک موش می‌کند و به اصطلاح اسلوموشن آن حرکت‌ها را در می‌آورد. 

والت دیزنی دیگر عاشق نقاشی حیوانات شده‌است. تا جایی که هفته‌ای یک بار به باغ وحش سر می‌زند و محو ظاهر و حالت‌های عاطفی حیوانات می‌شود و حتی صدا‌های آن‌ها را ضبط و بررسی می‌کند. او به معنای واقعی کلمه کارش را دوست دارد و همین امر رفته رفته از او یک انسان موفق می‌سازد.

اما محبوب‌ترین موش دنیا یعنی “میکی‌ماوس” الهام گرفته از همان موش گرسنه‌ی گاراژ است. این شخصیت که به دست خود والت دیزنی خلق می‌شود، بی‌نهایت رئوف و خوش‌قلب است و مانند انسان‌ها رفتار می‌کند. فیلم‌های میکی‌ ماوس با استقبال خیره‌کننده‌ای از طرف مخاطبان مواجه می‌شود. استقبالی که حتی خود دیزنی را شگفت‌زده می‌کند. کارتون‌های او رفته رفته نه تنها بچه‌ها بلکه بزرگسالان را هم به سالن‌های سینما می‌کشاند. حالا دیگر وقت آن است که کمپانی دیزنی یک تصمیم جدید بگیرد.

کمیک-میکی-موس

کمیک های کارتونی دیزنی

کمپانی والت دیزنی که تا این‌جا در دنیای انیمیشن با شخصیت‌هایی مانند “دانلد داک”، “میکی‌موس” و “گوفی” به خوبی درخشیده‌است. در دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی تصمیم می‌گیرد تا کمیک‌استریپی با عنوان “داستان‌ها و کمیک‌های والت‌دیزنی” چاپ کند. بدین ترتیب کمیک‌های کارتونی والت‌دیزنی برای اولین بار آفریده می‌شوند. کمیک‌هایی که شخصیت‌هایی کارتونی مانند میکی‌موس و دانلد داک دارند. این شخصیت‌ها هر چند در ظاهر یک سری حیوان مانند موش و اردک هستند، اما رفتار‌هایی کاملا انسانی دارند و مخاطب با دیدن آن‌ها به خوبی با ایشان همذات‌پنداری می‌کند. 

 والدین آمریکایی، کمیک‌استریپ‌های دیزنی را بیشتر از سایر کمیک‌‌های رایج در آن دوران می‌پسندیدند. آن‌ها ترجیح می‌دادند تا فرزندانشان به کمیک‌های دیزنی بپردازند تا آن‌ که محو تصاویر خشن کمیک‌های ابر‌قهرمانی بشوند. به نظر می‌رسید که کمیک های کارتونی برای ذهن کودکان مناسب‌تر است و بچه‌هایی که به آن‌ها علاقه‌مند می‌شوند، در بزرگی گرایش بیشتری به مطالعه‌ی داستان‌های ادبی دارند. در مجموع، امروزه کمیک‌های کارتونی دیزنی دیگر محبوبیت سابق را در آمریکا ندارد. اما هم‌چنان برای بچه‌های اروپایی جذاب و دوست‌داشتنی و پر‌فروش است. 

دانلد داک اردک معروف

در سال ۱۹۴۲ یکی از بزرگترین خالقان کمیک‌استریپ به نام “کارل بارکس” شروع به طراحی داستان‌هایی ده صفحه‌ای از شخصیت‌های دیزنی می‌کند و در این راه کاراکتر “دانلد داک” معروف را هم احیاء می‌سازد. دانلد‌داک البته قبل از این هم وجود داشته اما همیشه در زیر سایه‌ی سنگین میکی‌موس بوده‌است. بارکس بر روی این شخصیت کار می‌کند و از او یک فرد متفکر و دلسوز می‌سازد. ماجراهایی به قصه می‌افزاید و اردکش را راهی سرزمین‌های دور‌دست می‌کند.

کارل-بارکس

بارکس یک دهکده‌ی خیالی می‌آفریند که همه‌ی شخصیت‌هایش اردک هستند و کاراکتری جدید به نام “اسکروچ مک داک ” را به دنیا معرفی می‌کند. کاراکتری که شبیه به شخصیت “اسکروچ” در داستان “آواز کریسمس” چارلز دیکنز است. یعنی به غایت خسیس‌الدوله است و دو تا فکر هم بیشتر در ذهنش ندارد، یکی این‌که پول در بیاورد و دیگر این که از پول‌هایش به خوبی مراقبت کند. این عمو اسکروچ پول‌دوست هر بار دانلد داک و سه برادر‌زاده‌ی بازیگوشش را راهی سفر‌هایی به مناطق دور‌افتاده می‌کند تا گنج‌های پنهان را کشف کنند و بدین ترتیب مخاطبان دانلد داک درگیر ماجراجویی‌هایی بی‌نظیر می‌شوند.

___________________________________________________________________________

– کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ” ترجمه و تالیف مهدی ترابی مهربانی

– مقاله‌ی “میکی‌موس در آمبولانس صلیب سرخ” نوشته‌ی عزیز‌الله عباسی

– مقاله‌ی “کمیک‌های مصور در مجله‌های کودکان قبل از انقلاب” اثر منصور حسین‌زاده

 

کمیک-و-کارتون

کمیک استریپ و کارتون

همه‌ی ما کارتون دیده‌ایم و تصاویر کارتونی را می‌شناسیم. اما اگر بخواهیم آن را تعریف کنیم چه می‌گوییم؟ تصویر کارتونی دقیقا چیست و چه فرقی با تصاویر دیگر مثل عکس‌ها دارد؟ چرا ما تا به این حد کارتون‌ها را دوست داریم و با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کنیم؟ اصلا ارتباط بین کمیک‌استریپ و کارتون چیست؟ اگر به دنبال پاسخ این سوال‌ها هستید پس به هیچ‌وجه متن زیر را از دست ندهید.

پیش به سوی تصاویر ساده‌شده

کارتون‌ها در اصل تصاویری هستند که مرحله به مرحله ساده شده‌اند. مثلا نقاشی زیر را در نظر بگیرید. نقاش در این‌جا تلاش کرده‌است تا صورت یک دختر‌بچه را تا حد ممکن مانند خودش ترسیم کند و هیچ جزئیاتی را از قلم نیاندازد و به اصطلاح یک نقاشی رئالیستی بکشد.

کارتون و کمیک استریپ

در تصویر زیر هم چشم و دهن و ابرو با جزئیات ترسیم شده‌‌است اما حالت کلی چهره و مو‌ها بسیار ساده‌تر از نقاشی قبل است.

کارتون-و-کمیک

به همین ترتیب هر چه قدر جلو‌تر می‌رویم می‌توانیم تصویر چهره را ساده‌تر و انتزاعی‌تر ببینیم. مثل تصویر زیر که به مراتب ساده‌تر از تصاویر قبلی است اما همچنان چهره‌ی یک دختر‌بچه را نمایش می‌دهد. 

کمیک استریپ

حتی می‌توانیم آن را تا جایی ساده کنیم که به مرحله‌ی چشم چشم دو ابروی زیر برسیم.

کارتونی

به این ترتیب با ساده‌کردن مرحله به مرحله‌ی تصاویر واقعی، تصویر‌های کارتونی ساخته می‌شوند. برای مثال تصویر زیر از شخصیت آن شرلی یک تصویر کارتونی است. به تفاوت چشم‌ها، دهن، موها، ابرو‌ها و.. دقت کنید. در این تصویر ابرو‌ها به دو جفت خط تبدیل شده‌اند و به جای این‌که رشته رشته‌ی موی دخترک را ببینیم فقط محدوده‌ی مو‌های او را درک می‌کنیم که با خطوطی کج ومعوج ترسیم شده‌اند. 

کارتون

هر چند تصویر کارتونی آن‌شرلی با چهره‌ی یک دختر‌بچه‌ی واقعی فرق می‌کند اما ما باز هم با دیدنش متوجه می‌شویم که او یک دختر بچه است. انگار تصویر ذهنی ما از دختربچه‌ها دوباره در ذهنمان تداعی می‌شود و با نگاه کردن به این نقاشی عینا یک دختربچه‌ی حقیقی را می‌بینیم. 

وقتی همه‌ی دنیا کارتونی می‌شود

ذهن ما این قابلیت را دارد که این چند تا خط دایره‌ای ساده را یک آدم کامل تشخیص بدهد و یک انسان را با تمام جزئیاتش در قالب همین تصویر ساده ببیند. انگار ما از چهره‌ی آدم‌ها و خودمان یک تصویر ساده در ذهنمان ساخته‌ایم و با دیدن کارتون‌ها، همان تصویر را دوباره تداعی می‌کنیم. 

به همین ترتیب، همه‌چیز می‌تواند به شکل نقاشی‌های ساده‌ی کارتونی در بیاید و کاملا هم برای ما قابل شناسایی باشد. از درخت و خانه گرفته تا کوه، دشت، دریا، خورشید و… 

کارتون‌ها‌ خصوصیات کودکانه‌ای دارند که برای بچه‌ها بی‌نهایت جذاب هستند. مثل پرده‌ای می‌مانند که کودکان آن‌ها را کنار می‌زنند و به دنیای دیگری سفر می‌کنند. فرصتی برای قرار گرفتن در قالب شخصیت‌های گوناگون و پرداختن به ماجرا‌جویی‌های بی‌نظیرند. بچه‌ها کارتون‌ها‌ را نمی‌بینند بلکه با کارتون‌ها یکی می‌شوند و در دل آن‌ها زندگی می‌کنند. همین خصوصیت فوق‌العاده‌ی کارتون‌هاست که آن‌ها را برای قصه‌گویی مناسب می‌کند. وقتی روایت قصه‌ای کارتونی باشد، دنیای داستان زنده و تپنده و پر شور می‌شود. هر شئ بی‌جانی جان می‌گیرد و به هویتی تازه می‌رسد. اصلا این خصوصیت کارتون‌هاست که به موجودات دیگر شخصیت انسانی می‌دهند. این ویژگی‌های بی‌نظیر است که در نهایت موجب می‌شود تا رسانه‌های دیگر مثل کمیک استریپ هم از تصویر‌های کارتونی بهره ببرند. 

تصاویر کارتونی در کمیک‌استریپ

بلاخره در هر کمیک‌استریپی رگه‌هایی از کارتون وجود دارد و شخصیت‌ها و بدن آن‌ها اغلب به صورت کارتونی طراحی می‌شوند. 

تن-تن-کمیک

برخی کمیک‌استریپ‌ها مانند تن‌تن پس‌زمینه‌ی داستان را بسیار دقیق و نزدیک به نقاشی‌های رئالیستی نشان می‌دهند اما کاراکتر‌هایشان فرمی کارتونی دارند. به این ترتیب مخاطب، خودش را در قالب شخصیت‌های کارتونی می‌بیند و با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کند و هنگامی که چشمش به دنیای اطراف کاراکتر‌ها می‌افتد، یک دنیای واقعی را با تمام جزیئاتش از نزدیک لمس می‌نماید. برخی دیگر از کمیک‌های مشهور اروپایی مانند آستریکس هم از همین شیوه استفاده کرده‌اند.

این شیوه در کمیک‌های آمریکایی کمتر استفاده می‌شود ولی در ژاپن به یک اصل ثابت تبدیل شده‌است. تازه ژاپنی‌ها گاهی شخصیتی را کارتونی می‌کشند و در کنارش یک شخصیت یا شئ را خیلی واقع‌گرا‌تر ترسیم می‌کنند که این کار تضادی جالب توجه در کارشان به وجود می‌آورد. تصویر زیر یک کمیک‌استریپ یا همان مانگای ژاپنی است.

مانگا

در مجموع کمیک‌استریپ رسانه‌ای است که می‌تواند طیف مختلفی از تصاویر از رئالیستی(واقع‌گرا) تا انتزاعی و کارتونی را در خودش جای بدهد و این بستگی به سلیقه و خواسته‌ی خالق اثر دارد.

________________________________________________________

کتاب هنر کمیک ۱ نوشته‌ی اسکات مک کلود

طراحی-کاراکتر-کمیک

خلق کاراکتر کمیک استریپ

آدم‌ها خودشان را دوست دارند. عاشق دیدار و ملاقات با یکدیگرند. از شنیدن نظرات، ایده‌ها، افکار و تخیلات همدیگر لذت می‌برند. آن‌ها عاشق قصه‌ هم هستند. چون قصه‌ها جایگاه آفرینش شخصیت‌های خیالی‌اند. انسان‌هایی از جنس خودشان که دیدن و وصف آن‌ها در کتاب‌ها، فیلم‌ها، کارتون‌ها و… حسابی جذبشان می‌کند. پس آدم‌ها به راحتی با هر ابزار ممکن دست به خلق یک کاراکتر‌ خیالی  می‌زنند. 

مثلا با گردش قلمی ساده، آدمک می‌کشند یا با وصف‌هایشان یک شخصیت جدید در ذهن دیگران می‌آفرینند. خلاصه این‌که آفرینش یک شخصیت جدید در مجموع کار سختی نیست. اما اگر بخواهیم شخصیتی خاص و ماندگار کمیک‌استریپ خلق کنیم قطعا باید برای آن بیشتر زمان بگذاریم. 

طراحی یک کاراکتر خوب 

 

طراحی-کاراکتر-کمیک-استریپ

دنیای کمیک‌استریپ محل تولد تعدادی

 از بهترین و جذاب‌ترین شخصیت‌های کارتونی و سینمایی در جهان است. شخصیت‌هایی که همه آن‌ها را می‌شناسند و یادآوری‌شان لذتی عمیق و کودکانه در خاطره‌ها بر‌می‌انگیزد. از  تن‌تن و لوک خوش‌شانس و ملوان زبل گرفته تا حتی ابر‌قهرمان‌هایی مانند سوپر‌من، بت‌من‌، اسپایدر‌من و …

همه‌ی این شخصیت‌ها یک روز در کنج ذهن یک هنرمند خلاق آفریده‌شدند. اما رفته رفته سر و شکلی گرفتند و مرز‌های شهرت و محبوبیت را در‌نوردیدند. پس بدون شک شما هم می‌توانید خالق یک کاراکتر محبوب و دوست‌داشتنی باشید. کافی است دکمه‌ی روشن کردن خلاقیتتان را بزنید. دست به قلم شوید و برای آفرینش موجود مورد علاقه‌تان تلاش بکنید. 

مطمئن باشید که هیچ قاعده قانون خاصی برای آفرینش یک شخصیت وجود ندارد. هر کاراکتری بنا بر سلیقه و سبک آفریننده‌اش خلق می‌شود. اما در مجموع یک کاراکتر خوب و قوی کمیک‌استریپ چند ویژگی اصلی دارد. 

زندگی درونی طراحی شده

این مطلب احتمالا با‌اهمیت‌ترین بخش در طراحی یک کاراکتر قوی است. هر فرد مبتدی بلاخره می‌داند که یک کاراکتر‌ داستانی نیازمند شخصیت است. اما احتمالا شخصیت را صرفا منحصر به یک سری رفتار‌ و صفات می‌کند و کاری به علت و هدف آن رفتار‌ها ندارد.

اما هر کدام از ما تاریخچه‌ی جداگانه‌ای در زندگی‌ داریم. اتفاقات و تجربیاتی که بر شخصیت‌مان اثر‌‌ می‌گذارد و عقاید و جهان‌بینی خاصی که رفتار‌ها و تصمیماتمان را می‌سازند. کافی است تا نگاهی به خودمان بیاندازیم. این که در کجا به دنیا آمده‌ایم؟ کجا بزرگ شده‌ایم؟ مادر و پدر ما چه جور آدم‌هایی هستند؟ چه تجارب تلخ و شیرینی در زندگی داشته‌ایم؟ به چه چیزی علاقه داریم؟ از چه رفتاری بدمان می‌آید؟ چه عقایدی داریم؟ و هزاران سوال دیگر که ابعاد مختلف و پس‌زمینه‌های شخصیت ما را مشخص می‌کند. برای طراحی کاراکتر هم باید این نکات را در نظر بگیریم. وقتی آدم‌ها تجربه‌ها و تاریخچه‌های مختلفی داشته‌باشند. احتمالا برخوردشان با یکدیگر ماجرا‌های متفاوتی می‌آفریند.

به طور مثال

دو نفر را در نظر بگیرید که یکی که همیشه ثروتمند بوده و دیگری از کودکی در فقر بزرگ شده‌است. اگر این دو نفر را در سفر، کار، تفریح و… در کنار هم قرار بدهیم احتمالا کلی ماجرای جدید آفریده می‌شود که ناشی از همین پس‌زمینه‌ی متفاوت است.

وقتی خواننده با پس زمینه‌ی کاراکتر‌های ما آشنا شد آن زمان بین خودش و او احساس همذات پنداری برقرار می‌کند. مثلا در داستان اسپایدر‌من وقتی برای نخستین بار پیتر به قدرتی جادویی می‌رسد، تنها هدفش این است که به کمک این نیرو ثروتمند شود. اما کشته‌شدن عمویش به دست دزدی ناجوان‌مرد، پیتر را دچار تحول روحی عمیقی می‌کند. او به مسئولیت زیاد خودش پی می‌برد و از آن به بعد تصمیم می‌گیرد تا به مبارزه با افراد شرور بپردازد. بدین ترتیب مخاطبان اسپایدرمن وقتی کشته‌شدن عموی پیتر را می‌بینند به خوبی علت حوادث بعدی را در‌می‌یابند و دیگر می‌دانند که چرا پیتر برای مبارزه با افراد جنایت‌کار این ‌طور خودش را به آب و آتش می‌زند. 

البته پس زمینه‌ای که ما در طراحی شخصیت‌‌ها در نظر می‌گیریم خیلی هم لازم نیست مفصل باشد. علی الخصوص برای شخصیت‌های فرعی. راستش را بخواهید وسواس داشتن بیش از حد در جزئیات از اشتباهات متداول افراد مبتدی است پس هر چند باید آن را در نظر بگیرید اما خیلی هم وسواس به خرج ندهید.

یک نکته دیگر هم این که نگاه آدم‌ها به جهان هم بر روی انتظارات و خواسته‌هایشان اثر می‌گذارد و علت بسیاری از ماجرا‌ها می‌شود. مثلا پادشاهی مثل ژولیوس سزار را در نظر بگیرید که خودش بسیار قدرتمند است و فکر می‌کند که همه باید از او پیروی کنند و مردم دهکده‌ی کوچک آستریکس که اعتقاد دارند نباید زیر بار اطاعت از دیگران بروند و استقلال دهکده‌یشان باید حفظ بشود. همین دو نوع نگاه کافی است تا کلی ماجرای هیجان‌انگیز آفریده شود و مبارزات مردم این دهکده در قالب کمیک‌استریپ محبوب آستریکس درآید.

در همه‌ی شخصیت‌ها پنهان نشویم

بسیاری از نویسندگان همیشه بخشی از شخصیت خود را در کاراکتر مورد نظرشان بر جای می‌گذارند که این البته به واقعی‌تر شدن و قوی‌تر شدن داستان کمک می‌کند. ولی اگر در این راه بیش از حد افراط کنیم. احتمالا همه‌ی کاراکتر‌هایمان شکل هم می‌شوند. پس از این جهت باید حواسمان باشد که ویژگی‌های متنوعی را برای این کاراکتر‌ها در نظر بگیریم چون وقتی همه‌ی شخصیت‌ها شکل هم باشند دیگر داستانی برای گفتن باقی نمی‌ماند.

توجه به ویژگی‌های ظاهری 

 

کاراکتر‌های یک کمیک‌استریپ نه تنها باید شخصیت و خلق‌وخو‌های متنوعی داشته باشند بلکه قیافه‌ی ظاهریشان هم باید با یکدیگر فرق بکند. تفاوت چهره و قد و وزن و هیکل شخصیت‌ها موضوع مهمی است و کمک می‌کند تا خواننده آن‌ها را بشناسد و گیج نشود.

 اگر کاراکتر‌های شما همگی شکل هم باشند و تنها در مواردی جز‌ئی مانند رنگ مو، لباس و… فرق بکنند، احتمالا کار شما بی‌مزه و کلیشه‌ای از آب در‌می‌آید. هر چند خلق یک کاراکتر جدید بسیار سخت است و هم از این جهت است که بسیاری از هنرمندان از یک قیافه‌ی ظاهری خاص برای شخصیت‌هایشان بهره می‌گیرند. ولی این زحمت مضاعف برای طراحی کاراکتر‌های جدید  در نهایت به کار ارزش بیشتری می‌بخشد. مثلا به ظاهر خاص و منحصر به فرد دو شخصیت آستریکس و ابلیکس نگاه کنید. یکی کوتاه قامت است و دیگری درشت و چاق و بانمک. قرار گرفتن این دو هیکل متفاوت در کنار هم یکی از ویژگی‌های جذاب مجموعه‌ی آستریکس است.

ممکن است قبل از طراحی یک کاراکتر جدید بخواهید از آن تعداد زیادی مدل‌شیت بکشید. یعنی تصور کنید که از زاویه‌های متفاوت به شخصیت خود نگاه می‌کنید و حالت‌های گوناگون او را نقش می‌زنید. در این طراحی‌ها بهتر است هم کلوزآپ شخصیت را بکشید. یعنی بر روی چهره‌اش زوم کنید و هم از زاویه‌ای دور‌تر به او بنگرید. لباس‌های جور‌ و واجور تنش بکنید و برای کشیدن جزئیات لباسش وقت بگذارید. 

حالت‌های چهره‌ی یک کاراکتر هم مهم است. می‌توانید مدل‌شیت‌های مختلفی بکشید که چهره‌ی شخصیت شما را در حالت عصبانیت، خوشحالی، نگرانی و… نشان می‌دهد و بعد تصمیم بگیرید که کاراکتر مورد نظر بیشتر چه حالتی داشته‌باشد. مثلا چهره‌اش گیج باشد یا متفکر یا خنگ یا  هر حالت دیگری که مورد پسند شماست.

حفظ کردن ظاهر فیزیکی منسجم در تمام قصه برای هر کاراکتر چالش مهمی است و در همین مرحله است که مدل شیت‌ها می‌توانند به داد شما برسند. طراحی هزاران باره‌ی یک شخصیت کار دشواری است. پس سعی کنید شخصیتی بیافرینید که دوستش دارید تا از همنشینی با او و تکرار کردن هزار باره‌اش خسته و دلزده نشوید. 

حالت‌های مختلف چهره را بشناسیم.

حالت چهره در کمیک‌استریپ موضوع خیلی خیلی مهمی است. اصولا در طول روز چهره‌ی ما به هزاران شکل مختلف در می‌آید. مثلا نشان می‌دهد که درد داریم. خسته هستیم. ناراحتیم. تعجب کرده‌ایم. متفکریم. از دیدن دیگران خوشحالیم یا کلافه‌ایم و یا هزاران هزار پیام دیگر که به کمک عضلات چهره و حرکات آن‌ به دیگران منتقل می‌شود.

در مجموع ما ۶ حالت چهره‌ی پایه داریم که نشان‌دهنده‌ی احساسات اصلی‌مان هستند یعنی حالت‌های خشم، نفرت، ترس، ناراحتی و تعجب. این ۶ حالت مثل رنگ‌های پایه و اصلی می‌مانند که با ترکیب آن‌ها رنگ‌های دیگر ساخته‌می‌شوند. با ترکیب این حالت‌ها هم حالت‌های جدید به وجود می‌آیند. 

ترسیم حالت‌های چهره و توجه به آن‌ها  موضوع چالش‌برانگیزی برای تصویرگران است. هر‌چند که ما در طول روز به صورت عادی بار‌ها این حالت‌ها را در چهره‌ی دیگران می‌بینیم. اما برای ترسیم‌شان به توجه و دقت بیشتری نیاز داریم.

 باید به حرکت عضلات صورت‌ها دقت بکنیم. اگر احساس کردیم نیاز به مدل زنده داریم حتی می‌توانیم از دیگران کمک بخواهیم تا آن حالت‌ها را به خودشان بگیرند و بعد چهره‌یشان را به دقت ترسیم نماییم. بدین ترتیب احتمالا اثر واقعی‌تری بدست می‌آوریم و تبحر‌مان هم بیشتر می‌شود. حتی اگر کسی در اطرافمان نبود باز هم جای نگرانی ندارد. خودمان که هستیم. یک آیینه به دست بگیریم و از حالت‌های چهره‌ی خودمان استفاده ‌کنیم. 

توجه به زبان بدن 

کاراکتر-کمیک-استریپ

بدن‌ ما هم مانند چهره‌ی‌مان کلی حرف برای گفتن دارد و در موقعیت‌های گوناگون احساسات ما را به طرق مختلف به دیگران منتقل می‌کند. مثلا تا به حال دقت کرده‌اید که وقتی خجالت‌زده یا شرمنده می‌شویم. اشتباه می‌کنیم و شکست می‌خوریم. ناخوداگاه شانه‌هایمان می‌افتند تا بدنمان به دیگران این پیام را انتقال دهد که ناراحت هستیم؟ حتی آدم‌های ضعیف را هم اغلب با این خمودگی شانه‌ها می‌شناسیم. یا مثلا وقتی با کسی صمیمی می‌شویم و با او احساس راحتی می‌کنیم ناخودآگاه به او نزدیک می‎‌شویم و وقتی با کسی راحت نیستیم از او فاصله می‌گیریم؟ شاید حتی سر بر‌گردانیم و عقب برویم یا حتی نگاهمان را از او بدزدیم. ت

مام این موارد برای بیننده‌ی ما پیام مهمی دارد و به او نشان می‌دهد که ما تا چه حد با دیگری صمیمی هستیم. باقی اعضا و حرکات بدن هم به همین صورت است. هر عضو بدن به خودی خود می‌تواند پیام‌های زیادی منتقل کند. مثلا کسی را در نظر بگیرید که با بالا بردن بازو‌هایش و نشان دادن عضلاتش می‌خواهد به دیگران ثابت کند که تا چه اندازه نیرومند است.

توجه به زبان بدن در کمیک‌استریپ و فراگیری آن هر چند کاری زمان‌بر است. اما وقتی به این مطلب مسلط شدید به خوبی می‌توانید کمیک‌استریپ‌تان را سرشار از قدرت شخصیت‌پردازی، شور و نشاط زندگی بکنید. و صد البته توجه داشته‌باشید که حالت‌های بدن و چهره اغلب با یکدیگر هماهنگ هستند و در کنار هم باید به درستی ترسیم بشوند.

توجه به ویژگی‌های رفتاری

و نکته‌ی پایانی درباره‌ی خلق شخصیت کمیک‌استریپ هم همان است که اغلب ما به آن واقف هستیم یعنی دادن صفات و ویژگی‌های رفتاری خاص به یک کاراکتر. ویژگی‌های رفتاری کاراکتر به خوبی در ذهن خواننده می‌نشیند و بر جذابیت یک اثر می‌افزاید. برای مثال شخصیت‌های داستان تن‌تن را در نظر بگیرید. کاپیتان هادوک دوست صمیمی و یار همیشگی تن‌تن که با کوچکترین اتفاقی عصبانی می‌شود و به زمین و زمان لعنت می‌فرستد.

پروفسور تورنسل که گیج است و حواس درست و حسابی ندارد و گوشش هم خوب نمی‌شنود و دائم با کاپیتان بحث می‌کند. دو کارآگاه دوقلو و احمق داستان دوپونت و دوپونط که حتی نظر‌دادن‌شان هم مثل هم است و میلو سگ کوچک تن‌تن که حاضر است جانش را هم برای خبرنگار جوان ما به خطر بیاندازد. قرار گرفتن این شخصیت‌های بامزه در کنار تن‌تن موجب ماندگاری اثر شده و تک‌تک رفتار‌هایشان از ناسزاهای هادوک گرفته تا حرکات بامزه‌ی کاراگاه‌ها در ذهن خوانندگان نقش بسته‌است.

خلاصه این که خلق کاراکتر کار جذابی است. اما بلاخره مانند هر کار دیگری مقداری زمان‌گذاری و تلاش می‌خواهد. ولی به خودتان اطمینان داشته‌باشید. شما هم می‌توانید. پس قلم به دست بگیرید. شما خالق جذاب‌ترین و محبوب‌ترین کار‌اکتر‌های آینده‌ی کمیک‌استریپ هستید.

________________________________________________________________________________

  • کتاب هنر کمیک ۲ نوشته‌ی اسکات مک کلود، ترجمه‌ی فرناز خوشبخت
  • مقاله راز ماندگاری تن‌تن نوشته‌ سعید رزاقی
ساخت-کمیک-استریپ-خودتان-

ساخت کمیک استریپ

کمیک‌استریپ یک هنر تازه و جذاب است. هنری که نقاشی و قصه‌گویی را با یکدیگر تلفیق می‌کند. به کارتون و انیمیشن می‌ماند و مانند یک فیلم مهیج می‌تواند ساعت‌ها مخاطبان را با خودش همراه کند. فیلمی که به جای پرده‌های بزرگ سینما و قاب‌های تلویزیونی بر روی صفحات کاغذی نقش می‌بندد.

 دنیای کمیک‌ سرزمین آفرینش جذاب‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های کارتونی و سینمایی در یک قرن اخیر ‌است. به کمک کمیک‌استریپ می‌توان داستانی از تصاویر آفرید. شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی خلق کرد و با روایتی جذاب و دلنشین در ذهن و دل خواننده جای گرفت.

 کمیک‌استریپ وسیله‌ای برای نشان دادن افکار و احساسات ما به دیگران است. دریچه‌ای که رو به مخاطبان باز می‌شود و آن‌ها را به دنیای رنگی خیالات ما پرتاب می‌کند. پس شاید بد نباشد که شما هم قلم بدست بگیرید و کمیک‌استریپ خودتان را بیافرینید. برای خلق کمیک‌استریپ باید با تصویرگری و نویسندگی آشنا شوید و صد البته زیر و بم‌ها و اصول خاص کمیک‌ را هم بشناسید. ساختن کمیک‌استریپ احتمالا کار دشواری است. اما محصول نهایی می‌تواند خستگی راه را از تن بدر کند. پس با ما همراه شوید تا دست به قلم ببریم و از اصول آفرینش یک کمیک‌استریپ خوب سخن بگوییم.

قصه‌گفتن با تصاویر

از قدیم‌الایام وقتی کسی برای دیگری قصه می‌گفت همیشه دو انتظار اساسی از شنونده‌ی خود داشت. یکی این‌که به خوبی داستان را بفهمد و دیگر این‌که تا پایان قصه همراهی‌اش بکند. از جای خودش تکان نخورد و با تمام وجود غرق در قصه‌ بشود.

 برای این که هدف اول محقق شود قصه‌گو باید اصول ارتباط خوب را  بشناسد و داستانی واضح تعریف کند و برای هدف دوم یا باید هیجان قصه را بیشتر کند و یا محتوای داستان، شخصیت‌ها و ایده‌های آن را غنی‌تر سازد. البته باید بین هیجان داستان و واضح بودن آن تعادل ایجاد کرد. چون هیجان بیش از حد تعادل داستان را بهم می‌ریزد.

 پس شما به عنوان خالق کمیک‌استریپ باید تلاش کنید تا یک داستان واضح در عین حال جذاب بیافرینید. در دنیای کمیک‌استریپ این داستان‌ها به کمک تصاویر روایت می‌شوند و گاهی هم کلماتی در کنار‌شان می‌نشیند که مفهوم داستان را کامل‌تر می‌کند.

انتخاب‌های مهم در ساخت کمیک استریپ

خالق کمیک‌استریپ دائم در حال انتخاب است. مثلا انتخاب می‌کند که کدام لحظه از قصه‌اش را به تصویر بکشد و از کدام یک صرف‌نظر کند؟ از کدام فریم و قاب مخاطبان را به تماشای داستان ببرد؟ در هر پانل چه شخصیت‌ها و تصاویر و جزئیاتی را نشان بدهد؟ چه کلماتی در کنار تصاویر بیاورد؟ و نگاه خواننده را به چه ترتیبی بین تصاویر قاب‌شده حرکت دهد تا داستان را به خوبی در‌یابند؟ و صد البته در نهایت این انتخاب‌ها‌ست که تفاوت بین داستانی واضح و جذاب و یک داستان گیج‌کننده و کسالت‌آور را تعیین می‌کند. 

داستانی که در ذهن شما جا خوش کرده‌است باید در قالب قطعات و تصاویری قابل فهم در‌آید. قطعاتی که در کنار هم قرار می‌گیرند و در نهایت داستان را به خوبی نقل می‌کنند. در زبان کمیک استریپ به هر کدام از این قطعات یک پانل می‌گویند. پانل‌ها باید به حدی ساده و روان و به جا انتخاب شده‌باشند که اگر تصویری را برداریم معنای داستان به کلی عوض شود و این نشان می‌دهد که آن تصویر تا چه اندازه مهم است. 

قرار دادن پانل‌ها در کنار هم

انتقال از یک پانل به پانل دیگر می‌تواند:

  1. انتقال لحظه به لحظه: انتقال پانل به پانل می‌تواند به صورت لحظه‌ای باشد. مثل ترسیم لحظه‌ به لحظه‌ی باز شدن یک چشم و… این نوع از انتقال برای داستان‌هایی مناسب است که روایت آرامی دارند و می‌خواهند بر روی یک مطلب خاص مثل تغییرات چهره و… تمرکز کنند.
  2. انتقال به شیوه‌ی بازی به بازی: در این شیوه کارتونیست‌ها برای هر بازی، رفتار یا حادثه صرفا یک لحظه را انتخاب می‌کند. چنین روایتی سرعت داستان را بالا می‌برد و برای داستان‌هایی مناسب است که پر از حادثه و ماجرا باشند. مثل تصویر زیر از کتاب ماجراهای شازده کوچولو که به خوبی حرکت و رقابت بین شازده کوچولو و موجود شرور مقابلش را نشان می‌دهد. شازده کوچولو در یک تصویر به ناگاه تغییر می‌کند و نوع تصاویر به خوبی هیجان را منتقل می‌کند.آموزش-ساخت-کمیک-استریپ-min
  3.  سوژه به سوژه: نوع دیگری از انتقال بین پانل‌هاست. مانند شرایطی که دو نفر گفت‌و‌گو می‌کنند و دوربین از چهره‌ی یک نفر به چهره‌ی دیگری حال گردش است. مانند تصویر زیر که دوربین یک بار بر روی مار سیاه متمرکز می‌شود و بار دیگر بر روی چهره‌ی شخصیت دیگر داستان می‌ایستد.آموزش-ساخت-کمیک--min
  4. صحفه به صفحه: این نوع انتقال ناگهان ما را از یک زمان و مکان به زمان دیگری می‌برد. انتقال صفحه به صفحه برای نشان دادن فواصل زیاد زمانی و مکانی مفید است و داستان را کوتاه و خلاصه می‌کند. مثل این پانل‌ها از مجموعه داستان گلبرگ که از یک یادآوری ساده آغاز می‌شود و بعد به یک سال پیش باز می‌گردد و سفری به اقلیم کردستان را روایت می‌کند. ساختن-کمیک
  5. انتقال بی‌ارتباط: انتقال پانل‌ به پانل حتی می‌تواند بی‌ارتباط با یکدیگر باشد.

این‌ها چند نمونه از انتقال‌های پانل به پانل هستند که در داستان‌های کمیک‌استریپ به کار می‌روند. از این به بعد هنگام مطالعه‌ی کمیک‌استریپ می‌توانید به نحوه‌ی انتقال پانل‌ها بیشتر دقت بکنید و انواع دیگر انتقال پانل را هم بشناسید.

انتخاب فریم

ساخت کمیک استریپ بی‌شباهت به فیلم‌برداری نیست. خالق کمیک‌استریپ از زاویه‌ی دوربین خودش ما را به تماشای داستان می‌برد. گاهی روی تصویر یک شخصیت زون می‌کند. مانند تصویر سمت راست از چهره‌ی شازده‌کوچولو

create-comic-2

گاهی هم دوربین را عقب‌تر می‌برد تا فضای اطراف را به بیننده نشان بدهد. مانند تصویر سمت چپ. بدین ترتیب به خواننده کمک می‌کند تا در فضای داستان قرار بگیرد و حال و هوای آن را احساس کند. گاهی می‌توانیم سوژه را از زاویه‌ی پایین ببینیم و به او ابهت و عظمت ببخشیم. گاهی هم دورشدن از سوژه گزینه‌ی مناسبی است که اطلاعات زیادی درباره‌ی صحنه‌ی نمایش و فضای اطراف سوژه در اختیار بیننده قرار می‌دهد.

create-comic-

برای روایت کمیک‌استریپ خودمان مثل یک فیلم‌بردار حرفه‌ای می‌توانیم از انواع و اقسام فریم‌ها با توجه به هدف داستان بهره ببریم. هم‌چنین می‌توانیم پس‌زمینه‌ها را ساده یا پر از جزئیات ترسیم کنیم. کشیدن تصویری با جزئیات بسیار هر چند کار پر زحمتی است اما به خوبی می‌تواند حس و حال فضا را به خواننده انتقال بدهد. همه‌ی این‌ فریم‌ها قابل انتخاب است و بستگی به نیاز داستان و هدف شما دارد.

انتخاب کلمات ساخت کمیک استریپ 

در کمیک‌استریپ بار اصلی روایت داستان بر عهده‌ی تصاویر است. اما همان‌طور که در بیشتر آثار کمیک‌استریپ می‌بینیم، کلمات هم در کنار تصاویر جا خوش کرده‌اند تا محتنوای داستان‌ها‌ را بهتر انتقال بدهند. چون برخی از مفاهیم صرفا از طریق کلمات قابل بیان هستند. این کلمات در نهایت قدرت داستان را بالاتر می‌برند و ارتباط بین پانل‌ها را بهتر می‌کنند. 

کلمات و تصاویر باید به نحوی منسجم و در کنار یکدیگر قرار بگیرند. به طوری که خواننده در مجموع، متوجه حرکت چشم خود از یکی بر دیگری نشود. 

برای نمایش گفت‌وگوی بین شخصیت‌ها و بیان افکار آن‌ها می‌توان از بالن‌های گفتگو استفاده کرد. بالن‌های گفتگو اشکالی هستند که به صورت قراردادی در کمیک‌استریپ‌ها طراحی می‌شوند و افکار شخصیت‌ها و صحبت‌های رد و بدل شده بین آن‌ها را در دل خود می‌گنجانند. این بالن‌ها اغلب به به صورت رو به رو هستند.

comic-smoke

انتخاب جریان ساخت کمیک استریپ 

در ساخت کمیک استریپ ، نحوه‌ی قرار دادن پانل‌ها در کنار یکدیگر موضوع مهمی است.این پانل‌ها می‌توانند به صورت ساده در کنار یکدیگر قرار بگیرند. 

ساخت-کمیک_استریپ

یا مانند تصویر رو به رو قاب‌بندی‌های خلاقانه‌تری داشته‌باشند. 

کمیک-استریپ-ساختن

در هر ردیف می‌توان به صورت ساده دو، سه و… پانل قرار داد یا پانل‌ها را به شکل  دیگری با یکدیگر ترکیب کرد. به هر حال به هر صورت که پانل‌ها را در کنار یکدیگر قرار می‌دهیم باید به خاطر داشته‌باشیم که خواننده‌ باید بتواند داستان را به راحتی مطالعه کند. گیج نشود و به خوبی دریابد که خط سیر داستان و قرار‌گیری پانل‌ها به چه صورت است. طبق قرار‌دادی نانوشته پانل‌ها از راست به چپ و از بالا به پایین خوانده می‌شوند و این قانون درباره‌ی بالن‌های گفت‌و‌گو هم صدق می‌کند. البته در مجموع راهی وجود ندارد که خواننده را محبور کنیم تا مطابق با مسیر مورد نظر ما تصاویر را دنبال کند اما با کسب تجربه احتمالا می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که توجه خواننده‌ی از کجا به کجا معطوف می‌شود.

در نهایت این‌که…

حتما به خاطر داشته‌باشید که کمیک‌استریپ خود را پس از پایان  به دوستی، آشنایی، کسی نشان بدهید و نظر او را جویا شوید. مطمئن باشید که نظر یک مخاطب عادی گاهی بهترین وسیله برای فهمیدن نقاط قوت و ضعف یک اثر است.

حالا که با اصول طراحی کمیک‌استریپ تا حدودی آشنا شده‌اید می‌توانید دست به قلم ببرید و خالق کمیک‌استریپ خود‌تان باشید. در این مرحله احتمال دارد که داستان شما با اسکچ زدن( کشیدن طرح اولیه‌ی سریع و خام) از داستان آغاز شود و بعد شما به فکر دیالوگ‌ها، تصاویر، سیر کلی داستان، روایت و… بیافتید. احتمال هم دارد که کل فیلم‌نامه‌ی داستانتان را از قبل بنویسید و سپس دست به طراحی آن بزنید و حتی ممکن است یک پانل شسته رفته بسازید که نمی‌دانید  قرار است بعد از آن چه اتفاقی بیافتد.

به هر طریقی که آغاز می‌کنید به خودتان اطمینان داشته‌باشید. این کار هم مانند هر هنر دیگری نیازمند صبر، استقامت، سعی و خطا و تمرین است. پس یک نفس عمیق بکشید. دست به قلم ببرید که دنیای رنگارنگ کمیک‌استریپ‌ها با صدای بلند شما را فرا می‌خواند. 

__________________________________________________________________________________

  • کتاب هنر کمیک ۲ نوشته‌ی اسکات مک کلود، ترجمه‌ی فرناز خوشبخت
  • معرفی بالون‌های گفتار در سایت ویکی‌پدیا
لوک-خوش-شانس--فرانسوی-کمیک-min

کمیک استریپ های بی نظیر فرانسوی

 فرانسوی‌ها به هیچ وجه مثل آمریکایی‌ها کمیک استریپ را یک قالب پیش پا‌افتاده‌ی کودکانه یا وسیله‌ی گذران وقت در حمل و نقل عمومی نمی‌دانند. برای آن‌ها کمیک استریپ‌ مهم است. یک نوع قالب ادبی است که هنر هفتم محسوب می‌شود و در ردیف باقی هنر‌های مهم مثل شعر، نقاشی، موسیقی، مجسمه‌سازی، معماری و… قرار می‌گیرد. اوضاع و احوال کمیک استریپ در فرانسه خوب است و ۱۲ درصد از صنعت چاپ این کشور را به خودش اختصاص می‌دهد و این در شرایطی است که در سرزمین آمریکا این رقم تنها ۸ درصد است.

فرانسوی زبان‌ها نزدیک به یک قرن است که کمیک‌استریپ‌های بومی خودشان را تولید می‌کنند. آن‌ها خالق تعدادی از مشهور‌ترین و محبوب‌ترین داستان‌ها و شخصیت‌های کمیک‌استریپ در جهان هستند. شخصیت‌هایی که نه تنها بچه‌های فرانسوی بلکه کودکان تمام جهان را شیفته‌ی خود کرده‌اند.  

در قسمت گذشته به شرح محبوب‌ترین کمیک‌استریپ فرانسوی‌زبان در ایران یعنی ماجرا‌های تن‌تن پرداختیم. خبرنگار دوست‌داشتنی و ماجراجویی که چندین نسل از کودکان ایرانی را با خود همراه کرده‌است. اما کمیک‌‌استریپ‌های مشهور فرانسوی به داستان‌های تن‌تن ختم نمی‌شوند. با ما همراه شوید تا مروری بر چند اثر برجسته‌ی دیگر داشته‌باشیم. 

مجله‌ی اسپیروی فرانسوی

اسپیرو یک اسم مهم و برجسته در عالم کمیک استریپ فرانسه است. اسپیرو در اصل نام یک مجله‌ی فرانسوی است که نخستین بار در سال ۱۹۳۸ منتشر می‌شود. اما طولی نمی‌کشد که جنگ جهانی دوم با مشکلات بسیار از راه می‌رسد و ادامه‌ی چاپ مجله را با سختی فراوان مواجه می‌کند. کاغذ کمیاب شده و بسیاری از هنرمندان برجسته نشریه را گفتند. یدر این زمان یگانه قهرمان نجات اسپیرو  فردی به نام ژیژه است که نه تنها مجله را رها نمی‌کند بلکه با کمیک‌استریپ‌های آمریکایی که طراحی می‌کند، فروش مجله را به دو برابر حالت عادی ‌‌می‌رساند.

چندی بعد در سال ۱۹۴۳ نازی‌ها اسپیرو را هم مانند مجلات دیگر توقیف کردند. اما طولی نکشید که جنگ با تمام مصایبش تمام شد و با شکست نازی‌ها اسپیرو بلافاصله به دنیای انتشارات بازگشت. البته این بار با یک تیم قوی که قرار بود خالق تعدادی از برجسته‌ترین آثار کمیک‌استریپ دنیا مانند لاکی لوک (لوک خوش شانس) باشند. مجله اسپیرو سال‌هاست که به فعالیت خود ادامه می‌دهد و یکی از قدیمی‌ترین مجلات این حوزه در سراسر جهان محسوب می‌شود.

داستان اسپیرو و فانتزیو

اسپیرو-و-فانتزیو-فرانسوی

البته اسم اسپیرو برای بسیاری از ما از جهات دیگری خاطره‌انگیز است. احتمالا شما هم کارتون اسپیرو دیده‌باشید. پسر جوانی با مو‌هایی به رنگ هویج که به همراه دوست محبوبش فانتزیو و یک سنجاب کوچولوی بانمک، مخاطبان را به دل ماجراجویی‌ها و سفر‌های مختلف می‌برد. خالق این مجموعه هنرمندی پاریسی به نام رابر ولتر یا همان راب ول است.

شخصیت اسپیرو با انتشار نخستین شماره از مجله‌ی اسپیرو در ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ متولد می‌شود. او در آغاز صرفا یک پیش‌خدمت و دربان هتل است که لباسی قرمز رنگ به تن می‌کند. البته این لباس قرمز کم کم دلالت شغلی خود را از دست می‌دهد و صرفا به یک فانتزی شاد داستانی برای اسپیرو تبدیل می‌شود. اسپیرو در ادامه در قالب یک خبرنگار ماجراجو در می‌آید که به سفرهای بسیار می‌رود و با شخصیت‌های شرور در سراسر عالم می‌جنگد از دانشمندان ترسناک گرفته تا دزدان دریایی و حتی گروه‌های مافیایی ایتالیایی. تا این‌جای کار اگر دقت کنید می‌بینید که بدون شک اسپیرو تحت تاثیر داستان‌های تن‌تن خودمان است که در آن برهه‌ی زمانی در اوج محبوبیت به سر می‌برد.

کم‌کم شخصیت فانتزیو هم سر و کله‌اش پیدا می‌شود. دوست موطلایی و رفیق شفیق اسپیرو که در آغاز، کارهای مختلفی را تجربه ‌می‌کند اما در نهایت به یک عکاس تبدیل می‌شود که همسفر خوبی برای یک روزنامه‌نگار جوان است. فانتزیو یک قهرمان شجاع و البته کمی بی‌دقت است که همین بی‌دقتی‌ها او را محبوب‌تر می‌کند. او گرفتار شرایطی بامزه و با نمک می‌شود و حاضر است هر خطر و دردسری را به خاطر دوستش تحمل کند. در نهایت هم شخصیت سنجاب که یک جور حیوان خانگی است و در سفر و حضر اسپیرو و فانتزیو را همراهی می‌کند.

قهرمان‌های اسپیرو برخلاف نمونه‌های مشابه خود کاراکتر‌هایی مدرن محسوب می‌شوند و شخصیت‌شان مطابق با زمانه پیش می‌رود و تغییر می‌کند. حتی ابزار و وسایل‌شان هم به روز می‌شود و از این جهت منحصر به فرد هستند.

لوک خوش‌شانس سریع‌ترین هفت‌تیر‌کش دنیا

در ۷ دسامبر ۱۹۴۶ شخصیتی در مجله‌ی اسپیرو متولد شد که امروزه برای همه‌ی ما نماد غرب وحشی است. سریع‌ترین هفت‌تیر‌کش دنیا، کسی که حتی از سایه‌اش هم سریع‌تر شلیک می‌کند. سوارکار فوق‌العاده‌ای که یک مامور قانون در ایالت میسوری آمریکاست و به صورتی خستگی‌ناپذیر در حال نبرد با مجرمین است. 

لوک-خوش-شانس

بله “لاکی لوک” یا همان لوک خوش‌شانس خودمان را می‌گویم که یکی از مشهور‌ترین شخصیت‌های کمیک‌استریپ در جهان است. خالق لوک خوش‌شانس در اصل فردی به نام ” موریس دوبور” است. او پس از جنگ جهانی راهی آمریکا می‌شود و ۶ سال را در غرب وحشی می‌گذارند. دوبور ابتدا خود این داستان را می‌نوشته و طراحی می‌کرده‌‌‌است اما در ادامه نویسندگی را به رنه گوسینی خلاق و می‌سپارد و صرفا به تصویرگری  مجموعه می‌پردازد. 

رنه گوسینی یک نویسنده‌ی بی‌نظیر است. نام او همواره یادآور برخی از محبوب‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌ها‌ و قصه‌های ادبیات کودکان است. گوسینی روحیه‌ی طنز خوبی داشته و چاشنی جذاب طنز، هواداران بسیاری برای قصه‌هایش فراهم می‌کند. بدین ترتیب لوک خوش‌شانس با تیم دو نفره‌ی دوبور و گوسینی به اوج خود می‌رسد.

لاکی لوک همیشه در کنار کاراکتر‌هایی بامزه و جذاب قرار می‌گیرد. “جالی جامپر” اسب باهوش کارآگاه است و “بوشفک” در نقش سگ کودن و مهربان او ظاهر می‌شود. برادران دالتون مجرمان محبوب این داستان‌ها هستند که در حقیقت از قد کوتاه به بلند رو به احمق بودن پیش می‌روند. برادران دالتون در اصل شخصیت‌هایی واقعی در تاریخ آمریکا هستند که در یکی از داستان‌های نخست لوک ‌خوش‌شانس ظاهر می‌شوند و کارآگاه زبردست داستان آن‌ها را شکست داده و از بین می‌برد اما بعد‌ها با ابتکار گوسینی دوباره به عنوان پسر‌عموهای دالتون‌های واقعی باز‌می‌گردند و ماجراهای جذابی می‌آفرینند. 

هر‌‌چند داستان لوک خوش‌شانس درباره‌ی غرب وحشی است اما گوسینی می‌کوشد تا اقتضائات ادبیات کودکان را رعایت کند. این داستان‌ها عاری از صحنه‌های خشونت‌بار هستند. حتی در آغاز لوک‌خوش‌شانس همیشه ته سیگاری در دهان دارد که همان هم بعدها به تیکه‌ای چوب خشک تبدیل می‌شود تا برای کودکان بد‌آموزی نداشته باشد. 

ماجراهای آستریکس و ابلیکس فرانسوی

لوک خوش‌شانس تنها شخصیت جهانی گوسینی محسوب نمی‌شود. او در سال ۱۹۵۹ مجله‌ی پیلوت را تاسیس می‌کند و در آن مجله قصه‌ی محبوب “آستریکس” را می‌آفریند. آستریکس یکی از بهترین آثار این نویسنده است که در فرانسه و اروپا محبوبیت فراوانی دارد. آستریکس در اصل خلق شده‌بود تا به بچه‌های فرانسوی اعتماد به نفس بدهد اما رفته رفته بچه‌های کشور‌های دیگر را هم مجذوب خود کرد.

آستریکس-کمیک

این داستان خواننده را به ۵۰ سال قبل از میلاد باز می‌گرداند و این طور آغاز می‌شود که “ژولیوس سزار” پادشاه روم تصمیم می‌گیرد تا قوانین رومی را بر اقوام “گل”(اجداد سابق فرانسوی‌ها) تحمیل کند. اما سپاهیان رومی هر چه می‌کنند از پس مردم یک دهکده‌ی خیالی برنمی‌آیند. دهکده‌ای که اهالی‌اش با خوردن معجونی که پیر خردمند روستا تهیه کرده به نیرویی عجیب و جادویی دست یافته‌اند و از این جهت هیچ‌گاه شکست نمی‌خورند. هرچند که از یک طرف به وسیله‌ی ۴ پادگان رومی و از طرف دیگر به وسیله‌ی دریا محاصره شده‌اند.   

باهوش‌ترین جنگجوی این دهکده آستریکس است که جثه‌ی کوچکی دارد و به همراه دوست غول پیکر خود ابلیکس ماجراهای مختلفی می‌آفریند. ابلیکس که در کودکی در دیگ محلول جادویی افتاده و از این جهت به نیرویی عجیب و هیکلی بزرگ دست یافته‌است، دقیقا مثل یک بچه‌ می‌ماند که ناگهان بزرگ شده‌باشد. او حسابی زودرنج و حساس است و در مواقف مختلف بی‌نهایت شیرین و بامزه می‌شود.

هر چند اصل داستان در دهکده می‌گذرد اما آستریکس و ابلیکس به سرزمین‌های مختلف هم سفر می‌کنند و با اقوام دیگر هم مواجه می‌شوند. این قصه هرچند در دنیای باستان می‌گذرد اما اشاراتی به زندگی اقوام دیگر در قرن بیستم هم دارد و با مردم سایر کشورها هم شوخی‌ می‌کند. البته این شوخی‌ها دوست‌داشتنی هستند و کسی را نمی‌رنجانند. در کل داستان‌های آستریکس نگاه مثبتی به مردم سرزمین‌های دیگر دارند البته به جز گوت‌ها(اجداد قدیم آلمانی‌ها) که آن هم احتمالا تحت تاثیر جنگ‌جهانی و جنگ‌افروزی‌های آلمان بوده‌است. 

آستریکس رنگ‌آمیزی شاد و سر‌زنده‌ای دارد که به آن فضایی دوست‌داشتنی و پرهیجان می‌دهد اما یک نکته‌ی جالب این است که “اودرزو” تصویرگر مجموعه خود کور‌رنگی داشته و رنگ‌آمیزی مجموعه را به شخص دیگری سپرده‌است.

قصه‌های بلیک و مورتیمور

جنگ‌جهانی با تمام بدی‌هایش برای هنر کمیک‌استریپ فرانسه یک فرصت ناب و استثنائی بوده‌است. در بحبوحه‌ی جنگ کمیک‌استریپ‌های آمریکایی جمع شدند و این برای نویسندگان فرانسوی یک فرصت عالی بود تا آثار خود را در مجلات و روزنامه‌های آن زمان عرضه کنند. 

بلیک-و-مورتیمور-فرانسوی

یکی از آثار برجسته‌ی این دوران که احتمالا شما هم در قالب کارتون‌های تلویزیونی آن را بشناسید، داستان‌های بلیک و مورتیمور است. ماجراهای دو مرد انگلیسی که یکی پروفسور و دیگری مامور مخفی دولت انگلستان است.

 پروفسور فیلیپ موتیمور یک دانشمند واقعی در حوزه‌ی هسته‌ای است که به باستان‌شناسی هم علاقه‌مند است. او انسانی دقیق و مبتکر است و برای علم و دانش اهمیت زیادی قائل می‌شود. در کنار او کاپیتان بلیک قرار دارد که یک مامور مخفی دولت بریتانیاست که از هر جهت مبارزی واقعی محسوب می‌شود که دست از تلاش و مبارزه بر‌نمی‌دارد. بلیک خود به تنهایی تصویری جذاب از یک شخصیت انگلیسی نمایش می‌دهد. این دو با یکدیگر درگیر  فضاها و ماجراهای عجیبی مثل جنگ جهانی سوم و سفر در زمان و… می‌شوند و جالب این‌که داستان‌های بلیک و مورتیمور روایتی کاملا واقعی و قابل قبول دارند.

خلاصه این که ….

فرانسوی زبان‌ها در مجموع موفق شدند تا آثار برجسته‌ای در حوزه‌ی کمیک‌استریپ بیافرینند. این آثار، بومی این کشورها بودند و با کمیک‌استریپ‌های بزرگ جهان رقابت می‌کردند و این یعنی مردم هر سرزمینی می‌توانند کمیک‌استریپ‌های خاص خودشان را خلق کنند که نه تنها برای بچه‌های آن سرزمین جذاب باشند بلکه بچه‌های ۷ تا ۷۷ ساله‌ی سراسر دنیا را هم مجذوب و مفتون خود کنند.

_________________________________________________________________________

  • کتاب “کمیک‌استریپ‌های فرانسوی زبان” نوشته‌ی یاسمن امامی و مصطفی گودرزی
  • کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک‌استریپ” اثر مهدی ترابی مهربانی
  • مقاله “لوک خوش‌شانس چگونه تولد یافت” از کیارش زندی
کمیک استریپ تن تن و میلو

تن تن، کمیک استریپ محبوب بلژیکی

کمیک استریپ‌های بزرگ فقط از غرب وحشی و سرزمین بزرگ آمریکا طلوع نمی‌کنند. جا به جای این کره‌ی خاکی می‌تواند محل تولد قهرمان‌های دوست‌داشتنی کمیک باشد. مثلا کمی آن‌سو‌تر در فرانسه و همسایه‌اش بلژیک حول و حوش سال ۱۹۳۰ به بعد شخصیت‌هایی بر روی کاغذ جان ‌گرفتند که نه تنها بچه‌های اروپا بلکه بچه‌های تمام دنیا با آن خاطره دارند. داستان‌هایی که چندین نسل را بزرگ کرده‌اند و هنوز هم به غایت محبوب و دوست‌داشتنی هستند. پس با ما همراه شوید تا در این قسمت سری به کمیک‌استریپ‌های بی‌نظیر فرانسوی و بلژیکی بزنیم.

کمیک استریپ در بلژیک

بلژیک یکی از کشور‌های اروپای شمالی است. کشوری کوچک و سرسبز که از طرف مرز جنوبی خود با فرانسه  و از شمال با هلند همسایه است. در بلژیک ۶۰ درصد از مردم هلندی و ۴۰ درصد باقی‌مانده فرانسوی صحبت می‌کنند. به خاطر همین بلژیکی‌ها از روز نخست، استقبال خوبی از کمیک‌استریپ‌های فرانسوی کردند. در مقابل فرانسوی‌ها هم از کمیک‌استریپ‌های بلژیکی خوششان ‌آمد و به تهیه و توزیع آن پرداختند.

در همین بلژیک کوچک و سرسبز بود که در سال‌ ۱۹۲۹ در اتاق خبرنگاری خلاق یکی از محبوب‌ترین کمیک‌استریپ‌های جهان آفریده‌شد. قهرمانی که خودش هم مثل خالقش یک خبرنگار جوان و ماجراجو بود. بله درست حدس زدید. تن‌تن را می‌گویم. داستان‌های هیجان‌انگیز تن‌تن و سگ سفیدش میلو که در ایران طرفداران فراوان دارد و چندین نسل از بچه‌های ایرانی حسابی با کتاب‌هایش مجذوب خود کرده‌است. روایت امروز ما داستان تن‌تن است.

تن تن خبرنگار دوست‌داشتنی

خالق تن‌تن آقای ژرژ رمی  است. البته ما بیشتر او را با لفظ “هرژه” می‌شناسم. اسمی که خودش برای خودش  ساخته و برای مردم بلژیک هم معنای خاصی ندارد. چون در این مورد هم خلاقیت به خرج داده و با جا‌به‌جا کردن حروف اسمش به این کشف جدید رسیده‌است.

tin tin

ژرژ رمی خالق تن‌تن دوست‌داشتنی است. خبرنگاری که همراه با سگ سفیدش برفی (که در ایران ما آن را به لفظ فرانسوی میلو می‌شناسیم) از غرب به شرق زمین در حال سفر است و با سر‌زدن به اقوام و کشور‌های مختلف درگیر ماجراجویی‌های فوق‌العاده می‌شود. تن‌تن ما را با خوش همراه می‌کند و سر از مشرق و مغرب عالم در می‌آورد. یک‌بار به آفریقا و کشور کنگو می‌رود و بار بعد راهی سرزمین آمریکا می‌شود. یک‌بار به شرق دور می‌رود و بار دیگر به مصر و عربستان و… سفر می‌کند. حتی ماجراجویی‌هایش به کره‌ی زمین هم ختم نمی‌شود و سفری به کره‌ی ماه را هم برایمان تدارک می‌بیند. خلاصه این‌که از هیچ موضوعی که برای بچه‌ها جذابیت داشته‌باشد به این راحتی نمی‌گذرد. البته خود رمی خبرنگار بوده‌ و این در انتخاب موضوعاتش به هیچ‌وجه بی‌تاثیر نبوده‌است.

جذابیت کاراکترهای کمیک استریپ تن تن

یکی از راز‌های جذابیت و ماندگاری تن‌تن شخصیت‌های دور و بر او هستند که کاراکتر‌هایی به غایت جذاب و دوست‌داشتنی‌اند. کاپیتان هادوک، دریانورد سن و سال داری که حسابی عصبانی و بد‌دهن است و به زمین و زمان لعنت می‌فرستد. پروفسور تورنسل گیج و حواس‌پرت که گوشش هم درست نمی‌شنود و دائم با کاپیتان هادوک جر و بحث می‌کند و موجبات خنده‌ و سرگرمی خوانندگان می‌شود. دوپونت و دوپونط دو کارآگاه دوقلوی احمق که فقط نوک سبیل‌هایشان  با یکدیگر فرق می‌کند و انگار به وجود آمده‌اند تا روی اعصاب کاپیتان راه بروند و صد البته میلوی دوست‌داشتنی که سگ محبوب تن‌تن است و کسی به جز تن‌تن حرف‌هایش را نمی‌فهمد و حاضر است جانش را هم در راه صاحبش بدهد.

تن تن هرژه

تن‌تن به حدی در زمان خودش محبوب می‌شود که در محبوبیت با ژنرال شارل دو‌گل، رئیس‌جمهور فرانسه  رقابت می‌کند و شارل دوگل او را بیشتر از همه کس شبیه به خودش می‌داند چون معتقد است که او و تن‌تن در گروه آدم‌های کوچکی قرار می‌گیرند که هیچ ترسی از قدرت‌های بزرگ ندارند.

محبوبیت تن‌تن در جهان موجب می‌شود که در آغاز  ۱۶ ناشر در کشور‌های مختلف دنیا مسئولیت پخش آثار تن‌تن را بر‌عهده بگیرند که بعد‌ها این تعداد به ۴۰ ناشر در ۴۰ کشور دنیا می‌رسد.

نگاه نژاد پرستانه در کمیک‌های تن‌تن

هر‌چند ما هم مثل مردم سراسر دنیا  دوست‌دار تن‌تن هستیم. اما حواسمان باشد که تن‌تن به روشی موذیانه رگه‌هایی از نژاد‌پرستی را هم منتقل می‌کند. مثلا سیاه‌پوستان در این داستان‌‌ها هیچ‌وقت در جایگاه یک شخصیت اصلی قرار نمی‌گیرند و اغلب به درد خدمتکاری سفید‌‌ها می‌خورند. اعراب افرادی بدوی هستند که در وسط پذیرایی خود خیمه به پا می‌کنند و فقط از جهت دارایی مهمی مثل نفت برای اروپایی‌ها اهمیت دارند. هندی‌ها مردمی هستند گاو‌پرست که به خاطر گاو‌هایشان هر کاری می‌کنند و این تنها اروپایی‌ها علی الخصوص بلژیکی هستند که مردمی متمدن و همه‌چیز تمام محسوب می‌شوند که هیچ خطایی از آن‌ها سر نمی‌زد. نژاد‌پرستانه بودن کتاب‌های تن‌تن در زمان حیات نویسنده هم مورد اعتراض قرار می‌گیرد و خود هرژه هم این مطلب را می‌پذیرد و حتی در مواردی تغییراتی را اعمال می‌کند.

روایت داستانی و تصویر‌گری‌های تن‌تن

اولین داستان‌های تن‌تن فن داستان‌نویسی خاصی نداشتند. هرژه صرفا با تکیه بر تخیل خود آن‌ها را می‌آفرید و تنها در پایان هر قسمت تلاش می‌کرد تا کشش را لازم را برای ادامه‌ی داستان ایجاد کند. اما وقتی دریافت که تا چه اندازه تن‌تن محبوب شده‌است از داستان “گل آبی” به بعد انسجام بیشتری به کار‌هایش داد.

تن‌تن در مجموع، بار داستانی خوبی دارد و مخاطب را به خوبی درگیر حوادث می‌کند. تصویر‌ها و دیالوگ‌ها داستان را به خوبی پیش می‌برند و سیر داستان و تصاویر به حدی مناسب و روان‌اند که وقتی کتاب را باز می‌کنیم دیگر نمی‌توانیم آن را زمین بگذاریم.

شخصیت‌های تن‌تن از این مجموعه تا مجموعه‌ی بعدی لباس‌های تنشان تغییر نمی‌کند. این لباس‌ها نه کهنه می‌شود. نه کثیف و نه فرسوده. تن‌تن به شکل جوان‌های اروپایی اوائل قرن بیستم میلادی لباس می‌پوشد. شلوار فلانل گشادی به پا دارد که آن را توی جورابش می‌کند. پیراهنی یقه بسته می‌بوشد و یقه‌‌ی پیراهن را بیرون می‌گذارد. فقط در اواخر عمر هرژه در دهه ‌های ۷۰ میلادی است که تن‌تن کمی تغییر می‌کند و با پوشیدن شلوار‌های کتان سوار بر موتور‌سیکلت این طرف و آن طرف می‌رود و بی‌آن که گذر زمان ذره‌ای چین و چروک به چهره‌اش بیاندازد شکل نوجوان‌های دهه‌ی ۷۰ میلادی می‌شود. ولی هرژه ترجیح می‌دهد که بقیه‌ی شخصیت‌ها را با همان لباس‌های همیشگی‌شان باقی بگذارد.تن تن جدید

رنگ‌ها در داستان تن‌تن اهمیت بسیاری دارند. هر سکانس یک رنگ در پس‌زمینه دارد و وقتی که پس زمینه رنگش تغییر می‌کند ما متوجه می‌شویم که مکان و زمان داستان عوض شده‌است. رنگ‌های داستان تن‌تن ملایم ‌هستند و در نقطه‌ی مقابل کمیک‌استریپ‌های آمریکایی و ژاپنی قرار می‌گیرند که برای هیجان‌زده کردن مخاطب از رنگ‌های تند و جیغ استفاده می‌کنند. تصاویر داستان‌های اولیه تن‌تن (مثل تن‌تن در کنگو) خلوت و ساده‌اند اما هر چقدر زمان می‎گذرد این تصاویر شلوغ‌تر و جذاب‌تر می‌شوند.

داستان‌های تن‌تن عاری از خشونت هستند. مشتی و لگدی هم که در آن‌ها پرانده می‌شود، پنبه‌ای است و شدت ضربه‌ها با کشیدن چند ستاره‌ی رنگی در اطرافش تلطیف می‌شود.

تن‌تن از ازل تا ابد یک شخصیت کاغذی کارتونی است و میانه‌ی خوبی با دنیای سینما و فیلم‎سازی ندارد. از روی کمیک‌استریپ تن‌تن فیلم موفقی ساخته نشده‌ و تنها سری کارتون‌های تن‌تن که توسط تلویزیون بلژیک تولید می‌شود به موفقیت قابل توجهی می‌رسد.

تن تن در ایران

تن‌تن یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های کمیک‌استریپ در ایران هم هست. بچه‌های زیادی در ایران با ذوق و شوق بسیار تن‌تن خوانده‌اند و حتی سر خواندن کتاب‌های این مجموعه با هم جنگیده‌اید.

تن تن و میلو

تن تن را اولین‌بار قبل از انقلاب نشر یونیور‌سال چاپ می‌کند. این کتاب‌ها چاپ‌هایی بسیار مرغوب داشتند و از ترجمه‌های خوبی بهره می‌گرفتند. بعد از انقلاب نشر یونیورسال جمع می‌شود و تا سال‌ها چاپ تن‌تن در اختیار ناشری قرار می‌گیرد که نسخه‌هایی بسیار بی‌کیفیت عرضه می‌کند. چند دهه بعد با انتشار مجوز کمیک‌استریپ‌ها توسط وزارت ارشاد، انتشارات‌های ورشکسته‌ فرصت را غنیمت می‌شناسند تا با انتشار دوباره‌ی تن‌تن خود را نجات بدهند و به این ترتیب دوباره تن‌تن با چاپ‌های مرغوب به بازار ایران بازمی‌گردد. تا نسلی دیگر از بچه‌های ایرانی را شیفته‌ی خود کند.

______________________________________________________________________________________

منابع: کتاب تاریخچه‌ی کمیک‌استریپ اثر مهدی ترابی مهربانی، مقاله راز ماندگاری تن‌تناز سعید رزاقی، مقاله سبک هرژه ، نگاهی بر ساختار تصویری داستان‌های دنباله‌دار تن‌تن از پرویز اقبالی،سایت موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات

ابر-قهرمان-های-کمیک-استریپ-دنیا

ابر قهرمان های کمیک استریپ

 

دنیای کمیک‌استریپ‌ زادگاه ابر قهرمان های بزرگ دنیاست. از سوپر‌من و بت‌من گرفته تا اسپایدر‌من، هالک و خانواده‌ی شگفت‌انگیز. شخصیت‌هایی که قدرت‌هایی ما فوق بشری دارند و ویژگی‌های بی‌نظیرشان به شدت ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. قصه‌های ابر‍‌قهرمانی به مخاطبان فرصت می‌دهند تا برای دقایقی کوتاه از فضای تکراری و کسل‌کننده‌ی زندگی روزمره خارج شوند و در لذت انجام کار‌هایی خارج از توان خود شریک باشند. 

وقتی ابر‌قهرمانی را دوست داریم به خوبی می‌توانیم با او همذات‌پنداری کنیم. مثلا هنگامی که ابر قهرمان ما کره‌ی زمین و انسان‌های کوچک روی آن را نجات می‌دهد، احساس نوع‌دوستی در وجود ما زنده می‌شود یا وقتی در یک داستان سیاه و سفید انسان‌های پلید و شرور را از بین می‌برد وجود ما به یکباره غرق در احساس غرور و شادی می‌شود.

عجیب نیست که فیلم‌های هالیودی شخصیت‌های خود را از بین ابر قهرمان های محبوب کمیک استریپ‌ها انتخاب می‌کنند. چون این شخصیت‌ها قبل‌تر امتحان خود را در باجه‌های فروش پس داده‌اند. در اصل کمیک استریپ‌های مشهور با استقبال گسترده‌ی مخاطبان خود است که ادامه می‌یابند و در آثار بعدی منتشر می‌شوند. 

پس با ما همراه شوید تا شما را به زادگاه‌ بسیاری از ابر‌قهرمان‌های محبوب دنیا یعنی سرزمین آمریکا ببریم و مروری خاطره‌انگیز بر چند موجود فوق بشری داشته‌باشیم.

تولد قهرمان‌ها قبل از ابر‌قهرمان‌ها

“باک راجرز” نام یک کمیک استریپ مهم در تاریخ کمیک استریپ آمریکاست. شخصیت باک راجرز پدر ابر قهرمان های آمریکایی مثل سوپر‌من، بت‌من و … محسوب می‌شود که مدتی بعد در دنیای کمیک استریپ ظهور می‌کنند. البته این کمیک استریپ به جز آمریکا در جهان هم به محبوبیت زیادی می‌رسد و حسابی معروف می‌شود. باک راجرز داستان خلبانی جنگی است که در غار به دام می‌افتد و با استنشاق گازی سمی به خواب می‌رود. وقتی ۵۰۰ سال بعد به هوش می‌آید می‌فهمد که کشورش به دست مغولان افتاده و حالا او با عده‌ای دیگر به جنگ رئیس مغولان می‌رود تا سرزمینش را نجات دهد.

مجله‌ی داستانی پالپ، خالق قهرمان دیگری در همین دوران است. مخاطبان مجله در شماره‌ی اکتبر سال ۱۹۲۹ با تصویر هیجان‌انگیزی بر روی جلد رو‌به‌رو می‌شوند. شخصیتی که مثل بربر‌ها لباس پوشیده‌ و با یک شیر ترسناک مبارزه می‌کند. اسم داستان هم عجیب به نظر می‌رسد. تارزان: مرد میمون‌نما!! بله این مجله برای اولین بار همان شخصیت تارزان مشهور خودمان را خلق می‌کند که تا به امروز شخصیتی محبوب و شناخته‌شده محسوب می‌شود. “پاپای” (ملوان زبل) هم محصول همین دوران است. دریانوردی دوست‌داشتنی و عصبانی که با خوردن اسفناج ناگهان نیرویی فوق‌العاده می‌یابد.  

ابر-قهرمان-تارزان-کمیک-استریپ

تا این زمان قهرمان‌های کمیک استریپ ویژگی‌های فوق بشری نداشتند و در نهایت یک انسان عادی بودند. اما از این‌جا به بعد یک تحول شگرف رخ می‌دهد. ابرقهرمان‌ها قرار است دنیای کمیک استریپ را زیر و رو کنند. 

تولد ابر قهرمان های کمیک

 ژوئن سال ۱۹۳۸ شاهد تولد اولین ابر قهرمان تاریخ کمیک استریپ در جهان است. در این ماه اولین شماره از نشریه‌ی‌ “اکشن کمیکس” به بازار می‌آید. بر روی جلد این شماره تصویری هیجان‌انگیز نقش بسته‌است. مردی با لباسی به رنگ قرمز و آبی که تصویر حرفی مانند s بر روی آن می‌درخشد. این مرد به نظر قدرتی فرا‌انسانی دارد چون ماشینی را با دستان خود بلند کرده و آماده‌ی پرتاب آن است. بله. درست حدس زدید. این مرد همان “سوپر‌من” مشهور خودمان است. 

اسمش روی خودش است. سوپر‌من (Super man) ابر مرد، ابر قهرمان. کسی که می‌توانست کار‌هایی بکند که دیگران توانایی آن را نداشتند. مردی که ساختمان‌های محکم را به هم می‌کوبید. با یک اشاره‌ی چشم می‌توانست قطار را با سرعت زیاد نگه‌دارد و با چشم‌هایش فولاد را در هم شکافد. بله او سوپر‌من است. اولین ابر‌قهرمان معروف دنیای کمیک استریپ‌ها.

ابر-قهرمان-سوپر-من-کمیک-استریپ

سوپر من داستان نوزادی است که توسط والدین خود از سیاره‌ی “کریپتون” با موشک به زمین فرستاده می‌شود چون کریپتون قرار است منهدم شود. زن و مرد کشاورزی او را پیدا می‌کنند و به فرزندی می‎‌پذیرند. یک روز که پدر کشاورز سوپر‌من در حال تعمیر کامیون است با سانحه‌ای مواجه می‌شود و سوپر‌من کوچک هم با دستانش کامیون را بلند می‌کند و پدر را نجات می‌دهد و از این‌جا معلوم می‌شود که او نیرویی عجیب و فوق‌العاده دارد.

سوپر‌من وارد می‌شود!!

داستان تولد سوپر‌من در نوع خودش جالب توجه است. خالقان سوپر‌من داستان‌نویسی به نام “جری سینگل” و طراحی به نام “جو شوستر” هستند. این دو نفر، دو دوست اهل شهر اوهایو آمریکا بودند که در سنین نوجوانی به فکر خلق چنین شخصیتی افتادند. اما ایده‌ی آن‌ها برای سندیکای روزنامه‌نگاران چندان هم جالب توجه نبود. آن‌ها می‌گفتند که سوپر‌من شخصیتی غیر قابل قبول است و عمراً نمی‌تواند مخاطبان را جذب کند. شوستر و سینگل، ۶ سال تمام به تلاش خود ادامه دادند.

جواب رد شنیدن و تحقیر شدن توسط سر‌دبیران برایشان عادی شده‌بود. تا این‌که در نهایت با ناشری به نام “مکس گینز” ملاقات کردند. گینز هم طرح آن‌ها را نپذیرفت اما پیشنهاد داد که به سراغ فردی به نام “مایر” بروند که می‌خواهد عنوان جدیدی چاپ کند و به شخصیتی جدید نیاز دارد. بدین ترتیب بالاخره سوپر‌من با دریافت مبلغی ناچیز از ایده به حقیقت پیوست و صد البته خود شما بهتر می‌توانید تصور کنید که استقبال فوق‌العاده از او تا چه اندازه برای این ناشران تعجب برانگیز بود و تا چه حد برایشان گران تمام شد!!

بت‌من، مرد خفاشی

موفقیت خارق‌العاده‌ی سوپر‌من انتشارات دیگر را هم به فکر انداخت تا ابر‌قهرمان‌هایی مشابه با سوپر‌من خلق کنند. به این ترتیب انتشاراتی به سراغ شخصی به نام “باب کین” رفت تا یک سوپر من دیگر را  بیافریند. باب کین در کودکی عاشق فیلم کلاسیک “خفاش نجوا می‌کند” محصول سال ۱۹۳۰ بود. در این فیلم کارآگاه داستان شب‌ها به هیئت یک خفاش بزرگ در‌می‌آمد و به نبرد تبهکاران می‌رفت. از طرفی باب کین  عاشق فیلم “نقاب زورو” هم بود. فیلمی که زورو در آن شخصیتی دو‌گانه داشت. در زندگی عادی و روزمره یک اشراف‌زاده‌ی بی‌دست‌و‌پا و ضعیف بود و در هنگام پوشیدن لباس به یک مبارز واقعی و جدی برای عدالت تبدیل می‌شد. پس “بت‌من” باب کین با اقتباس از این دو شخصیت آفریده‌شد.

ابر-قهرمان-بت-من-کمیک-استریپ

البته در ادامه، نویسندگی بت‌من به یک نویسنده‌ی توانا به نام “بیل فینگر” سپرده‌شد و او هم از داستان‌های معروف “سه تفنگدار “و “شرلوک هلمز” استفاده کرد تا این شخصیت را جذاب‌تر کند. بت‌من از جهاتی از سوپر‌من جذاب‌تر بود. بر‌خلاف سوپر‌من شخصیتی عبوس و پر‌خشونت داشت و مثل یک کارآگاه واقعی باهوش و با‌ذکاوت بود. او در اصل یک انسان عادی بود که با ابزار‌های عجیب خود به یک ابر‌انسان تبدیل می‌شد و توانایی‌های کارآگاهی‌اش حسابی مرموزش می‌کرد.

 بت‌من و سوپر‌من هم گروه می‌شوند

دی سی کمیکس یکی از برجسته‌ترین انتشارات کمیک استریپ در آمریکا و جهان است که از سال ۱۹۳۴ شروع به فعالیت می‌کند. این انتشارات صاحب بزرگ‌ترین ابرقهرمان‌های کمیک استریپ دنیا مانند سوپر‌من و بت‌من است. در سال ۱۹۳۹ دی سی تصمیم می‌گیرد تا داستان این دو ابر‌قهرمان محبوب یعنی سوپر‌من و بت‌من را با‌هم ادغام کند. بنابراین سوپرمن و بت‌من از این‌جا به بعد با یکدیگر هم‌گروه می‌شوند و به جنگ تبهکاران می‌روند.

خانم شگفت‌انگیز، اولین زن ابر‌قهرمان

وقتی سری به اولین کمیک‌استریپ‌های قهرمانی می‌زنیم به هیچ‌وجه زنی در آن‌ها نمی‌یابیم. زن‌ها یا نامزد قهرمان‌اند یا دخترانی که به هر صورت باید به وسیله‌ی مرد ابر‌قهرمان نجات پیدا کنند. این مساله اعتراض “ویلیام مولتون” روانشناس را در پی دارد که از یکی منتقدین اجتماعی بوده و اعتقاد داشت که فضایی این داستان‌ها فضایی مرد‌سالارانه است. پس سردبیر یک مجله‌ی کمیک از او می‌خواهد تا یک پیشنهاد مفید و سازنده ارائه کند. بنابراین مولتون  برای اولین بار یک قهرمان زن می‌آفرید که از لحاظ توانایی هم‌سنگ با ابر‌قهرمان‌های مرد است. به این ترتیب خانم شگفت‌انگیز آفریده می‌شود که به خوبی دیگر ابر‌قهرمان‌ها می‌تواند نظر مخاطبان را به خود جلب کند. 

انتشارات مارول کمیکس و چهار شگفت‌انگیز

هر چند دی‌سی کمیکس از برجسته‌ترین کمپانی‌های حوزه‌ی کمیک استریپ در آمریکاست. اما شرکت انتشاراتی مارول کمیکس در حال حاضر بزرگ‌ترین انتشارات ابر‌قهرمانی در تمام دنیا محسوب می‌شود. از روی قهرمانان این انتشارات تا به حال فیلم، انیمیشن، اسباب‌بازی، بازی‌های کامپیوتری و… بسیاری ساخته‌شده‌است. موفقیت این انتشارت مدیون سردبیر بی‌نظیر آن به نام “استن لی” بوده‌است.

استن لی برای ایجاد تحولی جدی در انتشاراتی که در آن کار می‌کرد به سراغ دوست طراح خود “جک کربی” رفت و این دو با یکدیگر در سال۱۹۶۱ کمیک استریپ مهم “چهار شگفت‌انگیز” را آفریدند. این داستان در زمان خود انقلابی به پا کرد و تمام قوانین کمیک‌استریپ‌های سنتی را در هم ریخت و رکورد فروش را شکست. چهار شگفت‌انگیز داستان یک خانواده‌ی ابر‌قهرمان است. خانواده‌ای که در عین ابر‌قهرمان بودن از مشکلات ملموس خانوادگی هم رنج می‌برند. برخلاف پیشینیان شنل به تن نمی‌کنند و به هیچ‌‌وجه برای دیگران نا‌شناخته نیستند. 

چهار شگفت‌انگیز داستان چهار نفر است که با موشک، راهی کره‌ی ماه می‌شوند ولی در بین راه با اصابت اشعه‌ای کیهانی به انسان‌هایی شگفت‌انگیز تبدیل می‌شوند. یک نفر می‌تواند اندام خود را دراز کند. دیگری خاصیت نامرئی شدن دارد. سومی به گلوله‌ای از آتش تبدیل می‌شود و آخری توانایی تبدیل شدن به یک هیولای سنگی نارنجی رنگ را دارد. 

اسپایدر‌من محبوب‌ترین ابر قهرمان مارول کمیکس

اسپایدر‌من بدون شک یکی از محبوب‌ترین ابر‌قهرمان‌های کمیک‌ استریپ در کل جهان است. خلق اسپایدر‌من هم مانند سوپر‌من داستان جالبی دارد. “استن لی” سردبیر مارول کمیکس در سال ۱۹۶۲ به این فکر می‌افتد که با کمک طراحی به نام “استیو دیتکو” یک کاراکتر جدید و کاملا متفاوت با دیگر شخصیت‌های مارول کمیکس بیافریند. اما هنگامی که استن لی برای معرفی ایده‌ی جدید خود نزد رئیس مارول می‌رود. رئیس به هیچ‌وجه از پیشنهاد او استقبال نمی‌کند. به نظر رئیس، مرد عنکبوتی به هیچ وجه مناسب نیست چون مردم از عنکبوت‌ها بدشان می‌آید. از طرف دیگر هم یک نوجوان که نمی‌تواند قهرمان باشد. یک نوجوان در نهایت صرفا می‌تواند در نقش دستیار قهرمان ظاهر شود.

با مخالفت رئیس، انتشار داستان اسپایدر‌من به تعویق می‌افتد. تا این‌که روز موعود فرا می‌رسد. قرار است چاپ یکی از مجلات مارول کمیکس که فروش کمی دارد متوقف شود. نوشتن این شماره از مجله به استن لی واگذار می‌شود. از آن‌جا که شماره‌ی آخر چنین مجله‌ای خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. استن لی فرصت را غنیمت می‌شمارد و داستان اسپایدر‌من را در آن قرار می‌دهد. با استقبال بی‌نظیر مردم از این شماره از مجله رئیس مارول کمیکس هم به سراغ استن لی می‌رود و به او یادآوری می‌کند که چقدر از این ایده‌ی اسپایدر‌من از اول خوشش آمده‌است!!!

اسپایدر‌من قصه‌ی نوجوانی به نام “پیتر پارکر” که یک بچه مثبت واقعی است. یک بچه‌ی درس‌خوان و مظلوم در عین حال دست‌و‌پا چلفتی و ضعیف. پیتر یک روز توسط یک عنکبوت رادیو‌اکتیو گزیده می‌شود و از آن زمان به بعد به نیرو‌هایی اعجاب‌انگیز دست می‌یابد. او در ادامه‌ی داستان عهد می‌بندد که با نیروی فوق‌العاده‌ی خود به نجات افراد تحت ستم برود. او با بقیه‌ی ابر قهرمان ها فرق دارد. هر‌چند که قهرمان است اما با مشکلات خانوادگی و مالی و… بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند و همین ویژگی‌ها او را برای خوانندگان کم سن و سال آن زمان واقع‌پذیر‌تر و دلنشین است.

در شماره‌ی ۱۲۱ و۱۲۲ مجله‌ی اسپایدر‌من معشوقه‌ی پیتر به دست دشمنش کشته می‌شود که این یک تحول جدی در عالم کمیک استریپ است و  تحولی که به خوانندگان یادآوری می‌کند که حتی ابر‌قهرمان‌های داستان هم از گزند حوادث در امان نیستند. از این به بعد فضای داستان‌های ابرقهرمانی تیره و تار‌تر می‌شوند و حتی گاهی خود قهرمان‌‌های کمیک‌استریپ هم بی‌رحم‌تر می‌شوند. از دیگر ابر قهرمان های شرکت مارول می‌توان به هالک و ایکس‌من، ماجراجویان و… اشاره کرد.

حرکت به سوی قهرمانان خشن

ابر-قهرمان-ولورین-کمیک-استریپ-

در دهه ۷۰ میلادی با ظهور شخصیت “ولورین” در داستان هالک، قهرمان‌های کمیک استریپ به سوی قهرمانانی خشن حرکت می‌کنند. تا آن زمان قهرمان‌های کمیک استریپ دشمن خود را نمی‌کشتند. اما ولورین این کار را می‌کند. بعد‌تر حتی شخصیت خشن “کیفردهنده” آفریده می‌شود که پلیس را در مبارزه با خلافکاران ضعیف می‌داند و خود وارد عمل می‌شود که این داستان با توجه به فضای نا امن جامعه‌ی آمریکا از نظر جرم و جنایت در دهه‌ی ۱۹۸۰ بسیار مورد استقبال قرار می‌گیرد. سبق و سیاق داستان‌های کمیک استریپ به سویی می‌رود که مرز میان قهرمان و جنایت‌کار کمرنگ می‌شود. حتی شخصیتی مانند “جوکر” خلق می‌شود که در اصل قاتلی است که از مشکلات روانی رنج می‌برد. 

کمیک استریپ و سینما

پیوند کمیک استریپ و سینما برای هر دو پر ثمر بوده‌است. فیلم‌سازان به سراغ کمیک استریپ‌هایی می‌رفتند که قبل‌تر در بین مخاطبان امتحان خود را پس داده بودند و از این طریق فیلم‌های موفقی می‌ساختند. کمیک استریپ‌ها هم با این فیلم‌های هالیودی اعتبار بیشتری می‌یافتند و در جهان بیشتر شناخته می‌شدند و محصولات دیگری مانند اسباب‌بازی، انیمشین و بازی ویدیویی هم به دنبال این موفقیت‌ها بازار را پر می‌کردند. از شما چه پنهان چه بسا بسیاری از این ابر قهرمان های کمیک استریپ بدون صنعت فیلم‌سازی امروز موجوداتی فراموش‌شده بودند. 

__________________________________________________________________________________________________

  • کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ” ترجمه و تالیف مهدی ترابی مهربانی
  • مقاله “نقش و رابطه‌ی قهرمانان کمیک استریپ در هویت یابی فردی و اجتماعی مخاطب” نوشته‌ی شیوا بیرانوند
  • کتاب کمیک استریپ و آموزش اثر سروش سوزنگر و محمد زادمهر