همهی ما کارتون دیدهایم و تصاویر کارتونی را میشناسیم. اما اگر بخواهیم آن را تعریف کنیم چه میگوییم؟ تصویر کارتونی دقیقا چیست و چه فرقی با تصاویر دیگر مثل عکسها دارد؟ چرا ما تا به این حد کارتونها را دوست داریم و با آنها همذاتپنداری میکنیم؟ اصلا ارتباط بین کمیکاستریپ و کارتون چیست؟ اگر به دنبال پاسخ این سوالها هستید پس به هیچوجه متن زیر را از دست ندهید.
پیش به سوی تصاویر سادهشده
کارتونها در اصل تصاویری هستند که مرحله به مرحله ساده شدهاند. مثلا نقاشی زیر را در نظر بگیرید. نقاش در اینجا تلاش کردهاست تا صورت یک دختربچه را تا حد ممکن مانند خودش ترسیم کند و هیچ جزئیاتی را از قلم نیاندازد و به اصطلاح یک نقاشی رئالیستی بکشد.
در تصویر زیر هم چشم و دهن و ابرو با جزئیات ترسیم شدهاست اما حالت کلی چهره و موها بسیار سادهتر از نقاشی قبل است.
به همین ترتیب هر چه قدر جلوتر میرویم میتوانیم تصویر چهره را سادهتر و انتزاعیتر ببینیم. مثل تصویر زیر که به مراتب سادهتر از تصاویر قبلی است اما همچنان چهرهی یک دختربچه را نمایش میدهد.
حتی میتوانیم آن را تا جایی ساده کنیم که به مرحلهی چشم چشم دو ابروی زیر برسیم.
به این ترتیب با سادهکردن مرحله به مرحلهی تصاویر واقعی، تصویرهای کارتونی ساخته میشوند. برای مثال تصویر زیر از شخصیت آن شرلی یک تصویر کارتونی است. به تفاوت چشمها، دهن، موها، ابروها و.. دقت کنید. در این تصویر ابروها به دو جفت خط تبدیل شدهاند و به جای اینکه رشته رشتهی موی دخترک را ببینیم فقط محدودهی موهای او را درک میکنیم که با خطوطی کج ومعوج ترسیم شدهاند.
هر چند تصویر کارتونی آنشرلی با چهرهی یک دختربچهی واقعی فرق میکند اما ما باز هم با دیدنش متوجه میشویم که او یک دختر بچه است. انگار تصویر ذهنی ما از دختربچهها دوباره در ذهنمان تداعی میشود و با نگاه کردن به این نقاشی عینا یک دختربچهی حقیقی را میبینیم.
وقتی همهی دنیا کارتونی میشود
ذهن ما این قابلیت را دارد که این چند تا خط دایرهای ساده را یک آدم کامل تشخیص بدهد و یک انسان را با تمام جزئیاتش در قالب همین تصویر ساده ببیند. انگار ما از چهرهی آدمها و خودمان یک تصویر ساده در ذهنمان ساختهایم و با دیدن کارتونها، همان تصویر را دوباره تداعی میکنیم.
به همین ترتیب، همهچیز میتواند به شکل نقاشیهای سادهی کارتونی در بیاید و کاملا هم برای ما قابل شناسایی باشد. از درخت و خانه گرفته تا کوه، دشت، دریا، خورشید و…
کارتونها خصوصیات کودکانهای دارند که برای بچهها بینهایت جذاب هستند. مثل پردهای میمانند که کودکان آنها را کنار میزنند و به دنیای دیگری سفر میکنند. فرصتی برای قرار گرفتن در قالب شخصیتهای گوناگون و پرداختن به ماجراجوییهای بینظیرند. بچهها کارتونها را نمیبینند بلکه با کارتونها یکی میشوند و در دل آنها زندگی میکنند. همین خصوصیت فوقالعادهی کارتونهاست که آنها را برای قصهگویی مناسب میکند. وقتی روایت قصهای کارتونی باشد، دنیای داستان زنده و تپنده و پر شور میشود. هر شئ بیجانی جان میگیرد و به هویتی تازه میرسد. اصلا این خصوصیت کارتونهاست که به موجودات دیگر شخصیت انسانی میدهند. این ویژگیهای بینظیر است که در نهایت موجب میشود تا رسانههای دیگر مثل کمیک استریپ هم از تصویرهای کارتونی بهره ببرند.
تصاویر کارتونی در کمیکاستریپ
بلاخره در هر کمیکاستریپی رگههایی از کارتون وجود دارد و شخصیتها و بدن آنها اغلب به صورت کارتونی طراحی میشوند.
برخی کمیکاستریپها مانند تنتن پسزمینهی داستان را بسیار دقیق و نزدیک به نقاشیهای رئالیستی نشان میدهند اما کاراکترهایشان فرمی کارتونی دارند. به این ترتیب مخاطب، خودش را در قالب شخصیتهای کارتونی میبیند و با آنها همذاتپنداری میکند و هنگامی که چشمش به دنیای اطراف کاراکترها میافتد، یک دنیای واقعی را با تمام جزیئاتش از نزدیک لمس مینماید. برخی دیگر از کمیکهای مشهور اروپایی مانند آستریکس هم از همین شیوه استفاده کردهاند.
این شیوه در کمیکهای آمریکایی کمتر استفاده میشود ولی در ژاپن به یک اصل ثابت تبدیل شدهاست. تازه ژاپنیها گاهی شخصیتی را کارتونی میکشند و در کنارش یک شخصیت یا شئ را خیلی واقعگراتر ترسیم میکنند که این کار تضادی جالب توجه در کارشان به وجود میآورد. تصویر زیر یک کمیکاستریپ یا همان مانگای ژاپنی است.
در مجموع کمیکاستریپ رسانهای است که میتواند طیف مختلفی از تصاویر از رئالیستی(واقعگرا) تا انتزاعی و کارتونی را در خودش جای بدهد و این بستگی به سلیقه و خواستهی خالق اثر دارد.
________________________________________________________
کتاب هنر کمیک ۱ نوشتهی اسکات مک کلود