مکتب-ادبی-رمانتیک

مکاتب ادبی ۲ (ادبیات رمانتیک)

 عصر و روح زمان تغییر می‌کند و به دنبال آن مظاهر زندگی هم زیر و رو می‌شود. هنر و ادبیات هم همگام با مظاهر دیگر تغییر می‌کنند و به قول مادام دواستال (مروج مکتب رومانتیک) :” هیچ چیزی در زندگی نباید متوقف‌کننده باشد و هنر اگر تغییر نکند محکوم به فساد است.” پس به این ترتیب بود که با گذر زمان و تغییرات جامعه دیوارهای بلند زندان کلاسیک درهم شکسته شد و مکتب رمانتیک پا به عرصه‌ی هستی نهاد.

مکتب ادبی رمانتیک

رمانتیسم بیش از آن که یک مکتب ادبی هنری باشد، مرحله‌ای از حساسیت اروپایی است که ابتدا در اواخر قرن هجدهم در انگلستان (با ویلیام بلیک W.Blake ) و در آلمان ( با گوته Goete) رواج یافت و سپس در قرن نوزدهم در فرانسه (با ویکتور هوگو Victor Marie Hugo) و پس از آن در ایتالیا و اسپانیا و کشورهای اسکاندیناوی رونق گرفت. رمانتیسم یک جنبش انقلابی و معاصر با عصر انقلاب‌هاست که با شعارها و افکار سیاسی و فلسفی آن دوره یعنی بیان آزاد حساسیت‌های انسان و تایید حقوق فردی همراه می‌شود.

چرا مردم از دوران کلاسیک فاصله گرفتند؟

دوران کلاسیک‌ (یعنی قرن هفدهم میلادی) دوران حکومت اشراف، تسلط قدرت واحد مرکزی و نظام سلسله مراتب طبقاتی است اما عصر رومانتیک‌ دوران تسلط بورژوازی و از بین رفتن اهمیت اشراف است. در نیمه‌ی اول قرن هیجدهم میلادی طبقه‌ی اشراف و اصیل زادگان رفته رفته ارزش و اعتبار خود را از دست می‌دهند و فساد اخلاقی و انحطاط آن‌ها روز به روز بر جامعه بیشتر آشکار می‌شود. در این دوران آن‌ها به هرزگی و ولگردی مشغول بودند و عیاشی بیشتر و زیر پا گذاشتن قوانین، نشانه‌ی تجدد و شایستگی به شمار می‌رفت.

هزینه‌های زندگی اوج می‌گرفت و موازنه مالی در جامعه بهم ‌می‌خورد . مردم  دچار پریشانی و آشوب بودند و به شدت نیاز به اصلاحات را احساس می‌کردند. در چنین شرایطی طبیعی بود که اهل ادبیات هم حاضر نباشند تا به بهانه‌ی عدم مخالفت با مکتب کلاسیک از بیان هرگونه اظهار نظر و اعتراض و عقیده‌ی جدید خودداری کنند و خود را پایبند پیروی از چند اصل فرسوده سازند.

و احساس بر عقل برتری یافت …

زمانه با عصر کلاسیک کاملا متفاوت بود. مردم احساس می‌کردند که باید در مورد مسائل مختلف گفت و گو کنند و دنیا پیچیده‌تر و متنوع‌تر از آن چیزی است که آن‌ها تصور می‌کردند. دیگر مثل دوران کلاسیک نبود که هنرمندان پایبند آثار روم و یونان باستان باشند و به یک سری قوانین خشک دل‌ خوش کنند و درصدد هیچ گونه تغییری در جامعه برنیایند. آن‌ها از تسلط بیش از اندازه‌ی “عقل”، اصرار بر فهمیدن قبل از احساس کردن و “انواع ادبی” طبقه بندی شده و هرآنچه  که ” روح پیرمردانه‌ی قرن هفدهم” خوانده می‌شد، خسته بودند و به این ترتیب هنر را متناسب با نیاز زمانه تغییر دادند.

 شور و احساسات در آثار آن‌ها بر عقل برتری یافت. در زندگی اجتماعی، زندگی روستایی و طبیعت وحشی و بدوی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. عده‌ای از هنرمندان که در جست وجوی آزادی و برابری بودند. به یادگارهای ملی و سنتی و حتی دوران قرون وسطی علاقه نشان دادند و در عالم شعر هم اشعار ساده و صمیمانه و آزاد بیشتر جلب توجه کردند. 

در دوران “ماقبل رمانتیسم” این تغییرات در قالب‌های کهن عرضه می‌شد اما دوران رومانتیک واقعی هنگامی آغاز شد که عده‌ایی از نویسندگان خوش قریحه و جسور طرز بیان جدیدی برای احساسات خود به وجود آوردند. 

تفاوت‌ مکتب ادبی رمانتیک با کلاسیک در چیست؟ 

  • کلاسیک‌ها بیشتر کمال‌گرا بودند و در هنر تنها از خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی سخن می‌‌گفتند در حالی که هنرمندان رمانتیک علاوه بر زیبایی‌ها، زشتی‌ها و بدی‌ها را هم دست‌مایه‌ی سخن قرار دادند و حتی از بیان غم‌ها و مصیبت‌ها و پستی‌ها هم واهمه نداشتند.
  • کلاسیک‌ها عقل را اساس شعر می‌دانستند درحالی که رومانتیک‌ها دلبسته‌ی احساس و خیال‌پردازی بودند.
  • کلاسیک‌ها‌ صرفا از آثار هنرمندان روم و یونان قدیم الهام می‌گرفتند در حالی که رومانتیک‌‌ها به ادبیات قرون وسطی و رنسانس، افسانه‌های ملی و داستان‌های معاصر ملل دیگر هم توجه داشتند.
  • کلاسیک‌ها طرفدار وضوح و قاطعیت بودند. اما رومانتیک‌ها رنگ و منظره و جلال را دوست داشتند. در شعر هم زبان منظم و یکنواختی نداشته و ترجیح ‌دادند که اشعارشان بیشتر شبیه نثر و همراه با مضامین تصویری و متنوع باشد.
  • رومانتیک‌ها به دنبال آزادی و مبارزه‌ بودند. از هر دستورالعملی که مانع آزادی افکار آن‌ها باشد بدشان می‌آمد بنابراین تمام قواعد کلاسیک را شکستند و به دور انداختند.

 

برنامه‌ها و اصول مکتب ادبی رمانتیک چیست؟

  • آزادی: هنرمند رومانتیک برای خواهش‌ها و احتیاجات روح خودش اهمیت زیادی قائل است. از نظر او معنا و مفهوم زندگی که به هنرمند الهام می‌شود همان مفهوم “عشق و علاقه” است. علاقه‌ای که باید آزاد باشد و تحت فشار جامعه و اخلاق و قوانین خشک کلاسیک و… قرار نگیرد. ادبیات می‌تواند به هرگوشه‌ای از زندگی چه زشت و چه زیبا سرک بکشد و درباره‌ی هر دوره‌ی تاریخی و هرمنظره‌ای که دوست دارد سخن بگوید.
  • شخصیت: رومانتیک‌ها “من” را بر آثار ادبی حاکم کردند و ازین طریق به بیان خواهش دل و احساسات خود پرداختند. البته این به معنای خودبینی نبود بلکه آن‌ها به جای قهرمان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌ای و “فرا‌انسانی”، خود را قرار ‌دادند و ازین طریق به نمونه‌ای از همنوعان خود تبدیل شدند. 
  • هیجان و احساسات: هوس‌های روح و احساسات آدمی در این مکتب اهمیت ویژه‌ای دارد. اندوه شاخص رمانتسیم در بسیاری از این آثار دیده می‌شود.
  • گریز و سیاحت در زمان و مکان: رومانتیک‌ها به دنبال گریز از از زمان و محیط خود هستند و در جغرافیای تاریخ و مکان‌ها سفر می‌کنند تا به محیط‌های زیبا و کمال مطلوب دست یابند.
  • افسون سخن:  کلاسیک‌ها به تعدادی کلمات ساده و معین اکتفا ‌کردند اما رومانتیک‌ها برای کلمات ارزش ویژه‌ای قائل بودند و به مفهوم خیال‌انگیز و ارزش آهنگین آنها، رابطه‌ی بین کلمات و هیجان و خاطره‌هایی که آن‌ها برمی‌انگیزند هم توجه داشتند.
  • کشف و شهود: رومانتیک‌ها تخیل و امید و آرزو و معجزه را جانشین حقیقت کردند. هنر خود را با مبالغه در آمیختند و به جای تقلید در پی تصور رفتند. 

 

سایر مشخصات مکتب ادبی رمانتیک

رومانتیک‌ها به مسیحیت علاقه داشتند و دین را یک احتیاج درونی و قلبی می‌دانستند و به آن از جنبه‌ی هنری و شاعرانه ‌می‌نگریستند. حزن و اندیشه از ویژگی‌های شاخص آثار رومانتیک بود. این هنرمندان برخلاف کلاسیسم مجذوب و شیفته‌ی دوران قرون وسطی بودند و آن‌ را دست مایه‌ی آثار خویش قرار می‌دادند، برای مثال داستان گوژپشت نوتردام اثر ویکتور هوگو در فضای قرون وسطی روایت می‌شود. رومانتیسم برخلاف کلاسیک‌ها که بیشتر به ارسطو رجوع می‌کردند، بیشتر به شکسپیر رجوع داشتند. 

نکات بیان شده اصول کلی نهضت رومانتیسم است اما باید توجه داشت که این نهضت در بین ملت‌های گوناگون اروپایی مانند انگلستان، آلمان ، روسیه و… رنگ و بویی متنوع دارد و چه بسا هر رمانتیسم ملی با رمانتیسم‌های دیگر عمیقاً متفاوت باشد که شرح آن‌ها در این مقال نمی‌گنجد.

 

_______________________________________________________________________

*برگرفته از کتاب مکتب‌های ادبی اثر رضا سید حسینی

مکتب ادبیات کلاسیک (کلاسیسم)

مکاتب ادبی ۱ (ادبیات کلاسیک)

کلاسیسم یا ادبیات کلاسیک چیست؟

هنگامی که از کلاسیک به عنوان یک مکتب ادبی سخن می‌گوییم منظور ما مکتبی است که در قرن هفدهم میلادی در کشور فرانسه به وجود آمد و از ادبیات روم و یونان قدیم تقلید می‌کرد. با ایجاد این جریان ادبی تازه، کشورهای دیگر هم از مکتب ادبیات کلاسیک فرانسه سرمشق گرفتند و به خلق آثار ادبی با این ویژگی‌ها پرداختند.

در دوره‌ی قرون وسطی هنرمندان آثار خود را با قریحه ذاتی، سهولت بیان و سلاست خودجوش و فی البداهه خلق می‌کردند. این هنرمندان با وجود خلق شاهکارهای تردیدناپذیر در عرصه‌های گوناگون هیچ وقت تصور نمی‌کردند که برای رسیدن به زیبایی می‌توان به یک رشته قوانین و قواعد و نظام کم و بیش منسجم رجوع کرد.

در حقیقت در این دوره اثری از آموزش حرفه به نویسندگان و شاعران نبود و صرفا تخیلی قوی به همراه احساسات ظریف و بیانی سلیس و استعدادی ذاتی برای آفرینش اثر ادبی کفایت می‌کرد. اما بنیانگذاران مکتب کلاسیک تصمیم گرفتند تا قبل از خلق آثار ادبی ابتدا آن را فرا بگیرند و برای این کار به آثار ادیبان بزرگ گذشته رجوع کردند.

بنابراین به جای تقلید از گذشتگان به مطالعه‌ی نظریات آن‌ها پرداختند و تلاش کردند تا اصول و قواعدی را که آن‌ها در آثار خود ذکر کرده‌اند، تشریح و تفسیر کنند و کارهای خود را با این قواعد تطبیق بدهند. از نظر آن‌ها هنر اصلی شاعر یا نویسنده در رعایت دقیق این اصول بود و نویسنده‌ای می‌توانست اثری زیبا به وجود بیاورد که این قواعد را بهتر رعایت می‌کرد. 

دلیل اینهمه قواعد محکم در عالم ادبیات چه بود؟

برای بیان اینکه چه دلایلی وجود چنین قواعد محکم و تغییرناپذیری در عالم ادبیات را ایجاب می‌کرد ابتدا باید وضعیت اجتماعی این عصر را بشناسیم. عصر کلاسیک بیش از هرچیز دوران سلسله مراتب است. پادشاهان با پیروزی در جنگ‌ها با قدرت زیاد در عرصه‌ی حکمرانی مستقر شدند و با حقی که خدا به ایشان داده‌ بود به فرمانروایی مطلق جامعه دست یافتند و هرطور که می‌خواستند مردم و اموال آن‌ها را اداره می‌کردند.

در این دوران مفهوم عشق به میهن با عشق به پادشاه و اطاعت از او درآمیخته بود و زندگی درباری و سالن‌ها بسیار مجلل و درخشان و سرشار از آداب و رسوم بود، پس در چنین شرایطی ادبیات هم باید تابع انضباط و قواعد و مقررات می‌شد. در این دوره “هنر” وسیله‌ی تفریح و تفنن نبود و تنها هنگامی ارزش داشت که چیزی یاد می‌داد یا به “اخلاق” خدمت می‌کرد.

هنرمندان کلاسیک از ذکر برخی موضوعات مهم مانند بحث‌های تند سیاسی، مخالفت با مذهب و آوردن سخنان الحادی و… در تئاتر پرهیز می‌کردند و قصد نداشتند که ساز دیگری بنوازند و نظم موجود در جامعه را برهم بزنند. از ادیبان این دوره می‌توان به بوالو، راسین و لافونتن اشاره کرد.

اصول و قواعد ادبیات کلاسیک چیست؟

 در این جا به معرفی مختصر برخی اصول و قواعد ادبیات کلاسیک می‌پردازیم. این اصول از بررسی آثار ادبی روم و یونان قدیم و نظریات آن‌ها بدست آمده‌است:

تقلید از طبیعت

هنرمند کلاسیک کل طبیعت را تقلید نمی‌کند بلکه درصدد تقلید از طبیعت انسانی است بنابراین به شرح تمایلات، محبت‌ها و تاثرات آدمی می‌پردازد که در مخاطب هم اثر خود را می‌گذارد البته در این آثار از صفات پست انسانی صحبت نمی‌شود چون این صفت‌ها در حیوانات هم وجود دارند و پرداختن به آن‌ها دون شان انسان است.

تحلیل احساسات

 در این دوره برخی از جوامع اروپایی تحت تاثیر اندیشه خردگرایی دکارتی هستند اما نویسندگان کلاسیک فرانسوی ادعای خردگرایی و دادن نظام خردگرایانه به زندگی را مسخره می‌کردند و آن را مناسب ادبیات نمی‌دانستند. آن‌ها شور درون را مقاومت‌ناپذیر و احساسات آدمی را گوناگون و گول زننده می‌دادند پس به جای نگاه خردگرایانه نگاهی تحلیلی به احساسات انسان ‌ها داشتند به نحوی که قهرمانان ترا‌ژدی و رمان کلاسیک به خوبی احساسات خود را تحلیل می‌کردند. 

جست و جوی تعادل و کمال

کلاسیک به دنبال تعادل درونی و کمال است. وجود آدمی با نیروهای پرهرج و مرجی مانند عشق و عاطفه، جنون، عصیان و… احاطه شده‌است. درین جا هنرمند می‌کوشد تا براین احساسات متفاوت غلبه کند و اگر هم نتوانست آن‌ها را در مسیر معینی هدایت نماید. آدمی با اندیشیدن به “کمال” و غلبه بر احساسات و امیال خود آرامش می‌یابد برخود مسلط شود و احساس شادمانی می‌نماید.

آموزنده و خوشایند

از نظر هنرمند کلاسیک اثر هنری باید آموزنده و دارای نتیجه اخلاقی باشد. البته این مکتب مخصوص وعظ و خطابه خشک هم نیست بلکه یک مکتب اخلاقی حد فاصل درس و تعلیم محض و بازی و تفریح ساده است و تلاش می‌کند که به نحوی این مسائل را آموزش بدهد که برای مردم خوشایند باشد و اصولا دلیل ایجاد اثر هنری در حقیقت همان جنبه‌ی اخلاقی آن است.

وضوح و ایجاز

هنرمند کلاسیک جمله‌ها را با دقت و ظرافت هنرمندانه‌ای تنظیم می‌کند و کلمات نامفهوم و زائد را حذف می‌کند. زبان کلاسیک وسیع نیست و کلمات محدود است و قاعده‌ی مهم کلاسیک در این است که مطالب بیشتری با حداقل کلمات ممکن بیان شود و کلمات متعدد و غیرمصطلح به کار نرود. اثر نویسنده بایستی خلاصه باشد و در یک یا دو جلد بگنجد و از گفتن موارد بی‌فایده پرهیز نماید.

حقیقت نمایی

در ادبیات سخن از چیزی نیست که اتفاق افتاده‌است بلکه صحبت از وقایعی است که برحسب ضرورت یا ” حقیقت نمایی” امکان وقوع دارد. برای مثال مورخ آنچه که رخ داده‌است را شرح می‌دهد اما شاعر از آنچه که می‌توانست اتفاق بیفتد بر حسب شخصیت و روحیات خود سخن می‌گوید.

وحدت موضوع

زندگی عادی و روزانه هرشخصی سرشار از حوادث و وقایع گوناگون است اما برای خلق یک نمایشنامه یا داستان به شرح یک حادثه پرداخته می‌شود و شاخ و برگ‌ها و وقایع زائد از روایت حذف می‌شود. اجزای مختلف یک موضوع باید به نحوی در کنار هم چیده شوند و چنان وحدتی را تشکیل بدهند که کوچکترین قسمتی از آن را نتوان تغییر داد یا حذف کرد.

وحدت مکان و زمان

مکان‌هایی که حوادث در آن به وقوع می‌پیوندد نباید متعدد و دور از هم باشد. ارسطو یکی از ویژگی‌های تراژدی را بستر زمانی محدود روایت در حد یک شبانه روز می‌داند به عبارت دیگر نباید داستان نمایش در بستر سال‌ها و قرن‌ها رخ بدهد و همان مدت زمان اجرای نمایش برای بستر روایت کفایت می‌کند.

طبقه بندی انواع آثار ادبی در دوره‌ی کلاسیک

در دوره‌ی کلاسیک آثار ادبی هم مانند طبقات اجتماع دارای سلسله مراتب طبقه بندی شده بودند که در زیر به معرفی برخی از این طبقات پرداخته می‌شود.

حماسه در ادبیات کلاسیک

هریک از شاعران کلاسیک به نوبه‌ی خود کوشیدند تا اثری مانند ایلیاد به وجود بیاورند. در این آثار عظمت و جلال جنگ‌جویانه و قهرمانان داستان برجسته هستند و عشق هم به شرط این که دارای جایگاهی برجسته و بزرگ باشد می‌تواند در خلال حوادث مطرح شود. قهرمانان حماسه از هرجهت کامل هستند به ‌طوری که حتی خطاهای آن‌ها هم خالی از جنبه‌ی قهرمانی نمی‌باشد.

ترا‌ژدی و کمدی

تراژدی، روایتی نمایشی است که از تاریخ یا افسانه‌ها استخراج می‌شود. قهرمان تژادی قرار نیست که بیش از حد پرهیزکار و صحیح العمل یا جنایتکار باشد. بلکه به عقیده‌ی ارسطو باید فردی باشد که بر اثر یک اشتباه از خوشبختی به تیره روزی افتاده است و چنین روایتی در مخاطب احساس ترس و ترحم می‌کند. بنابر عقیده ارسطو در تراژدی قهرمان باید با اشخاصی که قطب مخالف او را تشکیل می‌دهند، رابطه‌ی خانوادگی و یا احساسی داشته باشد. 

کمدی هم یک اثر نزدیک به تراژدی است. اثری نمایشی و جالب که حوادث آن از زندگی روزمره گرفته شده و اصل حقیقت نمایی بیشتر از سایر آثار در آن رعایت شود. کمدی باید پایان خوشی داشته باشد و دارای حادثه‌ای ابتکاری باشد.

اشعار چوپانی، غنائی و هجایی

اشعار چوپانی داستان چوپان‌هایی است که نغمه طبیعت و عشق‌های خود را می‌سرایند. این نوع از شعر نباید جنبه‌ی ابتدایی و روستایی خود را از دست بدهد. اشعار غنایی انواع مختلفی دارد و مهم‌ترین نوع آن قصیده است که شامل ستایش خدایان و وصف فتوحات و بیان عشق است. از انواع دیگر شعر می‌توان به اشعار هجایی، لطیفه، ترجیع بند و… اشاره کرد که دارای اصول و قانون مشخصی نیستند و بیشتر بنابر ذوق گویندگان روایت می‌شوند. 

 

نویسنده: الهام برزین

___________________________________________________________________________

*برگرفته از کتاب مکتب‌های ادبی اثر رضا سید حسینی جلد اول