ساخت-کمیک-استریپ-خودتان-

ساخت کمیک استریپ

کمیک‌استریپ یک هنر تازه و جذاب است. هنری که نقاشی و قصه‌گویی را با یکدیگر تلفیق می‌کند. به کارتون و انیمیشن می‌ماند و مانند یک فیلم مهیج می‌تواند ساعت‌ها مخاطبان را با خودش همراه کند. فیلمی که به جای پرده‌های بزرگ سینما و قاب‌های تلویزیونی بر روی صفحات کاغذی نقش می‌بندد.

 دنیای کمیک‌ سرزمین آفرینش جذاب‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های کارتونی و سینمایی در یک قرن اخیر ‌است. به کمک کمیک‌استریپ می‌توان داستانی از تصاویر آفرید. شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی خلق کرد و با روایتی جذاب و دلنشین در ذهن و دل خواننده جای گرفت.

 کمیک‌استریپ وسیله‌ای برای نشان دادن افکار و احساسات ما به دیگران است. دریچه‌ای که رو به مخاطبان باز می‌شود و آن‌ها را به دنیای رنگی خیالات ما پرتاب می‌کند. پس شاید بد نباشد که شما هم قلم بدست بگیرید و کمیک‌استریپ خودتان را بیافرینید. برای خلق کمیک‌استریپ باید با تصویرگری و نویسندگی آشنا شوید و صد البته زیر و بم‌ها و اصول خاص کمیک‌ را هم بشناسید. ساختن کمیک‌استریپ احتمالا کار دشواری است. اما محصول نهایی می‌تواند خستگی راه را از تن بدر کند. پس با ما همراه شوید تا دست به قلم ببریم و از اصول آفرینش یک کمیک‌استریپ خوب سخن بگوییم.

قصه‌گفتن با تصاویر

از قدیم‌الایام وقتی کسی برای دیگری قصه می‌گفت همیشه دو انتظار اساسی از شنونده‌ی خود داشت. یکی این‌که به خوبی داستان را بفهمد و دیگر این‌که تا پایان قصه همراهی‌اش بکند. از جای خودش تکان نخورد و با تمام وجود غرق در قصه‌ بشود.

 برای این که هدف اول محقق شود قصه‌گو باید اصول ارتباط خوب را  بشناسد و داستانی واضح تعریف کند و برای هدف دوم یا باید هیجان قصه را بیشتر کند و یا محتوای داستان، شخصیت‌ها و ایده‌های آن را غنی‌تر سازد. البته باید بین هیجان داستان و واضح بودن آن تعادل ایجاد کرد. چون هیجان بیش از حد تعادل داستان را بهم می‌ریزد.

 پس شما به عنوان خالق کمیک‌استریپ باید تلاش کنید تا یک داستان واضح در عین حال جذاب بیافرینید. در دنیای کمیک‌استریپ این داستان‌ها به کمک تصاویر روایت می‌شوند و گاهی هم کلماتی در کنار‌شان می‌نشیند که مفهوم داستان را کامل‌تر می‌کند.

انتخاب‌های مهم در ساخت کمیک استریپ

خالق کمیک‌استریپ دائم در حال انتخاب است. مثلا انتخاب می‌کند که کدام لحظه از قصه‌اش را به تصویر بکشد و از کدام یک صرف‌نظر کند؟ از کدام فریم و قاب مخاطبان را به تماشای داستان ببرد؟ در هر پانل چه شخصیت‌ها و تصاویر و جزئیاتی را نشان بدهد؟ چه کلماتی در کنار تصاویر بیاورد؟ و نگاه خواننده را به چه ترتیبی بین تصاویر قاب‌شده حرکت دهد تا داستان را به خوبی در‌یابند؟ و صد البته در نهایت این انتخاب‌ها‌ست که تفاوت بین داستانی واضح و جذاب و یک داستان گیج‌کننده و کسالت‌آور را تعیین می‌کند. 

داستانی که در ذهن شما جا خوش کرده‌است باید در قالب قطعات و تصاویری قابل فهم در‌آید. قطعاتی که در کنار هم قرار می‌گیرند و در نهایت داستان را به خوبی نقل می‌کنند. در زبان کمیک استریپ به هر کدام از این قطعات یک پانل می‌گویند. پانل‌ها باید به حدی ساده و روان و به جا انتخاب شده‌باشند که اگر تصویری را برداریم معنای داستان به کلی عوض شود و این نشان می‌دهد که آن تصویر تا چه اندازه مهم است. 

قرار دادن پانل‌ها در کنار هم

انتقال از یک پانل به پانل دیگر می‌تواند:

  1. انتقال لحظه به لحظه: انتقال پانل به پانل می‌تواند به صورت لحظه‌ای باشد. مثل ترسیم لحظه‌ به لحظه‌ی باز شدن یک چشم و… این نوع از انتقال برای داستان‌هایی مناسب است که روایت آرامی دارند و می‌خواهند بر روی یک مطلب خاص مثل تغییرات چهره و… تمرکز کنند.
  2. انتقال به شیوه‌ی بازی به بازی: در این شیوه کارتونیست‌ها برای هر بازی، رفتار یا حادثه صرفا یک لحظه را انتخاب می‌کند. چنین روایتی سرعت داستان را بالا می‌برد و برای داستان‌هایی مناسب است که پر از حادثه و ماجرا باشند. مثل تصویر زیر از کتاب ماجراهای شازده کوچولو که به خوبی حرکت و رقابت بین شازده کوچولو و موجود شرور مقابلش را نشان می‌دهد. شازده کوچولو در یک تصویر به ناگاه تغییر می‌کند و نوع تصاویر به خوبی هیجان را منتقل می‌کند.آموزش-ساخت-کمیک-استریپ-min
  3.  سوژه به سوژه: نوع دیگری از انتقال بین پانل‌هاست. مانند شرایطی که دو نفر گفت‌و‌گو می‌کنند و دوربین از چهره‌ی یک نفر به چهره‌ی دیگری حال گردش است. مانند تصویر زیر که دوربین یک بار بر روی مار سیاه متمرکز می‌شود و بار دیگر بر روی چهره‌ی شخصیت دیگر داستان می‌ایستد.آموزش-ساخت-کمیک--min
  4. صحفه به صفحه: این نوع انتقال ناگهان ما را از یک زمان و مکان به زمان دیگری می‌برد. انتقال صفحه به صفحه برای نشان دادن فواصل زیاد زمانی و مکانی مفید است و داستان را کوتاه و خلاصه می‌کند. مثل این پانل‌ها از مجموعه داستان گلبرگ که از یک یادآوری ساده آغاز می‌شود و بعد به یک سال پیش باز می‌گردد و سفری به اقلیم کردستان را روایت می‌کند. ساختن-کمیک
  5. انتقال بی‌ارتباط: انتقال پانل‌ به پانل حتی می‌تواند بی‌ارتباط با یکدیگر باشد.

این‌ها چند نمونه از انتقال‌های پانل به پانل هستند که در داستان‌های کمیک‌استریپ به کار می‌روند. از این به بعد هنگام مطالعه‌ی کمیک‌استریپ می‌توانید به نحوه‌ی انتقال پانل‌ها بیشتر دقت بکنید و انواع دیگر انتقال پانل را هم بشناسید.

انتخاب فریم

ساخت کمیک استریپ بی‌شباهت به فیلم‌برداری نیست. خالق کمیک‌استریپ از زاویه‌ی دوربین خودش ما را به تماشای داستان می‌برد. گاهی روی تصویر یک شخصیت زون می‌کند. مانند تصویر سمت راست از چهره‌ی شازده‌کوچولو

create-comic-2

گاهی هم دوربین را عقب‌تر می‌برد تا فضای اطراف را به بیننده نشان بدهد. مانند تصویر سمت چپ. بدین ترتیب به خواننده کمک می‌کند تا در فضای داستان قرار بگیرد و حال و هوای آن را احساس کند. گاهی می‌توانیم سوژه را از زاویه‌ی پایین ببینیم و به او ابهت و عظمت ببخشیم. گاهی هم دورشدن از سوژه گزینه‌ی مناسبی است که اطلاعات زیادی درباره‌ی صحنه‌ی نمایش و فضای اطراف سوژه در اختیار بیننده قرار می‌دهد.

create-comic-

برای روایت کمیک‌استریپ خودمان مثل یک فیلم‌بردار حرفه‌ای می‌توانیم از انواع و اقسام فریم‌ها با توجه به هدف داستان بهره ببریم. هم‌چنین می‌توانیم پس‌زمینه‌ها را ساده یا پر از جزئیات ترسیم کنیم. کشیدن تصویری با جزئیات بسیار هر چند کار پر زحمتی است اما به خوبی می‌تواند حس و حال فضا را به خواننده انتقال بدهد. همه‌ی این‌ فریم‌ها قابل انتخاب است و بستگی به نیاز داستان و هدف شما دارد.

انتخاب کلمات ساخت کمیک استریپ 

در کمیک‌استریپ بار اصلی روایت داستان بر عهده‌ی تصاویر است. اما همان‌طور که در بیشتر آثار کمیک‌استریپ می‌بینیم، کلمات هم در کنار تصاویر جا خوش کرده‌اند تا محتنوای داستان‌ها‌ را بهتر انتقال بدهند. چون برخی از مفاهیم صرفا از طریق کلمات قابل بیان هستند. این کلمات در نهایت قدرت داستان را بالاتر می‌برند و ارتباط بین پانل‌ها را بهتر می‌کنند. 

کلمات و تصاویر باید به نحوی منسجم و در کنار یکدیگر قرار بگیرند. به طوری که خواننده در مجموع، متوجه حرکت چشم خود از یکی بر دیگری نشود. 

برای نمایش گفت‌وگوی بین شخصیت‌ها و بیان افکار آن‌ها می‌توان از بالن‌های گفتگو استفاده کرد. بالن‌های گفتگو اشکالی هستند که به صورت قراردادی در کمیک‌استریپ‌ها طراحی می‌شوند و افکار شخصیت‌ها و صحبت‌های رد و بدل شده بین آن‌ها را در دل خود می‌گنجانند. این بالن‌ها اغلب به به صورت رو به رو هستند.

comic-smoke

انتخاب جریان ساخت کمیک استریپ 

در ساخت کمیک استریپ ، نحوه‌ی قرار دادن پانل‌ها در کنار یکدیگر موضوع مهمی است.این پانل‌ها می‌توانند به صورت ساده در کنار یکدیگر قرار بگیرند. 

ساخت-کمیک_استریپ

یا مانند تصویر رو به رو قاب‌بندی‌های خلاقانه‌تری داشته‌باشند. 

کمیک-استریپ-ساختن

در هر ردیف می‌توان به صورت ساده دو، سه و… پانل قرار داد یا پانل‌ها را به شکل  دیگری با یکدیگر ترکیب کرد. به هر حال به هر صورت که پانل‌ها را در کنار یکدیگر قرار می‌دهیم باید به خاطر داشته‌باشیم که خواننده‌ باید بتواند داستان را به راحتی مطالعه کند. گیج نشود و به خوبی دریابد که خط سیر داستان و قرار‌گیری پانل‌ها به چه صورت است. طبق قرار‌دادی نانوشته پانل‌ها از راست به چپ و از بالا به پایین خوانده می‌شوند و این قانون درباره‌ی بالن‌های گفت‌و‌گو هم صدق می‌کند. البته در مجموع راهی وجود ندارد که خواننده را محبور کنیم تا مطابق با مسیر مورد نظر ما تصاویر را دنبال کند اما با کسب تجربه احتمالا می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که توجه خواننده‌ی از کجا به کجا معطوف می‌شود.

در نهایت این‌که…

حتما به خاطر داشته‌باشید که کمیک‌استریپ خود را پس از پایان  به دوستی، آشنایی، کسی نشان بدهید و نظر او را جویا شوید. مطمئن باشید که نظر یک مخاطب عادی گاهی بهترین وسیله برای فهمیدن نقاط قوت و ضعف یک اثر است.

حالا که با اصول طراحی کمیک‌استریپ تا حدودی آشنا شده‌اید می‌توانید دست به قلم ببرید و خالق کمیک‌استریپ خود‌تان باشید. در این مرحله احتمال دارد که داستان شما با اسکچ زدن( کشیدن طرح اولیه‌ی سریع و خام) از داستان آغاز شود و بعد شما به فکر دیالوگ‌ها، تصاویر، سیر کلی داستان، روایت و… بیافتید. احتمال هم دارد که کل فیلم‌نامه‌ی داستانتان را از قبل بنویسید و سپس دست به طراحی آن بزنید و حتی ممکن است یک پانل شسته رفته بسازید که نمی‌دانید  قرار است بعد از آن چه اتفاقی بیافتد.

به هر طریقی که آغاز می‌کنید به خودتان اطمینان داشته‌باشید. این کار هم مانند هر هنر دیگری نیازمند صبر، استقامت، سعی و خطا و تمرین است. پس یک نفس عمیق بکشید. دست به قلم ببرید که دنیای رنگارنگ کمیک‌استریپ‌ها با صدای بلند شما را فرا می‌خواند. 

__________________________________________________________________________________

  • کتاب هنر کمیک ۲ نوشته‌ی اسکات مک کلود، ترجمه‌ی فرناز خوشبخت
  • معرفی بالون‌های گفتار در سایت ویکی‌پدیا
لوک-خوش-شانس--فرانسوی-کمیک-min

کمیک استریپ های بی نظیر فرانسوی

 فرانسوی‌ها به هیچ وجه مثل آمریکایی‌ها کمیک استریپ را یک قالب پیش پا‌افتاده‌ی کودکانه یا وسیله‌ی گذران وقت در حمل و نقل عمومی نمی‌دانند. برای آن‌ها کمیک استریپ‌ مهم است. یک نوع قالب ادبی است که هنر هفتم محسوب می‌شود و در ردیف باقی هنر‌های مهم مثل شعر، نقاشی، موسیقی، مجسمه‌سازی، معماری و… قرار می‌گیرد. اوضاع و احوال کمیک استریپ در فرانسه خوب است و ۱۲ درصد از صنعت چاپ این کشور را به خودش اختصاص می‌دهد و این در شرایطی است که در سرزمین آمریکا این رقم تنها ۸ درصد است.

فرانسوی زبان‌ها نزدیک به یک قرن است که کمیک‌استریپ‌های بومی خودشان را تولید می‌کنند. آن‌ها خالق تعدادی از مشهور‌ترین و محبوب‌ترین داستان‌ها و شخصیت‌های کمیک‌استریپ در جهان هستند. شخصیت‌هایی که نه تنها بچه‌های فرانسوی بلکه کودکان تمام جهان را شیفته‌ی خود کرده‌اند.  

در قسمت گذشته به شرح محبوب‌ترین کمیک‌استریپ فرانسوی‌زبان در ایران یعنی ماجرا‌های تن‌تن پرداختیم. خبرنگار دوست‌داشتنی و ماجراجویی که چندین نسل از کودکان ایرانی را با خود همراه کرده‌است. اما کمیک‌‌استریپ‌های مشهور فرانسوی به داستان‌های تن‌تن ختم نمی‌شوند. با ما همراه شوید تا مروری بر چند اثر برجسته‌ی دیگر داشته‌باشیم. 

مجله‌ی اسپیروی فرانسوی

اسپیرو یک اسم مهم و برجسته در عالم کمیک استریپ فرانسه است. اسپیرو در اصل نام یک مجله‌ی فرانسوی است که نخستین بار در سال ۱۹۳۸ منتشر می‌شود. اما طولی نمی‌کشد که جنگ جهانی دوم با مشکلات بسیار از راه می‌رسد و ادامه‌ی چاپ مجله را با سختی فراوان مواجه می‌کند. کاغذ کمیاب شده و بسیاری از هنرمندان برجسته نشریه را گفتند. یدر این زمان یگانه قهرمان نجات اسپیرو  فردی به نام ژیژه است که نه تنها مجله را رها نمی‌کند بلکه با کمیک‌استریپ‌های آمریکایی که طراحی می‌کند، فروش مجله را به دو برابر حالت عادی ‌‌می‌رساند.

چندی بعد در سال ۱۹۴۳ نازی‌ها اسپیرو را هم مانند مجلات دیگر توقیف کردند. اما طولی نکشید که جنگ با تمام مصایبش تمام شد و با شکست نازی‌ها اسپیرو بلافاصله به دنیای انتشارات بازگشت. البته این بار با یک تیم قوی که قرار بود خالق تعدادی از برجسته‌ترین آثار کمیک‌استریپ دنیا مانند لاکی لوک (لوک خوش شانس) باشند. مجله اسپیرو سال‌هاست که به فعالیت خود ادامه می‌دهد و یکی از قدیمی‌ترین مجلات این حوزه در سراسر جهان محسوب می‌شود.

داستان اسپیرو و فانتزیو

اسپیرو-و-فانتزیو-فرانسوی

البته اسم اسپیرو برای بسیاری از ما از جهات دیگری خاطره‌انگیز است. احتمالا شما هم کارتون اسپیرو دیده‌باشید. پسر جوانی با مو‌هایی به رنگ هویج که به همراه دوست محبوبش فانتزیو و یک سنجاب کوچولوی بانمک، مخاطبان را به دل ماجراجویی‌ها و سفر‌های مختلف می‌برد. خالق این مجموعه هنرمندی پاریسی به نام رابر ولتر یا همان راب ول است.

شخصیت اسپیرو با انتشار نخستین شماره از مجله‌ی اسپیرو در ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ متولد می‌شود. او در آغاز صرفا یک پیش‌خدمت و دربان هتل است که لباسی قرمز رنگ به تن می‌کند. البته این لباس قرمز کم کم دلالت شغلی خود را از دست می‌دهد و صرفا به یک فانتزی شاد داستانی برای اسپیرو تبدیل می‌شود. اسپیرو در ادامه در قالب یک خبرنگار ماجراجو در می‌آید که به سفرهای بسیار می‌رود و با شخصیت‌های شرور در سراسر عالم می‌جنگد از دانشمندان ترسناک گرفته تا دزدان دریایی و حتی گروه‌های مافیایی ایتالیایی. تا این‌جای کار اگر دقت کنید می‌بینید که بدون شک اسپیرو تحت تاثیر داستان‌های تن‌تن خودمان است که در آن برهه‌ی زمانی در اوج محبوبیت به سر می‌برد.

کم‌کم شخصیت فانتزیو هم سر و کله‌اش پیدا می‌شود. دوست موطلایی و رفیق شفیق اسپیرو که در آغاز، کارهای مختلفی را تجربه ‌می‌کند اما در نهایت به یک عکاس تبدیل می‌شود که همسفر خوبی برای یک روزنامه‌نگار جوان است. فانتزیو یک قهرمان شجاع و البته کمی بی‌دقت است که همین بی‌دقتی‌ها او را محبوب‌تر می‌کند. او گرفتار شرایطی بامزه و با نمک می‌شود و حاضر است هر خطر و دردسری را به خاطر دوستش تحمل کند. در نهایت هم شخصیت سنجاب که یک جور حیوان خانگی است و در سفر و حضر اسپیرو و فانتزیو را همراهی می‌کند.

قهرمان‌های اسپیرو برخلاف نمونه‌های مشابه خود کاراکتر‌هایی مدرن محسوب می‌شوند و شخصیت‌شان مطابق با زمانه پیش می‌رود و تغییر می‌کند. حتی ابزار و وسایل‌شان هم به روز می‌شود و از این جهت منحصر به فرد هستند.

لوک خوش‌شانس سریع‌ترین هفت‌تیر‌کش دنیا

در ۷ دسامبر ۱۹۴۶ شخصیتی در مجله‌ی اسپیرو متولد شد که امروزه برای همه‌ی ما نماد غرب وحشی است. سریع‌ترین هفت‌تیر‌کش دنیا، کسی که حتی از سایه‌اش هم سریع‌تر شلیک می‌کند. سوارکار فوق‌العاده‌ای که یک مامور قانون در ایالت میسوری آمریکاست و به صورتی خستگی‌ناپذیر در حال نبرد با مجرمین است. 

لوک-خوش-شانس

بله “لاکی لوک” یا همان لوک خوش‌شانس خودمان را می‌گویم که یکی از مشهور‌ترین شخصیت‌های کمیک‌استریپ در جهان است. خالق لوک خوش‌شانس در اصل فردی به نام ” موریس دوبور” است. او پس از جنگ جهانی راهی آمریکا می‌شود و ۶ سال را در غرب وحشی می‌گذارند. دوبور ابتدا خود این داستان را می‌نوشته و طراحی می‌کرده‌‌‌است اما در ادامه نویسندگی را به رنه گوسینی خلاق و می‌سپارد و صرفا به تصویرگری  مجموعه می‌پردازد. 

رنه گوسینی یک نویسنده‌ی بی‌نظیر است. نام او همواره یادآور برخی از محبوب‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌ها‌ و قصه‌های ادبیات کودکان است. گوسینی روحیه‌ی طنز خوبی داشته و چاشنی جذاب طنز، هواداران بسیاری برای قصه‌هایش فراهم می‌کند. بدین ترتیب لوک خوش‌شانس با تیم دو نفره‌ی دوبور و گوسینی به اوج خود می‌رسد.

لاکی لوک همیشه در کنار کاراکتر‌هایی بامزه و جذاب قرار می‌گیرد. “جالی جامپر” اسب باهوش کارآگاه است و “بوشفک” در نقش سگ کودن و مهربان او ظاهر می‌شود. برادران دالتون مجرمان محبوب این داستان‌ها هستند که در حقیقت از قد کوتاه به بلند رو به احمق بودن پیش می‌روند. برادران دالتون در اصل شخصیت‌هایی واقعی در تاریخ آمریکا هستند که در یکی از داستان‌های نخست لوک ‌خوش‌شانس ظاهر می‌شوند و کارآگاه زبردست داستان آن‌ها را شکست داده و از بین می‌برد اما بعد‌ها با ابتکار گوسینی دوباره به عنوان پسر‌عموهای دالتون‌های واقعی باز‌می‌گردند و ماجراهای جذابی می‌آفرینند. 

هر‌‌چند داستان لوک خوش‌شانس درباره‌ی غرب وحشی است اما گوسینی می‌کوشد تا اقتضائات ادبیات کودکان را رعایت کند. این داستان‌ها عاری از صحنه‌های خشونت‌بار هستند. حتی در آغاز لوک‌خوش‌شانس همیشه ته سیگاری در دهان دارد که همان هم بعدها به تیکه‌ای چوب خشک تبدیل می‌شود تا برای کودکان بد‌آموزی نداشته باشد. 

ماجراهای آستریکس و ابلیکس فرانسوی

لوک خوش‌شانس تنها شخصیت جهانی گوسینی محسوب نمی‌شود. او در سال ۱۹۵۹ مجله‌ی پیلوت را تاسیس می‌کند و در آن مجله قصه‌ی محبوب “آستریکس” را می‌آفریند. آستریکس یکی از بهترین آثار این نویسنده است که در فرانسه و اروپا محبوبیت فراوانی دارد. آستریکس در اصل خلق شده‌بود تا به بچه‌های فرانسوی اعتماد به نفس بدهد اما رفته رفته بچه‌های کشور‌های دیگر را هم مجذوب خود کرد.

آستریکس-کمیک

این داستان خواننده را به ۵۰ سال قبل از میلاد باز می‌گرداند و این طور آغاز می‌شود که “ژولیوس سزار” پادشاه روم تصمیم می‌گیرد تا قوانین رومی را بر اقوام “گل”(اجداد سابق فرانسوی‌ها) تحمیل کند. اما سپاهیان رومی هر چه می‌کنند از پس مردم یک دهکده‌ی خیالی برنمی‌آیند. دهکده‌ای که اهالی‌اش با خوردن معجونی که پیر خردمند روستا تهیه کرده به نیرویی عجیب و جادویی دست یافته‌اند و از این جهت هیچ‌گاه شکست نمی‌خورند. هرچند که از یک طرف به وسیله‌ی ۴ پادگان رومی و از طرف دیگر به وسیله‌ی دریا محاصره شده‌اند.   

باهوش‌ترین جنگجوی این دهکده آستریکس است که جثه‌ی کوچکی دارد و به همراه دوست غول پیکر خود ابلیکس ماجراهای مختلفی می‌آفریند. ابلیکس که در کودکی در دیگ محلول جادویی افتاده و از این جهت به نیرویی عجیب و هیکلی بزرگ دست یافته‌است، دقیقا مثل یک بچه‌ می‌ماند که ناگهان بزرگ شده‌باشد. او حسابی زودرنج و حساس است و در مواقف مختلف بی‌نهایت شیرین و بامزه می‌شود.

هر چند اصل داستان در دهکده می‌گذرد اما آستریکس و ابلیکس به سرزمین‌های مختلف هم سفر می‌کنند و با اقوام دیگر هم مواجه می‌شوند. این قصه هرچند در دنیای باستان می‌گذرد اما اشاراتی به زندگی اقوام دیگر در قرن بیستم هم دارد و با مردم سایر کشورها هم شوخی‌ می‌کند. البته این شوخی‌ها دوست‌داشتنی هستند و کسی را نمی‌رنجانند. در کل داستان‌های آستریکس نگاه مثبتی به مردم سرزمین‌های دیگر دارند البته به جز گوت‌ها(اجداد قدیم آلمانی‌ها) که آن هم احتمالا تحت تاثیر جنگ‌جهانی و جنگ‌افروزی‌های آلمان بوده‌است. 

آستریکس رنگ‌آمیزی شاد و سر‌زنده‌ای دارد که به آن فضایی دوست‌داشتنی و پرهیجان می‌دهد اما یک نکته‌ی جالب این است که “اودرزو” تصویرگر مجموعه خود کور‌رنگی داشته و رنگ‌آمیزی مجموعه را به شخص دیگری سپرده‌است.

قصه‌های بلیک و مورتیمور

جنگ‌جهانی با تمام بدی‌هایش برای هنر کمیک‌استریپ فرانسه یک فرصت ناب و استثنائی بوده‌است. در بحبوحه‌ی جنگ کمیک‌استریپ‌های آمریکایی جمع شدند و این برای نویسندگان فرانسوی یک فرصت عالی بود تا آثار خود را در مجلات و روزنامه‌های آن زمان عرضه کنند. 

بلیک-و-مورتیمور-فرانسوی

یکی از آثار برجسته‌ی این دوران که احتمالا شما هم در قالب کارتون‌های تلویزیونی آن را بشناسید، داستان‌های بلیک و مورتیمور است. ماجراهای دو مرد انگلیسی که یکی پروفسور و دیگری مامور مخفی دولت انگلستان است.

 پروفسور فیلیپ موتیمور یک دانشمند واقعی در حوزه‌ی هسته‌ای است که به باستان‌شناسی هم علاقه‌مند است. او انسانی دقیق و مبتکر است و برای علم و دانش اهمیت زیادی قائل می‌شود. در کنار او کاپیتان بلیک قرار دارد که یک مامور مخفی دولت بریتانیاست که از هر جهت مبارزی واقعی محسوب می‌شود که دست از تلاش و مبارزه بر‌نمی‌دارد. بلیک خود به تنهایی تصویری جذاب از یک شخصیت انگلیسی نمایش می‌دهد. این دو با یکدیگر درگیر  فضاها و ماجراهای عجیبی مثل جنگ جهانی سوم و سفر در زمان و… می‌شوند و جالب این‌که داستان‌های بلیک و مورتیمور روایتی کاملا واقعی و قابل قبول دارند.

خلاصه این که ….

فرانسوی زبان‌ها در مجموع موفق شدند تا آثار برجسته‌ای در حوزه‌ی کمیک‌استریپ بیافرینند. این آثار، بومی این کشورها بودند و با کمیک‌استریپ‌های بزرگ جهان رقابت می‌کردند و این یعنی مردم هر سرزمینی می‌توانند کمیک‌استریپ‌های خاص خودشان را خلق کنند که نه تنها برای بچه‌های آن سرزمین جذاب باشند بلکه بچه‌های ۷ تا ۷۷ ساله‌ی سراسر دنیا را هم مجذوب و مفتون خود کنند.

_________________________________________________________________________

  • کتاب “کمیک‌استریپ‌های فرانسوی زبان” نوشته‌ی یاسمن امامی و مصطفی گودرزی
  • کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک‌استریپ” اثر مهدی ترابی مهربانی
  • مقاله “لوک خوش‌شانس چگونه تولد یافت” از کیارش زندی
کمیک استریپ تن تن و میلو

تن تن، کمیک استریپ محبوب بلژیکی

کمیک استریپ‌های بزرگ فقط از غرب وحشی و سرزمین بزرگ آمریکا طلوع نمی‌کنند. جا به جای این کره‌ی خاکی می‌تواند محل تولد قهرمان‌های دوست‌داشتنی کمیک باشد. مثلا کمی آن‌سو‌تر در فرانسه و همسایه‌اش بلژیک حول و حوش سال ۱۹۳۰ به بعد شخصیت‌هایی بر روی کاغذ جان ‌گرفتند که نه تنها بچه‌های اروپا بلکه بچه‌های تمام دنیا با آن خاطره دارند. داستان‌هایی که چندین نسل را بزرگ کرده‌اند و هنوز هم به غایت محبوب و دوست‌داشتنی هستند. پس با ما همراه شوید تا در این قسمت سری به کمیک‌استریپ‌های بی‌نظیر فرانسوی و بلژیکی بزنیم.

کمیک استریپ در بلژیک

بلژیک یکی از کشور‌های اروپای شمالی است. کشوری کوچک و سرسبز که از طرف مرز جنوبی خود با فرانسه  و از شمال با هلند همسایه است. در بلژیک ۶۰ درصد از مردم هلندی و ۴۰ درصد باقی‌مانده فرانسوی صحبت می‌کنند. به خاطر همین بلژیکی‌ها از روز نخست، استقبال خوبی از کمیک‌استریپ‌های فرانسوی کردند. در مقابل فرانسوی‌ها هم از کمیک‌استریپ‌های بلژیکی خوششان ‌آمد و به تهیه و توزیع آن پرداختند.

در همین بلژیک کوچک و سرسبز بود که در سال‌ ۱۹۲۹ در اتاق خبرنگاری خلاق یکی از محبوب‌ترین کمیک‌استریپ‌های جهان آفریده‌شد. قهرمانی که خودش هم مثل خالقش یک خبرنگار جوان و ماجراجو بود. بله درست حدس زدید. تن‌تن را می‌گویم. داستان‌های هیجان‌انگیز تن‌تن و سگ سفیدش میلو که در ایران طرفداران فراوان دارد و چندین نسل از بچه‌های ایرانی حسابی با کتاب‌هایش مجذوب خود کرده‌است. روایت امروز ما داستان تن‌تن است.

تن تن خبرنگار دوست‌داشتنی

خالق تن‌تن آقای ژرژ رمی  است. البته ما بیشتر او را با لفظ “هرژه” می‌شناسم. اسمی که خودش برای خودش  ساخته و برای مردم بلژیک هم معنای خاصی ندارد. چون در این مورد هم خلاقیت به خرج داده و با جا‌به‌جا کردن حروف اسمش به این کشف جدید رسیده‌است.

tin tin

ژرژ رمی خالق تن‌تن دوست‌داشتنی است. خبرنگاری که همراه با سگ سفیدش برفی (که در ایران ما آن را به لفظ فرانسوی میلو می‌شناسیم) از غرب به شرق زمین در حال سفر است و با سر‌زدن به اقوام و کشور‌های مختلف درگیر ماجراجویی‌های فوق‌العاده می‌شود. تن‌تن ما را با خوش همراه می‌کند و سر از مشرق و مغرب عالم در می‌آورد. یک‌بار به آفریقا و کشور کنگو می‌رود و بار بعد راهی سرزمین آمریکا می‌شود. یک‌بار به شرق دور می‌رود و بار دیگر به مصر و عربستان و… سفر می‌کند. حتی ماجراجویی‌هایش به کره‌ی زمین هم ختم نمی‌شود و سفری به کره‌ی ماه را هم برایمان تدارک می‌بیند. خلاصه این‌که از هیچ موضوعی که برای بچه‌ها جذابیت داشته‌باشد به این راحتی نمی‌گذرد. البته خود رمی خبرنگار بوده‌ و این در انتخاب موضوعاتش به هیچ‌وجه بی‌تاثیر نبوده‌است.

جذابیت کاراکترهای کمیک استریپ تن تن

یکی از راز‌های جذابیت و ماندگاری تن‌تن شخصیت‌های دور و بر او هستند که کاراکتر‌هایی به غایت جذاب و دوست‌داشتنی‌اند. کاپیتان هادوک، دریانورد سن و سال داری که حسابی عصبانی و بد‌دهن است و به زمین و زمان لعنت می‌فرستد. پروفسور تورنسل گیج و حواس‌پرت که گوشش هم درست نمی‌شنود و دائم با کاپیتان هادوک جر و بحث می‌کند و موجبات خنده‌ و سرگرمی خوانندگان می‌شود. دوپونت و دوپونط دو کارآگاه دوقلوی احمق که فقط نوک سبیل‌هایشان  با یکدیگر فرق می‌کند و انگار به وجود آمده‌اند تا روی اعصاب کاپیتان راه بروند و صد البته میلوی دوست‌داشتنی که سگ محبوب تن‌تن است و کسی به جز تن‌تن حرف‌هایش را نمی‌فهمد و حاضر است جانش را هم در راه صاحبش بدهد.

تن تن هرژه

تن‌تن به حدی در زمان خودش محبوب می‌شود که در محبوبیت با ژنرال شارل دو‌گل، رئیس‌جمهور فرانسه  رقابت می‌کند و شارل دوگل او را بیشتر از همه کس شبیه به خودش می‌داند چون معتقد است که او و تن‌تن در گروه آدم‌های کوچکی قرار می‌گیرند که هیچ ترسی از قدرت‌های بزرگ ندارند.

محبوبیت تن‌تن در جهان موجب می‌شود که در آغاز  ۱۶ ناشر در کشور‌های مختلف دنیا مسئولیت پخش آثار تن‌تن را بر‌عهده بگیرند که بعد‌ها این تعداد به ۴۰ ناشر در ۴۰ کشور دنیا می‌رسد.

نگاه نژاد پرستانه در کمیک‌های تن‌تن

هر‌چند ما هم مثل مردم سراسر دنیا  دوست‌دار تن‌تن هستیم. اما حواسمان باشد که تن‌تن به روشی موذیانه رگه‌هایی از نژاد‌پرستی را هم منتقل می‌کند. مثلا سیاه‌پوستان در این داستان‌‌ها هیچ‌وقت در جایگاه یک شخصیت اصلی قرار نمی‌گیرند و اغلب به درد خدمتکاری سفید‌‌ها می‌خورند. اعراب افرادی بدوی هستند که در وسط پذیرایی خود خیمه به پا می‌کنند و فقط از جهت دارایی مهمی مثل نفت برای اروپایی‌ها اهمیت دارند. هندی‌ها مردمی هستند گاو‌پرست که به خاطر گاو‌هایشان هر کاری می‌کنند و این تنها اروپایی‌ها علی الخصوص بلژیکی هستند که مردمی متمدن و همه‌چیز تمام محسوب می‌شوند که هیچ خطایی از آن‌ها سر نمی‌زد. نژاد‌پرستانه بودن کتاب‌های تن‌تن در زمان حیات نویسنده هم مورد اعتراض قرار می‌گیرد و خود هرژه هم این مطلب را می‌پذیرد و حتی در مواردی تغییراتی را اعمال می‌کند.

روایت داستانی و تصویر‌گری‌های تن‌تن

اولین داستان‌های تن‌تن فن داستان‌نویسی خاصی نداشتند. هرژه صرفا با تکیه بر تخیل خود آن‌ها را می‌آفرید و تنها در پایان هر قسمت تلاش می‌کرد تا کشش را لازم را برای ادامه‌ی داستان ایجاد کند. اما وقتی دریافت که تا چه اندازه تن‌تن محبوب شده‌است از داستان “گل آبی” به بعد انسجام بیشتری به کار‌هایش داد.

تن‌تن در مجموع، بار داستانی خوبی دارد و مخاطب را به خوبی درگیر حوادث می‌کند. تصویر‌ها و دیالوگ‌ها داستان را به خوبی پیش می‌برند و سیر داستان و تصاویر به حدی مناسب و روان‌اند که وقتی کتاب را باز می‌کنیم دیگر نمی‌توانیم آن را زمین بگذاریم.

شخصیت‌های تن‌تن از این مجموعه تا مجموعه‌ی بعدی لباس‌های تنشان تغییر نمی‌کند. این لباس‌ها نه کهنه می‌شود. نه کثیف و نه فرسوده. تن‌تن به شکل جوان‌های اروپایی اوائل قرن بیستم میلادی لباس می‌پوشد. شلوار فلانل گشادی به پا دارد که آن را توی جورابش می‌کند. پیراهنی یقه بسته می‌بوشد و یقه‌‌ی پیراهن را بیرون می‌گذارد. فقط در اواخر عمر هرژه در دهه ‌های ۷۰ میلادی است که تن‌تن کمی تغییر می‌کند و با پوشیدن شلوار‌های کتان سوار بر موتور‌سیکلت این طرف و آن طرف می‌رود و بی‌آن که گذر زمان ذره‌ای چین و چروک به چهره‌اش بیاندازد شکل نوجوان‌های دهه‌ی ۷۰ میلادی می‌شود. ولی هرژه ترجیح می‌دهد که بقیه‌ی شخصیت‌ها را با همان لباس‌های همیشگی‌شان باقی بگذارد.تن تن جدید

رنگ‌ها در داستان تن‌تن اهمیت بسیاری دارند. هر سکانس یک رنگ در پس‌زمینه دارد و وقتی که پس زمینه رنگش تغییر می‌کند ما متوجه می‌شویم که مکان و زمان داستان عوض شده‌است. رنگ‌های داستان تن‌تن ملایم ‌هستند و در نقطه‌ی مقابل کمیک‌استریپ‌های آمریکایی و ژاپنی قرار می‌گیرند که برای هیجان‌زده کردن مخاطب از رنگ‌های تند و جیغ استفاده می‌کنند. تصاویر داستان‌های اولیه تن‌تن (مثل تن‌تن در کنگو) خلوت و ساده‌اند اما هر چقدر زمان می‎گذرد این تصاویر شلوغ‌تر و جذاب‌تر می‌شوند.

داستان‌های تن‌تن عاری از خشونت هستند. مشتی و لگدی هم که در آن‌ها پرانده می‌شود، پنبه‌ای است و شدت ضربه‌ها با کشیدن چند ستاره‌ی رنگی در اطرافش تلطیف می‌شود.

تن‌تن از ازل تا ابد یک شخصیت کاغذی کارتونی است و میانه‌ی خوبی با دنیای سینما و فیلم‎سازی ندارد. از روی کمیک‌استریپ تن‌تن فیلم موفقی ساخته نشده‌ و تنها سری کارتون‌های تن‌تن که توسط تلویزیون بلژیک تولید می‌شود به موفقیت قابل توجهی می‌رسد.

تن تن در ایران

تن‌تن یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های کمیک‌استریپ در ایران هم هست. بچه‌های زیادی در ایران با ذوق و شوق بسیار تن‌تن خوانده‌اند و حتی سر خواندن کتاب‌های این مجموعه با هم جنگیده‌اید.

تن تن و میلو

تن تن را اولین‌بار قبل از انقلاب نشر یونیور‌سال چاپ می‌کند. این کتاب‌ها چاپ‌هایی بسیار مرغوب داشتند و از ترجمه‌های خوبی بهره می‌گرفتند. بعد از انقلاب نشر یونیورسال جمع می‌شود و تا سال‌ها چاپ تن‌تن در اختیار ناشری قرار می‌گیرد که نسخه‌هایی بسیار بی‌کیفیت عرضه می‌کند. چند دهه بعد با انتشار مجوز کمیک‌استریپ‌ها توسط وزارت ارشاد، انتشارات‌های ورشکسته‌ فرصت را غنیمت می‌شناسند تا با انتشار دوباره‌ی تن‌تن خود را نجات بدهند و به این ترتیب دوباره تن‌تن با چاپ‌های مرغوب به بازار ایران بازمی‌گردد. تا نسلی دیگر از بچه‌های ایرانی را شیفته‌ی خود کند.

______________________________________________________________________________________

منابع: کتاب تاریخچه‌ی کمیک‌استریپ اثر مهدی ترابی مهربانی، مقاله راز ماندگاری تن‌تناز سعید رزاقی، مقاله سبک هرژه ، نگاهی بر ساختار تصویری داستان‌های دنباله‌دار تن‌تن از پرویز اقبالی،سایت موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات

ابر-قهرمان-های-کمیک-استریپ-دنیا

ابر قهرمان های کمیک استریپ

 

دنیای کمیک‌استریپ‌ زادگاه ابر قهرمان های بزرگ دنیاست. از سوپر‌من و بت‌من گرفته تا اسپایدر‌من، هالک و خانواده‌ی شگفت‌انگیز. شخصیت‌هایی که قدرت‌هایی ما فوق بشری دارند و ویژگی‌های بی‌نظیرشان به شدت ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. قصه‌های ابر‍‌قهرمانی به مخاطبان فرصت می‌دهند تا برای دقایقی کوتاه از فضای تکراری و کسل‌کننده‌ی زندگی روزمره خارج شوند و در لذت انجام کار‌هایی خارج از توان خود شریک باشند. 

وقتی ابر‌قهرمانی را دوست داریم به خوبی می‌توانیم با او همذات‌پنداری کنیم. مثلا هنگامی که ابر قهرمان ما کره‌ی زمین و انسان‌های کوچک روی آن را نجات می‌دهد، احساس نوع‌دوستی در وجود ما زنده می‌شود یا وقتی در یک داستان سیاه و سفید انسان‌های پلید و شرور را از بین می‌برد وجود ما به یکباره غرق در احساس غرور و شادی می‌شود.

عجیب نیست که فیلم‌های هالیودی شخصیت‌های خود را از بین ابر قهرمان های محبوب کمیک استریپ‌ها انتخاب می‌کنند. چون این شخصیت‌ها قبل‌تر امتحان خود را در باجه‌های فروش پس داده‌اند. در اصل کمیک استریپ‌های مشهور با استقبال گسترده‌ی مخاطبان خود است که ادامه می‌یابند و در آثار بعدی منتشر می‌شوند. 

پس با ما همراه شوید تا شما را به زادگاه‌ بسیاری از ابر‌قهرمان‌های محبوب دنیا یعنی سرزمین آمریکا ببریم و مروری خاطره‌انگیز بر چند موجود فوق بشری داشته‌باشیم.

تولد قهرمان‌ها قبل از ابر‌قهرمان‌ها

“باک راجرز” نام یک کمیک استریپ مهم در تاریخ کمیک استریپ آمریکاست. شخصیت باک راجرز پدر ابر قهرمان های آمریکایی مثل سوپر‌من، بت‌من و … محسوب می‌شود که مدتی بعد در دنیای کمیک استریپ ظهور می‌کنند. البته این کمیک استریپ به جز آمریکا در جهان هم به محبوبیت زیادی می‌رسد و حسابی معروف می‌شود. باک راجرز داستان خلبانی جنگی است که در غار به دام می‌افتد و با استنشاق گازی سمی به خواب می‌رود. وقتی ۵۰۰ سال بعد به هوش می‌آید می‌فهمد که کشورش به دست مغولان افتاده و حالا او با عده‌ای دیگر به جنگ رئیس مغولان می‌رود تا سرزمینش را نجات دهد.

مجله‌ی داستانی پالپ، خالق قهرمان دیگری در همین دوران است. مخاطبان مجله در شماره‌ی اکتبر سال ۱۹۲۹ با تصویر هیجان‌انگیزی بر روی جلد رو‌به‌رو می‌شوند. شخصیتی که مثل بربر‌ها لباس پوشیده‌ و با یک شیر ترسناک مبارزه می‌کند. اسم داستان هم عجیب به نظر می‌رسد. تارزان: مرد میمون‌نما!! بله این مجله برای اولین بار همان شخصیت تارزان مشهور خودمان را خلق می‌کند که تا به امروز شخصیتی محبوب و شناخته‌شده محسوب می‌شود. “پاپای” (ملوان زبل) هم محصول همین دوران است. دریانوردی دوست‌داشتنی و عصبانی که با خوردن اسفناج ناگهان نیرویی فوق‌العاده می‌یابد.  

ابر-قهرمان-تارزان-کمیک-استریپ

تا این زمان قهرمان‌های کمیک استریپ ویژگی‌های فوق بشری نداشتند و در نهایت یک انسان عادی بودند. اما از این‌جا به بعد یک تحول شگرف رخ می‌دهد. ابرقهرمان‌ها قرار است دنیای کمیک استریپ را زیر و رو کنند. 

تولد ابر قهرمان های کمیک

 ژوئن سال ۱۹۳۸ شاهد تولد اولین ابر قهرمان تاریخ کمیک استریپ در جهان است. در این ماه اولین شماره از نشریه‌ی‌ “اکشن کمیکس” به بازار می‌آید. بر روی جلد این شماره تصویری هیجان‌انگیز نقش بسته‌است. مردی با لباسی به رنگ قرمز و آبی که تصویر حرفی مانند s بر روی آن می‌درخشد. این مرد به نظر قدرتی فرا‌انسانی دارد چون ماشینی را با دستان خود بلند کرده و آماده‌ی پرتاب آن است. بله. درست حدس زدید. این مرد همان “سوپر‌من” مشهور خودمان است. 

اسمش روی خودش است. سوپر‌من (Super man) ابر مرد، ابر قهرمان. کسی که می‌توانست کار‌هایی بکند که دیگران توانایی آن را نداشتند. مردی که ساختمان‌های محکم را به هم می‌کوبید. با یک اشاره‌ی چشم می‌توانست قطار را با سرعت زیاد نگه‌دارد و با چشم‌هایش فولاد را در هم شکافد. بله او سوپر‌من است. اولین ابر‌قهرمان معروف دنیای کمیک استریپ‌ها.

ابر-قهرمان-سوپر-من-کمیک-استریپ

سوپر من داستان نوزادی است که توسط والدین خود از سیاره‌ی “کریپتون” با موشک به زمین فرستاده می‌شود چون کریپتون قرار است منهدم شود. زن و مرد کشاورزی او را پیدا می‌کنند و به فرزندی می‎‌پذیرند. یک روز که پدر کشاورز سوپر‌من در حال تعمیر کامیون است با سانحه‌ای مواجه می‌شود و سوپر‌من کوچک هم با دستانش کامیون را بلند می‌کند و پدر را نجات می‌دهد و از این‌جا معلوم می‌شود که او نیرویی عجیب و فوق‌العاده دارد.

سوپر‌من وارد می‌شود!!

داستان تولد سوپر‌من در نوع خودش جالب توجه است. خالقان سوپر‌من داستان‌نویسی به نام “جری سینگل” و طراحی به نام “جو شوستر” هستند. این دو نفر، دو دوست اهل شهر اوهایو آمریکا بودند که در سنین نوجوانی به فکر خلق چنین شخصیتی افتادند. اما ایده‌ی آن‌ها برای سندیکای روزنامه‌نگاران چندان هم جالب توجه نبود. آن‌ها می‌گفتند که سوپر‌من شخصیتی غیر قابل قبول است و عمراً نمی‌تواند مخاطبان را جذب کند. شوستر و سینگل، ۶ سال تمام به تلاش خود ادامه دادند.

جواب رد شنیدن و تحقیر شدن توسط سر‌دبیران برایشان عادی شده‌بود. تا این‌که در نهایت با ناشری به نام “مکس گینز” ملاقات کردند. گینز هم طرح آن‌ها را نپذیرفت اما پیشنهاد داد که به سراغ فردی به نام “مایر” بروند که می‌خواهد عنوان جدیدی چاپ کند و به شخصیتی جدید نیاز دارد. بدین ترتیب بالاخره سوپر‌من با دریافت مبلغی ناچیز از ایده به حقیقت پیوست و صد البته خود شما بهتر می‌توانید تصور کنید که استقبال فوق‌العاده از او تا چه اندازه برای این ناشران تعجب برانگیز بود و تا چه حد برایشان گران تمام شد!!

بت‌من، مرد خفاشی

موفقیت خارق‌العاده‌ی سوپر‌من انتشارات دیگر را هم به فکر انداخت تا ابر‌قهرمان‌هایی مشابه با سوپر‌من خلق کنند. به این ترتیب انتشاراتی به سراغ شخصی به نام “باب کین” رفت تا یک سوپر من دیگر را  بیافریند. باب کین در کودکی عاشق فیلم کلاسیک “خفاش نجوا می‌کند” محصول سال ۱۹۳۰ بود. در این فیلم کارآگاه داستان شب‌ها به هیئت یک خفاش بزرگ در‌می‌آمد و به نبرد تبهکاران می‌رفت. از طرفی باب کین  عاشق فیلم “نقاب زورو” هم بود. فیلمی که زورو در آن شخصیتی دو‌گانه داشت. در زندگی عادی و روزمره یک اشراف‌زاده‌ی بی‌دست‌و‌پا و ضعیف بود و در هنگام پوشیدن لباس به یک مبارز واقعی و جدی برای عدالت تبدیل می‌شد. پس “بت‌من” باب کین با اقتباس از این دو شخصیت آفریده‌شد.

ابر-قهرمان-بت-من-کمیک-استریپ

البته در ادامه، نویسندگی بت‌من به یک نویسنده‌ی توانا به نام “بیل فینگر” سپرده‌شد و او هم از داستان‌های معروف “سه تفنگدار “و “شرلوک هلمز” استفاده کرد تا این شخصیت را جذاب‌تر کند. بت‌من از جهاتی از سوپر‌من جذاب‌تر بود. بر‌خلاف سوپر‌من شخصیتی عبوس و پر‌خشونت داشت و مثل یک کارآگاه واقعی باهوش و با‌ذکاوت بود. او در اصل یک انسان عادی بود که با ابزار‌های عجیب خود به یک ابر‌انسان تبدیل می‌شد و توانایی‌های کارآگاهی‌اش حسابی مرموزش می‌کرد.

 بت‌من و سوپر‌من هم گروه می‌شوند

دی سی کمیکس یکی از برجسته‌ترین انتشارات کمیک استریپ در آمریکا و جهان است که از سال ۱۹۳۴ شروع به فعالیت می‌کند. این انتشارات صاحب بزرگ‌ترین ابرقهرمان‌های کمیک استریپ دنیا مانند سوپر‌من و بت‌من است. در سال ۱۹۳۹ دی سی تصمیم می‌گیرد تا داستان این دو ابر‌قهرمان محبوب یعنی سوپر‌من و بت‌من را با‌هم ادغام کند. بنابراین سوپرمن و بت‌من از این‌جا به بعد با یکدیگر هم‌گروه می‌شوند و به جنگ تبهکاران می‌روند.

خانم شگفت‌انگیز، اولین زن ابر‌قهرمان

وقتی سری به اولین کمیک‌استریپ‌های قهرمانی می‌زنیم به هیچ‌وجه زنی در آن‌ها نمی‌یابیم. زن‌ها یا نامزد قهرمان‌اند یا دخترانی که به هر صورت باید به وسیله‌ی مرد ابر‌قهرمان نجات پیدا کنند. این مساله اعتراض “ویلیام مولتون” روانشناس را در پی دارد که از یکی منتقدین اجتماعی بوده و اعتقاد داشت که فضایی این داستان‌ها فضایی مرد‌سالارانه است. پس سردبیر یک مجله‌ی کمیک از او می‌خواهد تا یک پیشنهاد مفید و سازنده ارائه کند. بنابراین مولتون  برای اولین بار یک قهرمان زن می‌آفرید که از لحاظ توانایی هم‌سنگ با ابر‌قهرمان‌های مرد است. به این ترتیب خانم شگفت‌انگیز آفریده می‌شود که به خوبی دیگر ابر‌قهرمان‌ها می‌تواند نظر مخاطبان را به خود جلب کند. 

انتشارات مارول کمیکس و چهار شگفت‌انگیز

هر چند دی‌سی کمیکس از برجسته‌ترین کمپانی‌های حوزه‌ی کمیک استریپ در آمریکاست. اما شرکت انتشاراتی مارول کمیکس در حال حاضر بزرگ‌ترین انتشارات ابر‌قهرمانی در تمام دنیا محسوب می‌شود. از روی قهرمانان این انتشارات تا به حال فیلم، انیمیشن، اسباب‌بازی، بازی‌های کامپیوتری و… بسیاری ساخته‌شده‌است. موفقیت این انتشارت مدیون سردبیر بی‌نظیر آن به نام “استن لی” بوده‌است.

استن لی برای ایجاد تحولی جدی در انتشاراتی که در آن کار می‌کرد به سراغ دوست طراح خود “جک کربی” رفت و این دو با یکدیگر در سال۱۹۶۱ کمیک استریپ مهم “چهار شگفت‌انگیز” را آفریدند. این داستان در زمان خود انقلابی به پا کرد و تمام قوانین کمیک‌استریپ‌های سنتی را در هم ریخت و رکورد فروش را شکست. چهار شگفت‌انگیز داستان یک خانواده‌ی ابر‌قهرمان است. خانواده‌ای که در عین ابر‌قهرمان بودن از مشکلات ملموس خانوادگی هم رنج می‌برند. برخلاف پیشینیان شنل به تن نمی‌کنند و به هیچ‌‌وجه برای دیگران نا‌شناخته نیستند. 

چهار شگفت‌انگیز داستان چهار نفر است که با موشک، راهی کره‌ی ماه می‌شوند ولی در بین راه با اصابت اشعه‌ای کیهانی به انسان‌هایی شگفت‌انگیز تبدیل می‌شوند. یک نفر می‌تواند اندام خود را دراز کند. دیگری خاصیت نامرئی شدن دارد. سومی به گلوله‌ای از آتش تبدیل می‌شود و آخری توانایی تبدیل شدن به یک هیولای سنگی نارنجی رنگ را دارد. 

اسپایدر‌من محبوب‌ترین ابر قهرمان مارول کمیکس

اسپایدر‌من بدون شک یکی از محبوب‌ترین ابر‌قهرمان‌های کمیک‌ استریپ در کل جهان است. خلق اسپایدر‌من هم مانند سوپر‌من داستان جالبی دارد. “استن لی” سردبیر مارول کمیکس در سال ۱۹۶۲ به این فکر می‌افتد که با کمک طراحی به نام “استیو دیتکو” یک کاراکتر جدید و کاملا متفاوت با دیگر شخصیت‌های مارول کمیکس بیافریند. اما هنگامی که استن لی برای معرفی ایده‌ی جدید خود نزد رئیس مارول می‌رود. رئیس به هیچ‌وجه از پیشنهاد او استقبال نمی‌کند. به نظر رئیس، مرد عنکبوتی به هیچ وجه مناسب نیست چون مردم از عنکبوت‌ها بدشان می‌آید. از طرف دیگر هم یک نوجوان که نمی‌تواند قهرمان باشد. یک نوجوان در نهایت صرفا می‌تواند در نقش دستیار قهرمان ظاهر شود.

با مخالفت رئیس، انتشار داستان اسپایدر‌من به تعویق می‌افتد. تا این‌که روز موعود فرا می‌رسد. قرار است چاپ یکی از مجلات مارول کمیکس که فروش کمی دارد متوقف شود. نوشتن این شماره از مجله به استن لی واگذار می‌شود. از آن‌جا که شماره‌ی آخر چنین مجله‌ای خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. استن لی فرصت را غنیمت می‌شمارد و داستان اسپایدر‌من را در آن قرار می‌دهد. با استقبال بی‌نظیر مردم از این شماره از مجله رئیس مارول کمیکس هم به سراغ استن لی می‌رود و به او یادآوری می‌کند که چقدر از این ایده‌ی اسپایدر‌من از اول خوشش آمده‌است!!!

اسپایدر‌من قصه‌ی نوجوانی به نام “پیتر پارکر” که یک بچه مثبت واقعی است. یک بچه‌ی درس‌خوان و مظلوم در عین حال دست‌و‌پا چلفتی و ضعیف. پیتر یک روز توسط یک عنکبوت رادیو‌اکتیو گزیده می‌شود و از آن زمان به بعد به نیرو‌هایی اعجاب‌انگیز دست می‌یابد. او در ادامه‌ی داستان عهد می‌بندد که با نیروی فوق‌العاده‌ی خود به نجات افراد تحت ستم برود. او با بقیه‌ی ابر قهرمان ها فرق دارد. هر‌چند که قهرمان است اما با مشکلات خانوادگی و مالی و… بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند و همین ویژگی‌ها او را برای خوانندگان کم سن و سال آن زمان واقع‌پذیر‌تر و دلنشین است.

در شماره‌ی ۱۲۱ و۱۲۲ مجله‌ی اسپایدر‌من معشوقه‌ی پیتر به دست دشمنش کشته می‌شود که این یک تحول جدی در عالم کمیک استریپ است و  تحولی که به خوانندگان یادآوری می‌کند که حتی ابر‌قهرمان‌های داستان هم از گزند حوادث در امان نیستند. از این به بعد فضای داستان‌های ابرقهرمانی تیره و تار‌تر می‌شوند و حتی گاهی خود قهرمان‌‌های کمیک‌استریپ هم بی‌رحم‌تر می‌شوند. از دیگر ابر قهرمان های شرکت مارول می‌توان به هالک و ایکس‌من، ماجراجویان و… اشاره کرد.

حرکت به سوی قهرمانان خشن

ابر-قهرمان-ولورین-کمیک-استریپ-

در دهه ۷۰ میلادی با ظهور شخصیت “ولورین” در داستان هالک، قهرمان‌های کمیک استریپ به سوی قهرمانانی خشن حرکت می‌کنند. تا آن زمان قهرمان‌های کمیک استریپ دشمن خود را نمی‌کشتند. اما ولورین این کار را می‌کند. بعد‌تر حتی شخصیت خشن “کیفردهنده” آفریده می‌شود که پلیس را در مبارزه با خلافکاران ضعیف می‌داند و خود وارد عمل می‌شود که این داستان با توجه به فضای نا امن جامعه‌ی آمریکا از نظر جرم و جنایت در دهه‌ی ۱۹۸۰ بسیار مورد استقبال قرار می‌گیرد. سبق و سیاق داستان‌های کمیک استریپ به سویی می‌رود که مرز میان قهرمان و جنایت‌کار کمرنگ می‌شود. حتی شخصیتی مانند “جوکر” خلق می‌شود که در اصل قاتلی است که از مشکلات روانی رنج می‌برد. 

کمیک استریپ و سینما

پیوند کمیک استریپ و سینما برای هر دو پر ثمر بوده‌است. فیلم‌سازان به سراغ کمیک استریپ‌هایی می‌رفتند که قبل‌تر در بین مخاطبان امتحان خود را پس داده بودند و از این طریق فیلم‌های موفقی می‌ساختند. کمیک استریپ‌ها هم با این فیلم‌های هالیودی اعتبار بیشتری می‌یافتند و در جهان بیشتر شناخته می‌شدند و محصولات دیگری مانند اسباب‌بازی، انیمشین و بازی ویدیویی هم به دنبال این موفقیت‌ها بازار را پر می‌کردند. از شما چه پنهان چه بسا بسیاری از این ابر قهرمان های کمیک استریپ بدون صنعت فیلم‌سازی امروز موجوداتی فراموش‌شده بودند. 

__________________________________________________________________________________________________

  • کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ” ترجمه و تالیف مهدی ترابی مهربانی
  • مقاله “نقش و رابطه‌ی قهرمانان کمیک استریپ در هویت یابی فردی و اجتماعی مخاطب” نوشته‌ی شیوا بیرانوند
  • کتاب کمیک استریپ و آموزش اثر سروش سوزنگر و محمد زادمهر
گارفیلد-در-دوران-برنز-کمیک-استریپ

دوران تاریک و روشن کمیک استریپ

کمیک‌ استریپ‌ها با شکل و شمایل جذاب امروزی‌شان نخستین‌بار در قرن نوزدهم میلادی آفریده‌شدند. اما برای پیدا کردن نیاکان‌شان باید به سفری دور و دراز در تاریخ برویم و سری به قرون وسطای اروپا بزنیم. البته پیش از آن هم تصاویر دنباله‌دار در نقاط مختلف جهان وجود داشتند ولی تا قبل از صنعت چاپ، مردم باید برای دیدن آثار هنری سفر می‌کردند. اما با معجزه‌ی چاپ، این نقاشی‌ها بودند که در سفری به سوی مردم می‌آمدند. 

سفری به دوران پیش از کمیک استریپ

کشور بریتانیا در قرون وسطی شاهد فروشندگانی دوره‌گرد بود که تصاویری از مذهب و امور جاری بر روی الواح کاغذی ترسیم می‌کردند و به مشتریان می‌فروختند. این الواح اغلب هم متن داشتند و هم تصویر. کم کم سر و کله‌ی الواح خنده‌دار هم پیدا شد. چون به نظر می‌رسید که به خوبی می‌توانند مشتری‌ها را جذب بکنند. کاریکاتور آدم‌های مشهور که با توضیحاتی خنده‌دار همراه می‌شد. این الواح کاغذی در آغاز، گران بودند و فقط مخاطبان پولدار توانایی خریدشان را داشتند. البته این کار خیلی هم بی‌دردسر نبود و کاریکاتوریست‌هایی که هوس می‌کردند تا خاندان سلطنتی و سیاست‌مداران را دست‌مایه‌ی شوخی قرار بدهند، دست‌گیر و روانه‌ی زندان می‌شدند و حتی گاهی جان عزیز خود را هم از دست می‌دادند.

تا این دوران چاپ به صورت کلیشه‌های چوبی انجام می‌شد که بی‌کیفیت بودند و داوم چندانی نداشتند. اما کم‌کم روش چاپ به شیوه‌ی حکاکی روی مس رسید. حکاکی کردن بر روی مس کاری بسیار پرمشقت بود ولی در نهایت اثری ظریف و زیبایی بر‌جای می‌گذاشت. البته سود اقتصادی چندانی نداشت و به تبع هنرمندان این حوزه هم وضعیت مالی خوبی نداشتند.

  اواسط قرن هیجدهم، جهان شاهد انقلاب بزرگی در عرصه‌ی چاپ بود. صنعت عکس پیشرفت کرد و چاپ مستقیم عکس از روی نقاشی امکان‌پذیر شد. این تحول شگرف در زمان خودش بی‌نظیر بود. دیگر لازم نبود که هنرمندان برای چاپ عکس‌ها خط به خط تصاویر را کپی کنند. عکس‌ها به راحتی چاپ و منتشر می‌شدند و این سرآغاز فوق‌العاده‌ای برای چاپ صد‌ها مجله‌ی مختلف شد که قرار بود ماهانه و هفتگی به دست مشتریانشان برسند. مجله‌هایی که بهترین شروع برای ظهور کمیک‌استریپ‌های محبوب امروزی بودند.

کمیک استریپ‌ها در دوره‌ی ویکتوریایی

اولین کمیک استریپ به شکل امروزی “ماجرا‌های ابادیا الدباک” است که در سال ۱۸۳۷ با قلم هنرمند “رادولف تاپفر” سویسی متولد می‌شود تا تاپفر را با لقب پدر داستان‌نویسی مصور در اروپا و آمریکا به جهان معرفی کند. ابادیا الدباک نخست در سال ۱۸۳۷ به چند زبان مختلف اروپایی چاپ شد. ۴ سال بعد این مجموعه به انگلیسی ترجمه شد و سر از کشور آمریکا درآورد تا اولین کمیک استریپ آمریکای شمالی بشود. این داستان، ابتدا در مجله‌ی فکاهی “برادر جاناتان” چاپ شده‌بود و به شرح ماجراهای ناگواری که برای مردی جوان و معشوقه‌اش رخ می‌داد، می‌پرداخت.

دیگر زمان آن رسیده‌بود که آمریکایی‌ها هم دست به کار شوند و خودشان یک کمیک استریپ موفق جهانی بسازند. پس به این ترتیب “پالمر کالکس” در سال ۱۸۸۷ کمیک استریپ “براونیز: کتاب آن‌ها” را نگاشت که اولین کمیک استریپ آمریکای شمالی است که به موفقیتی جهانی دست می‌یابد و شروعی برای کمیک استریپ‌های بی‌نظیر و مشهور آمریکایی می‌شود. 

تا این زمان مجلات و روزنامه‌های آمریکایی متوجه مجبوبیت کمیک استریپ‌ها شده‌بودند. پس تلاش کردند تا با قرار دادن ضمیمه‌ای از داستان‌های کمیک استریپ در شماره‌ی ویژه‌ روز‌های تعطیلی یک‌شنبه به سود خوبی برسند. رفته رفته کمیک استریپ‌ها سر و شکلی به خود گرفتند و آماده شدند تا قدم به دوران پر‌شکوه عصر طلایی کمیک بگذارند.

عصر طلایی کمیک استریپ‌ها 

عصر طلایی، دوران رونق کمیک استریپ‌هاست. در این زمان کمیک‌استریپ‌ها نه در نسخه‌های هزارتایی بلکه در نسخه‌های میلیونی چاپ و به فروش می‌رسد. استقبالی که پیش از این دوره سابقه نداشته و بعد از آن هم دیگر تکرار نمی‌شود. عصر طلایی مخاطبین را با سیلی از عناوین مختلف رو‌به‌رو کرد. کاراکترهایی که برخی بعد‌ها سر از کارتون، سینماو… هم در آوردند. از ابر قهرمان‌هایی مثل سوپر‌من و بت‌من گرفته تا “ملوان زبل” دریانورد و “تارزان” بی‌نظیر.

 عصر طلایی با کمیک استریپ‌ مهم “بچه‌ی زرد‌پوش” آغاز شد که برخی آن را اولین کمیک استریپ استاندارد می‌دانند. بچه‌ی زرد‌پوش قصه‌ی پسربچه‌ای شیطان با دندان‌های گزاری است که همیشه لباسی زرد‌رنگ به تن دارد. پاتوقش یکی از محلات پایین شهر است و با زبانی لاتی و عامیانه حرف می‌زد و جمله‌ای به همین صورت هم بر روی لباسش حک شده‌است.

بچه_ی-زرد_پوش-_-تاریچه-کمیک-استریپ-ها-

در این زمان هنرمندان به تدریج در‌می‌یابند که کمیک استریپ‌ها وسیله‌ی خوبی برای بیان دیدگاه‌های سیاسی، اجتماعی و…‌هستند و به این ترتیب کمیک استریپ‌هایی مانند “آنی: دخترک یتیم” را  سال ۱۹۲۴ خلق می‌شود. 

هرچند برخی کمیک استریپ‌های سیاسی، اجتماعی و.. مخاطب بزرگسال را در نظر می‌گرفتند. اما اکثر کمیک استریپ‌ها در این زمان مخاطبان اصلی خود را پیدا کرده‌بودند. کودکان و نوجوانان طرفداران پر و پا قرص کمیک استریپ‌ها بودند و به یمن پول توجیبی‌هایشان می‌توانستند به خوبی از این صنعت حمایت کنند. پس به تدریج سازندگان، اقضائات و علایق بچه‌ها را در ساخت کمیک استریپ در نظر گرفتند. 

در این زمان علاوه بر کمیک استریپ‌های ابرقهرمانی مانند سوپر‌من و بت‌من، کمیک‌های والت‌دیزنی و کمیک‌های موفق روزنامه‌ای مثل “پاپای” ملوان زبل هم خلق شدند. با ورود آمریکا به میدان جنگ جهانی عصر کمیک‌های جنگی هم آغاز شد. کمیک‌هایی که به تبلیغ و حمایت از نیرو‌های نظامی آمریکا می‌پرداخت و درباره‌ی قدرت آن‌ها غلو می‌کرد.

popeye-comic-strip

سال ۱۹۳۸ هم آغازی برای کمپانی مشهور دی سی است که به عنوان یکی از مهم‌ترین کمپانی‌های این عرصه در جهان شناخته می‌شود که از ادغام چند شرکت انتشاراتی در این حوزه به وجود آمد.

رکود اقتصادی آمریکا و عشق به کمیک استریپ‌ها

در اوایل دهه‌ی ۱۹۳۰ آمریکا به شدت درگیر رکود اقتصادی است. ناشران که نمی‌خواستند در این شرایط کار خود را از دست بدهند دست به انتشار تعداد بسیار زیادی کمیک استریپ رایگان زدند. صاحب این ایده‌ آقای “هری ویلدن برگ” بود که در یک شرکت انتشاراتی کار می‌کرد. ویلدن برگ وظیفه داشت تا راهی پیدا کرده و انتشارات را از ورشکستگی نجات بدهد. او که متوجه میزان محبوبیت کمیک استریپ‌ها در بین مردم شده‌بود. تصمیم گرفت تا از این هنر برای تبلیغات استفاده کند. پس ایده‌ی خود را با شرکت نفتی گالفا مطرح کرد.

و به این ترتیب کمیک استریپ ۴ صفحه‌ای گالفا به وجود آمد که در پمپ بنزین‌های این شرکت به صورت رایگان پخش می‌شد. حتی شرکت گالفا در رادیو از مردم می‌خواست تا برای تصاحب این کمیک استریپ‌ها سری به پمپ بنزین‌ها بزنند. به این ترتیب ایستگاه‌های پمپ بنزین هر بار مملو از جمعیت بی‌نظیری می‌شد که به دنبال این کمیک استریپ آمده‌بودند. ویلدن برگ این شیوه را ادامه داد و با شرکت‌های دیگر هم وارد مذاکره شد و در نهایت تاثیر مهمی در بقای صنعت کمیک استریپ بر‌جای نهاد. 

سیاه‌ترین دوران کمیک استریپ

در دهه‌ ۱۹۴۰ مجله‌ای راهی بازار‌های آمریکا شد که جنایت‌های واقعی را در قالب کمیک استریپ نمایش می‌داد. این مجله سرشار از صحنه‌های خشن و نامناسب مثل استعمال مواد مخدر، شراب‌خواری، کتک زدن زنان و.. بود. کمی بعد مجله‌های کمیک در ژانر وحشت هم آفریده‌شدند که تنها هدفشان ترساندن مخاطب بود و از نشان دادن هر گونه جنایتی ابایی نداشتند. چنین آثاری در نهایت موجب اعتراض گسترده‌ی جامعه، معلمان، والدین و.. شدند که کمیک استریپ‌ها را برای کودکان و نوجوانان مضر می‌دانستند و حتی در برخی از شهر‌ها به سوزاندن کمیک استریپ‌ها روی آوردند. 

این اتفاق ضربه‌ای هولناک به صنعت کمیک استریپ زد و رونق دوران طلایی را برای همیشه از بین برد. در نهایت نهادی برای نظارت بر محتوای کمیک استریپ‌ها به وجود آمد تا محتوای مناسبی برای کودکان ارائه بشود. در این زمان رقیبی جدی به نام تلویزیون هم روی کار آمده بود که شرایط را برای سازندگان کمیک استریپ سخت‌تر می‌کرد.

اما این برهه کمیک استریپ‌های محبوب هم دارد. مثلا کمیک استریپ روزنامه‌ای “پی‌ناتس” محصول همین دوران است. پی ناتس (بادام‌زمینی‌ها) کمیک استریپی محبوب و جهانی است که به روایت دنیای چند کودک می‌پردازد. این کمیک استریپ نخستین بار در اکتبر ۱۹۵۰ ظهور کرد و تا ۱۳ فوریه ۲۰۰۰ یعنی یک روز پس از درگذشت نویسنده‌اش بی‌وقفه به چاپ رسید. خالق این اثر “شولتز” است و در زمان اوج خود در ۲۶۰۰ روزنامه در ۷۵ کشور دنیا عرضه می‌شد و خوانندگانی با ۲۱ زبان مختلف آن را دنبال می‌کردند. 

کمیک استریپ بادوم زمینی ها

انتشارات مارول کمیکس و دوران نقره‌ای کمیک استریپ‌ها

انتشارات مارول کمیکس در حال حاضر بزرگترین ناشر کمیک استریپ‌های ابر‌قهرمانی در جهان است. این انتشارات با نام‌هایی دیگری در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ هم فعالیت می‌کرد اما به هیچ‌وجه نمی‌توانست با وجود کمیک استریپ‌های دی‌سی و ابر‌قهرمان‌هایی مانند سوپرمن و بت‌من به موفقیت چندانی برسد. اما در دهه‌ی ۱۹۶۰ ورق بر‌می‌گردد. در این زمان سر‌دبیر جوان و حرفه‌ای مجله به نام” استن لی” به کمک دوست طراح خود “جان کربی” دست به خلق کمیک‌استریپ بی‌نظیر “چهار شگفت‌انگیز” می‌زند.

خانواده‌ای که هر‌کدام ابر‌قهرمان هستند و نیرویی فوق‌العاده دارند در عین حال درگیر مشکلات خانوادگی قابل‌قبولی هستند. به این ترتیب عصر نقره‌ای کمیک استریپ‌ها آغاز می‌شود. این داستان فضای سنتی ابر قهرمانی را به هم می‌زند و آغازگر دورانی جدید در این عرصه است. مارول کمیکس بعد‌تر در دهه‌ی ۱۹۷۰ کمیک استریپ محبوب “اسپایدر‌من” (مرد عنکبوتی) و “هالک” و “ایکس‌من” را هم خلق می‌کند تا سریال ابر قهرمان‌های خود را کامل‌تر کند. 

دوره‌ی برنز کمیک استریپ‌ها

دهه‌ی ۱۹۷۰ کمیک استریپ ابر‌قهرمانی شاهد تحولات بسیاری بود. در این دوره داستان‌هایی خلق می‌شود که تا پیش از آن سابقه نداشتند. این عصر نوگرایی را “عصر برنزی” می‌نامند. در این زمان جان کربی با دریافت پیشنهادی وسوسه‌انگیز از مارول کمیکس جدا می‌شود و به دی سی می‌پیوندد تا کمیک استریپ مستقل خود یعنی مجموعه “خدایان جدید” را بیافریند. این مجموعه هر چند پس از چند شماره متوقف شد اما تا به امروز یکی از بهترین حماسه‌های فضایی در تمام دوران داستان‌های مصور محسوب می‌شود. 

داستان‌سرایی در عصر برنزی تغییر کرد. اعمال محدودیت و نفوذ CCA( نهاد نظارت بر کمیک استریپ‌ها) کمرنگ شد و در نتیجه دست هنرمندان برای خلق آثار بازتر گردید. البته  اکثر کمیک‌استریپ‌های این دوره به شرح زندگی عادی مردم و واقعیت‌های تلخ زندگی شهری می‌پرداختند.

 از داستان‌های معروف غیر ابر‌قهرمانی این دوره هم می‌توان کمیک استریپ روزنامه‌ای “گارفیلد” را نام برد که به روایت داستان گربه‌ای نارنجی رنگ به نام “گارفیلد” و سگی به اسم “ادی” می‌پردازد که با صاحب خود “جون آربوکل” زندگی می‌کنند. این کمیک استریپ با صاحبان حیوانات شوخی می‌کند و در ضمن به برخی مشکلات انسان‌ها مثل تنفر از اولین روز هفته، بی‌حوصلگی و… هم می‌پردازد. 

دوران تاریک کمیک استریپ

سال‌های بین ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۳ را می‌توان دوران تاریک کمیک نامید. زمانی که دوباره کمیک استریپ‌ها محبوب می‌شوند و نویسندگان دست به خلق شخصیت‌هایی با عقده‌های روانی جدی می‌زدند. برای مثال شخصیت “جوکر” در اصل یک قاتل سریالی ترسناک است که به قهرمان یک داستان تبدیل می‌شود. فضای این قصه‌ها تیره و تار است و ماجراها در شب رخ می‌دهد. در حقیقت در این دوره کمیک استریپ‌ها باز هم روشی برای اعلام مواضع سیاسی و اجتماعی نویسنده‌هایشان می‌شوند.

دوران مدرن کمیک استریپ

از سال ۱۹۹۳ میلادی دوران مدرن کمیک استریپ آغاز می‌شود و ما در حال حاضر در این دوران به سر می‌بریم.  در این زمان تکنولوژی پیشرفتی چشمگیر می‌کند و بازی‌های ویدیویی، فیلم‌ها و کارتون‌های بسیاری با اقتباس از کمیک استریپ‌ها ساخته‌ می‌شود که به محبوبیت بیشتر این آثار می‌انجامد. صنعت تصویرسازی در کمیک استریپ ارتقا می‌یابد. دیگر شخصیت‌های کمیک لزوما ابرقهرمان یا شخصیت‌های سیاه و منفی نیستند و هر کاراکتری می‌تواند شخصیت داستان کمیک استریپ بشود. امروزه سبک کمیک به ماهیت آن و سلیقه‌ی خالقانش و سلیقه‌ی شمای مخاطب بستگی دارد. هر کسی می‌تواند کمیک استریپ خودش را بسازد. پس با ما همراه شوید. خدا را چه دیدید شاید ادامه‌ی مسیر پرپیچ و خم کمیک استریپ‌ها با قلم و فکر خلاق شما رقم بخورد…

___________________________________________________________________________________

 

کتاب “تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ” ترجمه و تالیف مهدی ترابی مهربانی، کتاب “کمیک استریپ و آموزش” نوشته‌ی سروش سوزنگر و محمد زادمهر، مقاله “کامیک‌های کمیک” اثر راجر سابین ترجمه پریسا امین الهی، مقاله “پیشگامان کمیک استریپ” اثر راجر سابین ترجمه کاوه سجودی

کمیک-و-خلاقیت-بچه-ها-

کمیک استریپ؛ راهی برای نجات خلاقیت

خلاقیت، کلید مشکلات است. جامعه‌ای که پر از آدم‌های خلاق باشد آینده‌ی بهتری دارد و این مطلب خودش به تنهایی اهمیت فوق‌العاده خلاقیت را نشان می‌دهد. آدم‌های خلاق هر بار با کوله‌باری از آفریده‌های نو و تازه از راه می‌رسند و دیگران را شگفت‌زده می‌کنند. توانایی حل مسائلی را دارند که با راه‌های همیشگی نمی‌توان به آن‌ها پاسخ داد و همیشه جیب‌هایشان پر از ایده‌های نو و تازه و سنجیده‌است. 

همه‌ی آدم‌های روی کره‌ی زمین خلاق به دنیا می‌آیند و اصلا تا به حال کسی بدون خلاقیت پا به این کره‌ی خاکی نگذاشته‌است. اما برای جریان داشتن و از بین نرفتن این ویژگی فوق‌العاده، انسان‌ها باید در محیط مناسبی هم قرار بگیرند. دوران بچگی دوران بسیار حساسی است. دوره‌ای که تخیل و خلاقیت شما در اوج قرار دارند و آموزش‌های نادرست به راحتی می‌تواند آن‌ها‌ را نابود کند.

 امروزه در دنیا به پرورش خلاقیت کودکان بهای بسیار می‌دهند. اما محیط‌های آموزشی ما اغلب سنتی هستند و انرژی زیادی صرف سازگار کردن بچه‌ها با قوانین و شرایط سفت و سخت مدرسه می‌کنند. در این بین مهم‌ترین چیزی که احتمالا آسیب می‌بیند همان خلاقیت کودکانه است. با این وجود کمیک استریپ می‌تواند به کمک مدرسه بیاید و خلاقیت بچه‌ها را نجات بدهد.

 کمیک استریپ‌هایی که کلاس‌های درس را جذاب‌تر می‌کنند.

 قبل از آن که هفت ساله شویم و مثل آدم‌بزرگ‌ها قدم به محیط مدرسه بگذاریم، همه چیز را از ورای تصاویر و اصوات می‌فهمیم. دنیای ما در کودکی دنیای صدا و تصویر است. دنیای بازی، تلویزیون، فیلم‌ها، آهنگ‌ها، گفت‌و‌گوها و… اما مدرسه حق انتخاب ما را به واسطه‌ی قوانین خود محدود می‌کند و حجم عظیمی از تصاویری که هر روز با آن‌ها رو به رو بوده‌ایم را با نوشته‌های کوتاه و بلند جایگزین می‌کند. 

آموزش سنتی، تصویر را از متن جدا می‌سازد. کلاس نقاشی را هم از کلاس ادبیات و روخوانی و ریاضی و… جدا می‌کند. در این سیستم، تصویرها ارزش کمتری از نوشته‌ها دارند. به همین نسبت هم هنر در جایگاه پایین‌تری از املا، ادبیات، ریاضی و… قرار می‌گیرد. اما در این بین کمیک استریپ‌ها موجودات جالبی هستند که متن و تصاویر را در کنار یکدیگر قرار می‌دهند. 

وقتی با یک متن کمیک استریپ در کتاب درسی رو به رو می‌شوید با یک نگاه از بالا به پایین احتمالا موضوع داستان را می‌فهمید و دیگر مجبور نیستید که مانند روخوانی کلاسی، متن را از اول تا آخر دقیق مطالعه کنید. چشم‌هایتان از زل زدن مداوم به نوشته‌ها خسته نمی‌شود و بین تصاویر و متن کمیک استریپ‌ها دائم در نوسان هستند. در کل با کمک کمیک استریپ‌ها آزادی بیشتری دارید. این آزادی به شما کمک می‌کند تا خلاق‌تر باشد و برای لحظاتی چند، از شرایط سخت کلاس و کتاب‌های درسی آسوده شوید. 

 کمیک استریپ‌ها با تصاویرشان شما را به دوران پیش از مدرسه بازمی‌گردانند. تصاویرها جذاب هستند و خیلی راحت‌تر فهمیده می‌شوند. درس یاد گرفتن به کمک کمیک استریپ‌ها آسان‌تر است. آن‌ها‌ حتی می‌توانند هنر را با سایر درس‌ها مثل ریاضی، علوم و… در هم بیامیزند.

مثالی از آموزش ریاضی به کمک کمیک استریپ

 برای مثال کتاب کمیکی را تصور کنید که می‌خواهد ریاضی را به صورت غیر مستقیم و به شکلی خلاقانه آموزش بدهد. در این صورت برای یاد گرفتن روابط بین اعداد، جمع، تفریق و… نیازی نیست که خطوطی به دور سیب‌های رنگ‌شده بکشید و تلاش کنید تا از خط بیرون نزنید. بلکه تنها کافی است تا در جریان یک داستان کمیک استریپ جذاب قرار بگیرید. ب

رای مثال داستانی کارآگاهی که قهرمان داستان رمزی برای یک گاو صندوق تعریف کرده که از یک رشته اعداد مثلا …،۲،۳،۵،۸،۱۳ تشکیل شده‌است. شما پیامی دریافت می‌کنید و با تمام وجود تلاش می‌کنید تا او را در کشف رمز یاری دهید و در این راه از راهنمایی موجودی مانند فرشته‌ی نگهبان یا سگ وفادار هم بهره‌مند می‌شوید. مثلا در این مورد خاص راهنمایی می‌شوید تا اعداد را با هم جمع کنید و در نهایت به کشف روابط بین آن‌ها برسید. به نظر شما یادگیری به این صورت واقعا جذاب‌تر نیست؟!

کمیک استریپ و معجزه‌ی کارتون‌ها

کمیک استریپ‌ها ما را در موقعیتی مشابه با تماشای یک کارتون قرار می‌دهند. شخصیت‌های کمیک استریپ به حدی می‌توانند جذاب و دوست‌داشتنی باشند که بی‌درنگ ما را عاشق خود کنند. ما در ذهن خود با آن‌ها یکی می‌شویم و از ابتدا تا انتهای داستان ماجراهایشان را دنبال می‌کنیم. کمیک استریپ‌ها به کمک تخیل ما می‌آیند و تخیل، موتور اصلی به راه انداختن خلاقیت می‌شود. 

برای نجات خلاقیت کمیک استریپ بیافرینید.

کمیک-و-خلاقیت-

 آفرینش کمیک استریپ از خواندن آن هم به مراتب جذاب‌تر است و تاثیر فوق‌العاده‌ای بر یادگیری و خلاقیت بچه‌ها دارد. در کمیک استریپ شما ابزارهای متفاوتی برای بیان و خلق یک داستان دارید از از تصاویر پر رنگ و لعاب گرفته تا متن، بالن تفکر، بالن گفت‌و‌گو و… پس به خوبی می‌توانید موتور خلاقیتتان را روشن کنید.

کلاس خلاقانه‌ی ساخت کمیک با شرایط آموزش سنتی از زمین تا آسمان فرق می‌کند. در آن صورت شما پای تخته می‌روید و سعی می‌کنید که درس را مانند یک بچه‌ی خوب، مو به مو براساس متن کتاب پاسخ بدهید و ذره‌ای از نوشته‌‌های کتاب فاصله نگیرید. ولی در کلاس ساخت کمیک دست شما باز است. خلاقیتتان فوران  می‌کند و تنها ملاک ارزیابی شما گزارش عین به عین جملات کتاب نیست. 

هنر یعنی خلاقیت و همه‌ی بچه‌ها هنرمند هستند. بچه‌ها نقاشی می‌کشند بازی می‌کنند و تخیل فوق‌العاده‌ای دارند و شخصیت‌های خیالی بامزه‌ای می‌آفریند. پس به خوبی می‌توانند کمیک استریپ بسازند. کمیک استریپ به آن‌ها کمک می‌کند تا خلاقیشان را قبل از آن‌که بمیرد تغذیه کنند و علاقه‌ی بیشتری به مطالعه بیابند.

بچه‌هایی که کمیک می‌سازند چه ویژگی‌هایی دارند؟

بچه‌هایی که در دوره‌های کمیک استریپ شرکت می‌کنند با آفرینش داستان و تبدیل شدن به قهرمان آن ناگزیر به کند‌و‌کاوی درونی و سفری به اعماق احساسات خود می‌پردازند. کمیک استریپ برای آن‌ها نه یک جسم بی‌جان بلکه امکانی برای زندگی کردن است. مثلا بچه‌ای که از تمسخر دیگران رنج می‌برد داستانی می‌آفریند که در آن به نیرویی خارق‌العاده مجهز شده و بچه‌هایی را دیگران را تمسخر می‌کنند با وردی خاص ناپدید می‌کند. به این ترتیب او با زبان قصه احساساتش را برای بچه‌های دیگر شرح می‌دهد و بر آن‌ها تاثیر می‌گذارد.

بچه‌هایی که کمیک می‌سازند. بیشتر کتاب می‌خوانند. بیشتر فیلم و کارتون می‌بینند و بیشتر در جست‌و‌جوی ایده‌ای برای داستان‌های خود هستند. آن‌ها در طول دوره تغییرات زیادی می‌کنند و از لحاظ خواندن و نوشتن و… توانمند‌تر می‌شوند. طرح داستان آن‌ها برای کمیک، بارها و بارها مورد اصلاح و خوانش قرار می‌گیرد و بنابراین آن‌ها بارها و بارها فرصت تجربه کردن دارند.

در مجموع، کلاس آموزش کمیک استریپ با ایجاد یک فضای باز آموزشی به بچه‌ها آزادی و فرصت خطا کردن می‌دهد. به آن‌ها فرصت می‌دهد تا به غایت از خلق یک داستان لذت ببرند و در نهایت با افزایش انگیزه از آن‌ها آدم‌های خلاق‌تری می‌سازید.

کمیک‌استریپ‌ها فوق‌العاده‌اند. قبول دارید؟ پس اگر شما هم مثل ما به معجزه‌ی آن‌ها ایمان آورده‌اید فرصت را از دست ندهید و بی‌درنگ سری به این کتاب‌های جذاب و دوست‌داشتنی بزنید.  

 

گردآوری: الهام برزین

____________________________________________________________________________

  • بیرانوند، شیوا (۱۳۸۹). نقش کمیک استریپ در رشد و خلاقیت کودکان. کتاب ماه کودک و نوجوان. مرداد ۱۳۸۹.
  • هنسی، بت و ترزا آمابیلی(۱۳۹۳). خلاقیت و یادگیری. تهران: انتشارات هزاره ققنوس. در دسترس در سایت طاقجه. بازیابی: ۸/۱۴۰۰
  • ترابی مهربانی، مهدی(۱۳۸۸). تاریخچه تحلیلی کمیک استریپ. تهران: انتشارات سوره مهر.
  • نجیبی، زهرا.(۱۳۹۷) بررسی تاثیر کمیک استریپ بر آموزش و پرورش کودکان ۶ تا ۹سال ایرانی. پایان‌نامه کارشناسی ارشد ارتباط تصویری. موسسه آموزش عالی ارم شیراز. شهریور ۱۳۹۷
کمیک-استریپ-ها-

کمیک استریپ ها ؛ محبوب کودکان

تاریخچه‌ی کمیک استریپ

تا به حال اسم “کمیک استریپ” به گوشتان خورده‌است؟ اصلا می‌دانید کمیک استریپ به چه معناست؟ “کمیک” در لغت به معنای بامزه و خنده‌دار و استریپ به معنی “نوار” یا “باریکه” است. کمیک استریپ یعنی داستانی که به کمک مجموعه‌ای از نقاشی‌های دنباله‌دار روایت می‌شود. همان طور که از اسمش پیداست، کمیک استریپ‌ها در گذشته محتوایی مضحک و خنده‌آور داشتند‌ اما امروزه تغییر محتوایی کلی پیدا کردند و طنز تنها شاخه‌ای از آن‌ها محسوب می‌شود.

چرا کمیک استریپ ها جذابیت دارند؟

  •  در کمیک استریپ، بار اصلی قصه‌گویی بر عهده‌ی تصاویر است و تنها زمانی از متن استفاده می‌شود که تصاویر به اندازه‌ی کافی گویای قصه نباشند. این ویژگی منحصر به فرد و بی‌نظیر کمیک استریپ‌هاست که موجب محبوبیت آن‌ها به خصوص در بین کودکان و نوجوانان می‌شود.
  •  بچه‌ها کمیک استریپ‌ها را دوست دارند چون به راحتی آن‌ها را می‌فهمند و برای خواندنش به زحمت نمی‌افتند. قطعا خواندن یک داستان تصویری با پیغام‌های کوتاه هزار بار راحت‌تر از خواندن داستانی پر از کلمات سخت و پاراگراف‌های طولانی است. حتی بچه‌ای که هنوز به مدرسه نرفته و سواد ندارد هم با یک نگاه کلی به تصاویر کتاب به برداشتی از موضوع داستان می‌رسد.
  •   علاوه بر این داستان‌های کمیک استریپ بچه‌ها غالبا شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی دارند که عمدی یا سهوی دچار اشتباهات مضحک می‌شوند و با رفتار‌ها و حوادث با‌نمک، کودکان و نوجوانان را حسابی جذب می‌کنند.
  •  کمیک استریپ‌ها ما را به دنیای دیگری می‌برند. دنیایی که در آن احساس امنیت می‌کنیم و می‌توانیم  خود را در قالب نقش‌ها و دنیا‌های گوناگون بیابیم و به خوبی با شخصیت‌های داستان و حوادث پی‌درپی کتاب‌ همراه شویم. کتاب‌های کمیک به حدی جذاب هستند که توجه خواننده را طولانی‌تر از کتاب‌های معمولی نگه می‌دارند و کاری می‌کنند تا داستان را به پایان نرسانده، کتاب را زمین نگذارد.
  • اکثر افراد از خواندن کتاب‌های کمیک به خاطر ویژگی‌های منحصر به فرد آن بیشتر لذت می‌برند. این کتاب‌ها با ایجاد احساس مثبت می‌توانند بچه‌ها را به مطالعه تشویق کنند. به خصوص کودکانی که با خواندن متن مشکل دارند و با دیدن صفحات پر از نوشته‌ی کتاب‌ها دچار ترس و اضطراب می‌شوند به خوبی با تصاویر کمیک استریپ‌ ارتباط برقرار کرده و با جریان داستان همراه می‌شوند.
  • کمیک استریپ ها در حقیقت همان سینما یا انیمشین هستند. با این تفاوت که سینما و انیمیشن برای پخش شدن نیاز به دستگاه نمایش فیلم دارند اما کمیک استریپ ها بر روی صفحات کاغذی کتاب چاپ می‌شوند و خوانندگان در ذهن خود به شخصیت‌ها و حوادث کتاب جان می‌بخشند.

کمیک-استریپ

کمیک استریپ به شکل امروزی یک هنر جدید است که نخستین‌بار در اروپا و آمریکا شکل گرفته‌است. بسیاری از شخصیت‌های جذاب کارتونی در جهان که ما امروز آن‌ها را می‌شناسیم نخستین بار در داستان‌های کمیک استریپ ظاهر شده‌اند. شخصیت‌های دوست‌داشتنی مثل تن‌تن و میلو، آستریکس، مرد عنکبوتی و…

احتمالا شما هم مثل ما اعتراف می‌کنید که کمیک استریپ‌ها بی‌نهایت جذاب هستند. پس حالا بنشینید و برایمان تعریف کنید که تا به امروز چند داستان کمیک استریپ خوانده‌اید؟ و کدام شخصیت‌های کمیک را بیشتر دوست دارید؟

__________________________________________________________________________________

  •  سوزنگر، سروش و محمد زاد‌مهر(۱۴۰۰)کمیک استریپ و آموزش. تهران: انتشارات پژوهشگر برتر
  • حسین‌زاده، منصور(۱۳۷۵). کمیک‌های مصور در مجله‌های کودکان قبل از انقلاب. پژوهشنامه‌ ادبیات کودک و نوجوان، بهار ۱۳۷۵، ش۴
  • اسماعیلی سهی، مرتضی و سعید رزاقی(۱۳۷۵). چهره به چهره: کمیک استریپ در گفتگوی دو تصویرگر. پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان. تابستان ۱۳۷۵،ش۵
  • بیراوند، شیوا (۱۳۸۹). نقش کمیک استریپ در رشد و خلاقیت کودکان. کتاب ماه کودک و نوجوان. مرداد ۱۳۸۹
داستان-کوتاه-و-تفاوتش-با-رمان

داستان کوتاه و تفاوتش با رمان

 

 بسیاری از رمان‌نویسان اولین تجربه‌‌ی ورودشان به دنیای نویسندگی خلاق با آفرینش داستان کوتاه بوده‌است. در وهله‌ی نخست، نوشتن داستان‌کوتاه آسان‌تر به نظر می‌رسد، اما در اصل مهارت زیادی می‌خواهد.

داستان کوتاه چیست؟

در ساده‌ترین تعریف، اغلب نویسندگان، ویراستاران و ناشران، داستان‌کوتاه را داستانی می‌دانند که حداکثر ۵۰۰۰ کلمه داشته‌باشد. رمان کوتاه معمولا از داستان‌کوتاه طولانی‌تر است و غالبا بین ۵ تا ۴۰ هزار کلمه دارد. 

داستان‌کوتاه روایت برشی از زندگی است و در بهترین شکل همان زندگی است که در حجمی به اندازه‌ی یک کپسول جا‌گرفته‌باشد. با خواندن داستان‌کوتاه، زندگی را از زاویه‌ی دید راوی می‌بینیم و صداها، افکار و اعمال شخصیت‌ها را رصد می‌کنیم و در نهایت آن‌چه از گفتار و رفتار شخصیت‌ها در لحظات سرنوشت‌ساز زندگی یاد می‌گیریم به ما بصیرت بهتر درک شرایط را می‌دهد. 

داستان‌کوتاه چه تفاوتی با رمان دارد؟

هم داستان‌کوتاه و هم رمان هر‌دو به ما کمک می‌کنند تا خود و جهانمان را بهتر بشناسیم. البته هر‌یک به شیوه‌ی متفاوت و خاص خودشان عمل می‌کنند. تفاوت آشکار این دو در ظاهر صرفا طولانی بودن متن رمان است اما این تنها وجه تمایز این دو نیست.

  • زمان روایت و یگانه بودن داستان: هر رمان احتمالا یک داستان اصلی و تعدادی داستان فرعی دارد که در زمانی طولانی رخ می‌دهد اما در داستان‌کوتاه تنها یک داستان آن هم در زمانی کوتاه به وقوع می‌پیوندد.
  • ضرباهنگ: جنبه‌ی دیگر داستان‌ کوتاه که وجه تعیین‌کننده‌ای در آن دارد، ضرباهنگ یا سرعت داستان است. داستان‌کوتاه جملات زیادی ندارد و هریک از این جملات باید بتواند قصه را به نحوی به پیش براند. اگر در داستان‌کوتاه بخواهید قبل از آن که به عناصر اصلی داستان بپردازید، صفحات زیادی را به توصیف شخصیت‌ها اختصاص دهید تا صحنه را برای بازگو کردن آن‌چه رخ داده آماده کنید زمان از دست می‌رود و صبر و حوصله‌ی خواننده رو به اتمام می‌گذارد. پس نویسنده‌ی داستان کوتاه باید سریع وارد اصل موضوع شود.
  • زاویه دید: از تفاوت‌های دیگر داستان‌کوتاه با رمان، نحوه به کار‌گیری زاویه‌دید در آن‌هاست. در رمان از زاویه دیدهای مختلفی استفاده می‌شود. مثلا در داستان “کوهستان سرد” اثر چارلز فرایزر هر‌کدام از دو شخصیت اصلی قصه، ماجرای آشنایی و جدایی‌شان را مجزا و از دید خود تعریف می‌کنند. اما در داستان‌کوتاه به علت کمبود فضا چنین امکانی وجود ندارد. اگر در یک داستان‌کوتاه بخواهیم از زاویه‌دیدهای مختلف استفاده کنیم، استحکام داستان بهم می‌ریزد و موجب می‌شود تا شخصیت‌ها برای خواننده به سرعت شناخته نشوند.
  • شروع سخت داستان‌کوتاه: شروع یک قصه همیشه دشوارترین قسمت داستان است. خواننده‌ی داستان‌کوتاه باید سریع جذب و وارد جریان داستان شود. در این‌جا مانند رمان نمی‌توان زمان زیادی را صرف کرد و پس از توضیحات بسیار وارد ماجرای اصلی داستان شد. شروع داستان لحن داستان را مشخص می‌کند. شخصیت‌ها را معرفی می‌کند و تصمیم خواننده را تعیین می‌کند که این قصه را باید بخواند یا آن‌که رهایش کند؟ شروع قوی و معروف داستان “گردن‌بند” گی‌دو موپوسان نمونه‌ی مناسبی برای یک شروع خوب قصه است.
  • پایان بندی خوب : پایان داستان هم درست مانند شروع آن مهم است و نوشتن آن کاری دشوار می‌باشد. بهترین پایان‌بندی در داستان کوتاه کشمکش‌های قصه را حل می‌کند و نشان می‌دهد که شخصیت‌ها یا موقعیت‌های آن‌ها چه‌طور تغییر می‌کنند. پایان‌بندی تاثیر‌گذار اغلب خوانندگان را شگفت‌زده می‌کند و احساس رضایت‌بخشی به آن‌ها می‌بخشد.

ویژگی‌های کلی داستان‌کوتاه

داستان-کوتاه

  • موضوعی ساده دارند؛ موضوعی که معمولا این امکان را می‌دهد که قصه در مدت زمان کوتاهی اتفاق بیافتد.
  • تعداد شخصیت‌های آن‌ها کم است و به سرعت نشو و نمو می‌کنند.
  • گفت‌و‌گوها و حوادث، سیر داستان را به پیش می‌برد.
  • از زاویه دید یک نفر بیشتر استفاده نمی‌کنند. 
  • ضرباهنگ سریعی دارند.
  • با شروعی گیرا آغاز می‌شوند.
  • روایت قصه تا پایان آن مسیری مستقیم دارد.
  • این داستان‌ها غالبا پایانی قوی دارند که قصه را کامل می‌کنند و خواننده را به درک مطلبی نائل می‌کنند که به آن‌ها احساس رضایت می‌بخشد.
  • پیرنگ و شخصیت‌هایی دارند که بینش تازه‌ای به خواننده می‌دهد. 

در نوشتن داستان‌کوتاه باید توجه داشت که قصه حال و هوای واحدی داشته‌باشد و تمام جملات همسو با این حال و هوا باشند. 

 داستان‌کوتاه و گفت‌و‌گو

داستان خوبی که اصلا گفت‌و‌گو ندارد و در آن تنها از روایت استفاده شده، حتما وجود دارد. اما گفت‌و‌گوهای واقعی و خوب ارزش و تاثیر هر قصه موثری را چندین برابر می‌کند. اصلا چه راهی بهتر از این که داستانی را شخصیت‌هایش شرح بدهند؟ اگر داستانی پیرنگ و شخصیت‌های جالب و جذابی داشته‌باشد به احتمال زیاد خوانندگان می‌خواهند بدانند آن‌ها چه چیزی برای گفتن دارند. گفت‌و‌گو به صحنه‌های قصه جان می‌بخشد و آن‌ها را واقعی‌تر جلوه می‌دهد. 

با استفاده از گفت‌و‌گو خواننده درک عمیق‌تری از شخصیت‌های قصه و خصوصیاتشان به دست می‌آورد. وقتی شخصیتی حرف می‌زند، مستقیماً ذهنیت و فکر خود را به خواننده منتقل می‌کند. ما از گفت‌و‌گوی بین شخصیت‌ها متوجه می‌شویم که منطقی هستند یا نه؟ شادند یا غمگین؟ از کجا آمده‌اند؟ چه چیزی را دوست دارند؟ از چه بدشان می‌آید؟ هدف و آرزویشان چیست؟ و…

 هم‌چنین شخصیت‌ها با صحبت درباره‌ی حوادث و درگیری‌های خود با آن حادثه و احساساتشان موجب می‌شوند تا پیرنگ داستان(روابط علت و معلولی بین حادثه‌ها) واضح‌تر شود. در نتیجه در فهم بهتر داستان موثر هستند. 

با گفت‌و‌گو می‌توان روابط بین شخصیت‌ها را ترسیم کرد و نشان داد که چگونه این روابط در لحظات کشمکش تغییر می‌کند و به این طریق اطلاعات مهمی به خواننده منتقل کرد. 

در قصه می‌توان حتی از مونولوگ استفاده کرد. مونولوگ گفت‌و‌گوی درونی شخص با خود است که ما را با تردیدها، آشفتگی‌ها، احساسات و افکار شخصیت آشنا می‌کند.

داستان کوتاه بنویسید

داستان‌کوتاه شروع خوبی برای نویسندگی است پس شما هم می‌توانید قلم به دست بگیرید و با آفرینش داستان‌کوتاه قدم به این وادی بگذارید. قالبی که زمینه‌ای برای تمرین بسیاری از رمان‌نویسان است. هم‌چنین با مطالعه‌ی آثار برجسته‌ی داستان‌کوتاه می‌تواند بر قدرت قلم خود در این عرصه بیافزایید. پس درنگ نکنید. 

_______________________________________________________

منبع: وایتلی، کرول و چارلی شولمن(۱۳۹۱). همه چیز درباره نویسندگی خلاق.

آثار-و-ویژگی-های-نویسندگی-گابریل-گارسیا-مارکز-min

شیوه‌ی نویسندگی و آثار مارکز

 در متن گذشته به شرح مختصر زندگی گابریل گارسیا مارکز نویسنده‌ی بزرگ کلمبیایی و خالق شیوه‌ی داستان‌نویسی رئالیسم جادویی پرداختیم. در این متن با دو اثر مهم نویسنده یعنی رمان صد سال تنهایی و خزان پدر سالار و ویژگی‌های قلم این نویسنده بیشتر آشنا می‌شویم.

رمان صدسال تنهایی و آغاز رئالیسم جادویی

گارسیا مارکز هنگامی که در شهر ائده‌آل خود مکزیکو به کار روزنامه‌نگاری مشغول بوده‌است ناگهان ابتدای رمان صد سال تنهایی که سال‌ها ذهن او را به خود مشغول کرده‌بود برایش متبلور می‌شود. تک تک واژه‌های فصل اول در نظرش مجسم می‌شوند و حالا تنها کاری که می‌بایست انجام می‌داد این بود که آن را با ماشین دیکته کند. پس از همسرش می‌خواهد که در مورد مسائل مختلف علی‌الخصوص پول و هزینه‌های زندگی مزاحم او نشود و ۱۸ ماه پیاپی به نوشتن رمان می‌پردازد.

در پایان این زمان خانواده‌ی او که حالا دو پسربچه هم به آن اضافه شده‌است‌ مبلغ ۱۰ هزار دلار مقروض می‌باشد. تا جایی که وقتی با همسرش به اداره‌ی پست می‌رود تا نسخه‌ی حروف‌چینی رمان را برای ناشر آرژانتینی بفرستد هزینه‌ی ارسال کامل صفحات را ندارد پس به ناچار نصف آن‌ها را می‌فرستد و نصف دیگرش را با گرو گذاشتن سشوآر همسرش و تعداد دیگری از وسایل تامین می‌کند.

استقبال باورنکردنی

 گارسیا مارکز که توقع استقبال چندانی از کتاب را ندارد از ناشر می‌خواهد که تنها ۱۰۰۰ نسخه از آن را چاپ کند ولی ناشر تصمیم می‌گیرد تا ۸۰۰۰ نسخه را طی ۳ ماه به فروش برساند. اما در نهایت نتیجه‌ی کار، خارق‌العاده و فرای انتظار است. تمام ۸ هزار نسخه در همان هفته‌ی اول در ایستگاه‌های متروی آرژانتین به فروش می‌رسد و طولی نمی‌کشد که مردم آمریکای لاتین برای خرید رمان صد سال تنهایی به دکه‌های روزنامه‌ و کتاب‌فروشی‌ها هجوم می‌آورند و ترجمه‌های آن در سراسر جهان پخش می‌شود. 

با  کتاب صد سال تنهایی رمان آمریکای لاتین به جهان معرفی شد و شیوه‌ی داستان‌نویسی “رئالیسم جادویی” که ترکیبی از خیال و واقعیت است برای نخستین بار در عرصه‌ی رمان پدیدار گشت. در این داستان که زندگی چندین نسل از خانواده بوئندیا گزارش می‌شود، مرز میان خیال و واقعیت از میان می‌رود و توانایی و اطمینان ما در تمایز میان این دو کاهش می‌یابد. در صد سال تنهایی رویدادهای غریبی به وقوع می‌پیوندد مثلا کشیشی که از زمین بلند می‌شود یا گل‌های زردی که مثل باران بر ماکوندو می‌بارند یا قتل‌عامی که یک شبه توسط مقامات حکومتی از حافظه‎‌ها پاک می‌شود. 

رمان سیاسی

صد سال تنهایی رمانی درباره‌ی سیاست است و به مسائلی مثل جنگ‌های داخلی، اعتصاب‌ها و سرکوب‌های نظامی می‌پردازد. مسائلی که به یاری تخیل مردی آفرینش دوباره می‌یابد که به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان سیاسی جهان شناخته‌ می‌شود. او اعماق زوایای قدرت را می‌کاود و جبر فولادین حاکم بر زندگی انسان‌ها را به نمایش می‌گذارد.

فهم درست این رمان نیازمند شناخت تاریخ پر خشونت کشور کلمبیا است به گفته‌ی خود نویسنده شاید کسی که با تاریخ کلمبیا آشنا نباشد از خواندن کتاب لذت ببرد اما قطعا بسیاری از رویدادهای کتاب برای او عاری از معنی و مفهوم خواهد بود. 

گابریل گارسیا مارکز آثار

خزان پدر سالار، داستان تنهایی دیکتاتورها

گارسیا مارکز در اکتبر ۱۹۶۷ برای فرار از دردسرهای موفقیت خارق‌العاده‌ی خود که به دنبال انتشار رمان صد سال تنهایی پیش آمد، راهی بارسلونای اسپانیا شد. مشاهده‌ی اسپانیای آن روز که تحت حکومت دیکتاتوری به نام فرانکو بود و مردم رنجدیده‌ای که در این شرایط زندگی می‌کردند؛ زمینه‌ای برای خلق رمان دیگر نویسنده یعنی خزان پدرسالار شد. او برای نوشتن این رمان ۱۰ سال درباره‌ی دیکتاتورها به مطالعه پرداخت و با انسان‌های گوناگونی که در جوامع دیکتاتوری زندگی می‌کردند گفت‌و‌گو کرد. سپس به کارائیب بازگشت و ۷ سال تمام به نوشتن رمان خزان پدرسالار مشغول شد و سرانجام در سال ۱۹۷۵ یعنی سال مرگ فرانکو این کتاب را منتشر کرد. 

جزئیات خزان پدر سالار

در این رمان نویسنده برای پدرسالار نامی قرار نمی‌دهد. داستان به کمک صداهای گوناگون از جمله صدای مادر پدرسالار روایت می‌شود. رمان با روایت مرگ پدر سالار آغاز شده و به شرح داستان یک دیکتاتور می‌پردازد. خسران‌هایی او برای مردم و کشورش به ارمغان می‌آورد آن‌قدر بزرگ و وخیم است که تنها به یاری جادو می‌توان آن را بیان کرد، پس گارسیا مارکز هم در کلام  خود رو به عناصر جادویی و اغراق می‌آورد. مثلا در طول داستان، پدرسالار برای پرداخت وام‌های خارجی و جلوگیری از ورود نیروهای بیگانه و اشغال کشور دریای سرزمین خود را به آمریکا می‌فروشد. از نظر نویسنده دریا همه چیز است و از دست دادن دریا یعنی از دست دادن همه‌ی دارایی یک سرزمین. در این‌جا او تلویحا به استعمار اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین توسط همسایه‌ی شمالی یعنی آمریکا اشاره می‌کند و آن را محکوم می‌نماید. 

دیکتاتور تنها

گارسیا مارکز خزان پدرسالار را شعر بلندی درباره‌ی تنهایی یک دیکتاتور می‌داند و آن را نسبت به صد سال تنهایی دستاورد ادبی مهم‌تری می‌شمارد. او توصیفی عمیق و عجیب از  تنهایی دیکتاتورها دارد : “آدم هر‌چه‌ بیشتر قدرت بدست بیاورد، تشخیص این‌ که چه کسی با اوست و چه کسی علیه اوست دشوار‌تر می‌شود. هنگامی که به قدرت کامل دست یافت دیگر تماس او با واقعیت به کلی قطع می‌شود و این بد‌ترین نوع تنهایی است. شخص دیکتاتور شخص بسیار خودکامه، گرداگردش را علائق و آدم‌هایی می‌گیرند که هدفشان جدا کردن او از واقعیت است. همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا تنهایی او را کامل کنند.”

گارسیا مارکز یک نویسنده‌ی سیاسی 

گارسیا مارکز یکی از بزرگترین نویسندگان سیاسی در جهان است. او سه هدف مهم از نوشتن دارد. نخست آن‌که می‌خواهد ادبیاتی خوب و ماندگار بیافریند. دیگر آن‌که بر وحشت‌ها و بی‌عدالتی‌های آمریکای لاتین انگشت بگذارد به نحوی که این وحشت‌ها و بی‌عدالتی‌ها همواره در وجدان جمعی مردم زنده بمانند و سوم این‌که می‌کوشد تا به کمک نوعی دیپلماسی زیرزمینی بر حل برخی از مسائل فائق بیاید. شهرت و نفوذی که گارسیا مارکز با نویسندگی به آن دست می‌یابد موجب می‌شود تا بتواند در جهت صلح، خلع سلاح و حقوق بشر گام‌های بلندی بردارد.

گابریل گارسیا مارکز سبک

ویژگی‌های قلم گارسیا مارکز

در هم آمیختن خیال و واقعیت(رئالیسم جادویی)

گارسیا مارکز به نحوی خیال و واقعیت را در هم می‌آمیزد که تمایز آن‌ها از یک دیگر دشوار می‌شود و به این ترتیب شیوه‌ی داستان‌نویسی رئالیسم جادویی را می‌آفریند. اما جالب است که بدانید، او خود از این‌ که رمان صد سال تنهایی به جهت عنصر تخیل مورد تحسین قرار می‌گیرد اظهار تعجب می‌کند و می‌گوید که در سراسر متنش یک سطر هم پیدا نمی‌شود که براساس واقعیت نوشته ‌نشده‌باشد. در اصل، واقعیت از نظر او فقط زندگی روزمره نیست، بلکه اسطوره‌ها، افسانه‌ها، عقاید مردم و… هم بخشی از واقعیت روزانه محسوب می‌شوند. محیطی که گارسیا مارکز خود در آن بزرگ شده از اختلاط فرهنگ‌های گوناگون به وجود آمده‌است و سرشار از افسانه و رازها و نادانسته‌ها بوده‌است.

 کلام جادویی گارسیا مارکز معنای خاص خود را دارد و در خدمت اهداف نویسنده می‌باشد مثلا در “داستان ارندیرای بی‌گناه و مادر‌بزرگ سنگدلش” هر بار که اولیس جوان به لیوان دست می‌زند رنگ لیوان تغییر می‌کند. گارسیا مارکز در توضیح این تغییر می‌گوید:” می‌خواستم بگویم که عشق زندگی را دگرگون می‌کند. هر چیزی را دگرگون می‌کند.”

استفاده از اغراق در آثار مارکز

کلام گارسیا مارکز سرشار از اغراق است. برای مثال هرچند در واقعه‌ی تاریخی اعتصاب کارگران کشتزارهای موز تعداد واقعی کشته‌ها مشخص نیست و در حدود چند صد نفر تخمین زده می‌شود اما نویسنده در صد سال تنهایی برای نشان دادن وحشت این قتل‌عام و دست خالی بودن کارگران تعداد کشته‌ها را تا ۳ هزار نفر بالا می‌برد و مردم هم با خواندن رمان از ۳ هزار کشته در این واقعه سخن می‎‌گویند.

استفاده از بیان دقیق برای باور‌پذیر کردن تخیل و اغراق‌

او معتقد است نویسنده هر چیزی را می‌تواند در متن خود بگنجاند به شرط آن‌که بتواند آن را باورپذیر کند و  شگرد گارسیا مارکز برای باور‌پذیر کردن تخیلاتش بیان دقیق آن‌ها بوده‌است. مثلا توضیح می‌دهد: ” اگر بگویید ۲۰۰ فیل گذشتند کسی حرف شما را باور نمی‌کند ولی اگر بگویید ۲۳۲ فیل گذشتند که میان آن‌ها ۷ بچه فیل هم دیده می‌شدند، آن وقت خواننده باور می‌کند.” 

عنصر اغراق هم در کلام او به همین شیوه قابل باور می‌شود. “اگر بگویید یک فیل ارغوانی دیده‌اید کسی باور نمی‌کند اما اگر بگویید که آن روز بعد‌از ‌ظهر ۱۷ فیل ارغوانی دیده‌اید که پرواز می‌کنند آن وقت داستان شما ظاهر حقیقی به خود می‌گیرد.”

آغاز رمان با یک تصویر بصری

هر کدام از رمان‌های گارسیا مارکز با یک تصویر بصری آغاز می‌شود. نقطه‌ی آغازین رمان “طوفان برگ” پیرمردی است که نوه‌ی خود را به مراسم تشیع جنازه می‌برد. صد سال تنهایی هم با تصویر پیرمرد دیگری آغاز می‌شود که نوه‌ی خود را به بازار می‌برد تا به او نشان بدهد که یخ چیست؟ 

چنین تصاویری این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که چرا رمان‌های گارسیا مارکز با تصویر یک پیرمرد آغاز می‌شود؟ این پیرمرد در حقیقت همان پدربزرگ نویسنده است که تاثیری عمیق در روح او به جای نهاده‌است. پیرمردی که گارسیا مارکز دوران کودکی خود را در کنار او سپری کرده و درباره‌ی او می‌گوید: “فرشته‌ی نگهبان کودکی من یک پیرمرد است. در واقع پدربزرگم بوده. من همیشه در ذهنم پدربزرگم را می‌بینم که چیزهای مختلفی را نشانم می‌دهد. ” پس به این ترتیب ابتدای رمان‌ها با تصویر پیرمردی آغاز می‌شود که خواننده را با خود همراه می‌کند تا چیزهای مختلفی را به او نشان بدهد.

بهره گرفتن از محیط و تجربیات زندگی

هر چند آثار گارسیا مارکز لبریز از تخیل است اما او برای خلق همین تخیل هم به محیط و تجربیات خود رجوع می‌کند. برای مثال یکی از داستان‌هایی که مادربزرگ برای او در کودکی تعریف کرده‌بود. قصه‌ی دختری است که همراه با فروشنده‌ی دوره‌گردی می‌گریزد. مادربزرگ برای پایان دادن به داستان می‌گوید که دختر به آسمان‌ها رفته‌است. سال‌ها بعد نویسنده از پشت پنجره خدمتکار  همسایه را می‌بیند که لباس‌ها را روی رخت پهن می‌کند. پس تصویر لازم را بدست می‌آورد و در صد سال تنهایی رمدیوس خوشگله در حالی که دارد ملافه‌ها را تا می‌کند به آسمان‌ها پرواز می‌نماید. 

در شهرک آرکاتا زادگاه گارسیا مارکز کشیشی می‌زیسته‌است که به گفته‌ی مردم مقامی آن‌قدر بالا داشت که در طول مراسم عشای ربانی هر وقت جام را بلند می‌کرد از روی زمین بلند می‌شد. همان‌طور که کشیش در صد سال تنهایی هر وقت شیر کاکائو می‌نوشد از روی زمین بلند می‌شود. در جای دیگری از رمان به دنبال مرگ اورسولا و به احترام درگذشت او هزارها پرنده از آسمان به زمین می‌افتند. گارسیا مارکز این صحنه را از دوران روزنامه‌نگاری خود به یاد دارد و می‌گوید یک بار تغییرات جوی سبب مرگ میلیون‌ها پرنده شد و امواج لاشه‌ی آن‌ها را به ساحل اکوادور و کلمبیا آورد. پس به این ترتیب ترکیبی از فرهنگ و تجربیات، نویسنده را در خلق تخیلاتی بی‌نظیر و آفرینش شیوه‌ی رئالیسم جادویی یاری می‌کند. 

 

نویسنده: الهام برزین

_____________________________________________

منبع: گلشیری، احمد. مقدمه بهترین داستان‌های کوتاه/گابریل گارسیا مارکز.

 

گابریل-گارسیا_-مارکز

گابریل گارسیا‌ مارکز و جادوی کارائیب

گابریل گارسیا‌ مارکز نویسنده‌ی کلمبیایی، خالق شیوه‌ی “رئالیسم جادویی” و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است. او تا حد بسیار زیادی از جایگاه یک نویسنده فراتر رفته و برای اهالی آمریکای لاتین به صورت پدیده‌ای مردمی در‌آمده‌است و آثارش نه تنها تحسین و احترام بلکه محبت و صمیمیت همگان را برانگیخته است.

در کشور کلمبیا زادگاه گارسیا مارکز تمامی مردم از پرستارها و فروشنده‌ها گرفته تا کارگران و کارمندان همه او را می‌شناسند و دست‌کم اثر جهانی و مشهور او یعنی رمان “صد سال تنهایی” را خوانده‌اند و با نام خودمانی “گابو” یا “گابیتو” از او یاد می‌کنند. در و دیوار شهرهای کلمبیا پر از نام “ماکوندو” است (مکانی خیالی که ماجرای رمان صد سال تنهایی در آن می‌گذرد) از داروخانه‌ی ماکوندو گرفته تا آرایشگاه و حتی هتل ماکوندو.

پس از صد سال تنهایی

در سال ۱۹۸۲ میلادی هنگامی که خبر اهدای جایزه‌ی نوبل ادبیات به گارسیا مارکز در شهر مکزیکو پخش شد، دانش‌آموزان یک دبیرستان در مقابل خانه‌‌‌اش در محله‌ی ال‌پدرگال جمع شدند و با خواندن سرود دسته‌جمعی به او تبریک گفتند و بعد‌از ‌ظهر همان روز که از پاسخ تلفن‌های بی‌شمار دوستان و آشنایانش به تنگ آمد‌ه‌بود و سوار بر ماشین از منزل بیرون می‌رفت باز هم مردم او را رها نکردند و با زدن بوق و روشن کردن چراغ  به او تبریک گفتند. گارسیا مارکز در هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل به جای پوشیدن لباس رسمی سفید و بستن پاپیون، لباس کتان و سنتی کارائیب را به تن کرد و ۶ گروه موسیقی کارائیب را برای اجرای برنامه با خود به سوئد برد که نشان از تعلق خاطر او به فرهنگ سرزمینش داشت.

رمان صد سال تنهایی اثر جاودانه‌ی گابریل گارسیا‌ مارکز ابتدا در سال ۱۹۶۷ و در کشور آرژانتین منتشر شد و تمام ۸۰۰۰ نسخه‌ی آن در همان هفته‌ی نخست در کیوسک‌های متروی بوئنوس آیرس به فروش ‌رسید. چیزی نگذشت که در سراسر آمریکای لاتین، مردم برای خریدن رمان صد سال تنهایی به کیوسک‌های روزنامه‌فروشی و کتاب‌فروشی‌ها هجوم ‌آوردند و ترجمه‌های این کتاب از مرز ۳۵ زبان گذشت و تنها یک شرکت انتشاراتی آمریکایی ۱میلیون نسخه از آن را ظرف مدت کوتاهی به فروش ‌رساند. این حجم از استقبال خارق‌العاده بود و حتی خود نویسنده را  شگفت‌زده کرد. پس با ما همراه باشید تا گابریل گارسیا‌ مارکز بزرگ را بیشتر بشناسیم.

گابریل-گارسیا_-مارکز

کودکی و آغاز زندگی گابریل گارسیا‌ مارکز

وی در سال ۱۹۲۸ میلادی در  آرکاتای کلمبیا در جامعه‌ای خشن و پرالتهاب به دنیا آمد. اهالی این شهرک کسانی بودند که از جنگ داخلی کلمبیا که در حدود صد‌ سالی به درازا کشیده‌بود، گریخته بودند. در آن‌جا علاوه بر آمریکایی‌هایی که صاحبان مزارع موز بودند، اسلاف بردگان سیاه‌پوست، سرخپوستان گواخیرو، مهاجران خاورمیانه، دورگه‌ها و… هم زندگی می‌کردند. بنابراین گارسیا مارکز کوچک از همان ابتدا در محیطی از فرهنگ‌های گوناگون که خالی از سحر و جادو هم نبود و از آسیا تا آفریقا را در بر‌می‌گرفت، رشد کرد و بزرگ شد.

تولد او مصادف با اعتصاب مشهور کارگران موز ‌در آن ناحیه بود که از رویدادهای مهم تاریخ کلمبیا محسوب می‌شود. این واقعه در ذهن گارسیا مارکز کوچک تاثیر ‌عمیقی گذاشت و او بعدها در کتاب صدسال تنهایی خود از این کشتار بی‌رحمانه یاد کرد. این اعتصاب برعلیه شرکت آمریکایی یونایتد فروت صورت گرفت که انحصار کشتزار‌های موز در این ناحیه را در اختیار داشت. در جریان این اعتراض صدها نفر از کارگران کلمبیایی کشته شدند که احتمالا جسد بسیاری از آن‌ها به دریا ریخته‌شده‌است. ریشه‌ی نگرش نویسنده در آینده و مبارزه‌ی او با استعمار اقتصادی آمریکا را احتمالا بتوان در همین واقعه‌ی هولناک جست‌و‌جو کرد.

گابریل گارسیا‌ مارکز در چه خانواده‌ای بزرگ شد؟

پدر گارسیا مارکز الیخیو گارسیا، تلگرافچی بود و مادرش سانتیاگو مارکز به یکی از سرشناس‌ترین خانواده‌های آرکاتا تعلق داشت. پس از به دنیا آمدن گارسیا مارکز، پدربزرگ و مادربزرگ مادریش او را نزد خود بردند تا بزرگ کنند. در کارائیب سپردن کودکی که پدر و مادرش اوضاع مالی خوبی ندارند به پدربزرگ و مادربزرگ امری عادی محسوب می‌شود. بنابراین گابریل کوچک از همان ابتدا به همراه برخی از اقوام در خانه‌ای جادار و بزرگ تربیت شد که بعدها از آن به عنوان خانه‌ای جن‌زده یاد می‌کرد.

نقش پدر بزرگ و مادر بزرگ

گارسیا مارکز در این دوره بهترین رابطه را با پدربزرگش داشت. درباره‌ی پدربزرگ مادریش می‌گوید:

مرا به سیرک می‌برد. او بود که سینما را به من شناساند. با آن چیزهای واقعی و خیالی که برای من تعریف می‌کرد و همه برای من واقعی بودند، در واقع بند ناف من به حساب می‌آمد. او در عین حال فرشته‌ی نگهبان من بود و من بهترین رابطه را با او داشتم

بسیاری از رمان‌های گارسیا مارکز بعدها با تصویر یک پیرمرد آغاز می‌شود که به خوبی نشان‌دهنده‌ی تاثیر پدربزرگ است کسی که دست گابریل را می‌گرفت و او را به کشف چیزهای تازه وا‌می‌داشت. با این وجود مادربزرگ گارسیا مارکز بیشترین تاثیر را در شگرد داستان‌نویسی او داشته‌است. او برای نوه‌ی خود از چیزهایی قصه می‌گفت که در خواب دیده‌بود. داستان‌های خانوادگی تعریف می‌کرد. خاطراتش آکنده از سحر و جادو و مطالب خارق‌العاده بود و شب‌ها داستان‌هایی از آدم‌های مرده و جهان دیگر به زبان می‌آورد که مو را بر تن گابریل کوچک سیخ می‌کرد. بعدها لحن نویسنده در نوشتن رمان همان لحن مادربرزگش در حالت قصه‌گویی شد. خونسرد، بدون احساس، با چهره‌ای خشک و بی‌روح که موجب می‌شود که مخاطب به هیچ‌وجه در صحت گفته‌های او تردید به خود راه ندهد.

او در سن ۸ سالگی با مرگ پدربزرگ به منزل مادر و پدر خود بازمی‌گردد. ولی مدت زیادی آن‌جا نمی‌ماند و به مدرسه‌ی شبانه‌روزی می‌رود. در ۱۶ سالگی با مرگ مادربزرگ در سفری به همراه مادر به آرکاتا بازمی‌گردد تا همان خانه‌ی آبا و اجدادی را به فروش برساند. سفری که بعدها انگیزه‌ی رمان صدسال تنهایی او می‌شود. او چندی بعد به دانشگاه شهر بوگوتا می‌رود تا در رشته‌ی حقوق به تحصیل بپردازد.

گابریل-گارسیا_-مارکز-1

گابریل گارسیا‌ مارکز ، نویسنده و روزنامه‌نگار

در سال ۱۹۶۴ اتفاقی مهم در زندگی‌اش به وقوع می‌پیوندد. یکی از دوستانش مجموعه داستان‌های کوتاه فرانتس کافکا را به او می‌دهد. او داستان “مسخ” را می‌خواند و مسحور روبدادهای آن می‌شود. از این‌جاست که تمایل به نوشتن در وجودش جوانه می‌زند و اولین داستانش یعنی “تسلیم سوم” را در سال اول دانشگاه می‌نویسد. این داستان برنده‌ی جایزه می‌شود و در روزنامه‌ی ال اسپکتاتور به چاپ می‌رسد و سردبیر روزنامه او را “نابغه‌ی جدید ادبیات کلمبیا” می‌نامد. از این تاریخ به بعد داستان‌های او به طور مرتب در این روزنامه به چاپ می‌رسد.

سال ۱۹۵۰ گارسیا مارکز به شهر بارانیکا می‌رود و با یکی از سازنده‌ترین دوران‌های زندگی‌اش رو‌به‌رو می‌شود. در آن‌ شهر گروهی گرد‌هم می‌‌آمدند که شیفته‌ی ادبیات بودند و به آثار نویسندگانی هم‌چون ویلیام فاکنر، جیمز جویس و ارنست همینگوی علاقه داشتند. یاران کلمبیا در جمع خود نویسندگان بسیاری چه کلاسیک و چه نو را پرورش دادند. گارسیا مارکز هم به این گروه می‌پیوندد.

در این زمان نویسنده اوضاع مالی خوبی ندارد و به کارهایی گوناگون می‌پردازد. مثلا برای فروش دائره‌المعارف ناگزیر است که از این شهر به آن شهر برود و به این ترتیب سفری را به دور کلمبیا آغاز می‌کند که ماحصل آن تجربه‌هایی گران‌بهاست.

نقش دوستان در چاپ نخستین رمان

در سال ۱۹۵۴ به طور جدی کار روزنامه‌نگاری را در پیش می‌گیرد و به نوشتن نقدفیلم در روزنامه‌ی ال اسپکتاتور ‌می‌پردازد و از طرف همان روزنامه به اروپا سفر می‌کند. چندی بعد، پینیا دیکتاتور کلمبیا دفتر روزنامه را تعطیل می‌کند و گارسیا مارکز بدون دریافت حقوق در مضیقه‌ی مالی شدید در اروپا باقی ‌می‌ماند. دوستان او در کلمبیا که از وضعیت مالی‌اش باخبر می‌شوند نسخه‌ی دست‌نویس رمان طوفان بزرگ را در کشوی میزش یافته و به دست ناشر می‌سپارند و به این ترتیب نخستین رمان گارسیا مارکز در غیاب او در کلمبیا به چاپ می‌رسد. در حقیقت گارسیا مارکز بزرگ بدون سماجت دوستانش احتمالا امروز نویسنده‌ای گمنام بود‌ ، زیرا اکثر آثارش را به همت و یاری آن‌ها به چاپ رساند.

او در سال‌های آغازین نویسندگی بسیار پرکار بوده. خود درباره‌ی آن زمان می‌گوید:” برای روزنامه‌ی ال اسپکتاتور کار می‌کردم. هفته‌ای دست‌کم سه داستان کوتاه می‌نوشتم. هر روز سه مقاله و سه نقد فیلم می‌نوشتم. سپس شب هنگام که همه به خانه رفته‌بودند در دفتر روزنامه می‌ماندم و روی رمانی که در دست داشتم کار می‌کردم. از صدای دستگاه چاپ لانیو تایپ که به صدای ریزش باران می‌ماند، خوشم می‌آمد اگر آن‌ها خاموش می‌شدند و سکوت ایجاد می‌شد دیگر نمی‌توانستم کار کنم”

در سال ۱۹۶۰ یعنی یک سال پس از انقلاب کوبا و به قدرت رسیدن فیدل کاسترو، گابریل گارسیا‌ مارکز به کوبا می‌رود و برای خبرگزای کوبایی پرسنا لاتینا به کار می‌پردازد. از این تاریخ به بعد است که تهدید کوبایی‌های تبعیدی هم آغاز می‌شود. تا جایی که یک‌بار در نیویورک در اتومبیل خودش مورد تیراندازی قرار می‌گیرد. با این وجود پا پس نمی‌کشد و هم‌چنان به کار برای این خبرگزاری ادامه می‌دهد.

در سال ۱۹۶۷ با انتشار کتاب صد سال تنهایی او به موفقیتی چشمگیر و باورنکردنی دست می‌یابد. این کتاب به سرعت مرزهای آمریکای لاتین و جهان را در می‌نوردد و شیوه‌ی داستان‌نویسی “رئالیسم جادویی” را به مردم جهان معرفی می‌کند.

نویسنده‌ی سیاسی و روشنفکر چپ‌گرا

او پس از صد سال تنهایی در سال ۱۹۷۵ رمان “خزان پدر سالار” را منتشر کرد که داستانی درباره‌ی دیکتاتورها و تنهایی آن‌هاست. او یک نویسنده‌ی سیاسی و روشنفکر چپ‌گرا بود که به هیچ حزبی نپیوست. دفتر مجله‌ی گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۰ در پی انفجار بمبی در آن تعطیل شد و او در اوائل همان دهه از دولت مکزیک درخواست پناهندگی کرد چون گروه چریکی ام نوزده کلمبیا در جایی ادعا کرده‌بود که گارسیا مارکز به آن‌ها کمک مالی کرده‌است بنابراین دولت کلمبیا نام گارسیا مارکز را در فهرست کسانی قرار داد که باید دستگیر بشوند.

گارسیا مارکز با ثروت حاصل از کسب جوایز  نشریه‌های مستقلی در تقابل با نشریه‌های رسمی به وجود آورد. او در سایه‌ی نفوذ شخصی خود گام‌های بلندی در جهت صلح، خلع سلاح و حقوق بشر برداشت و در انجام کارهایی که خود را نسبت به آن‌ها متعهد می‌دید توفیق یافت. او در این راه از دوستی و همراهی انسان‌های مشهوری مانند فیدل کاسترو و نویسندگان بزرگی مانند کارلوس فوئنتس، ماریو بارگاس یورسا و گراهام گرین بهره برد. گارسیا مارکز هم‌چنین با پابلو نرودا شاعر بزرگ شیلی رفاقت داشت.

گابریل گارسیا مارکز سرانجام در ۱۷ آوریل سال ۲۰۱۴ در منزل خود در شهر مکزیکو سیتی چشم از جهان فرو بست و آمریکای لاتین را با کوله‌باری از آثار ادبی باشکوه تنها گذاشت.

________________________________________________________________________________

منبع: گلشیری، احمد. مقدمه بهترین داستان‌های کوتاه/گابریل گارسیا مارکز.